محمد علی مهرآسا
برای لحظه ای در ذهن خود بیندیشید، در دادگاهی در زمره ناظران و تماشاچیان در سالن دادگاه نشسته اید و متهمی مورد محاکمه است. فرض می کنیم این متهم یا دزدی کرده و یا مرتکب قتلی شده است. متهم مورد اشاره، هم در کلانتری به هنگام دستگیری؛ و هم در محضر مستنطق در بازپرسی های نخستین و پیش از دادگاه، اقرار به جرم کرده و چندین نفر گواه نیز که جرم او را دیده اند، و به مجرم بودنش گواهی داده اند. هم اکنون در دادگاه نیز مرتب به جرم خود معترف است و هیچ انکاری ندارد. اما…
اما قاضی محترم و رئیس دادگاه که از جائی توصیّه شده است که متهم را آزاد کند؛ زیرا محکوم کردنش پای خیلی از نامداران را به میان می کشد؛ مرتب داد می زند که هم تو دروغ می گوئی و هم شاهدان ماجرا؛ و تو جرمی مرتکب نشده ای!!
اکنون مدتهاست چنین دادگاهی در ذهنیّت مغشوش و پریشان آقای علی میرفطروس لانه کرده است که اقرار سازمان «سیا» را نمی پذیرد و می فرماید«کوه موش زائید…» و عقیده دارد که سازمان سیا از اسراری که آقای میرفطروس می داند بی اطلاع است و بی خود می گوید که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دخالت داشته است! جل الخالق از بعضی وقاحتها!
آقای میر فطروس در مقاله ای که در سایت گویا نیوز منتشر کرده بدون رعایت شرم و انصاف، اقرار سازمان سیا را دروغ می نامد و با آسمان و ریسمان به هم بافتن می گوید سران سازمان سیا دچار دو گانه گوئی و یا دروغگوئی شده اند. این در حالی است که خانم آلبرایت وزیر امورخارجه وقت ایالات متحده نیز در زمان بیل کلینتون به این کودتا اقرار کرد و از جانب امریکا از ملت ایران پوزش خواست. همچنین یک روز پس از پخش اقرار سازمان سیا در آگوست امسال، آقای «باراک اوباما» رئیس جمهوری ایالات متحد نیز در برابر دوربینهای تلویزیونی گفت:«…ما یک دولت دموکراسی بسیار خوب را با کودتا از بین بردیم…» و اشاره به سقوط دولت دکتر مصدق کرد و گذشته کشور خود را سرزنش می کرد.
اما هیچ یک از این بدیهیات برای آقای مرفطروس سندیّت ندارد و ایشان خود به این نتیجه رسیده اند که آن زمان، یا مصدق خود برضد خود کودتا کرد و یا مردمان شاهپرست و تحصیل کرده همچون علی میرفطروس قیام فرمودند. این در حالی است که سن و سال آقای علی میرفطروس نیز آنچنان نیست که در آن زمان خود شاهد ماجرا بوده باشد؛ و راست یا دروغ پدیده های دیده و لمس کرده را تعریف کند. من یقین دارم میرفطروس در سال ۱۳۳۲ یا به دنیا نیامده و یا بچه ئی قنداقی بوده است. اما چنان اسناد و شواهد کودتا را نفی می کند، انگار خود در آن زمان دستکم مسئولیّت رئیس شهربانی را به عهده داشته است.
میر فطروس چون از یک فرد مبتلا به کمونیسم به قالب یک شاهپرست دبش و فاشیست رفته است، به ما می فهماند که یا روان پریش است و مشکلی در ذهن و درون خویش دارد؛ و یا هرچه می نویسد بی مزد و منت نیست. این شخصیّت یا در زمان جوانی نیز به خویشتن خویش دروغ می گفته و کمونیست نبوده است؛ و یا اکنون دچار توهمات دِماغی شده است و هزیان می بافد.
اداره جاسوسی و ضد جاسوسی (سیا) کشور ایالات متحد، این سومین بار است که نقش و سهم و دخالت خود را در این کودتا عیان می کند. اما شاهپرستان با وقاحت اصرار دارند که سیا دروغگو است و خلاف می گوید. حتا در همان زمان ریاست جمهوری پرزیدنت کلیتون نیز، هم آقای اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران شاهنشاهی و هم چند شاهپرست مشهور دیگر گفتند: «… خانم آلبرایت نمی داند و از ماجرا بی خبر است…!» از همه مسخره تر آقای زاهدی در مصاحبه با عرفان قانعی فرد گفته بود:«… در زمان مصدق، اصلاً سازمان سیا وجود نداشت» درست دقت فرمائید این سخن کسی است که هم در کودتا دخیل بوده و هم وزیر امور خارجه ایران بوده و هم سالهای متمادی در ایالات متحد امریکا سفیر شاهنشاه آریامهر بوده است. معین کنید اندازه اطلاع این وزیر و سفیر را!
باید گفت دوستداری و محبت محمد رضا شاه چنان با جان و روان این آدمهای باشرف پیوند خورده است که در روز روشن نفی آفتاب می کنند؛ تا آنجا که می فرمایند: زمان کودتا سیا وجود نداشته؛ و یا وزیر امور خارجه ابرقدرتی مانند امریکا که سیاست جهانی را می گرداند، از تاریخ کشور خود بی اطلاع است. چنین ناروا گوئی را یا باید از یک دروغگو شنید و یا از یک شرافت گم کرده!
آقای میرفطروس خیلی شکیبائی لازم است تا در برابر یاوه گوئی های شما مقاومت کرد و کلام را به تندی و تیزی نیالود. مقصر شمائید که هم از ابر قدرتها عاجزانه می خواهید به ایران حمله کنند و شاه شما را با ایران بازگردانند، هم کتاب سراسر دروغ و تهمت «آسیب شناسی یک شکست» را می نویسید و یا با مقالاتی که هرکدام بهائی دارند و برایشان چنان بهائی پرداخت شده است، به جنگ حقایق و واقعیّات می روید. شرم کنید مرد!!