مجموعه مقالات، بیانیههاو تسلیت ها در ارتباط با مرگ خسرو شاکری
“باز من شاهد بودم که اگر میخواست به راحتی میتوانست مانند بسیاری دیگر در جمع گروههائی از اپوزیسیون قرار بگیرد که وسواس عدم وابستگی به قدرتهای دیگر را نداشتند و دست به کارهایی زدند که در نهایت به نفع مردم ایران تمام نشد اما او هرگز چنین نا عهدی را نپذیرفت و بر پیمانهایش به مصدق و مردم ایران پابرجا ماند و این خصلت مصدقی بودن او را نشان میدهد. به نظرم خسرو شاکری از جمله کسانی است که مرگ بر او چیره نمیشود برعکس میتوان گفت او مرگ را از پای درآورد. ” فرهنگ قاسمی به نقل از سرمقاله ج.ر.ک
“باز من شاهد بودم که اگر میخواست به راحتی میتوانست مانند بسیاری دیگر در جمع گروههائی از اپوزیسیون قرار بگیرد که وسواس عدم وابستگی به قدرتهای دیگر را نداشتند و دست به کارهایی زدند که در نهایت به نفع مردم ایران تمام نشد اما او هرگز چنین نا عهدی را نپذیرفت و بر پیمانهایش به مصدق و مردم ایران پابرجا ماند و این خصلت مصدقی بودن او را نشان میدهد. به نظرم خسرو شاکری از جمله کسانی است که مرگ بر او چیره نمیشود برعکس میتوان گفت او مرگ را از پای درآورد. ” فرهنگ قاسمی به نقل از سرمقاله ج.ر.ک
همبستگی ملی جمهوری خواهان ایران، کا نون نویسندگان ایران «در تبعید»، کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، منوچهر صالحی،پرویز داورپناه، حزب دمکراتیک مردم ایران، تورج اتابکی، ناصر مهاجر، سازمان سوسیالیست های ایران، سایت انقلاب اسلامی، سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور، رحمت بنی اسدی، پرویز دستمالچی، فرهنگ قاسمی، جمعی از ایرانیان، هیات سیاسی اجرائی اتحاد جمهوریخواهان ایران،
پیام تسلیت همبستگی ملی جمهوری خواهان ایران
به مناسبت در گذشت مورخ ونویسنده ارزشمند و مبارز دیر پای نهضت ملی ایران
زنده یاد دکتر خسرو شاکری
از شمار دو چشم یک تن کم و ز شمار خرد هزاران بیش!
خسرو شاکری که از فعالان جبهه ملی در خارج از کشور و نیز از بنیانگذاران کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) بود. وی که به گفته خودش پشتیبان دکتر مصدق بود و میهن دوستی، شکیبایی و ارزش های دموکراتیک را از وی آموخته بود، پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انگلیسی – آمریکایی بر ضد حکومت ملی دکتر مصدق راه وی را ادامه داده و از تلاش برای مبارزه با استبداد داخلی و سلطه خارجی بر ایران نه تنها دست نکشید، بلکه بر میزان تلاشش افزود و مبارزه را در بعد سیاست و علم به پیش برد .
خدمات وی به تاریخ نگاری معاصر ایران بخاطر تلاش مستمر و خستگی ناپذیرش برای تدوین و جستجو و گرد آوری اسناد تاریخی جنبش کمونیستی، سوسیال دموکرات و کارگری ایران از کشوها وکنار کتاب خانه ها و لابلای آرشیو دارات و وزارتخانه های کشورهای مختلف بود .تا سرگذشت این جنبشها را از منابع دست اول ثبت نماید و نه گزارشهای “رسمی ” حزبی و تا اینکه این تاریخ ناشناخته، شناخته و ثبت گردد و بدست فراموشی سپرده نشود. مهمتر از همه، تا هر ایرانی اعم از مردم عادی و اهل سیاست و دانش پژوهان نیز بدان اسناد دست یابند.
من باب نمونه؛ جمع آوری آثار اردشیر سلطان زاده از رهبران حزب کمونیست ایران بود که پس از کودتای سال ۱۲۹۹ و سرکوب جنبشهای آذربایجان و گیلان و استقرار رژیم رضا شاه و یورش به حزب کمونیست ایران به شوروی پناهنده شد و از مسئولان عالی رتبه کمینترن و ساکن مسکو بود و توسط استبداد استالینی در دهه ۱۹۳۰ اعدام گردید.
از طریق نشر آثار سلطانزاد بود که معلوم گردید وی در گزارشی به نخستین کنفرانس حزبی تاشکند در اوایل همان سال۱۹۲۰ از “حدود هفت هزار کمونیست ایرانی سازمان داده شده” سخن گفته است و بسیاری از این ایرانیان در تصفیه های خونین دوران استالین همچون خود وی یا اعدام شدند و یا در اردوگاههای کار اجباری سیبری از میان رفتند.
شاکری که به استقلال ایران پایبند بود، نسبت به ذهنیتهای وابسته حساس بود لذا برای طرز فکرهایی که از جزم گرایی های حزبی فاصله میگرفتند اهمیت قائل میشد. خسرو شاکری نخستین کس بود که به نشر اندیشههای مصطفی شعاییان، از انقلابیان چپ دهه ۱۳۵۰ که نگاهی نقادانه به تاریخ جنبش کمونیستی ایران داشت و از منتقدین اندیشههای لنینیسم در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود و معتقد بود بدون در نظر داشتن دموکراسی، سوسیالیسم لنینی به شکست میانجامد، همت گماشت.
شاکری در سال ۱۳۵۱ پس از اعدام تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق با کورت والدهایم – دبیر کل وقت سازمان ملل- ملاقات کرد و اعتراض کنفدراسیون را به این اقدامات به اطلاع وی رسانید. با انقلاب ۱۳۵۷ به ایران باز گشت و پس از آغاز دهه خونبار شصت، جلای وطن کرد و انتشارات پادزهر را در پاریس راه انداخت. بعد از آن شاکری به تدریس تاریخ ایران و آسیای باختری در فرانسه مشغول شد .
کتاب های بسیاری از وی به یادگار مانده است که از جمله عبارتند از:
پیشینه اقتصادی – اجتماعی جنبش مشروطیت به زبان انگلیسی و فارسی، جمهوری شوروی سوسیالیستی، ایران « میلاد زخم » به فارسی و انگلیسی، ارامنه ایران، نقش خلاف – آمد – عادت، یک اقلیت در فرهنگی غالب به انگلیسی، «جملهٔ انقلاب مشروطه» و «انکشاف سوسیال دموکراسی»، «میلاد زخم» دربارهٔ جنبش جنگل، کتابی دربارهٔ تقی ارانی، «اسناد سوسیال دموکراسی ایران»
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران فقدان وی را ضایعه ای بزرگ برای جامعه علمی و سیاسی و فرهنگی ایران میداند و درگذشت این مبارز و نویسنده فرهیخته را به این جوامع بویژه خانواد ه محترم و بازماندگان وی تسلیت میگوید.
یادش گرامی و رهرو راهش پرفزون باد
۱۱ تیر ماه ۱۳۹۴
خاموشی خسرو شاکری
کا نون نویسندگان ایران «در تبعید»
پنجم ماه جولای 2015
***
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
با درگذشت آقای خسرو شاکری (زند) نویسنده و پژوهشگر تاریخ، یکی دیگر از چهرههای فرهنگی و مبارزات آزادیخواهانه کشورمان دیده از جهان فروبست.
خسرو شاکری از فعالان جبهه ملی ایران و از بنیانگذاران کنفدارسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) و از دبیران آن بود. او مبارزات آزادیخواهانه خود را در جبهه ملی ایران آغاز کرد، اما در ادامه در عین پایبندی به آرمانهای جنبش ملی دکتر محمد مصدق، به جنبش سوسیالیستی و چپ گرایش پیدا کرد. وی تمام تلاش خود را در جهت شناخت و معرفی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران متمرکز نمود و تحقیق در این زمینه را به عرصه اصلی کار خود تبدیل ساخت.
خسرو شاکری استاد تاریخ در تعدادی از دانشگاه های آمریکائی و اروپائی بود. آثار تاریخی او عموما متاثر از همان کشش سیاسی او هستند. بسیاری از اسناد جنبش کارگری و چپ ایران توسط او گردآوری و منتشر شدهاند. هم چنین برخی از چهره های مهم این جنبش توسط او معرفی و شناسانده شدهاند. بدون شک آیندگان از او به عنوان پژوهشگر پیشتاز تاریخ جنبش کارگری و چپ ایران یاد خواهند کرد و جایگاه او را به عنوان آغازگری توانا در این عرصه ارج خواهند گذاشت. او را میتوان به عنوان اولین پژوهشگر جدی تاریخ جنبش کارگری و چپ ایران به حساب آورد.
ما درگذشت آقای خسرو شاکری را به خانواده ارجمند شاکری (زند)، دوستان و همراهان ایشان، به خصوص برادر گرامی ایشان آقای علی شاکری (زند) تسلیت می گوئیم.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
۱۲ تیر ۱٣۹۴ – ٣ ژوئیه ۲۰۱۵
***
خلوت از دست رفتن دوست
منوچهر صالحی
در خلوت خود، مرگ او همچون مرگ همسرم، هنوز برایم باورنکردنی است. یادش فراموش نشدنی است.درگذشت خسرو را به خانواده محترم شاکری، به برادران و خواهرانش و به ویژه به برادر ارجمندش علی شاکری زند تسلیت گفته و خود را در غم و اندوهشان شریک میدانم. هامبورگ، ۳ ژولای ۲۰۱۵
در غم دوست شفیق
در سوگ خسرو شاکری زند
پرویز داورپناه
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خبر سنگین و دردناک بود. یار و دوست قدیمی ام، خسرو شاکری زند نیز دار فانی را وداع گفت.برای من، بعد از درگذشت محمود راسخ افشار، این داغی بود روی داغ های دیگر. چطور می شود در گرفتاری های روزمره ی زندگی خسرو را فراموش کرد، کسی که با هم سالهای زیادی آرمان های مشترکی داشته ایم.خسرو شاکری زند متولد سال ۱۳۱۷ در تهران و استاد بازنشستهً دانشگاه پاریس بود.
تحقیق او در زمینهٔ گروهها و اندیشهٔ چپ بود. او توانسته بود ژان پل ساتر را ببیند.
از خسرو کتابهای زیادی چون «جملهٔ انقلاب مشروطه» و «انکشاف سوسیال دموکراسی»، «میلاد زخم» دربارهٔ جنبش جنگل، کتابی دربارهٔ تقی ارانی، «اسناد سوسیال دموکراسی ایران» منتشر شدهاست.خسرو شاکری تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان البرز تهران به پایان رساند و سپس لیسانس اقتصاد خود را از دانشگاه دولتی کالیفرنیا گرفت و در دانشگاه ایندیانا فوق لیسانس گرفت. او موفق به اخذ دکترای تاریخ از دانشگاه سوربن پاریس شد.خسرو در معرفی خود ویکی پدیا، دانشنامه آزاد مینویسد:
«من در یک خانواده مسلمان با یک گرایش شدید عرفانی و دیدگاه نوع دوستانه و پیشینه قومی گوناگون به دنیا آمدم. تا ۱۷ سالگی در تهران زندگی کردم. آنگاه به آمریکا و سپس به اروپا رفتم و در فرانسه، انگلیس، ایتالیا و آلمان به تحصیل پرداختم. شکیبایی روشنفکرانه غیرمعمول خانوادهام این امکان را به من داد تا در یک دوره حساس- دبیرستان- درگیر «سیاست» شوم. پشتیبان دکتر مصدق شدم که میهندوستی، شکیبایی و ارزشهای دموکراتیک را به من آموخت. تربیت انسانمدارانه اولیه من در ایران، هم در خانه و هم در جامعه تحت تأثیر رویکرد مصدق به سیاست، در مرحله بعد و در اثر آموزش دموکراتیک غربی، کارآموزی و پالایش محققانه، خرد و روشنگری سوسیالیستی، تقویت شد و به لحاظ کیفی قوام یافت.»خسرو شاکری زند از جمله نیروهای فعال سازمان کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) و نیز سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا بود.
او در سال ۱۳۳۹ در حالی که سعی داشت به کوبا برود، در مکزیک بازداشت شد. یک سال بعد شاکری برای راهاندازی یک ایستگاه رادیویی در قاهره به منظور پخش برنامههایی علیه رژیم پهلوی، با مقامات مصری تماس گرفت که در نهایت به نتیجهای نرسید.
در اواخر سال ۱۳۴۲، طی سفری به الجزایر با احمد بن بلا رئیسجمهوری وقت این کشور ملاقات کرد و مذاکراتی برای دریافت کمک جهت مبارزه با رژیم شاه انجام داد.شاکری در سال ۱۳۴۳ به نمایندگی از کنفدراسیون در گردهماییهای اتحادیه بینالمللی دانشجویان که در نیوزیلند و نیز در بلغارستان برگذار شد، شرکت کرده بود.
وی همچنین در سال ۱۳۴۴ به عنوان یکی از اعضای دبیرخانه کنفدراسیون، مشغول بوده و سپس به عنوان دبیر بینالمللی کنفدراسیون ملاقاتهایی را با اوتانت – دبیرکل وقت سازمان ملل- به منظور جلب حمایتهای بینالمللی از مبارزات دانشجویی علیه رژیم پهلوی ترتیب داده بود.
شاکری زند در سال ۱۳۵۱ نیز پس از اعدام تعدادی از اعضای سازمان های سیاسی با دفتر کورت والدهایم – دبیرکل وقت سازمان ملل- ملاقات کرد و اعتراض کنفدراسیون را به این اقدامات به اطلاع وی رسانید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او به تدریس تاریخ ایران و آسیای باختری در فرانسه مشغول بود. خسرو شاکری از تاریخدانان برجستهی ایرانزمین بود که به چهار زبان مختلف دنیا تسلط داشت و در دانشگاههای مختلف اروپا و آمریکا تدریس می کرد.خسرو شاکری در باره ی شاملو نوشته است:به یاد ندارم چگونه در آستانه ی انقلاب در لندن با شاملو آشنا شدم. شاید زنده یاد ساعدی، که از پیش می شناختم، مرا نزد او برد و با او آشنا ساخت. آن ساعتی که آنجا بودم بیش از آنچه در فکر چگونگی همکاری پیشنهادی او با ایرانشهر بوده باشم، به نظاره ی چهره، چشمان، حرکت های صورت و دست های او، به زبانِ بدن (body laguage/langage corporel) شاملو مشغول بودم. می گشتم تا مردی را که دهه ها از راه شعرش از دور می شناختم و برایش احترامی عمیق قائل بودم، از طریق چهره، چشمان، حرکات صورت اش آنچه که وی در باره ی آینده ی تاریک انقلاب می گفت براستی دریابم که ژرفنای افق مهیب آینده ی ایران را در چشمانم و مغزم می ترکاند. بهت زده از افقی که او از آینده ای مهیب در برابر منِ بدبین نسبت به انقلاب ساخت از وی جدا شدم، تا اینکه یک ماه و نیم بعد او در تهران مرا به همکاری برای کتاب جمعه به نزد خود خواند. در نخستین جلسه ای که با حضور مدعوین برای بحث درباره ی مجله ی مورد نظر او برگذار بود احترام ام برای او ریشه های عمیق تری یافت، چه او با مدارا و شکیبایی بی سابقه ای در ایران به همه گوش می داد و هیچ در صدد نبود عده ای معروف و غیر معروف را به زائده های خود بدل سازد. در طول حدود یکسالی که از نزدیک به طور روزمرَه او را می دیدم و به نحوه ی کار او آشنا می شدم، هرروز بیش از پیش در شگفتی می شدم که چگونه در کشوری که هر کس دنبال نامی است و با بدست آوردن خرده نامی با دیگران، حتی کسانی که از شانه هایشان بالارفته است، حقیرانه رفتار می کند، مردی پیدا شده بود این چنین شکیبا که هیچ چیز را بر همکارانش تحمیل نمی کرد، بل حتی با آنان در تدوین نوشته ها و مصاحبه های خود شور می کرد. نکته ی دیگری که طی آن سال و چند ماهی در کمبریج (ماساچوسِت) مرا در خصایل او خیره کرد این بود که هرگز ندیدم که وی، برخلاف ما ایرانیان، از کسی بد گویی کند، یا کسی را خوار سازد. بزرگمنشی او غول آسا بود.
در چند ماهی که، پس از سخنرانی اش در دانشگاه هاروارد در کمبریج، او و همسرش <مهمان>من بودند و از صبح تا شب را با هم سر می کردیم او را بیشتر شناختم و احترام ام برای او بیشتر شد. تصور نشود که او بی عیب و انسانی کامل بود؛ نه، اما کمال انسانیت در او بود. رابطه ی عاشقانه اش با آیدا چون دانوبی که خروش های آغازین خود را پشت سر گذاشته بود در آرامشی دلپذیرِ دیدنی به پیش می رفت. آنچه مصاحبت با او را دلپذیر تر می ساخت زبان پر مزه ریز ظریف و شاعرانه ی وی در باره ی همه چیز بود…
خسرو شاکری از دو گروه بشدت متنفر بود.
یک گروه که وقتی انسان در بیمارستان بستری می شود دست به شایعه می زنند و او را می کشند و زنده می کنند که این کار ناشایست و غیر انسانی است. در مورد محمود راسخ افشار چنین کردند و هنوز زنده بود که برای مرگش امضاء تسلیت جمع می کردند.
دومین گروه، آنهایی هستند که تا انسان زنده است با او کاری ندارند و وقتی رفت برایش مجلس بزرگداشت می گذارند و از او استفاده شخصی می کنند. خسرو بارها به دوستان نزدیکش گفته بود که اگر مُردم، برای من مجلس ختم نگیرید و از این بازی ها در نیاورید.
خسرو شاکری با وجود ناراحتی های قلبی و ریوی ، لحظه ای در راه مبارزه علیه بی عدالتی و ظلم و ستم آرام نداشت و همهً عمر چه بعنوان مدرس در دانشگاه های اروپا و آمریکا و چه بعنوان نویسنده و متفکر و مورخ وجود بیمار و نازنین خود را وقف سعادت و دستیابی هموطنان عزیز به آزادی و دموکراسی و عدالت و حاکمیت قانون نمود.خسرو شاکری روز هشتم تیرماه ۱۳۹۴ ما را تنها گذاشت
فقدان خسرو ضایعه ای بزرگ است. خاطره ی این دوست مهربان و شفیق برای همه ی کسانی که علیه دو رژیم دیکتاتوری شاه و شیخ مبارزه کرده اند، همواره در خاطره ها خواهد ماند.مرگ خسرو عزیز را به خانواده محترم داغدارش ، همفکران وی در صف آزادی خواهی و عدالت طلبی، بویژه به دوست و همرزم ارزشمندم آقای علی شاکری زند تسلیت می گویم. ای خاک اگر سینه تو بشکافند / بس گوهر قیمتی که در سینه توست
خاطره اش همیشه زنده و جاوید و روحش شاد باد.دکتر پرویز داورپناه
دهم تیر ماه ۱۳۹۴
خسرو شاکری زند، اولین نفر سمت راست، ردیف نخست، در یکی از نمایشات اعتراضی دانشجویان ایرانی در لندن
به یاد خسرو شاکری زند
کاوشگر مستقل تاریخ معاصر و جنبش چپ ایران
زنده یاد خسرو شاکری از بازمانده های اصلی جنبش ملی و چپ ایران بود، اما هرگز استقلال اندیشه و عمل خود را از دست نداد. او انسانی فرهیخته و پاک نهاد بود که همه زندگی و از جمله تحصیلات و مشاغل دانشگاهی و حرفه ای خود را صرف کاوش در تاریخ جنبش چپ و کارگری ایران کرد. همین سیر و سلوک است که از او چهر ه ای ویژه و قابل تحسین می سازد. پشتکار چشمگیر او در گرد اوری اسناد تاریخی “جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی” ایران و سپس پژوهشهای ماندگارش درباره آواتیس (اردشیر) سلطانزاده، از رهبران حزب کمونیست ایران ، “اندیشههای مصطفی شعاییان”، از انقلابیان چپ دهه ۱۳۵۰ و آثاری چون “تقی آرانی در آینه تاریخ”، “سرچشمههای سوسیال دموکراسی در ایران مدرن” به زبان انگلیسی و” ایرج اسکندری شاهزاده ایرانی سرخ” به زبان فرانسه و نیز کتاب ها و مقالات دیگر، بازتاب یافته است. حزب دمکراتیک مردم ایران، یاد این کاوشکر تاریخ جنبش چپ ایران را گرامی میدارد و در گذشت او را به همه دوستان ، خانواده و بازماندگانش صمیمانه تسلیت می گوید. حزب دمکراتیک مردم ایران
پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴ – دوم جولای 2015
تورج اتابکی، ناصر مهاجر
یادی از خسرو شاکری، کاوشگر تاریخ جنبش چپ و کارگری ایران
بی بی سی: سحرگاه دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴ ( ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵) خسرو شاکری، پژوهشگر اسناد تاریخ معاصر ایران، مورخ و روشنگر سوسیالیست در بیمارستانی در پاریس چشم از جهان فروبست؛ پس از نبردی سخت و توان سوز با بیماری قلبی و بر اثر سکته مغزی.خسرو شاکری را نخست با پشتکار چشمگیرش در گرد اوری اسناد تاریخی “جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی” ایران میشناسیم و سپس با پژوهشهای ماندگارش در این سه گستره. به این کارنامه، کنشگری سیاسی در جنبش چپ ایران را باید افزود.تاریخنگاری معاصر ایران، از خسرو شاکری به عنوان پژوهشگری پیشکسوت یاد خواهد کرد که با تلاش پیگیرش نه تنها توانست بخش بزرگی از اسناد تاریخی جنبش کمونیستی، سوسیال دموکراتیک و کارگری ایران را بیابد، از تولیت احزاب و گروه های چپ بیرون بیاورد و به پهنه پژوهش های دانشگاهی بکشاند، بلکه با کنکاش و کاوش در بایگانیها و کتابخانههای گوشه و کنار جهان، گوشههایی از تاریخ چپ و کارگری ایران را که سالهای سال محکوم به فراموشی گزینشی پاره ای از رهبران این احزاب و سازمان ها شده بود، بر اهل پژوهش و کنشگران سیاسی بگشاید.با خسرو شاکری بود که ایرانیان برای نخستین بار با نام و آثار آواتیس (اردشیر) سلطانزاده، از رهبران حزب کمونیست ایران آشنا شدند که در تصفیه های خونباراستالینی سالهای دهه ۱۹۳۰ شوروی به جوخه تیرباران، سپرده شد.خسرو شاکری نخستین کس بود که به نشر اندیشههای مصطفی شعاییان، از انقلابیان چپ دهه ۱۳۵۰ که نگاهی نقادانه به تاریخ جنبش کمونیستی ایران داشت، همت گماشت. از این نمونه ها بیشتر می توان به دست داد.خسرو شاکری مورخ را با اثر بزرگش جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران ۱۹۲۱- ۱۹۲۰ می شناسیم. کتابی که در بهرهبری از اسناد و مدارک تاریخی، کممانند است. نیز با کتابهایی چون تقی آرانی در آینه تاریخ، سرچشمههای سوسیال دموکراسی در ایران مدرن به زبان انگلیسی و ایرج اسکندری شاهزاده ایرانی سرخ به زبان فرانسه. و نیز کتاب ها و مقالات دیگر، از جمله مداخلی در دانشنامه ایرانیکا.خسرو شاکری در تهران و به سال ۱۳۱۷ چشم به جهان گشود. در نوجوانی شیفته آرا و عقاید اندیشههای دکتر محمد مصدق شد که تا پایان عمر گرامیاش میداشت.در سال ۱۳۳۶ ایران به خارج آمد. دوران دانشجوییاش را درایالات متحده و اروپا گذراند. به کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) پیوست و در کنگره چهارم آن سازمان ( دی ۱۳۴۳) دبیر بینالمللی و در کنگره هشتم (اردیبهشت ۱۳۴۷) دبیر انتشارات شد. در همین دوره است که بنگاه انتشارات مزدک را بنیان مینهد.در بستر خیرشهای دانشجویی دههی۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مسیحی، به چپ نو میگرود که مرزبندی روشنی با کمونیسم روسی و ارتودوکسی مارکسیستی داشت.بازتاب این گونه گرایش مارکسیستی، در رساله دکترای او با عنوان تشکیل، تکوین و سرنوشت حزب کمونیست ایران پیداست. هر چند همچنان در کنفدراسیون محصلین و دانشجوایان ایرانی فعال بود، اما بیقراریش او را به امریکای لاتین و شمال افریقا میکشاند.با انقلاب ۱۳۵۷ به ایران باز میگردد و با کتاب جمعه احمد شاملو همکاری میکند. پس از آغاز سرکوب فراگیر دهه شصت، جلای وطن میکند. در پاریس انتشارات پادزهر و در پاییز ۱۳۶۳ کتاب جمعهها را راه میاندازد که “بنیان آن بر چندگانگی اندیشهها” نهاده شده بود و توجهاش به “نقد ایدئولوژیهای حاکم و ابزارهای آن”، و نیز “شناخت جامعه ایران و همین طور طرح راهحلهای مسائل مبتلا به جامعه ایران”.پس از تعطیل کتاب جمعهها به سال ۱۳۶۸، سودای برپایی پژوهشکده کارگری سلطان زاده را در سر میپروراند که تحقق نمییابد. اگر قلب بیمارش امان میداد، چه بسا همچنان با بیقراریاش سرمیکرد. اما سرانجام به اقامت دایم در پاریس تن داد وشولای استادی تاریخ مدرسهی مطالعات عالی علوم اجتماعی را به تن کرد.خسرو شاکری شخصیتی کمبدیل بود. تکروانه اندیشید، تکروانه نوشت و تکروانه زیست.
***
به یاد خسرو شاکری زند
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
درج است بر جریده عالم دوام ما
با تاسف فراوان درگذشت دکتر خسرو شاکری زند را در فرانسه دریافت کردیم.
خسرو شاکری زند استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی در پاریس و محقق در زمینه گروهها و اندیشه چپ بود.
وی لیسانس اقتصاد خود را از دانشگاه دولتی کالیفرنیا گرفت و فوق لیسانس در این رشته را در دانشگاه ایندیانا به اتمام رساند، سپس موفق به اخذ دکترای تاریخ از دانشگاه سوربن شد.
خسرو شاکری زند از رهروان راه مصدق و نهضت ملی ایران، از جمله فعالان و دبیران سازمان کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) و نیز جبهه ملی ایران در اروپا بود.
او با دقتی که شیوه همیشگی اش بود گوشه های تاریک تاریخ قبل و بعد از انقلاب مشروطه از قبیل جنبش های کارگری، شرح رویدادهای تاریخی، را روشن می ساخت و ارزیابی کتابها و مقالات نادرست را وجهه ی همت خود قرار میداد.
خسرو شاکری زند در طول زندگی خود در هر کجای دنیا که بود مبارزات سیاسی برای آزادی ایران و ایرانیان بخش عمده ی زندگیش بود. تردیدی نیست که در تاریخ معاصر کشور ما تاریخ نویسانی به دقت و صحت عمل او انگشت شمارند. شرح اثار متعدد او خود نیازمند مقاله های متعددی است.
ما امضاء کنندگان زیر درگذشت این انسان خردمند را که یک ضایعه ی بزرگ است بهمه هم میهنان آزادیخواه به ویژه خانواده گرامی ایشان تسلیت میگوئیم.
بهروز آذرنوش، نعمت آزرم، کاوه آهنگر، حامد ابراهیمی، ابوتراب ابوترابی، بابک اجلالی، ابوالفضل اردوخانی، اردوان ارشاد، مهندس حسین اسدی، اسکندر اسکندری، دکتر بیژن افتخاری، کورش افطسی، دکتر محمد اقتداری، رضا اکرمی، الهه امانی، امیر رضا امیربختیار، ثریا اوستا، دکتر جلال ایجادی، نرگس بدریکوهی، مهران براتی، فرزین بستجانی، حسن بهگر، بهروز بیات، هوشنگ بیات، مهندس فرامرز بیانی، احمد پاکزاد، محمد حسین جعفری، محمد جلالی (م.سحر)، محمود خادمی، محمود خصوصی، پروفسور هوشنگ خوش سرور، مهندس ناصر دارابی، احمد رافت، مهندس مرتضی رحیمی، پرویز رستم، دکتر فضل الله روحانی، حسن زرهی، بهروز ستوده، منصور سحرخیز، مهندس حسن سعیدی، مجید سیادت، دکتر هوشنگ سیاح پور، خسرو سیف، حمید شیرازی، مهندس ناصر شیرازی، داریوش شیروانی، کیومرث صابغی، دکتر عباس صارم اصلانی، منوچهر صالحی، حمید صدر، سعید صدر، دکتر باقر صمصامی، هرمز صمیمی، دکتر عبداله طاهری، احمد عبدلی، سیاوش عبقری، رضا علوی، مهدی علیا، دکتر مهرداد عمادی، دکتر فرامرز فاطمی، کاظم فخاران، دکتر فرهاد فراست، مهندس ناهید فرهاد، بهمن فرهبخش، پروانه قائم مقام، کامبیز قائم مقام، دکتر محسن قائم مقام، رضا قریشی، دکتر مسعود کاظم زاده، مهندس سعید کاظمی، دکتر کاظم کردوانی، دکتر عزیزالله کرملو، محمد کسایی زاده، پروفسور ناصر کنعانی، دکتر علی گوشه، رضا گوهرزاد، حسن لباسچی، مهندس بهمن مبشری، خوارزم متقی، تراب مستوفی، پروفسور محسن مسرت، حسین مشفق، عباس معیری، سیروس ملکوتی، بهجت مهرآسا، دکتر محمد علی مهرآسا، فریبرز مهران ادیب، فرید مهران ادیب، محمود مهران ادیب، فریده مهمنش، همایون مهمنش، حسین میرجوادی، محسن نژاد، پرتو نوری علا، مهندس دارا نیرویی، حسین وصال، دکتر فریدون هژبری، فرشید یاسایی، فرهاد یاسایی، طلعت یگانه تبریزی، غلامرضا یوسفی
۱۲ تیر ۱۳۹۴ برابر ۳ ژوئیه
***
نام ویاد دکترخسروشاکری زند گرامی باد
با اندوه وتاسف بسیار درگذشت دانشمند گرانمایه ، تلاشگر راه آزادی ، پوینده دیرپای راه مصدق ویکی از بنیانگذاران جبهه ملی ایران دراروپا آقای دکترخسروشاکری زند رابه همه اعضاء وطرفداران جبهه ملی و به خانواده ارجمندشان به ویژه به جناب آقای دکترعلی شاکری زند تسلیت عرض مینمایم .
تهران – رئیس هیئت اجرائی ومسئول تشکیلات جبهه ملی ایران
دکتر حسین موسویان
***
تسلیت سازمان سوسیالیست های ایران
به مناسبت درگذشت پرفسور دکتر خسروشاکری(زند)
با تأسف و تأثر فراوان با خبرشدیم که پرفسور دکتر خسروشاکری(زند)، یکی از باسابقه ترین فعالین سیاسی خارج از کشور و همچنین یکی از پژوهشگران متعهد، مسئول و باوجدان تاریخ معاصر ایران ، در تاریخ ٨ تیرماه ١٣٩۴ در پاریس درگذشت.
خسرو شاکری جزو اولین عناصر جبهه ملی ایران در اروپا بود که به طرفداری از نظرات و عقاید سوسیالیستی پرداخت. ولی بخاطر آشنائی دقیقی که او به ارزشهای تشکیل دهنده «راه مصدق» داشت و پایبندی اش به آن «ارزشها»، یعنی «آزادی و استقلال و دفاع از تمامیت ارضی ایران …» از سوئی و از سوی دیگر مخالفتش با نیروهای چپ موجود که بخاطر برداشت غلط و انحرافی شان از «اینترناسیونالیسم»، که در رابطه با آن برداشت و فهم غلط ، به حاکمیت ملی(اشتات سوورنیتت) و منافع ملی ایرانیان پشت کرده و در حقیقت به زائیده احزاب بزرگتر همچون احزاب حاکم بر کشورهای اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی و یا چین کمونیست تبدیل شده بودند، با کمک عده ای دیگر از دوستان و رفقای مصدقی که همچون او طرفدار نظرات و عقاید سوسیالیستی شده بودند، در شکل دادن طیف «چپ مستقل»،نقش بزرگی داشت! ادامه
http://www.ois-iran.com/2015/tir-1394/ois-iran-2025-tasliyate_OIS_bemonasebate_dargozashte_dr_Khosro_Shakeri.htm
***
سایت انقلاب اسلامی این ضایعه بزرگ را به خانوادۀ ارجمند او و مبارزان راه آزادی و استقلال ایران تسلیت می گوید
خسرو شاکری، نویسنده، مورخ و مبارز دیر پای نهضت ملی ایران در اثر خونریزی مغزی در سن 77 سالگی در یکی از بیمارستان های پاریس در گذشت.
خسرو شاکری از فعالان جبهه ملی در خارج از کشور و نیز از بنیانگذاران کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) بود. او انسانی مبارز و اندیشمند بود که پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 انگلیسی – آمریکایی بر ضد حکومت ملی دکتر مصدق بطور مستمر و پیگر بر ضد ظلم و ستم سلطه گران داخلی و خارجی از تلاش و کوشش برای آزادی، استقلال و مردمسالاری در ایران لحظه ای غفلت نکرد. تا آخرین لحظات حیاتش به راه مصدق پایدار ماند .
وی در معرفی خود مینویسد: «من در یک خانواده مسلمان با یک گرایش شدید عرفانی و دیدگاه نوع دوستانه و پیشینه قومی گوناگون به دنیا آمدم. تا ۱۷ سالگی در تهران زندگی کردم. آنگاه به آمریکا و سپس به اروپا رفتم و در فرانسه، انگلیس، ایتالیا و آلمان به تحصیل پرداختم. شکیبایی روشنفکرانه غیرمعمول خانوادهام این امکان را به من داد تا در یک دوره حساس- دبیرستان- درگیر «سیاست» شوم. پشتیبان دکتر مصدق شدم که میهندوستی، شکیبایی و ارزشهای دموکراتیک را به من آموخت. تربیت انسانمدارانه اولیه من در ایران، هم در خانه و هم در جامعه تحت تأثیر رویکرد مصدق به سیاست، در مرحله بعد و در اثر آموزش دموکراتیک غربی، کارآموزی و پالایش محققانه، خرد و روشنگری سوسیالیستی، تقویت شد و به لحاظ کیفی قوام یافت. »
زنده یاد خسرو شاکری استاد بازنشسته تاریخ مؤسسه تحقیقات عالی علوم اجتماعی پاریس بود. او بعنوان یک موّرخ «به گردآوری، تنظیم و نشر اسناد و بررسی تاریخ جنبش چپ و کارگری در ایران » پرداخت . از وی تاکنون کتابهای زیادی چون «جمله انقلاب مشروطه» و «انکشاف سوسیال دموکراسی»، «میلاد زخم» دربارۀ جنبش جنگل، کتابی دربارۀ تقی ارانی، «اسناد سوسیال دموکراسی ایران»رو « غروب شوکت « جناب اشرف » احمد قوام السلطنه» و… منتشر شده است. یادش گرامی باد
سایت انقلاب اسلامی این ضایعه بزرگ را به خانوادۀ ارجمند او و مبارزان راه آزادی و استقلال ایران تسلیت می گوید.
***
تسلیت بمناسبت درگذشت دکتر خسرو شاکری (زند)
با کمال تآثر و تاسف اطلاع یافتیم که دوست عزیز و دیرینمان دکتر خسرو شاکری (زند) پژوهشگر فرهیخته تاریخ و از رهروان برجسته راه مصدق ونهضت ملی ایران در اثر سکته مغزی در یکی از بیمارستانهای پاریس بخاموشی گرائید.
ما این ضایعه بزرگ را به خانواده محترم شاکری (زند) و دوستان و همرزمان ایشان، بخصوص برادر گرامشان آقای علی شاکری (زند) از مبارزان دیرپای نهضت ملی ایران صمیمانه تسلیت میگوئیم.
سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور
دهم تیرماه 1394 برابر اول ژوئیه2015
***
خسرو شاکری: زندگی ” غزل ” نبود!
رحمت بنی اسدی
خسرو شاکری نیز رفت. هفته پیش ” خسرو خوبان ” جهان را وانهاد و گذشت و این هفته دکتر خسرو شاکری تن خسته اش را تکاند و رفت، تا فردا نوبت که باشد!خبر مرگ خسرو تکانم داد. نمی توانم خود را ببخشم از این که هفته پیش پاریس بودم و به سراغش نرفتم. در مراسم خاک سپاری زنده یاد رضا دانشور عصا به دست و خمیده خود را به گورستان پرلاشز رسانده بود. برای لحظه یی دیدمش و سلام و علیکی کردیم ودو کلمه با هم گفتیم و شنیدیم، اما جای گفت و گو نبود. هر بار گذارم به پاریس می افتاد، وظیفه خود می دیدم که به دیدارش بروم، حتا اگر نیم ساعت باشد پیش او بنشینم . اتاقکی کوچک در حومه پاریس داشت که جای نشستن نبود. کتاب ها و جزوه ها اتاقک را در خود بلعیده بود. می بایست مشت مشت کتاب را جابه جا کرد تا جایی باز شود و چند لحظه یی نشست.هنگامی که دکتر خسرو شاکری را در اواخر سال 2002 میلادی دیدم، به عادت یک حرفه قدیمی در ایران، به این فکر افتادم تا گفت وگوئی با وی انجام دهم. مردی که در برابرم نشسته بود، از یک سو ، تجربه ی چند دهه فعالیت اجتماعی – سیاسی در ایران و خارج را بر دوش داشت و از سوی دیگر تاریخ شناسی بود که تاریخ تدریس می کرد و حوادث ایران و جهان به ویژه تاریخ جنبش های چپ و رهایی بخش را به خوبی می شناخت؛ عمری در گوشه ی کتاب خانه ها و در لابلای آرشیو ادارات و وزارت خانه های کشور های گوناگون به جست و جوی اسناد و مدارکی پرداخته بود تا سرگذشت و سرنوشت این جنبش ها را دریابد. حاصل این تلاش ها، نگارش و انتشار، ده ها اثر در زمینه ی جنبش چپ و تاریخ ایران، به زبان فارسی و زبان های گوناگون است: اسناد تاریخی : جنبش کارگری ، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران . 23 جلد، پیشینه اقتصادی – اجتماعی جنبش مشروطیت به زبان انگلیسی و فارسی، ارامنه ایران ، نقش خلاف – آمد – عادت یک اقلیت در فرهنگی غالب به انگلیسی، جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران « میلاد زخم » به فارسی . و انگلیسی – سیاست آغازین : دور باز تولید داستان ها و بازی های کودکان در ایران – تاریخ مستند جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران – 9 جلد به انگلیسی ، فرانسه و آلمانی – یک شاهزاده سرخ در فرانسه : زندگی ایرج اسکندریکتاب های در دست انتشار :
– نخستین کودتای شاه ، تیراندازی به شاه در بهمن 1327
– تراژدی کمونیست های دگراندیش ایران ، گروه های ارانی 1311 – 1305 و 1317 – 1311 « مبتنی بر اسناد بین الملل کمونیست »
– قربانیان ایمان : کمونیست های ایران و روسیه شوروی 1940 – 1917 « مبتنی بر اسناد بین الملل کمونیست :
نخستین دیدار من با خسرو شاکری زیرتندیس ” دانتون ” واقع در خیابان سن ژرمن پاریس رخ داد. با دوستی مشترک، دقایقی زیر نیم تنه ی سبز تیره رنگ دانتون به انتظار ایستادیم و ازصاحب تندیس و از آن روزهای پر تب و تاب انقلاب بزرگ فرانسه صحبت کردیم ، تا دکتر شاکری از راه رسید . قدم زنان به راه افتادیم. پیشنهاد کرد که به یک رستوران ایرانی در همان نزدیکی ها برویم. رستوران کوچکی در یکی از کوچه پس کوچه های اطراف خیابان سن ژرمن بود. همان جا بود که به او پیشنهاد کردم، اجازه بدهد با هم یک گفت وگوی طولانی انجام دهیم ،تا وی از تجربیات و فعالیت های خود بگوید. لب خندی زد و گفت که کار های نیمه تمام زیاد دارد. علاوه بر آن وضع جسمانی اش هم خوب نیست و قرار است چند روزی دریک بیمارستان بستری شود. وقتی پافشاری کردم، در جواب گفت : باشد. فکر می کنم.ارتباط ما ادامه یافت تا بالاخره در یکی از روزهای آوریل 2004، با مشتی پرسش در دست،روبروی یک دیگر نشستیم و نخستین بخش از گفت و گو ها انجام شد.گفت و گوها به دلیل این که من درشهرستان بودم و خسرو در پاریس زندگی می کرد، در یک فاصله دو ساله انجام شد. حاصل آن گفت و گویی شد در حدود سی صد صفحه. اصرار داشت نام این گفت و گو را بگذاریم ” زندگی غزل نبود ” او در این گفت و گو از همه چیز و همه جا از ایران و خارج از ایران گفت. انبان خاطرات نانوشته اش را گشود و دهلیز های ذهنش را کاوید و آن چه را که به خاطر می آورد بیان کرد. قرار شد همراه با این گفت و گو ها تمامی اسناد و مدارکی که با خود دارد، را آماده سازد تا این گفت و گو ها به چاپ برسد، اما بنا به خلق و خوی ما ایرانی ها و شرایطی که امروز در آن زندگی می کنیم، این گفت و گو نیز در پستو خانه خسرو و من معطل ماند و به چاپ نرسید.خسرو شاکری علاوه بر فعالیت های سیاسی و اجتماعی یک نویسنده و تاریخ نگار بود. متاسقانه این امکان وجود ندارد که یک کتاب را در چند صفحه خلاصه کرد . پس بخش کوتاهی از سفرش به لبنان و از دیدارش با جورج حبش می نویسم تا یادی از این عزیز از دست رفته کرده باشم:خسرو شاکری در باره زندگی اش می گوید: در یک خانواده متوسط به دنیا آمدم. پدرم بازرگان و مادرم معلم بود. جدّ پدری ام از ایل زند و از نوادگان کریم خان زند بود. پدر بزرگ مادری ام تبریزی بود. مادر بزرگم در تهران به دنیا آمده بود، ولی از یک سو شیرازی بود و از دیگر سو لنکرانی. بنابراین خانواده ما ، هم رنگ آذری دارد و هم شیرازی . هم قفقازی – لنکرانی است و هم لری . خود من هم در ششم آبان 1317 ( 28 اکتبر 1338) در تهران چشم به این دنیای غم انگیز گشودم.دیدار با جرج حبش
در سال 1969 زمانی که به فلورانس رفتم، مجید زربخش دبیر تشکیلات کنفدراسیون بود. با من تماس گرفت و از من خواست به عنوان نماینده کنفدراسیون در کنگره دانشجویان اردنی- فلسطینی، که در لبنان، برگزار می شد، شرکت کنم. دانشجویان فلسطین معمولاً در لبنان بودند. فلسطینی هایی که در اردن بودند،اردنی محسوب می شدند، ولی چون در اردن خیلی سخت گیری می شد، کنگره شان را در لبنان منعقد کردند. کنگره در خارج بندر صیدا در لبنان و به طور مخفیانه دریک اردوگاه تقریبا نظامی برگزار می شد. دلیل آن هم این بود که برگزار کنندگان کنگره فلسطینی بیشتر شان هم از عناصر چپ بودند. من برای شرکت در این کنگره به بیروت رفتم…..تنها رفتم. چون پاسپورت ایرانی داشتم و علت سفرم را هم توریسم گفتم. در فرودگاه خیلی مورد سئوال و جواب قرار گرفتم. سپس به یکی از دفاتر فلسطینی ها مراجعه و خودم را معرفی کردم. چند جوان فلسطینی مسؤول دفتر بودند. یکی از آنان از من پرسید : حسن ماسالی و خسرو کلانتری را می شناسید؟ طبیعتا گفتم : بله. ولی بلافاصله با خودم گفتم : این دوستان ما در منطقه با این گًل و گشاد بازی ،چه کار احمقانه و خطرناکی را مرتکب شده اند. در حالی که همه در منطقه، با نام مستعار فعالیت داشتند، این دونفر با نام اصلی فعالیت می کردند، این بی احتیاطی و عدم رعایت مخفی کاری کامل می توانست برای بسیاری از فعالان داخل کشور که به اردوگاه های فلسطینی می آمدند ، گران تمام شود. این دو، از یک سو، با کنفدراسیون و جبهه ی ملی در اروپا رابطه داشتند و از سوی دیگر، تشکیلات جبهه ی ملی در خاور میانه را می چرخاندند و در داخل ایران نیز با سازمان چریک های فدایی خلق تماس داشتند. با خود گفتم : هرکسی می توانست با بردن نام ماسالی و کلانتری در صفوف نیروهای مبارز نفوذ و ضربه ی هولناکی به تشکیلات شان وارد کند. این گًل وگشاد بازی به هیچ رو قابل توجیه نبود. این را که می گویم مربوط به زمانی است که هنوز سیاهکل اتفاق نیفتاده و این دو با رهبران چریک ها از جمله با مسعود احمدزاده و دیگران در ارتباط بودند. می دانید که اسرائیلی ها آن جا را می پاییدند و ساواک هم در لبنان دستگاه عظیمی داشت. به هر صورت به صیدا رفتم. در آن جا نمایندگان کشور های دیگری هم بودند. یک اردوگاه شن زار و نظامی بود. ما را درون چادر ها جا دادند. فقط یک شیر آب وجود داشت که برای دست و رو شستن و کار های دیگراز آن استفاده می کردند. وضع بهداشتی آن جا بسیار بد بود……اصولا کنگره های مخفی نمی تواند شرکت کنندگان زیادی داشته باشند. آدم های مورد اعتماد را دعوت کرده بودند. کافی بود یکی گزارش می کرد، اسرائیلی ها بلافاصله آن جا را بمباران می کردند. کنگره زیر یک چادر برگزار می شد. پیش از آن که پیام خود را بخوانم، گفتند : جرج حبش می آید و می خواهیم ترا به او معرفی کنیم. جرج حبش آمد اما پیش از سخنرانی، مرا نزد او بردند و به عنوان نماینده کنفدراسیون دانشجویان ایرانی معرفی کردند. کنفدراسیون را می شناخت. دست داد. مرا در آغوش گرفت و روبوسی کرد. خیلی تشویق کرد به ادامه ی مبارزه. بعد نوبت خواندن پیام من شد. آن را با یک جمله عربی شروع کردم و بقیه را به انگلیسی خواندم که ترجمه می شد.√ هنگام معرفی به جرج حبش، آیا شما تنها بودید یا همه میهمانان خارجی دیگری هم معرفی می شدند؟√√ در آن لحظه تنها بودم. شاید دیگران را قبلا معرفی کرده بودند، و شاید هم بعداً معرفی می کردند. ولی ملاقات ما خصوصی بود. پنج شش دقیقه یی طول کشید و در باره ی انقلاب فلسطین و ایران حرف زدیم. بحث نبود. مراسم معارفه بود.کنگره به خوبی برگزار شد. قطع نامه یی هم تصویب شد. سپس مرا به بیروت برگرداندند. در بیروت در خواست کردم تا بعضی از مسؤولان فلسطینی را ببینم. یکی از معاونان ابوعمّار( یاسر عرفات ) ، را دیدم. جوانی بود با موهای بور و تیپ کاملا اروپایی. باور نمی کردم فلسطینی است . ظاهراً از کادر های دیپلماتیک شان بود. جوان شسته رفته و تحصیل کرده یی بود. کمی در باره فلسطین و ایران صحبت کردیم. شنیدم که چند سال بعد او به دست اسرائیلی ها به قتل رسید. متاسفانه نام او را فراموش کرده ام. شاید در جایی نوشته باشم. معمولا نمی نوشتیم. مخفی کاری بود. از مرگش خیلی متاسف شدم.با هیات تحریریه ی « الهدف » نیز که ارگان گروه فلسطینی تحت رهبری هاواتمه بود ، ملاقات و از حمایت مردم ایران از جنبش فلسطین صحبت کردم و آنان هم از مبارزه بر ضد شاه گفتند . مساله یی که پیش آمد ، آنان در سخنان خود از «خلیج عربی» یاد می کردند و من تذکر دادم که این اشتباه است و به سود شاه تمام می شود. اما آنان نمی توانستند بفهمند که ضررهای این نام گذاری چیست؟ متأسفانه برخی از مائوئیست ها هم ادای آنان را در می آوردند.هدیه یی به رسم تشکربلیت اقامت من در لبنان ده روزه بود (از آن بلیت های ارزان قیمت )، ولی چون در لبنان دیگر کاری نداشتم و از نظر امنیتی هم صلاح نبود ، بیهوده در بیروت پرسه بزنم، تصمیم گرفتم به مصر بروم. به شرکت هواپیمایی رفتم و بلیت ام را به مقصد قاهره عوض کردم. تاکسی گرفتم تا برای گرفتن ویزا به سفارت مصر بروم. با عربی شکسته بسته که می دانستم ، به راننده گفتم می خواهم که به سفارت مصر بروم. راننده تاکسی با فارسی سلیس ، ولی با لهجه ی عربی از من پرسید : آقا شما ایرانی هستید؟ جواب دادم : بله. ولی از کجا فهمیدید؟ گفت: فقط ایرانی ها هستند که عربی را این قدر بد حرف می زنند! خودش فارسی را طی سال ها شوفری بین تهران و دمشق آموخته بود. بالاًخره از سفارت مصر ویزا گرفتم و به قاهره رفتم. چنان که پیش ازاین گفتم، قبلا یک بار پیش آمد که به قاهره بروم، اما نشد. حالا می خواستم قاهره را ببینم. شاید در عمرم اولین بار بود که توریستی به جایی می رفتم. از بازار مصر و از اهرام ثلاثه دیدن کردم. برای بالا رفتن از یکی از اهرام باید روی زمین دراز کشید و چهار دست و پا بالا رفت. از آن راه بالا رفتم. یک روز هم به دیدن موزه قاهره رفتم. اشیای جالبی از ایران در آن نگهداری می شد. آثار تاریخی ی مصری دوران فراعنه شگفت انگیز بود. موزه اعجاب انگیزی است. سوار برکشتی بر روی رود نیل دوری زدم و خلاصه فرصت را از دست ندادم. چیزی که جلب توجه می کرد، شباهت حیرت انگیز قاهره با تهران بود. مِگالوپُل [1] غریبی بود . شهری پر جمعیت و عظیم که انسان ها در آن وول می خوردند. فقر و کثافت در همه جا دیده می شد. همان چیزی که در ایران به آن توسعه ، نه انکشاف [2] اقتصادی می گویند. معنی اش این است که فقط آدم توی شهر زیاد شده بود. ساختمان های کج و معوج ساخته بودند، و در بازار های آن ، همان چیز هایی دید ه می شد که در بازار های تهران می فروختند. در ودیوار از آت و آشغال فرنگ پر بود. از چند فرش فروشی هم دیدن کردم. خودشان فرش نمی بافتند. وارد می کردند. روی کنجکاوی به چند مغازه ی فرش فروشی رفتم. فرش های ایرانی هم بود. چشمم به یک زین اسب افتاد که از پشم رنگین بافته بودند. دو رنگ نیلی و زرین خیلی زیبایی داشت. از فروشنده پرسیدم : بافت کجاست؟ گفت : ایران. تاکنون چنین چیزی ندیده بودم. با مانده ی پولم آن را خریدم و با خود به اروپا آوردم. سال ها آن را داشتم تا بعد از انقلاب، به عنوان تشکر به خانم میشل بوویلار وکیل فرانسوی تقدیم کردم که تلاش کرد تا جان دوتن از محکومان به اعدام در ایران – آقایان ابوالفضل قاسمی ازحزب ایران و دکتر مبشری، وزیر دولت بازرگان- را نجات بدهد. او دراین باره ، با بن بلا موکل خود در دوران جنگ آزادیبخش الجزایر تماس گرفت و بن بلا هم با سید احمد خمینی تا مانع اعدام زندانیان در ایران شود. من آن زین اسب را به مثابه ی یک هدیه ی ایرانی و به رسم تشکر به او تقدیم کردم. او هم خیلی خوشش آمد و تشکر کرد.متاسفانه، خانم میشل بوویلار وکیل دادگستری فرانسه در اثر گرمای بی سابقه تابستان سال 2003 در پاریس در گذشت. وی از جمله وکلای جوانی بود که در جریان مبارزه مردم الجزایر علیه فرانسه، یک گروه از وکلا را گرد آورد و وکالت بن بلا و دیگر رهبران الجزایر را به عهده گرفت. ژاک ورژس که اکنون جزو بزرگ ترین وکلای فرانسه است، در آن زمان دستیار خانم بوویلار بود. هنگامی که محاکمه رهبران مجاهدین در سال 1350 شروع شد، تراب حق شناس به همراه عده دیگری از بچه های کنفدراسیون به دیدن خانم بوویلار رفت و از او خواست تا به ایران برود و در جلسات محاکمه مجاهدین شرکت کند. داستان این قضیه را آقای حق شناس نوشته است. این نخستین سفر بوویلار به ایران بود. بعد از انقلاب هم به خیلی از دوستان ایرانی و پناهندگانی که از راه می رسیدند، کمک کرد. هرگز چشم داشتی نداشت. زندگی ساده خود را هرگز رها نکرد. با این که به شهرتی رسیده بود، بر خلاف خیلی دیگر همکارانش از این شهرت سوء استفاده نکرد و ثروتی نیندوخت. وقتی هم در گذشت، روزنامه های فرانسه، کلمه یی در باره او ننوشتند. ما هم که نوشتیم و برای شان فرستادیم، چاپ نکردند. یک زن انسان دوست و بزرگی بود. .
***
به یاد یک دوست
پرویز دستمالچی
با نام خسرو شاکری از دور آشنایی داشتم، خود او را در سال ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۳ در فرانکفورت، به هنگام برگزاری کنگره کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی)، در محل برگزاری کنگره دیدم. پشت میز کتابهایش ایستاده بود و کتاب می فروخت. می خندید و “سربه سر” همه می گذاشت، از متلک گفتن چیزی کم نمی آورد.
دیگر او را ندیدم تا اینکه اوایل سال ۱۳۶۱ مهران براتی و من از سوی عده ای از “بچه های برلین” به پاریس رفته بودیم تا در رابطه با تشکیل یک “جریان دمکراتیک”، با برخی ها گفتگو کنیم. شب اول، فکر کنم در خانه سوری مبشری بود، با او از نزیک آشنا شدم. آشنایی و گفتگوهای ما خارج از موضوع تشکیل”جریان دمکراتیک” و در کنار آن ادامه یافت. خسرو آدم سختی بود، با کمتر کسی” آبش در یک جوی” می رفت. از من پرسید آیا میل دارم با او همکاری کنم، گفتم با کمال میل. پنج متن آلمانی در اختیارم گذاشت تا آنها را ترجمه کنم، کردم.
آن ترجمه ها را به همراه ترجمه هایی که کار خودش و دیگران بودند، باضافه برخی از اسناد و مدارک را، در اردیبهشت سال ۱۳۶۴ در یک مجموعه “اسناد تاریخی جنبش کارگری/ سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران” (جلد ۱۹)، با نام “سوسیال دمکراسی و انقلاب”، به همت دستمالچی و شاکری (آنگونه که در روی جلد کتاب آورده بود) از سوی انتشارات “پادزهر” منتشر کرد. انتشارات “پادزهر” مال خود او بود. در پیش از انقلاب ایران از جمله آثار مصطفی شعاعیان را نیز همین انتشارات پادزهر چاپ و پخش می کرد. می گفت از تک صدایی باید پرهیز کرد، مردم بخوانند و قضاوت کنند. در آن زمان پخش کارهایی مثل نوشته های شعاعیان کار ساده ای نبود، جرات می خواست. و او آن را داشت.
از اولین دیدار من با او در پاریس، من هر زمان به پاریس می رفتم، میهمان او بودم. او میزبانی خوب و با محبت، اما بسیار سخت گیر بود. اگر نظرش از کسی برمی گشت، دیگر هیچکس جلودارش نبود، نفس می گرفت. در همان دوران “کتاب جمعه” شاملو در ایران تعطیل شد، مجبور شدند تعطیلش کنند. خسرو که دوست شاملو و همکار کتاب جمعه (در ایران) بود، با اجازه آنها تصمیم به انتشار “کتاب جمعه ها”، در خارج از کشور گرفت، در ادامه همان کتاب جمعه. از من در باره همکاری و عضویت در هیئت تحریریه پرسید، بسیار خوشحال شدم و پذیرفتم. “کتاب جمعه ها” از شماره ۲ به بعد دو حساب بانکی، یکی در برلین و یکی در آمریکا داشت و سه آدرس پستی پاریس، ویرجینیا و برلین. آدرسهای آمریکا و پاریس، مانند حساب بانکی آمریکا مال خود او بود.
او برای “کتاب جمعه ها” با افراد زیادی گفتگو کرده بود، سرانجام سه نفر (اولیه) ماندیم، خسرو شاکری (زند)، امیرحسین گنج بخش و من. خسرو همه کاره و سردبیر بود، بدون او اصولا نه کتاب جمعه ها شکل می گرفت و نه (ابتداء) امکان انتشار داشت. مجله همواره تحت نام “هیئت مسئولان” منتشر می شد، تا شماره دهم. مجله ای که “گمارده تاریخ و فرهنگ ایران”، و در رابطه با جمهوری اسلامی بسیار سازش ناپذیر بود.
خسرو تا شماره دهم مجله با ما بود، بعد رفت. تا زمانی که او بود، هرگز در مجله نامی از او به عنوان سردبیر، یا پایه گذار برده نشد. همه چیز در دست او بود، می توانست چنین بکند، اما نکرد. بدون او اصولا مجله بیرون نمی آمد. از شماره دهم (که خسرو مجله را ترک کرده بود)، کتاب جمعه ها با نام و مشخصات “ویراستارانش” (بعدا “تحریریه”) منتشر شد، نامهای واقعی و مستعار، هفت نفر. به غیر از امیر حسین گنج بخش که از ابتدا بود، دیگران همگی بعدا آمدند. کتاب جمعه ها تا شماره پانزدهم منتشر شد، بعد تعطیل، بنابر دلایل گوناگون، از جمله مالی. از پائیز ۱۳۶۳ تا تابستان ۱۳۶۸.
دوستی ما ادامه داشت، او هر زمان به برلین می آمد، یا من به پاریس می رفتم، همدیگر را می دیدیم، در خانه یا بیرون. تمام مصاحبه های خسرو با حمید احمدی (مدیر انجمن تاریخ شفاهی چپ ایران) در خانه من انجام گرفت، و بسیار راضی بود. از او بسیار “چیزها” آموختم. با وجود بیماریهای گوناگون و مصرف روزانه چندین دارو، همواره با تمام قوا تلاش می کرد، میزان و تعداد کارهای او خود گواه این گفته اند.
دوستی اما همچنان دامه داشت تا سالها پیش (حدود پانزده سال) از من دعوت کرد به جلسه ای بروم که خود او یکی از مبتکرانش بود، و من قول دادم که می روم، و می خواستم بروم، اما نشد. شدیدا دلخور شد و در پی آن میانه ما شکرآب. کسانی که با او از نزدیک آشنا بودند، می دانند که “دلخور” شدن او یعنی چه. من هم دیگر حوصله سالهای گذشته را نداشتم که بسیاری از “چیزها” را تحمل کنم، و نکردم. دوستی به سردی گرایید، سالها.
خسرو دو سال پیش برای سخنرانی به برلین آمد، میزبان او، کوروش امجدی، زنگ زد که خسرو پیش ما است. گفت آقای شاکری سراغ تو (من) را می گرفت، حالش هیچ خوب نیست، دیشب او را به بیمارستان بردیم، الان حالش اندکی بهتر است و در خانه، می خواهی او را ببینی. گفتم حتما می آیم. ماجرای قطع رابطه میان خسرو و خودم را کوتاه تعریف کردم، و گفتم امشب می آیم او را ببینم، و رفتم، دیدمش، از دیدنش بسیار خوشحال شدم او نیز خوشحال شد. دیگر او را ندیدیم. شنیدم که می خواهد برای انجام کارهای تحقیقاتی اش به برلین بیاید. خوشحال بودم که او را دوباره خواهم دید. سه روز پیش کوروش (امجدی) زنگ زد، گفت یک خبر بد دارم و یک پرسش. گفتم اول خبر بد را بگو، گفت. خشکم زد، ابدا انتظار چنین خبری را نداشتم.
یاد خسرو شاکری (زند) همواره گرامی باد. مرد اندیشمندی که خود را نه به آن و نه به این نظام، به هیچکدام نفروخت و با هیچکدام مماشات نکرد. پرویز دستمالچی
برلین
سوم ژوئیه ۲۰۱۵
***
یادی نیک از خسرو شاکری
فرهنگ قاسمی
خسرو شاکری زند نویسنده مصدقی ، سوسیالیست ، مورخ کوشا ، فعال سیاسی، اندیشمند مسائل سیاسی و اجتماعی ایران، محقق در امورجنبشهای سوسیال دموکراسی در تاریخ ایران، از رهبران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، از بنیانگذاران جامعه دفاع از حقوق بشر بعد از انقلاب، کسی که در جهت ایجاد همبستگی بین نیروهای ملی و مترقی و غیروابسته به قدرتهای خارجی و رژیم حاکم بر ایران برای براندازی جمهوری اسلامی به اتفاق بسیاری از کوشندگان و طرفداران آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی بعداز انقلاب بسیار کوشش کرد، او در نخستین روزهای ماه ژوییه۲۰۱۵ چشم از جهان فرو بست و به ابدیت پیوست.
کسانیکه مانند او در طول عمرشان این امکان را پیدا کردند تابخش بزرگی از زندگی خود را در راه کمک به انسانیت و آرمانهای عالی بشریت برای رهاسازی انسانها از چنگ استبداد و ظلم و بیعدالتی، بافعالیتهای مستقیم خود برای عملی ساختن این آرمان ها، با حضور شخصی در محافل و تظاهرات اجتماعی و همینطور با دست زدن به تحقیقات علمی و نگارش رساله ها و کتاب ها و مقالات، اختصاص دهند، و در عین حال استقلال خود راحفظ کنند هرگز از خاطره تاریخ پاک نخواهد شد. آثارعلمی و عملی آنان و یادشان همواره در کوچه باغهای تحقیقات اجتماعی و سیاسی و تاریخی ایران به جای خواهد ماند تا پژوهشگران و کنشگران در راه که به دنبال یافتن واقعیتهای جامعه ایران هستند آنها را ملاقات کرده و از آثار و اقداماتشان برای مردم و میهن عزیزمان استفاده نمایند.
تا جایی که من او را شناختم هم مرد اندیشه و پژوهش و اظهار نظر بود و هم مرد میدان و عمل. در هر شرایطی که مردم ایران و کوشندگان سیاسی و باورمندان به آزادی و استقلال و دموکراسی به او نیاز داشتندعلیرغم ملاحظاتی که میتوانست او را از پاپیش گذاردن معاف کندحاضر بود و قبول زحمت میکرد. من بارها شاهداین خصلت تساهل گرایانه او بودم. باز من شاهد بودم …
که اگر میخواست به راحتی میتوانست مانند بسیاری دیگر در جمع گروههائی از اپوزیسیون قرار بگیرد که وسواس عدم وابستگی به قدرتهای دیگر را نداشتند و دست به کارهایی زدند که در نهایت به نفع مردم ایران تمام نشد اما او هرگز چنین نا عهدی را نپذیرفت و بر پیمانهایش به مصدق و مردم ایران پابرجا ماند و این خصلت مصدقی بودن او را نشان میدهد…
به نظرم خسرو شاکری از جمله کسانی است که مرگ بر او چیره نمیشود برعکس میتوان گفت او مرگ را از پای در آورد.
فرهنگ قاسمی
***
هیات سیاسی اجرائی اتحاد جمهوریخواهان ایران
با اندوه و تاثر فراوان از درگذشت آقای دکتر خسرو شاکری (زند)، مورخ، پژوهشگر برجسته و تلاشگر پیگیر راه آزادی و سعادت میهنمان آگاه شدیم.
آقای خسرو شاکری از جمله شخصیت هایی بود که در مکتب جنبش ملی ایران پرورش یافته بود. از همان سال های جوانی از جمله فعالان جبهه ملی ایران در خارج از کشور و از بنیانگذاران کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی ( اتحادیه ملی) بود. ایشان هم چنین علاوه بر تحقیق و تالیف، در دانشگاه های مختلف در اروپا و آمریکا تدریس کرده بود و در عرصه پژوهش تاریخ چهره ای شناخته شده و توانا بود.
خسرو شاکری پژوهش های تاریخی خود را با گردآوری اسناد جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران آغاز کرد و با پشتکار کم نظیری تا واپسین دم پی گرفت و آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشت. با تلاش های او بود که بسیاری از متون جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران گردآوری و معرفی شد. تاریخ نگاری ایران در این عرصه مدیون کار سترگ خسرو شاکری و احساس مسئولیت او است.
ما درگذشت ایشان را به خانواده محترم شاکری (زند)، دوستان و همراهان ایشان، به خصوص برادر اجمند ایشان آقای علی شاکری (زند) صمیمانه تسلیت می گوئیم.
هیات سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۱۱ تیر ۱۳۹۴ – ۲ ژوئیه ۲۰۱۵