اژدهایی خفته در میدان شهر
می خورد خون جوانان
دم به دم
چشم او آتشفشان و قلب او
سخت تر از آهن
و تیغ دو دَم
خشم و قهرش دامن خلقی گرفت
خلق خوش اخلاق
و خوش رفتار هم
اهرمن در بزمگاه ظلمتش
می کند صد فتنه
آشوب و ستم
اژدهای هفت سر با اهرمن
هر دو بستند آب را
شط و رود و جوی هم
تشنه اینجا
کشته آنجا
خانه ها خاموش
دل ها پر ز غم
اما…
غم سر آید
بگذرد این تیرگی
به شود این خستگی
نو بهار آید
وزد باد بهاری
بشکفد گل
دشت سبز و تازه گردد
از ره آید چلچله
پر کشد امید
چون کبوتر گسترد پر را
هر کجا فریاد شادی، هلهله
زهرا شمس یدالهی- نوامبر ۲۰۱۹
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو