رامین کامران
یکی از مشکلاتی که مخالفان جمهوری اسلامی از روز اول با آن درگیرند این است که در سنجش قوت و ضعف رژیم بیش از آنکه بکوشند تا بینش و دستگاه ارزیابی مستقلی پیدا کنند، از یک طرف به تحلیل های دول و رسانه های غربی بها میدهند و از طرف دیگر به برداشتی که خود نظام از وضعیت خویش دارد. این رفتار اساساً مایهُ سردرگمی است. استقلال فکر پایهُ استقلال عمل است و اگر اولی نباشد دومی هم نخواهد بود.
یک مثال از این بخش دوم میزنم تا برسم به بحث اصلی. تا به حال چندین بار و به مناسبت های مختلف یادآور خوانندگان گشته ام که ادعای عصمت از سوی رهبر جمهوری اسلامی و کوشش در تصاحب این خاصیت که قرنهاست در مذهب شیعه عاطل مانده بوده است، برخاسته از منطق تحول نظام است که باید برای کسب مشروعیت در نهایت تکیه به تقدس داشته باشد و به همین دلیل اؤلیای نظام تصاحب عصمت را مایهُ تحکیم آن میشمرند، ولی نباید داستان را فقط از دریچهُ چشم آنها دید. آنچه گروه اخیر نمیبیند این است که با پیروی کامل از منطقی که تکیه به تقدس ایجاب میکند، ناخواسته راه جدایی دین از سیاست را نیز صاف میکند. اتکای به عصمت از دیدگاه منطقی و مذهبی عقلانی است و عقلانی شدن گفتار مذهبی که تحدید عصمت هم یکی از جنبه های بسیار مهم آن است (و میبینیم که در مورد خامنه ای واقع شده)، اجباراً به سوی جدایی از سیاست سوقش میدهد. اینکه آخوندها در این باب چه فکر میکنند چندان مهم نیست. میزان درک اکثر اینها از رابطهُ سیاست و مذهب و کلاً عقلانی شدن الهیات، در حدی بوده و هست که افکار نیم پخته و گفتار نیم جویدهُ خمینی مایهُ رضایتشان باشد. نباید هنگام تحلیل مسائل در سطح اینها ماند. اگر از کسی بپرسید که به کجا میرود خوب است، ولی بد نیست خودتان هم نگاه کنید و ببینید راهی که میرود به کجا منتهی میگردد.
مراوده به چه امید؟
به هر حال اینها مقدمه بود. در اینجا میخواهم چند نکته راجع به مصالحه بین جمهوری اسلامی و آمریکا بگویم که نقداً محتمل مینماید و طبعاً بحث های بسیاری را هم دامن زده است. به تصور من زعمای نظام، مقداری تحت فشار تحریم ها و بخصوص به این دلیل که بالاخره فرصتی است برای نقد کردن ژتونهایی که در بازی سیاسی خاورمیانه برده اند، به این راه میروند. به احتمال قوی تصور میکنند که به این ترتیب در سیاست خارجی امتیاز خواهند گرفت و با نشان دادن نرمش در داخل، از مخالفت مردم با نظام خواهند کاست یا لاقل از آنجا که بدون نرمش در داخل، نمیتوان کسی را به نرم شدن در سیاست خارجی قانع نمود، طرفهای خارجی را هم به جدی بودن دیپلماسی جدیدشان متقاعد خواهند نمود.
به عقیدهُ من حاصل کار در نهایت تقویت نظام نخواهد بود و اگر این تنش زدایی به نتیجه برسد و به تناسبی که به نتیجه برسد، فرصت بسیار خوبی برای مخالفان جدی نظام فراهم خواهد گشت تا از شر آن خلاص بشوند. مصالحه با آمریکا منطقاً از فشار این کشور بر ایران و نظام اسلامی خواهد کاست ولی مهمتر از آن، مزاحمتهایی را که سیاست آمریکا، نه فقط برای نظام، که بیش از آن برای مخالفانش فراهم آورده است، به مقدار زیاد رفع خواهد نمود. تغییر در رابطه با آمریکا ترکیب کلی طیف اپوزیسیون را تغییر خواهد داد، تکلیف مردم را در برابر راه حل های موجود روشن خواهد کرد و گردآوری نیرو برای مبارزهُ جدی را تسهیل خواهد نمود و ضربهُ مهمی که با تغییر رابطه به ایدئولوژی نظام خواهد خورد برای مخالفان جز سود نخواهد داشت. خلاصه اینکه رژیمی را که برای سر پا ماندن همیشه به دشمنان خارجیش تکیه داشته، از مهمترین نقطهُ اتکایش که فشار دولتهای خارجی و در صدر آنها آمریکاست، محروم خواهد نمود و راه را برای براندازی آن خواهد گشود.
شهدای آنی
احتمالاً دو گروه که هر دو بسیار مزاحم کار جدی اند، از تنش زدایی بیشترین لطمه را خواهند دید. اول نومحافظه کاران که نه قابلیت استراتژیک دارند و نه توان جنگ، و دوم اصلاح طلبان که نه خواستار تغییر نظامند و نه قادر به اصلاح آن. سود حذف مزاحمان میتواند به خواستاران براندازی برسد.
نومحافظه کاران مدعیند که خواستار سقوط رژیمند و لاف میزنند که وسیلهُ این کار را هم دارند. در صورتی که چیزی را که میخواهند ساقط کنند ایران است و وسیلهُ فرضیشان حملهُ نظامی. چون دومی ممکن نیست اولی هم منتفی است. آنچه مهم است این است که با تعطیل شدن، یا لااقل تق و لق شدن دکان لشکرکشی، اینها دیگر حرفی برای زدن نخواهند داشت. نه خودشان در آمریکا، نه جوجه هایی که در اروپا از تخمشان درآمده اند و نه این کارشناسانی که از اسباب کارشناسی یک دست کت و شلوار سورمه ای دارند برای رفتن پشت تلویزیون. از آنجایی که پول هم در اپوزیسیون پخش میکنند و به این سایت و آن شبکهُ ماهواره ای میدهند یا صرف بورس و پست دادن به جوانانی میکنند که به هر صورت با رژیم مخالفند، با کم شدن بودجه، اینها هم باید یا بساطشان را جمع کنند یا اینکه سعی کنند حرفی پیدا کنند که حرف خودشان باشد و دست از انتشار چرندیات قالبی و سفارشی بردارند.
سلطنت طلبان هم که در عمل با همین گروه متحدند و چشم امیدشان برای برانداختن رژیم و بازگشت به ایران، به آمریکاست، به همین ترتیب به حاشیه خواهند رفت. به هر صورت اینها هیچگاه از خود حرفی یا طرحی نداشته اند جز التماس به درگاه ارباب، لابد مینشینند منتظر تا ببینند که چه چیز جدیدی بین مردم مد خواهد شد تا دنباله اش را بگیرند.
و اما اصلاح طلبان. اینها از بابت سیاست داخلی طرح و برنامه ای جز شرکت در رأی گیری، حال هر جور و هر جا، نداشته اند که البته نباید با استراتژی انتخاباتی عوضیش گرفت. چون تنها چیزی که در گفتار اینها ثابت مانده است لزوم رأی دادن است ولی دلیل و هدفی که عرضه میکنند دائم تغییر کرده. کار اصلیشان در عمل چاق کردن صفوف سیاهی لشکر انتخاباتی رژیم است. از آنجا که حیات سیاسیشان به نظام بسته است و اگر این برود آنها هم خواهند رفت، برایشان بهتر است رژیم بماند تا ریزه خوار خوانش باشند. تازه شاهدیم که کارآییشان در کشیدن مردم پای صندوق چقدر پایین آمده است و از این بابت هم چندان به حساب نمیایند.
در سیاست خارجی هم سرمایه، یا به عبارت دقیقتر مدعایشان، قابلیت رفع بحران و به قول خودشان تعامل با جهان و این قبیل حرفها بود که میخواستند به هر قیمت هست خود به انجام برسانند و رابطهُ با آمریکا را هم خودشان سامان بدهند. طبعاً جربزهُ این کار را نداشتند و اگر کس دیگری هم پا در میدان میگذاشت، فقط برایش مانع میتراشیدند. نمونه اش کوشش احمدی نژاد برای توافق بر سر غنی سازی بیست درصدی که نه به بار بود و نه به دار ولی رهبران جنبش سبز، در همان میانهُ کتک کاری، با تمام قوا با آن مخالفت کردند.
خلاصه اینکه حرفشان در سیاست داخلی از اول هم نمیتوانست به جایی برسد، آنچه هم میخواستند در سیاست خارجی بکنند که از دستشان برنمیامد و به هر صورت دیگران دارند میکنند. اینها که بشود لابد در هزینهُ تبلیغاتی دستگاه رفسنجانی هم صرفه جویی خواهد شد چون میزان مخارج باید متناسب باشد با حاصلی که از انجام کار انتظار میرود. اگر پول اینها هم که در کنار نومحافظه کاران، پول خرج کن های اصلی اپوزیسیون هستند، قطع بشود یا جداً کاهش پیدا کند، چهرهُ اپوزیسیون به کلی تغییر خواهد کرد و شاید بتوان انعکاس خواستها و منافع مردم ایران و نه فقط تبلیغات پولکی کلاه برداران خارجی و داخلی را، در آن مشاهده نمود.
شهید اصلی
من جداً معتقدم که آمریکا در عین توتالیتر خواندن نظام اسلامی که بیشتر محض تبلیغات و به قصد فحش دادن انجام میشود تا از سر تحلیل، هنوز خیال میکند با یکی از این حکومتهای اتوریتر جهان سومی طرف است و اصلاً به وجه ایدئولوژیک حکومت عنایتی که باید ندارد. نداشته باشد، چندان مهم نیست، تنش زدایی با جمهوری اسلامی، مثل مورد شوروی یک قربانی عمده خواهد داشت که ایدئولوژی نظام است و در این نظام ایدئولوژی حیاتی است.
درست است که در این حکومتها ایدئولوژی راجع به قدرت و جامعه و بسیاری چیزهای دیگر به همه دروغ میگوید ولی دروغ بودنش مترادف پوچی سیاسیش نیست. حکومتهای توتالیتر از ایدئولوژی زاده میشوند و حیاتشان به آن بسته است. اگر ایدئولوژی که به این حکومتها نیروی معنوی میدهد، از میان برود، مرگ مادی حکومت هم در دنبالش خواهد آمد. کاهش تنش و افزایش داد و ستد ـ از هر نوع ـ با جمهوری اسلامی، بهترین راه سوق دادن این نظام به سوی مرگ است و اصلاً ربطی به گردن کلفتی ها و تهدیدهای نظامی که روز به روز توخالی بودنشان بر همه آشکارتر گشته است و فشارهای به حسابی که متوجه مردم ایران است، ندارد.
سستی ایدئولوژی نیروهای معنوی رژیم را آسیب خواهد زد و در نهایت از هم خواهد پاشاند و این امر کارآیی نیروهای مادیش را به حداقل خواهد رساند. توجه عامهُ مردم به این ایدئولوژی که از اول هم چیزی نبوده، مهم اعتقاد اعضا و طرفداران نظام است که به این ترتیب سست تر خواهد شد. در شوروی همین فرآیند در نهایت فکر اصلاح رژیم را که ممکن نبود در سر حکامش انداخت که در نهایت به سقوط آن انجامید. میدانم که هیچکدام سران رژیم خیال گورباچف شدن ندارد، خودشان هم این را گفته اند. مهم نیست، نداشته باشند. تحول تاریخ که به قصد و رضایت آنها مشروط نیست. اجباری نیست تا به سودای اجرای اصلاحات ناممکن از قدرت ساقط بشوند، میتوانند، مثل بسیاری دیگر، با تن ندادن به اصلاحات لازم راهی عدم سیاسی گردند. به هر صورت بشر آزاد است و این هم جلوه ایست از آزادیش در صحنهُ تاریخ.
اعتقاد اعوان و انصار رژیم به ایدئولوژی آن، تحت فشار واقعیت، روز به روز کمتر شده است و با مراودهُ رسمی با آمریکا ضربتی اساسی خواهد خورد. اسلامگرایی با حکومت کردن و اجبار به گردن گذاشتن، حال هر قدر هم کم و با بی میلی، به منطق کار دولت و روابط بین المللی، به مرور زنگ زده است و آنهایی هم که موقعیت اجتماعی خویش را مدیون آن هستند، به ناچار بیشتر اسباب کسب منفعت میبینندش تا موضوع اعتقاد اصیل. اعتقاد نه تخفیف برمیدارد، نه چانه و نه مصالحه ولی منفعت درست از ورای همین مقولات است که درک و تأمین میشود. جمهوری اسلامی مدتهاست وارد منطق منفعت شده و هر چه بیشتر با دنیا تماس برقرار کند و رابطه اش عادی تر شود، بیشتر به این راه خواهد رفت. رفتار عقلانی لازمهُ ادامهُ حیات است و هر چه بیشتر مد نظر قرار بگیرد ایدئولوژی های یاوه ای نظیر اسلامگرایی را پس میزند. تنش زدایی با شوروی هم همین تأثیر را داشت و به پوک شدن رژیم و سقوطش یاری عمده رساند.
تا امروز تا به آنجا که به داخل کشور مربوط است، حکومت با متمرکز کردن فشارش بر نقاط مهم ایدئولوژی خود که شاید مهمترین آنها در تماس مستقیم با جامعه، حجاب باشد، به هر قیمت بوده از تغییر کردن، یعنی از دست دادن هویت خویش سر باز زده است. در میدان سیاست خارجی هم مقابله با آمریکا از اهمیت مشابهی با حکایت حجاب برخوردار است. بین سیاست داخلی و خارجی مرز نفوذناپذیر وجود ندارد، سستی از یکی به دیگری سرایت خواهد کرد و کم کم تمامی کالبد نظام را فرا خواهد گرفت و نظام هر چه سست تر، کار مخالفان آسانتر.
برندهُ اصلی
همانطور که خوانندگان هوشمند حدس زده اند، از دید من برندهُ اصلی این مراوده مردم ایران به طور اعم و مخالفان جدی نظام به طور اخص خواهند بود. مهمترین پیامد حذف راه حل های قلابی داخلی (اصلاحات) و خارجی (حملهُ نظامی) که اولی با شکست جنبش سبز انجام گرفت و دومی در صورت باز شدن راه مراوده بین جمهوری اسلامی و آمریکا انجام خواهد یافت، این است که مردم را متوجه جستن راه حل اساسی خواهد نمود و اگر عنایتی به براندازی بکنند، دنبال تدقیق معنا و یافتن تدابیر عملی برای اجرایش خواهد فرستاد. شاید هم مردم متوجه شوند اپوزیسیونی که با پول خودشان نگردد دردی از آنها دوا نمیکند و خود دست در جیب بکنند.
با قطع شدن این فشار بی حساب و بی منطقی هم که متوجه ملت ایران است، بند از پای تنها مرجعی که میتواند نظام اسلامی را ساقط کند، گشوده خواهد شد. بخصوص که ترس از حمله و سؤاستفادهُ خارجی هم از میان برخواهد خاست. در طرف مقابل، هرقدر مراودات بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده بیشتر بشود توان حکومت برای سرپا ماندن کاهش خواهد گرفت و کار مردم در برانداختنش آسانتر خواهد شد.
رابطه با آمریکا به خودی خود برای نظام کشنده نیست، آنچه میتواند برایش کشنده باشد درک اهمیت موقعیت ایجاد شده و آمادگی برای بهره برداری از آن است. هروقت مشکلاتی که به هر دلیل برای زائران ایجاد شده بود، مرتفع میگشت، مژده میاوردند که مثلاً راه کربلا یا… باز شده است. مثل اینکه راه تهران هم دارد کم کم باز میشود.