بهنام چنگائی
تاریخ و رویدادهای پُر فراز و فرود ایران از ناهنجاری های پیگیر خاندان های شاهی و امروز از استبداد ولایت های تمامیتگرا چنین می گوید که میان هیچکدام از ضرورت رفرم ها و زیرورو کردن ساختارهای سیاسی اجتماعی حاکم و گذشته و البته بیرون از مرزهای ملی و اتنیکی این مقوله ها، تاکنون هیچ پیش فرض نظری پایداری که برای تشخیص و انتخاب رفرم و یا انقلاب که قابل تعیین و تعمیم باشد وجود ندارد.
و تنها تاکتیک توامان رفرم و انقلاب که مکمل هم اند از دل شرایط بدست می آید. و تازه چنین الگوئی سمبولیک و مستقل در کشور رنگین فرهنگ ما با وجود این همه تبعیض ها و نابرابری ها جایز نیست. چراکه ریشه این رژیم و ساختارهای سیاسی مشابه با همه ی کانونی بودن اهداف مشترک شان، ( شاهی و شیخی) که حکومت فردی و فرقه ای ست اما، عموما رفتارشان متاثر از شرایط آرام و یا بحران زده ی سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک ناچار دچار جنگ درونی قدرت شده، به دگرگونیِ ریاکارانه فراروئیده و عمدتا متفاوت از پیش مجبور شده و عمل می کرده اند و طبعا گرایش ها و نشانه های ثابتی نداشته اند.
بنابرین اگر تکیه اپوزیسیون بر مصلحت اصلاح و یا تایید انقلاب علیه یک ساختار معین باشد؟ که هست! آنگاه یافتن پاسخ و گزینش برای ضرورت هر کدام از شیوه ها، تنها می تواند در ناچاری از واماندگی و سرخوردگی از تجربه های تکراری و عملا عینی بی بهره است که روش این یکی بر علیه آن دیگری را برای مخالفان رژیم ارجح می کند. و به تبع آن اپوزیسیون راهکار آتی خود را تنها از آن پدیده های ناکارآمد سپری شده درمی آورد. ناگزیر فرجام آتی در تسویه حساب با هر یک از شیوه های اعِمال شده ی پیشین و تاکتیک ترجیح یافته منتخب پیشارو، آشکارا می باید راه حل های بی هوده و تاکنونی را رها و یا به حاشیه رانده و با مشی های نو و مکمل، راهگشای فراروئی از بن بست های سیاست فردی مذهبی گروهی رژیم شده و روش های کهنه را به سود اراده ی کلان تازه ی سیاسی و اجتماعی بیش از این تکرار نکند؛ زیرا آن مشب ها و تاکتیک ها بی اثر بوده و نشانه هایش آشکار می باشند.
بنا بر این هدف هر طرح دگرگون سازی سیاسی، اقنصادی و اجتماعی و یا عکس آن آراستن کج و معوج های ساختارهای ناخوان، فرسوده و تکقطبی، همیشه می بایست منافع کوتاه و آنی، و بلند و آتی همگانِ دخیل را در مبارزه ضداستبدادی به هم پیوند زده و مستقیما هر فرصت یا رفرم را در دید، و برنامه خود پذیرفته و با کار مشترک نمایندگی کند. شگردی که راهکار مفید و کارساز خود را پیوسته از درون روند تاریخی سوژه ها درآورده، بررسی کرده و راهبردهای تازه و پیشبرنده را بدست اپوزیسیون مردمی می دهد. و با این نگاه کلی، حالا می توان پیرامون خود سوژه های رفرم و یا تغییر که همگی مخالفان راست، میانه و چپ با دیالوگ خویش علیه استبداد مذهبی سرگرمش هستند پرداخت و پرسش چگونگی گذر از آن را کلی جستجو کرد!
رژیم استبدادی شیعی یا حاکمیت شخص خامنه ای، بیت و باندهای فاسدش به عنوان ساختاری پاک به نام ولایت فقیه مطلق، اصولا موهبتی معنوی، فرازمینی و به اصطلاح الهی ست که اراده ی مطلق او بر سرنوشت بشر را در روی زمین و توسط قوانین مذهبی دینی به دستگاه سیاسی اش که “رژیم مطلق شیعی” باشد بی کم و کاست تفویض و قدرت چراناپذیرش را رژیم خامنه ای اِعمال می کند. این صدارت فردی، سازماندهی سیستماتیک با قوانین مذهبی سیاسی، بنا بر مفاد و اصول دینی و فقهی، همگی اموری می باشند فرانسانی و غیر قابل تغییر توسط اراده ی انسان که که بنا به تعریف، خدا آنها را آنگونه که خواسته، برشمرده شده است. و حالا این ساختار تمامیتگرای ولائی که به مرور و همینک به کوهی از توان سیاسی، اقتصادی و نظامی تکوین یافته، قابل نرمش و چرخش به خواست زمینی نیست و هیچگاه آراء و اداره هیچ فردی را جز رهبر شیعه برنمی تابد. پس اگر رژیم چنین پایه و مایه ی الهی دارد و می باید هم داشته باشد که هست؛ و مضارش بر هستی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیرون از منافع همگان بوده و همچنان دشمن دگرگونی می باشد! پس راه چاره با این وبال فوق بشری و ضدبشری چیست؟
و درست در همین نقطه تلاقی و نکته کانونی ست که انتخاب رفرم یا انقلاب در تلاش برای رفرماسیون مذهبی و یا فراروئی به سوی دگرگونی توسط همکاری های رنگین مشترک با اصلاحطلبان لیبرال و مذهبی، تنها برای سرنگونی رژیم به خاطر جابجائی های ملزوم و ناگزیر بیش از همیشه اهمیت یافته و خصوصا اینک در شرف طرح سازش اجباری و نهائی رژیم با امپریالیسم آمریکا و غرب جهت حل تحریم ها ( که یقینا به سود توده هاست) و یافتن چاره ی بحران اتمی که گره سخت آن می باشد، و تبعیت ناگزیر رژیم از 5 + 1 بیش از همیشه برجسته تر شده است؛ نحوه ی همکاری های مستقل و مشترک و بیرون از دعاوی بازگشت به قانون اساسی رژیم که موسوی کروبی همچنان بر آن تاکید می کردند مهم می باشد. نتایج آتی این سازش رژیم، و توامان همکاری بیشتر با طرح های ویرانگر نولیبرالیسم پارامترهائی هستند که اتخاذ رفرم که تاکنون بی نتیجه بوده و یا گذر از رژیم را که یگانه اهرم پویای هر حرکت رنگین سیاسی ست اجتناب ناپذیر کرده می کند. آیا با فروریزی دعاوی ضدامپریالیستی رژیم و کنار آمدن ناگزیر او با شیطان برزگ، دریچه کوچک و زمینه دگرگونی ساختاری در این نظام ایدئولوژیک متصور و میسر می باشد؟ به باور من و تجربه های خونین و آخرینش 88 هرگز! چرا که دگرگونی در پایه ها و دیدگاه های دینی مذهبی به منزله ی خیانت به آرمان هائی ست که همینک نیروهایش مخالف سازش با آمریکا زیر این پرچم هستند.
با همه ی اختصار و کلی گوئی ها که رفت. در جنبش رفرماسیون مذهبی و به نوعی دیگر در میان بخشی از چپ رفرمیست دیدگاه اراده گرایانه ای مشابهی وجود دارد که بی مضایقه می گوید و هنوز می کوشد هم اسلام و مذهب شیعه ی ایرانی آن را منعطف و فرامذهبی جلوه دهد. بطور مثال مطرودان بارگاه خلافت به تازگی کشف کرده اند که اسلام یا همین شیعه ی معروف ما می تواند سکولار باشد؟ این بحث نه بر سر مانع اصلی، بلکه تلاش برای حفظ همان مرض بدخیمی ست که زور سمبه را لمس کرده و برایش می خواهد راه بازکند و نه بیشتر. زیرا اسلام شیعه ی حاکم اگر قرار باشد از سکولاریسم پشتیبانی کند، ابتدا باید به رد پایه های الهی و عملا حقانی خویش بر روی همین زمین خون آلود خط باطل و همیشگی بکشد. آیا این امکان از این رژیم تا زمانی که زور و زرش را صاحب است وجود دارد؟ افرادی همچون آقای گنجی ها اگر ریاکار نباشند، لااقل باید با این نوهم افکنی ها، ناچار جیره خوار باشند تا برای حفظ خودکامگی ولائی و تداوم حکومت مرگ و فساد و چپاولگری که مطلقگراست فرصت های تازه تر بیابند.
در سنگر مبارزه ی مردمی نان و آزادی، و الزام جدائی دین از دولت، و پذیرش مطلق پلورالیسم عقیدتی و سیاسی و فرهنگی و دادن حق مسلم به همه باورها و جهان بینی ها و وجدان آزاد و مخالف خود، همزمان شایسته است تا پیدایش شرایط اجتماعی آنها، هرگز از دفاع برای کسب خواسته های رفرمیستی، که جوامع رنگین ما له له زنان در پی آن و به هر یک نیازمند است با دید منزهطلبی و سکتاریستی نه نگفته و کوتاهی نکرد و ماکسیمالیستی از فرصت های اندک مفید به حال مردم مصیبت زده پرهیز نداشت. همانگونه که برای اصولیت پایه و گذر از تمامیت رژیم شیعی به اراده ی غیرمتمرکز و دمکراتیک، که به خودیخود رهائی از استبداد مذهبی ” بزرگترین انقلاب” معاصر ایران و خاورمیانه می تواند باشد، هرگز نباید کوتاه آمد. زیرا که فاز بلند تغییر به دریافت و جمع آوری تدریجی اصلاح و رفرم نیز وابسته است. اگر چه دعوت به تعقل و مبارزه فراایدئولوژیک و غیر مذهبی حتی در درون جناح های قدرت هم بیشتر شده و به بهشت بردن مردم با شلاق به سخره و چالش روزانه کشیده شده است. چه رسد به اپوزیسیون دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست که می باید دست آوردهای هرچند ناچیز مردمی را غنیمت شمارد و دست از دعاوی ایدئولوژیک در راه همکاری های مشترک علیه گذر ار رژیم بردارد. در عینحال که بدون گذر از این یکه تازی مذهبی و به اصطلاح آسمانی، و ساختن ساختاری مردمی و سکولار و فدرال و چندقطبی و پیشرفته ی صنعتی و از همه مهمتر غیر متمرکز، بی گمان کوچکترین گام استوار زمینی و قابل اتکائی برای فراروئی ها نه امروز و نه پس از تحریم ها چندان ساده و بی بهای خون و زندان و اعدام همچنان ممکن نخواهد بود.
بهنام چنگائی ششم تیر 1394