نویسنده مقاله با بیانی روشن ، یکی از علل عقب ماندگی و فلج فکری ما ایرانی ها بخصوص طبقه تحصیل کرده را ، در درک و ارزیابی بموقع مشکلات ، ترسیم کرده اند. همانطور که آقای مهر آسا بدرستی میگویند : سخن گفتن ونو شتن که حاصل فکر است در فقدان آزادی ، توسط حاکم مستبد کنترل میشود و هم در ذهن سخن ور و نویسنده ، با خود سانسوری نارس میگردد . خودسانسوری سرانجام به کنترل اندیشه نیز منتهی شده و ذهن را از زایائی باز میدارد. آقای مهرآسا با نگاه از این زاویه حساس اثرات مخرب د یکتاتورزدگی را بطور عمیق تری بررسی کرده اند. واضح است که بر اثر دیکتاتوری و سانسور، اطلاعات و در نتیجه وسعت فکری انسان (حتی ماشین ) کم شده و قدرت ربط و نتیجه گیری و جمع بندی منطقی مختل میشود. اینچنین توانائی های انسانی برای جستجو ، کشف و درک دنیا تا حد زیادی پنچر میشوند . بطور مثال اگر ارتباط منطقی بین ریختن آب در لیوان و نوشیدن آن را گم کنیم ،از تشنگی خواهیم مرد . حتی اگر در یک طرف آب باشد و در طرف دیگر لیوان . به همین سادگی !! بعد از این مرحله که آقای مهر آسا اشاره کرده اند ، باید سوال و جستجو کنیم که مستبدین چگونه و با چه روشی موفق شده اند ما را از توانائی های طبیعی که با آنها متولد شده ایم تا این حد محروم کنند؟! سانسور و شستشوئی مغزی از کودکی را میتوان نام برد که نقش مهمی دارند ولی نه همه نقش را. برای مثال دقیق تر میتوان متد و هدف پنهانی یادگیری قرآن را ، غیر از بهانه ئی که میآورند یعنی عادت دادن بچه ها به دین ، در نظر بگیریم. اگر هدف آن باشد که میگویند ، پس برای خوب یادگرفتن باید آنرا خوب بفهمیم . کدام درسی را بدون فهمیدن میتوان یاد گرفت ؟ در حالیکه این متد شامل آن است که فرد جملاتی را حفظ میکند که معنا آنها را اصلا نمیداند . چون اولا زبان خارجی است و ضمنا کسی از وی نیمخواهد که معنا را بپرسد . بلکه هدف پنهانی آموزش دادن به مغز برای فراموش کردن و جستجو معناست. تا اگر به کسی گفتند خودت را از بالا پرتاپ کن ، فرد معنا را تا خوردن سرش به زمین درست حس نکند . این روش بد طینتانه فقط انرژی نمیگیرد . بلکه اثر مخرب دیگری دارد و آن اینست که در آخر، فرد وابسته به یک نوع زنگوله مدل پاولف ،برای درک گرسنه بودن خود میشود. شاید اگر زنگوله به صدا در نیاید. آنقدر گرسنه میماند تا بمیرد ، بدون آنکه بداند چرا ؟! تکرار آیه ها ی قرآن از بچه گی ، برای حفظ کردن کلمات و تبدیل آنها به صدا، بی توجه به فهم معناست. روش کمونیست ها (بینشان عمومیت دارد !) در حفظ کلمات و جملات بطور تکراری ، با وسواس چیدن جملات آنطور که گوینده گفته است ، نیز برای جدا کردن عمل شنیدن و خواندن از هدف یعنی درک معنا است .آنچه میماند صدا است. فرد برای فکر کردن وابسته به توضیح رهبر، حزب، امام ، ملا ، حاکم ……میگردد. اینطوری چون یک انسان صاحب حق و ارده حذف میشود . توانائی طبیعی خود را که کاشف درک است از دست میدهد. بقول معروف ، سرکه که خاصیت خود را از دست بدهد دیگر سرکه نیست ؟ اینچنین سیستم ظالمانه ” دست بالای دست بسیار است ” در زمینه حساس کشف معنا ، یعنی آدم بودن یا نبودن ، بوجود میآید که در قرآن آیه مهم خود را دارد . آیه میگوید حتی هیچ برگی بدون اراده خدا ( و صد البته در عمل به اراده نماینده اش!!) نمیافتد . برای درک این مصیبت باید آنجا بگردیم که بهترین دفاع از انسانها شده و آن در ایده های باستانی ایرانیان است . مشکل فقط اینست که سانسور چی ها و طرفداران باصطلاح مترقی حامی ( دیکتاتوری و استادان فکری آنها )، وحشت عجیبی دارند که ایرانی ها تاریخ خود را بخوانند و به زنگوله وابسته انباشند اینها با پر کردن فضا با کتابهای توخالی بخصوص آشفته تاریخی ، قصد کشتن علاقه ورغبت را در ایرانی ها داشته و از طرف دیگر گفته و جا انداخته اند که این مطالب قدیمی و مال گذشته است!! در حالیکه نزد جوامع پیشرفته برعکس است. مثلا در چند سال اخیر در اروپا موقع مشکل حجاب اسلامی ، اغلب مطبوعات و افراد صاحب نظر ، نابرابری حقوق زن و مرد را ساخته و پرداخته کتابهای مذهبی دانسته و بارها داستان زاده شدن زن از مرد را ، که از لحاظ فلسفی یعنی زن زندگی خود را مرهون مرد است، با تمسخر تکرار و بیان خود را با آن زینت داده اند. در قرآن نیز در سوره الاعراف آیه 189 میگوید ” اول آدم و از او جفتش بوجود آمد “. همچینین بمنظور ایجاد حکومت پادشاهی موروثی و حذف دیگر خانواده ها از این مقام ، ساسانیان علاوه بر ساختن یک پیامبر بنام زردشت از جنبش زر- دشتی و موبدهائی برای آن ، به اجبار جهان نگری مساوات رابا ضد آن یعنی دست بالای دست بسیار است تعویض کرد ند. بعد از آنها رومیان بعد بعنوان چهان نگری عمومبت یافت تا اسلام . زور و دست بالا و مارهای دو سر دوباره حاکم شد ند و جهان از لحاظ انسانیت به عقب رفت یا کند شد. . مار یک واژه با پیام وپشتوانه فرهنگی جنبش زر- دشتی است . مثل ضحاک که سمبل دیکتاتور و دارای دو سر مار ( معنای قدیمی شیطان یعنی دیکتاتور) . یکی سر و “هستی” خودش و دومی تصاحب سر دیگری ومحروم کردن وی از مقام انسانی و هستی اش . یعنی بجای آدم و حوا در کنار درخت زندگی ، یک مرد دو سر در کنار درخت زندگی !! مار در گذشته لقب پر افتخاری بوده است . زبان چون رودخانه است که هرچه سر راهش قرار بگیرد با خود میآورد و پر از مدارک تاریخی است . البته شاید بعضی عاقلان بگویند این مدارک تاریخی از مسائل قدیمی هستند و بدرد امروز نمیخورند . همانطور که گرد بودن زمین !! ما گرفتار یک نوع دروغگوئی مخصوص شده ایم . دروغهای واضح که خود نشانه نا رسائی و ساده لوحی است .مثلا اگرکشیش های مسیحی از حقوق مساوی زن و مرد و بیشترین حقوق برای زن صحبتی نمیکنند و حداقل رویشان را کم کرده و مانند دشمن دانا با دیگران برخورد میکنند ، برعکس اسلامیها مثل کسی که به چشمهای طرف نگاه کرده ، سنگ را بیاندازد و بگوید من نبودم ، با پروئی احمقانه چون دشمن نادان بدون خجالت میگویند که زن بالاترین حقوق را در اسلام دارد !! حتی روشنفکران نیمه گاوی یا نشخواری اسلامی که انتخاب غذا و جویدن آن با الله است و آنچه برایشان میماند دوباره بالا آوردن و نشخوار است ، چشم خطا بین ندارند . این را میگویند روشنفکر قالبی و پیش ساخته . شریعتی این طبل پر سروصدا موقع حواس پرتی ما ، گوئی از یکطرف قالب کلی و حال و هوای گروه چپ افراطی را کپی کرده بوده و از طرف دیگر از طرح ولایت فقیه انگلیس ، ایجاد حزبالله وگروه امر به معروف و نهی از منکر آن الهام گرفته است . این طرح توسط میرزا ملکم خان اومانیست فعال درضمینه اخذ امتیاز تجاری -استعماری برای انگلیس ، تبلیغ میشده است . البته دنبال شدن همین طرح توسط خانم آن لمبتون کارمند فرهنگی سفارت انگلیس در زمان مصدق در کمال همفکری و تماس و مشورت با مهرداد بهار نماینده توده نفتی روس و امیر طااهری ، بر لزوم داشتن سرپرست و آقا بالا سر برای مردم صغیر و اسلام زده ایران (و مردم مسلمان منطقه ، مثلا مصرو اخوان المسلمین آن که مدل ملکم خان است )، کاملا از نظر ها دور مانده است . در حالیکه خروارها مطلب در مورد حزب الله و ولایت فقیه نوشته شده ولی ریشه ها نشان داده نشده اند . این برگ سندی گرانبها و جالب از تا ریخ ما است . شاید علی شریعتی نیز تز رهبرتک رو مورد علاقه خود را که روی سرمردم مینشیند و به حرف مردم گوش نمیدهد !! از شاگرد ملکوم خان فراماسون و امانیست تجاری ، یعنی خانم لمبتون الهام گرفته باشد . عجیب نیست اگر شریعتی و توده ایهای تاریخ نویس ومبلغ ایده ، همه قلبا ساواکی افتخاری بودند و حمایت میشدند . بدون نیاز به استخدام در ساواک . طرفداران دیکتاتوری حتی مورد مشورت نیز قرار میگدفتند و چه بسا به آنها کتاب نیز سفارش میدادند . مثلا نمایشنامه ” شاه مرد ، زنده باد شاه ” آیا چیزی بر علیه پادشاهی موروثی داشت ؟ اگر ساواک میگفت همه مسخره میکردند. با این توضیحات شاید اجازه !! داشته باشم که برای درک خود از آنچه آقای مهر آسا مطرح کرده اند یک مثال به سهم خود بیاورم . طبق ایده جنبش زر- دشتی و نه دین زردشتی ساسانی ، چهار عنصر در هستی دادن به انسان سهم داشته اند که سمبلشان همان گیاه چهار برگ است که گیاه شانس نیز میگویند. این ایده چهار عنصر بعنوان علامت تولد و یا تاسیس شدن ،الهامات مختلفی داده است ، مثل چهار انجیل مسیحیان، چهار خلیفه راشدین ، چهار مکتب اسلام و غیره . هر سال تولد انسان در آغوش تازه شده طببیعت با نوروز جشن گرفته میشد و میشود . چهار شنبه سوری(سوری = زنده) ، باضافه نوروز که جشن تولد توانائی های هفت گانه انسان به مانند هفت خوان رستم است و باضافه سیزده بدر که نشانه گره زدن حا ل به آینده است . اینهااز لحاظ فلسفی سه تکه جدائی ناپذیر، زمان گدشته ،حال و آینده اند. کسی که یکی از این زمانها را دارد همه آنها را دارد. ایده باستانی میگوید این سه زمان در انسان یکی میشوند. از میان آنها بخصوص سیزده بدر مورد کینه دیکتاتورها و خادمین مذهبی و غیر مذهبی آنها است . چون آنهائی آینده دارند که حال داشته باشند. آدم زنده سر دارد و تقلید نمیکند و خود نیز به معراج یعنی آسمان با رشد فکر وعقل خود پرواز میکند نه اینکه امتیاز بندگان خاص خدا مثل پیغمبران و یا امامان بداند !! کسی که در زمان حال هست ، یعنی زنده است پس از دنیا سهم دارد. دیگر شیطان صفتی نمیتواند بگوید ” اگر همه بگویند آری ، من میگویم نه !”. خلاصه اگر امتیازی هست ، برای همه هست . پس همه میروند به صحرا تا دارائی خود از زمان را ادعا و تاکید کنند. چون کل بشر از ایل خورشید یعنی” اس- را – ئیل” و صاحب تخت جمشید و جهان است . روز نوروز که تخم مرغ نیز از تزئینات است جشن تولد انسان میباشد . جالب آنست که در روز پاک که مسیح میمیرد ، تخم مرغ میگذارند!! همه اینها تلاش برای گم شدن ایده های اصلی باستانی است که به نفغ همه بشر و نه فقط سنیورها و آقابالا سرها ، بوده است. پس اصل اینست که بشر هفت سین یعنی هفت توانائی و حس دارد . این حس ها کارشان مقایسه و جستجو است تا حس هفتم یعنی کشف معنا ،امکان یابد و انسان انسان شود . ما میخوانیم یا میبینیم تا چیزی بفهمیم . حتی منطق برای ما همان حس ششم است . آنرا در لابلای باصطلاح فلسفه پنهان کرده اند که بگویند فکر کردن فقط کار فیلسوفها است . حالا اگر قرآن را به زبانی بخوانیم که نمیدانیم یا مطلب و جملاتی را ماشینی حفظ کنیم ، یا از بچه بخواهیم مقدار زیادی شعر که معنای آنرا نمبداند حفظ کند ، مغز علیل و وابسته خواهد شد که برابر با شستشوی مغزی است . مغز هدف حواس چندگانه را که برای رسیدن به معنا و درک است ، گوئی گم میکند و بد آموزی برای مغز میشود که دنبال معنا یا افتادن دوزاری نباشد. در حالیکه چاره ، شناخت مسائل و معما ها ست که برای هوش و مغز ورزش است . متاسفانه با عدم توجه به تحقیقات منطقی وضع خوشایندی نداریم . انگار ما هیچی نداریم . چهار شنبه سوری گذشته صدای امریکا چند ایرانی را برای صحبت در مورد این جشن ونوروز دعوت کرده بود . اینها خود را صاحب نظر و حتی فعال در زمینه مسائل باستانی مینمایاندن . شاید برای اینکه بگویند خبری نیست والا ما میگفتیم !! حرفهای بی سرو تهی زدند که خجالت آور بود . حتی کلمه چهار را تلفظ هم نکردند. بنظر میاید متخصصین تقلبی با فرهنگ های سانسورچی ، صحنه را پر و شلوغ میکنند که سردرگمی ایجاد کنند تا مردم شروع نکرده بی رغبت شوند. بنظر میآید ، بیکار ترین قشر عنوان دار ایرانی تاریخ نویسان ایرانی باشند . البته بدون بحساب آوردن درهم نویسان سانسور چی ، بخصوص خارجی و فرهنگ یک بام و دو هوایشان . بطوریکه به 2 و 2 خود میگویند 4 ولی برای 2 و 2 ما میگویند هیچ !!
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو