از پیدایی و شکلگیری طبقات و لایههای اجتماعی و گروههای صنفی به مفهوم مدرن و ویژهی دوران سرمایهداری آن در ایران بیش از دو قرن و از پیدایش اولین گروههای کارگران صنعتی بیش از یک صد سال میگذرد. پیدایش و فعالیت اولین نهادهای صنفی و تشکلهای کارگری در این مرز و بوم نیز پیشینهای به اندازۀ انقلاب مشروطه دارد. این نهادها و تشکلها دراین پیشینه فرازها و فرودها، رشد و کامیابی و سرکوبها و ناکامیهای بسیار به خود دیدهاند. تشکلهای کارگری در این دوران بارها با سرکوبهای وحشیانه، اعدامها، بازداشتها، تبعید و سرگردانی و پراکندگیهای بسیار دست به گریبان بودهاند. پیشروان جنبش طبقۀ کارگر ایران اما هر بار کوتاه مدتی پس از این رخدادها بار دیگر به پا خواسته ودر شکل و شیوه و سطوح مختلف و متناسب با شرایط زمان در راستای سازماندهی خود و بنیان نهادن نهادها و تشکلهای ویژۀ خود تلاش و کوشش بسیار نشان داده و هربار دستاوردهایی هرچند اندک هم داشتهاند. این روند کم و بیش تا انقلاب ۱۳۵۷ ادامه داشت؛ با گسترش جنبش شورایی درجریان این انقلاب کارگران نیز در بسیاری از کارخانهها و بنگاههای تولیدی و خدماتی شوراهای کارگری با مضمون مدیریت و خودگردانی یا کنترل کارخانهها را بنیان نهادند. به موازات ایجاد و فعالیت این شوراها اشکال دیگر تشکلهای کارگری چون اتحادیهها و سندیکاهای گذشته احیا و بازسازی شد و در جاهایی نیز سندیکاهای جدید تشکیل شد. اما اکنون و پس از گذشت بیش از سی سال از ایجاد و یا احیا آن تشکلهای دوران انقلاب طبقهی کارگر ایران از داشتن هر نوع تشکل واقعی و آزاد محروم است و درست به همین دلیل بسیاری از دستآوردهای گذشته را از دست داده و در موقعیتی ضعیف و نامطلوب است. “ما” در این گفتگوی کوتاه تلاش میکند برخی از مهمترین دلیلهای قرار گرفتن در چنین موقعیتی را بررسی کند. ابتدا از دوستمان حسین خواهش میکنیم بحث را شروع کنند.
حسین: همانطور که یواش یواش حال هوای انقلاب و جو انقلابی در جامعه فروکش میکرد و حکومت هم سعی میکرد مطالبات و حرکتهای انقلابی مردم را کنترل و مهار کند بتدریج در راه فعالیت و پویایی شوراهای کارگری هم مانع و سد ایجاد میشد؛ آدمهای حکومتی، دولتی و کارفرمایی وارد این شوراها شدند و بالاخره بعد از مدت کوتاهی شوراهای کنترل کارگری و خود گردان جای خودشان را به شوراهای اسلامی کار دادند، نهادهای مختلط و ایدئولوژیکی که مهمترین و اصلیترین صفتها و در نتیجه توانمندی یک تشکل صنفی کارگری را دارا نبودند. به زودی بساط فعالیت سندیکاهایی که در دوران انقلاب تاسیس یا احیا شده بودند برچیده شد و بسیاری از فعالین و رهبران این نهادها به شکلهای مختلف از عرصهی فعالیت و مبارزهی اجتماعی حذف شدند؛ مبارزهای که در واقع برای بقا بود! که با هدفهایی چون دریافت حقوق و دستمزدهای عقب افتاده، حفظ دستآوردهای گذشته و گاه دستیابی به مطالبات و امتیازهایی هر چند کوچک و ابتدایی، همیشه جریان داشته است. کارگران در این مبارزات از تمامی امکانات، شکلها و سطحهای ممکن چون تجمعهای اعتراضی در کارخانهها، خیابانها، مراکز و نهادهای دولتی و حکومتی، اعتصاب، تحصن و راهپیمایی و بستن خیابانها و راهها و … برای رسیدن به هدفهای خود استفاده کردهاند. خیلی از مبارزههای این دوره خود جوش بودند و بدون حضور و تلاش عناصر آگاه و فعالان این عرصه روی دادهاند. این مبارزهها بدون ارتباط با هم دیگر ولی با تلاش و فداکاری بسیار زیاد کارگران پیشرو و حساس نسبت به امور و مسایل صنفی و با استفاده از سطوح مختلف آگاهی و سطح پایینی از سازماندهی و برنامه همراه بودهاند. همانطور که در بالا هم گفته شد اکثر این مبارزهها تدافعی و بدون وجود نهاد یا رهبری منسجم و حضور یا شکلگیری سازمانها و تشکلهای واقعی و آزاد کارگری بوده اند. در این دورهی سی ساله “انجمنهای صنفی کارگری” جایگاهی قانونی داشتند و در تعداد کمی از کارخانهها و بنگاهها هم فعالیت رسمی به شدت محدودی داشتند با این حال کارگران به جز دو مورد کاملا استثنایی نتوانستهاند تشکلهای صنفی آزاد و واقعی خود را ایجاد کنند و به کمک آنها درجهت رسیدن به مطالبات خود تلاش کنند. یک دلیل این ناتوانی سنگاندازیها و مانعتراشیهای به ظاهر قانونی ازطریق آیین نامههای اجرایی ایجاد و فعالیت این تشکلها بوده است. “شوراهای اسلامی کار” هرچند در پارهای موارد دستآوردهای ناچیزی داشتهاند اما اصولاً نمیشود آنها را تشکل صنفی کارگری به حساب آورد. با این توضیحهای کوتاه وضعیت جنبش کارگری را در این دوره خلاصهوار میتوان این طور توصیف کرد:
۱- طبقۀ کارگر شامل بخشهای صنعتی، اداری و خدمات بطور واقعی و در جمعیتی نزدیک به بیست میلیون نفر وجود دارد و فعالیت میکند.
۲- مبارزه برای دفاع ازحقوق و دست آوردها و کسب منافع این طبقه هم هر چند تدافعی ولی بطور جدی و عمیق و در تمامی ایران جریان داشته است.
۳- در تمام این دوره ضرورت سازمانیابی و ایجاد و فعالیت تشکلهای کارگری حداقل در حد حرف و تئوری برای بیشتر فعالان این حوزه که حضور و تلاش صادقانه ای هم در جنبش طبقه دارند و همچنین برای تعداد زیادی از کارگران پیشرو پذیرفته شده بوده و همه بر آن تاکید داشتهاند.
حالا با این توضیحات یک سئوال مهم مطرح است که: چرا تاکنون و به رغم وجود چنین شرایطی به جز همان دو استثنای گفته شده، هیچ تشکل صنفی مستقل و واقعا کارگری بوجود نیامده و اقدام قابل توجهی هم در این زمینه دیده نشده است؟
“نیما”: یک چیز مسلم است: موانع قانونی و عامل سرکوب پلیسی نمیتواند توجیه و توضیح قانع کنندهای برای وضعیت و واقعیت تلخی باشد که در آن قرار داریم؛ این سدهای قانونی، سرکوبها و بگیر و ببندها کم و بیش در جاهای دیگر هم وجود داشته. سیستم و حکومت سرمایهداری در هیچ کجای این کرهی خاکی داوطلبانه شرایط ایجاد تشکلهای کارگری را فراهم نکرده و یا به آن تن نداده. همیشه و در همه جا شرایط شکلگیری و فعالیت نهادها و سازمانهای کارگری بعد از مبارزات طولانی و پیگیر و گاه خونین به این سیستم تحمیل شده و سرمایهداری همیشه برای پرهیز از رسیدن به وضعیت بدتر ناچارشده به آن گردن بگذارد.
البته میدانیم که بحران اقتصادی موجود؛ نبود رونق بازار کسب و کار و کاهش مداوم تعداد کارخانجات و بنگاههای تولیدی، بیکاری و اخراج گسترده کارگران و نبود امنیت شغلی نیز یکی از دلایل این وضعیتی است که دوستمان حسین میگوید. اما در توضیح بهتر وضعیت موجود و برای کمک به رسیدن به جواب این سئوال مهم میتوان گفت: وجود حد معینی از آگاهی طبقاتی شرط لازم پیدایش انگیزه وتحرک جدی برای شکل گیری، فعالیت و پویایی تشکلهای کارگری – صنفی – است. واضح است که این آگاهی بخودی خود در این طبقه وجود و عینیت پیدا نمیکند. وظیفهی روشنفکران متعهد به طبقهی کارگردر حوزهی ترجمه و نشر است که آگاهی و دانشهای لازم و تجارب دورههای گذشتهی ایران و جوامع دیگر را در رابطه با سازمانگری و ایجاد تشکلهای گوناگون کارگری در اختیار پیشروان و روشنفکران ارگانیک طبقهی کارگر بگذارند. برای بروز آگاهی طبقاتی درون طبقه و پیدایش انگیزه و فکر سازمانیابی و تشکل و ترویج و تکثیر این فکر و تبدیل آن به نیروی مادی حضور و تلاش مداوم، خستگی ناپذیر و هدفمند عناصر آگاه و پیشرو درون طبقه لازم است.
“ما”: آیا منظور شما این است که عناصر آگاه و پیشرویی که میبایست این آگاهی و اندیشه را به درون طبقه ببرند و یا با فعالیت وکار خود در میان طبقه به امر آگاه شدن طبقه کارگر کمک بکنند وجود نداشتهاند و یا به گفتهی دیگر درون و در کنار طبقه و در راستای کمک به آگاهی و رشد طبقه به درستی کار نشده است؟
“سمانه”: متاسفانه و یا خوشبختانه این عناصر آگاه نیز کم یا زیاد در تمام این دوران درون و یا کنار طبقه حضور داشتهاند. فعالیت و فداکاری زیادی از خود نشان داده و هزینههای نه چندان کمی هم برای آن پرداختهاند. اما ایراد کار اینجاست که این عناصر و نیروها عمدتا خودشان هم درک روشنی از “تشکلهای کارگری” و چگونگی ایجاد آنها نداشتند، نمیدانستند چه نوع یا انواعی از تشکل مورد نیاز و جوابگوی مشکلات این دوره از مبارزات طبقه کارگر است. در سالهای اول بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و با توجه به جو سیاسی و فضای حاکم بر جامعهی بعد از انقلاب بخش قابل توجهی از نیروها، روشنفکران و فعالان این عرصه توانستند پس از مدتی کار و تبلیغ در محیطهای کارگری (بیشتر صنعتی) و جمع شدن عدهای اطراف آنها، در مجامع به عنوان نماینده کارگران انتخاب شوند. این انتخاب نه به این دلیل بود که اینها واقعا از دل طبقه بلند شده، عمیقا دردها، مصایب، محدودیتها و نقطه ضعفها را دانسته بودند و حرفها و نیازها و راهکارهای عملی و منطبق با شرایط روز آنها را مطرح میکردند! نه متاسفانه بیشتر مواقع این طور نبود. باتوجه به روحیه و روانشناسی حاکم بر محیطهای کارگری تاکنونی در ایران، میدانیم در این محیطها هرکس حرفها و مطالبات کارگران را خصوصا در مجامع اعتراضی بیان کند معمولا خیلی زود میتواند به عنوان نماینده آنها انتخاب شود. اما این نمایندگی به معنی قبول تمام افکار، حرفها و روشهای او نیست. یعتی اولا او نماینده فکری و ارگانیک کارگران نیست و ثانیا این نمایندگی تعهد متقابل ندارد. یعنی اکثریت کارگران فقط به دلیل گفتار و زبان گویای او و یا در واقع برای بیان مطالبات و گرفتن بخشی از حقوق خود او را جلو انداخته، خودشان را کنار کشیده و فقط از دستاوردهای او استفاده میکنند باید تذکر بدهم که البته این وضعیت و شرایطی که گفتم در گذشته خیلی پررنگتر بوده و در حال حاضر کمی بهتر شده است. رابطهی متقابل و ارگانیکی در کار نبود؛ هیچ تضمینی وجود نداشت که در مواقع بحرانی از او به قدر کافی حمایت و پشتیبانی کنند، این نیروها خود راسا اقدام میکردند، به جای طبقه تصمیم میگرفتند، بیانیه میدادند و سازمان و تشکلسازی میکردند. تشکلها و نهادهایی که متاسفانه اغلب سازمان هوادار و یا حیاط خلوت این یا آن گروه و سازمان سیاسی موجود در جامعه میشدند و در عمل پس از مدتی کارگران پیشرو و برجسته را پیش از آن که آگاهی و شناخت لازم برای یک انتخاب آگاهانه و آزاد پیدا کرده باشند به عضویت گروه و سازمان خودشان در میآوردند. دور از انتظار و عجیب نبود که این نهادها و سازمانها با رسیدن شرایط خفقان و سرکوب به دلیل نداشتن ریشه در اعماق طبقه و نداشتن بنیان کارگری و صنفی خیلی زود میدان را خالی کردند و متاسفانه هزینه و قربانی زیادی هم پرداختند. این وضعیت به دلایل متعددی پیش آمد: یکی پایین بودن سطح آگاهی بیشتر کارگران، دیگر بی تجربه بودن اغلب نمایندههای این چنینی و خلاصه نداشتن تجربه و دید درست از تشکلهای کارگری، ساختار آنها و دمکراسی درون تشکلها و … . عناصر و نیروهای باقی ماندهی بعد از سرکوبهای سالهای ۱۳۶۰ و همچنین فعالانی که پس از این دوره پا به این میدان گذاشتند هم عمدتا سازمانگر نبودهاند، به امر سازمانگری اهمیت نداده و به آن نیز نپرداختهاند که این هم خود نشانی از نداشتن درک روشنی از تشکلهای کارگری است. در بیشتر و شاید تمام موارد این عناصر و فعالان درون طبقه و درمحیطهای کار خود بیشتر حضوری فیزیکی و اغلب فقط گزارشگر داشتهاند. در این دوره در کلیت جامعهی کارگری ایران مبارزات کارگران بیشتر خود جوش و بدون برنامه بوده. عناصر آگاه، روشتفکران ارگانیک طبقه و فعالان حوزهی کارگری نقش چندانی در سازماندهی و هدایت این مبارزات نداشتهاند اما همهی این مبارزات یا حد اقل بیشتر آنها توسط این عناصر گزارشگر پوشش خبری داده شد و در موارد نه چندان کمی بزرگنمایی هم شده است.
“ما”: یعنی شما میگویید این نیروها و عناصر هیچ کار مثبت و مفیدی انجام ندادهاند؟ خب همین گزارشها و اطلاعرسانیها از مبارزات و اعتراضها هم کار مفیدی است. میتواند حمایت و پشتیبانی برای کارگران کسب کند.
“نیما”: نه. من فکر میکنم خوب توضیح داده نشد. گزارشگری، گزارشدهی و اطلاعرسانی فینفسه خوب و مفید است اما همهی کار که نیست!. روشن است که هر فکر و فعالیت اجتماعی برای این که به دیگران شناسانده شود، در جامعه رشد و گسترش یابد نیاز به معرفی، گزارشدهی و تبلیغ دارد. اندیشه رهایی طبقه کارگر از قید استثمار و آرمان و آرزوی برقراری عدالت، آزادی و دموکراسی هم مثل هر اندیشه و حرکت اجنماعی دیگر نیز نیاز به تبلیغ دارد. اما تبلیغ و گزارشدهی همیشه مکمل فعالیتهای عملی و یا تولید هر اندیشهای است. در مورد سازمانگری و ایجاد تشکلهای کارگری هم این رابطه بر قرار است. سازمانگری و ایجاد تشکلهای کارگری خودش ابزاری است در خدمت گسترش و تحقق اندیشهی رهایی طبقه کارگر، فقط با تبلیغ و گزارشدهی آن هم بزرگنمایی شده و بدون قبول زحمت سازمانگری و اختصاص نیروی و کار کافی به این بخش مهم که نمیتوان تشکل ساخت و در جهت رسیدن به هدف طی طریق کرد.
“سمانه”: کاملا درست است. وقتی که عناصر پیشرو و به اصطلاح فعالانی که خب حالا به هر شکل در محیطهای کارگری مستقر شدهاند بدون در نظرگرفتن این که انگیزه و هدفشان چه بوده ناخودآگاه و در عمل نقش گزارشگر و خبر رسان را به عهده بگیرند و یا این که آگاهانه برای خود چنین نقشی قایل باشند طبیعتا شاخکها و توجههاِی آنها هم بیشتر متوجه کشف سوژههای خبری و افراد و جریانهای خبرساز خواهد بود؛ به امر سازماندهی کم توجهی میکنند و یا در برخورد با مشکلات موجود در این راه، این کار را به کلی فراموش میکنند و کنار میگذارند. این نگرش و روش باعث میشود که فعالان این حوزه به سوی آن دسته از مراکز و محافل کارگری جذب بشوند که تحرکهای بیشتری دارند و خبرهای بیشتری میسازند و نه آن مراکز و مناطقی که نیاز و استعداد بیشتری در امر سازمانیابی دارند. این نیروها و فعالان در حوزهها و مناطق مورد نظر تلاش زیادی میکنند که خودشان را به افراد و کارگران و یا محافل موثر در محیط کار و رهبران عملی مبارزات نزدیکتر کرده اخبار و حوادث مربوطه را به خوبی گزارش و منعکس کنند و اگر بتوانند به خیال خودشان خود در رادیکالتر شدن حرکتها موثر باشند.
“ما”: یعنی شما فکر میکنید این دوستان اشتباه میکنند یا این که به طور کلی به سازمانیابی و سازماندهی طبقهی کارگر باور ندارند.
“مصطفی”: نه. من این طور فکر نمیکنم. در حسنِ نیت و صداقت این فعالان تردیدی نیست، احتمالا پیش خودشان هم فکر میکنند با این کارها به پیشبرد و تعمیق مبارزات کارگران کمک میکنند. اما مساله این است که برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری و پیشبرد امر سازمانیابی این طبقه، این سازمانگری و فعالیت در این جهت است که بسیار ضروری و حیاتی است و گزارشگری، خبررسانی و تبلیغ فقط وجه تکمیلی در این مورد است.
با گزارش و انعکاس خبرهای این حرکتها و مبارزات این طور القا میشد – البته اغلب غیر عمدی – و علاقهمندان به مسایل جنبش هم باور میکردند که این نیروها و عناصر و یا محافل کارگری در این مناطق حضور فعال و نفوذ تودهای دارند! اما متاسفانه بیشتر وقتها پس از فروکش امواج حوادث، کم شدن تجمعها و اعتراضها وپراکنده شدن کارگران معترض، دیگر از آن نفوذ و حضور و تاثیرات آن و یا قدرت بسیج خبری و اثری نیست.
این شکل فعالیت طی سالهای طولانی یا یک دوره کامل بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در میان فعالان اجتماعی حوزهی کارگری عمومیت و مقبولیت داشت و عملا جای سازمانگری و تلاش برای پیدا کردن راههای مختلف سازماندهی و ایجاد تشکلهای کارگری را گرفت. امر سازماندهی و ایجاد تشکل کارگری معمولاً استقرار در محیطهای کارگری و زندگی در میان کارگران را طلب میکند؛ کاری هدفمند طولانی و برنامهدار است. پا گذاشتن در این راه به بردباری زیاد و تحمل سختی و محرومیتهای فراوانی احتیاج دارد. کار سازمانگری با آرامش و بدون هیاهو و با قدمهای استوار و پیگیری مداوم انجام میشود و تا زمانی که به نتیجه نرسد مورد توجه و احیانا تشویق و تمجید قرار نمیگیرد. وجود این سنگلاخها و دشواریها سبب میشود که آن دسته از فعالان، جریانها و یا محفلهای متمایل به فعالیت کارگری که بردباری و دوراندیشی کمتری دارند – و بیشتر مایلند دیده شوند و مورد تشویق قرار بگیرند یا سوژهی خبرها و سایتهای خبری باشند- خودشان را از حوزهی سازمانگری و کمک به امر سازمانیابی کارگران دور کرده به حوزهی گزارشگری و خبر رسانی میل پیدا کنند.
در حوزهی گزارشگری فعالان گوش بزنگ اخبار وقایع کارگری و شناسایی کانونهای اعتراض و خبر ساز هستند و به سرعت خود را به این کانونها رسانده تلاش میکنند با کنشگران واقعی و اگر بتوانند با گردانندگان یا رهبران عملی حرکات اعتراضی و مبارزات کارگران رابطه بر قرار کنند. در این شکل کار است که میبینیم با انتشار اخبار مربوطه به یک حرکت اعتراضی و یا یک حادثهی خبرساز مستعد، یک باره به اصطلاح فعالان کارگری به سوی این کانونها (مثلاً شرکت واحد، مجتمع هفتتپه، پتروشیمی، معادن کرمان و ….) روان میشوند، هرکدام از فعالان یا محافل توصیف شده تلاش میکنند با یک یا چند نفر از فعالان محلی حاضر در میدان رابطه بر قرار کنند. این روابط بطور عمده و در واقع امر مضمون خبری و تبلیغی دارند و نه سازماندهی، آن بخش از فعالیت هم که به قول خود این فعالان هدف و مضمون کمک به سازماندهی دارد در عمل دخالتگری است. آن هم نوعی از دخالتگری که دخالتگر به دلیل نبودن در محیط و اشراف نداشتن بر کلیت مسایل ناصالح است و مشاوره و رهنمودهایش هم ناصواب و نادرست از آب در میآید. متاسفانه این نوع دخالتگری به خصوص زمانی که از جانب دو جریان فکری متفاوت و گاه رقیب صورت بگیرد خود موجب تفرقه و تشتت بین فعالان محلی میگردد. علت رسیدن به چنین نتیجهای هم واضح است: فعالانی که معمولاً خود در محل نیستند و از مرکز و یا مناطقی دیگر خود را به این کانونها رساندهاند، به دلیل همین عدم حضور در محل و محیط کار، تلاش میکنند از طریق گزارشهای معدود افراد محلیای که با آنها ارتباط برقرار کردهاند در جریان مسایل و مشکلات قرار بگیرند؛ و از آنجا که گزارش این گونه افراد نیز به دلایل مختلف همه شمول و کامل نیست رهنمودها و مشاورههایی هم که بر مبنای این گزارشها و توضیحهای ناقص ارائه میشود نه تنها کارگشا و مفید نیست که گاه خطا و آسیب زننده هم هست. این در حالی است که متاسفانه در اغلب یا تمامی اوقات فعالان محلی و رهبران عملی این مبارزات به اعتبار اینکه فعالان و کسانی که از مرکز یا مناطق بزرگتر آمده اند آگاهی و دانایی بیشتری دارند خود را دست کم و پایین دست گرفته این توصیهها و رهنمودها را به کار میبندند و یا سعی میکنند اعمال کنند.
“ما”: مطالبی که مصطفی میگوید به طور کلی درست است. اما شاید کمی سختگیرانه و یا … یک جانبه باشد و یا منزعطلبانه؟ رضا نظر شما در این باره چیست؟
“رضا”: مبارزه طبقاتی به طور کلی و به ویژه مبارزهی طبقهی کارگر برای رهایی از قید بهرهکشی و کارمزدی و رسیدن به مرحلهای که به نیروی کار به عنوان یک ارزش و نه یک کالای قابل خرید و فروش نگریسته شود عرصهایست بسیار گسترده که به همهی نیروها و تخصصها در سطوح مختلف نیاز دارد. درست مثل یک ارتش بزرگ که کارش علیالقاعده مبارزهی نظامی و جنگ است اما همین ارتش برای کارکرد درست و واقعی خود نیاز دارد به همهی تخصصها از صنایع مختلف و ساختمان گرفته تا کشاورزی و رشتههای مختلف هنری و حتا موسیقی. بنابراین در این مبارزه طبقاتی، چه ایرادی هست که عدهای بر حسب تخصص و توانایی و همین طور علاقهی خود به کارهای مختلفی که همگی هم مورد نیاز هستند بپردازند؟ و در این بحث مشخص ما خب یک گروه هم به کار گزارشگری و تبلیغ بپردازند؟ تبلیغ برای سازماندهی کارگران و سازمانهای کارگری، تبلیغ برای مبارزات درگیر و مبارزات انجام شده و دستاوردهای کسب شده! این کار روحیه دیگران را بالا میبرد. حالا در تبلیغ خب شاید قدری هم بزرگنمایی بشود. خیلی وقتها برای این که امری یا پدیدهای را توضیح دهیم شاید مجبور شویم برای فهم و درک بهتر مطلب کمی هم بخشهایی از موضوع یاجنبههایی از واقعیت را بزرگتر نشان بدهیم. اگر این کار در راستای منافع و پیشبرد مبارزه طبقاتی باشد چه ایرادی دارد؟
“نیما”: همانطور که قبلا هم گفته شد گزارش کارهای انجام شده، تبلیغ و انجام کارهایی که باعث بشود روحیه نیروهای درگیر بالا برود نه تنها ایرادی ندارد که بسیار لازم هم هست. مساله این است که وجوه مختلف کار، جنبهها و عرصههای مختلف یک مبارزه باید با هم تناسب داشته باشند. به خصوص در تبلیغ کارهای انجام شده و دستاوردهای کسب شده باید مراقب بود که این تبلیغ و بزرگنمایی موجب غلطاندازی و گمراهی خودمان نشود. دادن آمارها و گزارشات غلط و اغراقآمیز گاه خودمان را هم به اشتباه و توهم میاندازد و گاه دشمن و نیروی مقابل را به اندازهای به هراس ونشان دادن واکنش غیر قابل پیشبینی میاندازد که ضررش بیشتر از منفعتش است. ایراد کار این جاست که در دوره اخیر تمام یا بیشتر نیروها فقط یا عمدتا به کار گزارشگری و تبلیغ رو آوردند و از کار سازمانگری غافل ماندند، در تبلیغ و گزارشگری بسیار اغراق کردند، گاه غیر واقع را واقعی نشان دادند و متاسفانه این کار را هم به کرات انجام دادند. اشکال کار این جاست که گروهی از دوستان یا علاقهمندان به سر نوشت، مسایل و مشکلات جنبش کارگری ایران از خارج از کشور مسایل را دنبال میکنند. اینها بطور طبیعی از شنیدن خبرها و گزارشهای مربوط به حرکتها و تجمعهای اعتراضی کارگران ایران در جهت پیشرفت و ارتقاء سطح جنبش خوشحال میشوند. این دوستان به دلیل عدم دسترسی به اخبار دقیق و همه جانبه به راحتی میتوانند با شنیدن اخبار اغراقآمیز و تکرار آنها دچار خوشبینی و خطا در تحلیلها بشوند و طبیعتا دوستان داخل را مورد تشویق و تقدیر قرار دهند. خوشحالی، خوشبینی و تشویقها و تمجیدهای دوستان خارج از کشور متقابلاً به راحتی میتواند دوستان داخل را بازهم به ورطهً بزرگنمایی و …..بیندازد و تشویق کند. بارها دیده شده که خبرها و انتشارهای این چنینی مربوط به چند حرکت اعتراضی پشت سر هم در یک بنگاه و یا منطقه – هرچند با مضمون تدافعی – برخی دوستان را وادار به پذیرش وضعیت اعتلای جنبش کارگری و نتایج و تحلیلهای پس از آن کرده است!
“علی”: ببخشید. اجازه بدید در این مورد مثالی بیاورم تا موضوع بهتر روشن بشه. نمونه این خوشبینی افراطی و در غلتیدن به تحلیلهای نادرست و اغراقآمیز را در سال ۱۳۸۱ به یاد بیاوریم. وقتی طوماری با حدود یکهزار امضای کارگران پراکنده در واحدها و شهرهای مختلف در رابطه با برخی مسایل و از جمله تشکلهای کارگری به وزارت کار داده شد! قرار بود در ادامه امضاهای جمعآوری شده به ۲۵۰۰ برسد که هرگز هم نرسید، اما در مصاحبهها و گزارشهای دوستان داخل کشور این تعداد به ۴۰۰۰ هم رسید! و برای دوستان خارج کشور چنین تداعی شد که گویا ۴۰۰۰ کارگر متحد و یکپارچه خواهان ایجاد تشکل و… شدهاند! پس از آن سیل درخواستها برای مصاحبه و شرکت در پالتاک و… به سوی برخی از جمع کنندگان این امضاها جاری شد و کمکم برای برخی از خود دست اندرکاران هم امر مشتبه شد که گویا واقعا حادثهی مهمی اتفاق افتاده است! در حالی که حتا چهار هزار کارگر متحد در یک بنگاه یا یک تشکل هم در مقابل جمعیت یازده میلیون کارگر ایرانی غیر متشکل و پراکنده به خودی خود نمیتوانست چنین خوشحالی را موجب بشود. همین حالت را با اندکی شدت و ضعف در هنگام تشکیل سندیکای کارگران شرکت واحد، هفتتپه و مبارزات کارگران پتروشیمی ماهشهر و … شاهد بودهایم! اما متاسفانه افت و به خاموشی نسبی گراییدن این جریانها و کانونها دیگر تعجب، سئوال و یا نگرانی کسی را بر نیانگیخت؟!
“ما”: خب اینها همه درست. اما توجه داشته باشیم که به هر حال در یک جنبش و در عرصهی یک مبارزهی طبقاتی که اصولا عرصهی آزمون و خطا هم هست همواره اشتباههایی رخ میدهد که فقط باید از آنها درس گرفت و از تکرارشان پیشگیری کرد نه این که آنها را آن قدر بزرگ کرد که اصل قضیه زیر سئوال برود و یا انجام هر کار دیگری بسیار مشکل بشود. نمونههایی هم که آورده شد خب قدری بزرگنمایی بوده ولی…
“حسین”: نه فقط بزرگنمایی نیست. میخواهم بگویم واژگونهنمایی و غیر واقع را واقع نشان دادن متاسفانه کم نبوده و تصادفی هم نبوده. قصد ندارم اتهام دروغگویی به کسی یا گروهی بزنم. شاید در واقع این دوستان با نیت خوب فقط آرزوهایشان را بیان کرده باشند و یا کارهایی را که قصد انجامشان را داشتهاند.
“ما”: میتوانید برای روشنتر شدن موضوع و شفافتر شدن گفتگو کمی بیشتر توضیح بدهید و یا نمونههای بیشتری بیاورید
“حسین”: متاسفانه حرف زدن در این موارد برای آدم خیلی راحت نیست. ولی یکی دو مثال شاید بحث ما را روشنتر کند. ما در چند سال گذشته شاهد یک سری سازمان و نهاد سازیهایی بودهایم که خیلی هم واقعی نیستند و یا دست کم بر مبنای روش و اصول صحیح و دموکراتیکِ تشکیل و فعالیت تشکلهای کارگری که در همه جا رعایت میشود نیستند. مثلا هیات موسسی که فقط از یک نفر تشکیل شده. یا هیات موسسی که سالهاست هنوز هیات موسس مانده و نتوانسته به نهادی واقعی و انتخابی تبدیل شود، تعداد اعضای آن تقلیل یافته و از انگشتان یک دست هم کمتر شده. خب این نشان میدهد که یک جای کار ایراد دارد، که مثلا هشت سال است که یک جمعی هیات موسس باقی مانده و تعداد اعضایش هم بتدریج آب رفته و کمتر شده! انجمن صنفیای که تعداد اعضای آن دیگر به اندازهی عدد هیات مدیرهاش هم نیست! جالب است که این نهادها پای بیانیه و اعلامیهها را هم به عنوان یک تشکل کارگری امضا میکنند. یا هیات موسسی که کسی نفهمید طی چه فرآیندی و چگونه به سندیکا تبدیل شد. حتا بعد از تبدیل و تشکیل هم هیچگونه اطلاعیه و خبری در رابطه با برگزاری مجمع عمومی و … صادر نشد و معلوم نیست کارگران عضو صنف و دستهای که این سندیکا مدعی نمایندگی آنان است چگونه باید با آن رابطه بگیرند. این در حالی است که بعضی اعضای به اصطلاح هیات مدیرهی آن با اسم و رسم واقعی مصاحبه میکنند و پای بیانیهها را امضا میگذارند. اسم اینها را چه میتوان گذاشت؟ غیر واقع را واقعی نمایاندن چه آسیبی به جنبش میرساند؟ در این شیوه و ادامهی این سبک و سیاق است که مرگ یک زندانی عادی در اثر نبود دارو و امکانات پزشکی درون زندان، ناگهان موجب معرفی او به عنوان یک فعال و قهرمان سندیکایی و شهید جنبش کارگری میشود! دوستان زیادی باور و بر این جنازه گریه کردند، برای این شهیدِ فرضی بزرگداشتها و یادبودها برگزار شد! مرگ افشین اسالو، زندانی زندان گوهردشت (رجایی شهر) که ظاهرا به دلیل ایست قلبی و نرسیدن امکانات پزشکی درگذشت مسلما دل هر انسان عادی و طرفدار حقوق بشر را به درد میآورد. افشین و افشینها و اکثریت زندانیان عادی، خودشان قربانیان نظام سلطه و ستم سرمایهداری و آوازهگریهای آن هستند. اینها به دلیل هر جرم کرده و ناکردهای که به زندان افتاده باشند بطور مسلم و موکد لازم است حقوق انسانی آنها در زندان رعایت و نیاز آنها به درمان، دارو و امکانات پزشکی و همچنین نیازها و معیشت خانوادههای آنان مادام که در زندان هستند تامین گردد؛ هرگونه تبعیض در رعایت حقوق انسانی و شهروندی آنها و کوتاهی در دادن امکانات و یا تامین نیازهای درمانی، بهداشتی ودیگر ضروریات زندانیان و آسیب رسیدن به آنان از این طریق محکوم است. اما واقعیت این است که نسبت افشین اسالو با جنبش کارگری فقط در این حد بود که زمانی (نزدیک به ده سال بیش از این) راننده شرکت واحد اتوبوسرانی تهران بوده و اتفاقاٌ برادر منصور اسالو رئیس سابق هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد هم بوده است. اما ایشان در هیچ عرصهای از مسایل صنفی و کارگری فعال نبودهاند و زندانی بودن ایشان هم هیچ گونه ارتباطی با مبارزهی سیاسی، سندیکایی و یا پیگیری مسایل صنفی و کارگری نداشته است. این که چرا مرگ ایشان به عنوان شهادت یک رزمندۀ طبقه کارگر معرفی میشود سئوالی است بسیار پرسیدنی! و باید جواب این پرسش را هم از گزارشگران و خبر رسانانی پرسید که تصور میکنند با تبلیغ ولو دروغین میتوان تشکل کارگری ساخت و یا به امر ساخت و ایجاد آن کمک کرد و یا بیش از هر چیز دغدغهی مورد تشویق و تحسین و تماشا واقع شدن را دارند و هم از کسانی پرسید که دانسته یا ندانسته به این روش نادرست میدان میدهند و آن را تقویت میکنند.
متاسفانه اینها واقعیتهای تلخ جامعه و جنبش کارگری ما هستند. بیان اینها منفیبافی نیست. بضاعت جنبش ما در این دوره همین است هرچند پتانسیل بالایی دارد. اگر ناراحت کننده است که متاسفانه هست کتمان آن مسالهای را حل نمیکند؛ این وظیفهی ماست که با شناخت واقعیتهای ناخوشایند موجود راهی برای حرکت به جلو و از بین بردن این نقاط ضعف پیدا کنیم. به جای تظاهر به داشتن نهادها و تشکلهای کارگری غیر واقعی یا ضعیف و ناتوان، راههایی برای به فعل در آوردن انرژی بالقوه موجود طبقهی بزرگ و پرجمعیت کارگر و ایجاد تشکلهای واقعی آن پیدا کنیم.
“ما”: متاسفانه همهی اینها واقعیت است. بخشی از واقعیتهای موجود که باید از آنها آموخت و راه پر پیچ و خم آینده را به سوی رهایی طبقه کارگر و سعادت جامعه پیدا کرد. امیدواریم که در آینده بتوانیم با کمک و حضور دوستان دیگری هم که در جنبش حضور داشته و تجربهها و نظرات گرانبهایی هم دارند به بحث آسیبشناسی حرکتها و تلاشها در راستای ایجاد تشکلهای کارگری ادامه دهیم.
جنبش کارگری هیچگاه به آوازهگری غیر واقعی، شهید و شهیدسازی، شیون سالاری و مظلومنمایی نیاز ندارد. جنبش کارگری را نه با مظلومیت و ناتوانی که با نقاط قدرت و توانمندیهای کنونی و بالقوه او تعریف میکنیم. جنبش کارگری نه به شهیدان و قهرمانان که به انبوه کنشگران آگاه، صادق و سازمانگر نیاز دارد. مبارزهی طبقاتی کارگران یک مبارزهی طولانی و همه جانبه است. در این مبارزه همهی نیروها، همهی اشکال و همهی سطوح مبارزه مورد نیاز هستند. داشتن درک درست از مبارزه، درک از سازمانهای کارگری، چگونگی ایجاد این سازمانها و حرکت سازمان یافته و سازمانگرانه در این راستا میتواند بخش مهمی از نیاز فعلی جنبش طبقه کارگر را تامین کند. این نیاز را درک کنیم و بدان پاسخ گوییم.
نشر کارگری “ما”- شهریور ۱۳۹۲