اسماعیل نوری علا
روشن است که در ظل «استراتژی انحلال رژیم» می توان دربارهء همه گونه «تاکتیک مبارزاتی» به بحث نشست، راه های عملی خشونت پرهیزی را مطالعه کرد، دگرگونی و انقلاب مدنی را بر انقلاب هائی که بر مبنای خونریزی و ویران کردن و کن فیکون ساختن عمل می کنند ترجیح داد، و در مورد سرعت دگرگونی به اندیشه پرداخت. اما بدون موافقت در استراتژی هرگز اتحاد عمل و نظری شکل نمی گیرد که بتواند به دگرگونی حکومت و استقرار سکولار دموکراسی در ایران بیانجامد.
در مسیر مبارزه با حکومت مذهبی و غیرقانونی مسلط بر ایران یک نکته سخت روشن است: اگر نیروهای غیرایدئولوژیک اما وابسته در قدرت، و نیروهای برآمده از آنها اما اکنون جدا شده از ایشان، در روند انحلال حکومت فعلی و لغو قانون تبعیض آفرین آن شراکت نداشته باشند، تنها راه براندازی وضع فعلی قیام سراسری مردم و کشیده شدن مبارزه به خیابان و تسلط جنگ و گریز و خون ریزی است. حال آنکه اگر نیروهائی که ـ چه مذهبی و چه غیرمذهبی ـ به این نتیجهء روشن رسیده باشند که برای حفظ ایران، و محترم ماندن ادیان و مذاهب و کیش های منتشر در ایران، تنها برقراری حکومتی لازم است که بتواند منافع هر تک گروه را در برابر تجاوز گروه های دیگر حفظ کند و تبعیض نیافریند و جامعه را در معرض روند خودی ـ ناخودی سازی قرار ندهد، آنگاه آنها نیز باید به این بیاندیشند که چرا پا به راه سکولار دموکراسی نمی گذارند و نسبت به نتایج برقراری چنان حکومتی دچار تردیدند؟
بنظر من، سود همگان در استقرار چنان حکومت تساهل آفرینی است که چتر حمایت اش شامل همه می شود و هیچ ارزش و معیاری را، در خارج از آنچه در اعلامیهء حقوق بشر آمده، بر آحاد ملت تحمیل نمی کند. و آنکه این «سود همگانی» را نمی بیند و در راه تحقق آن نمی کوشد یا غافل است و یا منافع خویش را در ابقای حکومت فعلی می پندارد. من در این مقاله با این دستهء دوم کاری ندارم اما روی سخنم با آن گروه نخست است که واقعاً در مورد بسیاری مسائل دچار غفلت اند.
***
نیز این نکته روشن است که، در ظل «استراتژی انحلال رژیم»، می توان دربارهء همه گونه تاکتیک مبارزاتی به بحث نشست، راه های عملی خشونت پرهیزی را مطالعه کرد، دگرگونی و انقلاب مدنی را بر انقلاب هائی که بر مبنای خونریزی و ویران کردن و کن فیکون ساختن عمل می کنند ترجیح داد، و در مورد سرعت دگرگونی به اندیشه پرداخت. اما بدون موافقت در استراتژی هرگز اتحاد عمل و نظری شکل نمی گیرد که بتواند به دگرگونی حکومت و استقرار سکولار دموکراسی در ایران بیانجامد.
پس می توان یک بار و دو بار و هزار بار پرسید که: «اگر بسیاری از نیروهای سیاسی معتقدند که تنها راه حل ایران برای رسیدن به یک «حکومت مدرن، سکولار و دموکرات» کوشش در راستای برکنار کردن حکومت فعلی و لغو قانون اساسی آن است، چرا در این راستا با یکدیگر همکاری ـ و نمی گویم اتحاد ـ نمی کنند؟ چرا در پیمانی مشخص متعهد نمی شوند که در ایران پس از حکومت اسلامی حقوق همدیگر را رعایت کنند، به تبلیغ آزاد عقیده احترام بگذارند، و اجازه دهند که مردم کشور، برنامه های هر یک را شنیده و در مسیر گزینش یکی دو برنامه که بنظرشان مفیدتر و کارآمدتر است عمل کنند؟ براستی دلایل شان از شراکت در مسیر انحلال حکومت مذهبی ـ ایدئولوژیک کنونی و متحقق ساختن سکولار دموکراسی چیست؟»
من، در اینجا، می خواهم حاصل گفتگوهای خویش با این «نیروهای مردد» را گزارش کرده و به برخی از دلایل بوقوع نپیوستن چنان وضعیتی بپردازم.
***
1. می گویند «سکولار دموکرات ها می خواهند حکومت فعلی را سرنگون کنند تا بتوانند «بی مذهبی» (یا «لامذهبی») را گسترش دهند».
اما آیا چنین است؟ این نکته ای بدیهی است که سکولار دموکرات ها معتقد به «بی مذهبی در حکومت» هستند اما، در عین حال، هیچ مذهبی را آماج حملهء خود قرار نمی دهند؛ بلکه همواره از آزادی مذاهب و جلوگیری از تعرض آنها به یکدیگر سخن می گویند. در نتیجه، این برداشت و دلیل وارد نیست، مگر اقامه کننده معتقد باشد که فقط حکومت شریعت فرقهء دوازده امامی حکومتی مشروع و برحق است و باید آن را حفظ کرد. والا چه کسی ـ جز برخی دیوانگان فاشیست ـ تاکنون خواستار آن شده است که دولت سکولار دموکرات آیندهء ایران باید به جای حکومت از جامعه «مذهب زدائی» کند؟
***
2. می گویند سکولار دموکرات ها در ایرانی که به دست آنان اداره شود به گروه ها و احزاب دینی اجازهء فعالیت نمی دهند.
آیا این توهمی بی پایه نیست؟ اگر یک قانون اساسی سکولار دموکرات همهء مردم را متساوی الحقوق کرده، و راه تحمیل ارزش های هر گروه عقیدتی ـ مذهبی بر همگی مردم را بسته باشد، آنگاه چه بیمی در مورد وجود گروه های دینی و فعالیت سیاسی آنان وجود خواهد داشت؟ در چنین وضعیتی هر «گروه سیاسی»، چه واجد همعقیدگان به یک مذهب و مکتب باشد و چه نباشد، تنها کافی است که اصول حکومت سکولار دموکرات را بپذیرد تا آزادی کامل فعالیت و تبلیغ داشته باشد. اصول حکومت سکولار دموکرات هم چیزی نیست جز عدم تبعیض و عدم تحمیل یک عقیده بر دگراندیشان.
به عبارت دیگر، «اصول تخطی ناپذیر حکومت سکولار دموکرات» بصورتی بنیادی با «اصول تغییرناپذیر حکومت های مذهبی ـ ایدئولوژیک» فرق دارد. آن یکی اصول انسان مداری، دموکراسی، تبعیض گریزی و تساوی حقوق آحاد ملت در برابر قانون را تخطی ناپذیر می داند و می کوشد استمرار بلند مدت آنها را تضمین کند و این دومی زیربنائی بودن یک مذهب و مکتب خاص را تغییرناپذیر اعلام می کند. اولی می کوشد جامعه را آزاد و مختار کند و دومی در پی آن است که جامعه را مقید و مطیع و مقلد بار آورد. و تضاد بین این دوگونه نگاه است که یکی را قابل فهم و تحمل و پذیرش می سازد و دیگری را آفرینندهء جهنم بر زمین می شناسد.
گروه ها و سازمان های سیاسی دینی اگر متعهد به قانون اساسی سکولار دموکرات باشند آنگاه در فعالیت و تبلیغ در راستای برنامه های اداره کشور دستی گشوده خواهند داشت. مگر حزب «دموکرات مسیحی آلمان» می کوشد تا قانون اساسی سکولار دموکرات این کشور را لغو کرده و همگان را به آئین مسیحی در آورد؟ براستی هنوز معلوم نیست این توهم در فکر کسی که حکومت سکولار دموکرات را به سود کل جامعه می بیند چگونه بوجود می آید.
هم اکنون، در جامعهء خودمان، مثلاً، گروه ملی ـ مذهبی ها و سازمان نهضت آزادی را داریم و حتی مجاهدین خلق و شورای مقاومت شان را. اگر این تشکلات در راه ساختن آیندهء ایران به جدا کردن مذهب از حکومت و اطاعت از قانون اساسی سکولار دموکرات عملاً متعهد باشند و سیاست خود را عین دیانت خویش ندانند، چه کسی می تواند به «مذهبی بودن» آنها ایرادی وارد کند و یا در آشتی را برویشان ببندد؟ هم اکنون این در از آن رو بسته است که اینگونه گروه ها تکلیف خود را در راستای جدا کردن مذهب از حکومت عملاً (و نه تنها در نظر و شعار) روشن نمی کنند و بصورت استراتژیک ضرورت انحلال حکومت کنونی را تصدیق نمی نمایند؛ والا به محض آنکه چنین تصدیقی از جانب نیروهای مذهبی تحقق یابد سکولار دموکرات های واقعی ایران مشکلی در همکاری و همراهی با آنان نخواهند داشت.
***
3. می گویند «منظور سکولار دموکرات از انحلال طلبی آن است که می خواهند ادارات دولتی و نیروهای انتطامی و نظامی را منحل کنند و این نهادها را از نو بسازند».
آیا چنین است؟ بقای کشور ما در طول تاریخ، در برابر تهاجم بیگانگان خارجی و ویران سازان داخلی، همواره بسته بوجود «دیوانسالاری کارآمد» و «نیروهای برقرار کنندهء نظم و مدافع از مرزهای کشور» بوده است. حکومت ها ـ بیگانه و آشنا ـ آمده اند و رفته اند اما کشور بخاطر فرزندان دیوانسالار و نظامی اش بر جای مانده است.
در واقع این حکومت اسلامی (و بخصوص کوشش وافر خط امامی ها) بود که، از طریق زندانی کردن و اعدام نظامیان و دیوانسالاران برجستهء ایران، و تحقیر امر «تخصص و شایستگی حرفه ای» و برتر دانستن «تعهد مذهبی»، کشور را به چنین روز وخیمی انداخت، مرزها را آسیب پذیر کرد، و سطح کار تخصصی را در حد اوباش احمدی نژادی پائین آورد. حکومت سکولار دموکرات به بقای دیوانسالاری و استفادهء میهن دوستانه و مردم مدار از نیروهای نظامی و انتظامی معتقد است.
مثلاً، مگر اینها که در سپاه پاسداران کار می کنند از کرهء مریخ آمده اند؟ اینها نیروهائی هستند که یک حکومت سکولار دموکرات می تواند آنها را از «پاسداری توضیح المسائل دایناسورهای حوزه ها» به پاسداری جامعه ای متمدن و همزیستی مدار فرابخواند. این نکته واقعیتی انکار ناپذیر است که امروز وضعیت اجتماعی با سی سال پیش فرق کرده است. اگر نسل جوان ایران دری به سوی آنچه در جهان می گذرد گشوده است و ارزش هائی انسانی و نوین و متمدنانه را مطالبه می کند، این در به جوانانی از ایران که در سپاه و ادارات بکار مشغولند نیز تعلق دارد.
در واقع، برخلاف نظر آقای حسن روحانی که همچنان می کوشد تا این جوانان را تنها پاسدار اسلام و جمهوری اسلامی معرفی کند، بیشترین سپاهیان امروز، به خصوص آن هایی که سواد و دانشی دارند، خود را پاسدار ایران و تمامی مردم ایران می دانند، چرا که اگرچه در معرض مغزشوئی دایم دینکاران جنایتکار قرار دارند اما سطح شعورشان پائین تر از بقیهء ایرانیان نیست و اگر مطمئن شوند که در ایران آینده بخاطر جنایت های پلید آمرانشان صدمه نخواهند دید، خود مهمترین وسیلهء آزاد و آبادسازی ایران آینده خواهد بود.
به اعتقاد من، سکولار دموکرات ها در داخل صفوف نیروهای نظامی و انتظامی دارای متحدین بالقوهء وسیعی هستند که آیندهء پریشان کشور را در کنف حکومت اسلامی مشاهده می کنند، وضعیت وخیم فرزندان خود را در صورت بقای این حکومت درک می کنند، و کافی است از یک سو آینده ای مطمئن را در برابر خود ممکن ببینند و، از سوی دیگر، مطمئن شوند که نیروهای سکولار دموکرات به آنچنان همکاری وسیعی رسیده اند که بتوانند در راستای انحلال حکومت اسلامی توفیق یابند.
***
4. می گویند شرایط داخلی و خارجی برای فروپاشی این حکومت مهیا نیست و انحلال طلبان تنها باید بر اطاعت از نیروهای بیگانه سرمایه گذاری کنند و امیدوار باشند که سوار بر تانک و توپ آنها می توانند در ایران حکومت سکولار دموکرات برقرار کنند.
آیا چنین است؟ آیا این سخن اهانت مستقیم به ملتی نیست که، علیرغم نیروی قاهر بیگانگان، در صد سالهء اخیر حداقل سه خیزش بزرگ سیاسی را تمشیت داده است؟ آیا اگر یک لحظه از تصور دور باطل «مرغ و تخم مرغ» بیرون بیائیم، درنخواهیم یافت که هم اکنون مردم ناراضی ایران تنها بدان دلیل به خیابان نمی آیند، و از آن رو مبارزات خشونت پرهیز خود را نمی آغازند که هیچگونه بدیل رهبری کنندهء سکولار دموکراتی در داخل و خارج ایران وجود ندارد؛ و اگر اینگونه بهانه گیری ها ادامه یابد بوجود هم نخواهد آمد.
این واقعیت را تاریخ مبارزاتی تاریخ معاصر جهان نشان داده است که اگر روزی مردم ایران نیز در جمعیت هائی میلیونی به خیابان آمدند و خواستار «جمهوری ایرانی» (به معنای متعلق به همهء مردم ایران) شدند، قدرت ها ـ چه داخلی و چه خارجی ـ در برابر آنها تسلیم خواهند شد.
یعنی، در مورد کشور ما، مشکل به نیامدن مردم بر نمی گردد و این امر ناشی از غفلت و تن پروری و ولنگاری نیروهائی است که خود را سکولار دموکرات می پندارند اما متوجه تضاد سکولار دموکراسی با کوشش برای اصلاح و ابقای رژیم کنونی نمی شوند.
***
5. می گویند سکولار دموکرات ها با نامتمرکز کردن حکومت و دادن اختیارات به مناطق مختلف کشور مخالفند و بدین لحاظ از تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران سخن می گویند.
آیا واقعیت اینگونه است؟ آیا نه اینکه اگر می خواهیم در مورد سرنوشت آیندهء ایران سخن بگوئیم ابتدا باید مطمئن باشیم که کشوری به نام ایران وجود دارد تا آینده ای داشته باشد که بتوان از آن سخن گفت؟ حکومت سکولار دموکرات، از آنجا که سکولار است، با تبعیضات فرهنگی، زبانی، دینی، جنسیتی و غیره در تخالف است و، از آنجا که دموکرات است نمی تواند راه های بازتولید استبداد را نبندد. از نظر سکولار دموکرات ها، مهمترین زمینه برای بازسازی استبداد سلطان و شیخ و “کمیته های مرکزی” اجازه دادن به تمرکز قدرت در یکجا و در دست یک گروه یا فرد است.
اگر مردمان مناطق کشور در درون مرزهای ایران دارای حق تعیین و ادارهء امور خویش باشند و برای انجام هر امر کوچکی منتظر موافقت مرکز و رهبر و رهبری نباشند، آیا جز این خواهد شد که خود تبدیل به دستگاه جلوگیری از باز تولید استبداد می شوند؟ آن هم در عین حالی که با تسلط بر تصمیم گیری در راستای امور خود حس دوگانگی و تبعیضی که هم اکنون در میان مردمان مناطق مختلف کشور وجود دارد از میان بر خواهد خواست؟
توجه کنیم که تنها زمانی بین حفظ تمامیت ارضی کشور و خواستاری حکومت نامتمرکز تضاد پیدا می شود که برخی از کوشندگان منطقه ای خواستار امتیازاتی همچون «حق تعیین سرنوشت» و «خودمختاری» (که با «خودگردانی» متفاوت است) می شوند. در اینجا «حق تعیین سرنوشت» به معنی داشتن اختیار دوگانه ای برای ماندن در مجموعهء ایران و یا خارج شدن از آن است. این «خواست» بحث را از سخن گفتن دربارهء کشوری به نام ایران خارج کرده و به تقویت فکر «تجزیهء ایران» نزدیک می کند.
به نظر من، اگرچه نمی توان این گزینه را، در مفهوم انتراعی خود، «غیرمنطقی» دانست اما:
– فقدان دلایل کافی برای اینکه در ایران آزاد شده و سکولار دموکرات فردا نیز باید به «حق جدا شدن» میدان داد
– یا دشواری اجرائی انجام رفراندوم هائی که وجودشان مستلزم این «حق تعیین سرنوشت» است،
– و نیز در هم تنیدگی اقوام و نژادها و زبان ها و ادیان در گسترهء ایران اجازهء «جداسری های قومی و زبانی»
طرح این قبیل مسائل را در امروز مقابله با حکومت تبعیض آفرین اسلامی نابهنگام می کند.
سکولار دموکرات ها وقت خود را در این موارد هدر نمی دهند و در راستای ایجاد آنچنان ایرانی می کوشند که کسی نخواهد از آن جدا شود. اگر رهبران منطقه ای کنونی با این موضع مخالفت کنند و به بهانهء آن در گفتگوی ملی بر سر ایران فردا شرکت نیابند آنگاه باید بپذیرند که در راستای استقرار حکومت سکولار دموکرات در ایران آینده سنگ انداخته اند.
***
6. می گویند سکولار دموکرات ها سلطنت طلب اند چرا که از اعلام جمهوری امتناع می کنند.
آیا براستی چنین است؟ مگر نه این است که یک «حکومت سکولار دموکرات» حکومت مردم بر مردم، برای مردم و در خدمت مردم است و سالاری مردم را می جوید. سلطنت (که از باب «سلطه» می آید) قطعاً با حکومت مردمی در تضاد است و آنچه که مردم ایران در انقلاب 57 به آن «نه» گفتند همین «سلطنت» بود است؟؛ هرچند که از سلطنت به ولایت مطلقه رسیدند و آنچه قاتق نان می پنداشتند به قاتل جان شان تبدیل شد.
بنظر من، اکثریت ایرانیان همواره خواستار شراکت در حاکمیت دموکراتیک بوده و از «جمهوریت حکومت» (به معنی اعمال اراده مردم در حکومت) دفاع کرده اند. اما آیا «جمهوریت حکومت» تنها در «نظام جمهوری» به دست می آید و، حتی اگر چنین باشد ما باید، از هم اکنون و در این خارج کشور، حق اظهار عقیدهء عدهء کثیری از هموطنان مان را، که «پادشاهی پارلمانی» را برای کشورشان ایده آل می دانند، منکر شویم؟
سخن سکولار دموکرات های انحلال طلب آن است که ما ـ چه جمهوریخواه و چه هواخواه پادشاهی پارلمانی ـ هرگز در خارج کشور قادر نخواهیم بود نوع حکومت آیندهء ایران را تعیین کنیم و، در عین حال، کوشش ما برای جلوگیری از مطرح شدن همهء گزینه هائی که مغایر با سکولار دموکراسی نباشند در رفراندوم های پس از سقوط رژیم فعلی کاری جز اقدام آشکار علیه دموکراسی نیست.
***
مجموعاً، می خواهم بگویم که اپوزیسیون حکومت اسلامی چاره ای ندارد که برای تعیین تکلیف خود به چنین پرسش هائی پاسخ دهد: «براستی هدف تعیین کنندهء استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی ما چیست؟ آیا در اعماق ضمیر خود می خواهیم که این حکومت باقی بماند و احیاناً در حد آرایشی متحول شود؛ و یا واقعاً می خواهیم که حکومت مذهبی ـ ایدئولوژیک کنونی کلاً منحل اعلام شده و قانون اساسی اش لغو گردد؟»
وظیفهء سکولار دموکرات ها طرح این پرسش ساده است، آن هم بصورتی دائمی و در برابر نیروهای صادقی که در پیوستن به این «جنبش» مرددند. تصدیق ضرورت دگرگون ساختن حکومت در ایران و جانشین کردن قانون اساسی و حکومتی سکولار دموکرات، کمترین و اصلی ترین شرط همکاری نیروهای مختلف خواستار آیندهء آزاد و آباد ایران است. در مورد تاکتیک هائی که این استراتژی را متحقق می سازند همیشه می توان به گفتگوهای سازنده و دوستانه نشست.