اسماعیل هوشیار
این تیتر بالا شوخی نیست . این روزها مواردی را میبینم که فهمش برایم سخت یا کمترشده است ، اینکه سخت شدن این فهمیدن از کجا به پیری ذهن مربوط است ؟ و از کجا به چیز….را نمیفهمم ؟
شب گذشته تصمیم گرفتم تا یک فیلم ایرانی طنز ، صد در صد محصول اسلام آریایی ببینم . در حین دیدن فیلم بارها به خودم گفتم که نمی فهمم و این هنر هفتم قرار است به کجاهای دیگر برود ؟ آیا طنز چیزی غیر از دلقک بازی هم است ؟ چه بلایی سر این مردم آمده که به هر مزخرف و آشغالی عنوان هنری میدهد و اجازه نمایش میدهد ؟ هنر هفتم یعنی چی ؟ یعنی صد رحمت به فیلمهای گرشا ، متوسلانی زمان قدیم که سناریو و حرفی نداشت فقط با به هم زدن کافه ها فیلم میساخت و بقیه را فیلم میکرد ! سناریو را روی صحنه از ذهنشان جلوی دوربین اجرا میکردند . حالا سناریو و کارگردان دارند ، فقط حرفی باهمان وزن دلقکها هم برای گفتن ندارند ! واقعا چه بلایی سراین مردم و هنر آمده است ؟ تنها باید یک نفش مثبتی درهرکجای فیلم به یک آخوند بدهی تا مجوز ساخت و نمایش گرفته شود ، حتی اگر نمایش استفراغ باشد به صورت مخاطب !
این روزها فعالییت نهادهای مذهبی در سطح عمومی و در اروپا بیشتر شده است ، بیشتر دیده و شنیده میشوند . ابتدا فکر میکردم که ذهنییت خودم است ، ولی بعدا و با فاکتهای مشخص تقریبا مطمئن شدم که ذهنییت نیست . قبلا جملات و شمایل مذهبی افتخاری نداشت ولی حالا افتخار شده است ، این را نمیهفمم که این تلاشهای مضاعف و نمایشات مذهبی در اماکن عمومی اروپا ، کجای مش باقر است ؟ حضور مذهبیون در اغلب معابر عمومی ، یعنی اینکه اتفاقی در بالا افتاده است و یا قرار است بیافتد !
این روزها سالروز امام دموکراتیک ره….است و بازار خاطره داغ است . محسن قرائتی درهمان اوائل جنگ در تلویزیون میگفت . 17 طلبه به جبهه رفته بودند وکشته شده بودند و من رفته بودم خدمت امام که کشته شدن آنها را اطلاع دهم . وقتی رسیدم دیدم قبل از من فرد دیگری دارد با امام صحبت میکند و میگوید که همین دیشب80 نفر یک جا دریک جبهه کشته شدند . و امام بدون اینکه سرش را بلند کند به آرامی گفت : رستگار شدند . قرائتی میگفت وقتی من این آرامش امام را دیدم دیگر شرم کردم که از آن 17 طلبه چیزی بگویم و سکوت کردم . مجاهدین وقتی به عراق رفتند به قالب یک ارتش درآمدند ودیگر ساخت و بافت یک سازمان روشنفکری را از دست دادند….این پاراگراف نظر یکی از هواداران مجاهدین است .
نقد گذشته را میفهمم ، در نقد گذشته کلیه پارامترهای زمانی و مکانی و سیاسی و غیره باید و باید لحاظ شود ! ولی قضاوت 30 سال پیش را با ذهن امروز نمیفهمم . 30 سال پیش هرآنچه اتفاق افتاد اجتناب ناپذیر بود ، به جز این ما باید شاهد صحنه های دیگری میبودیم . حکایت انقلاب ایدئولوژیک یا درونی مجاهدین ، زمانی شکل آن شمایل زشت استالینی را به خودش گرفت که استراتژی جنگ ازادیبخش با پایان جنگ ایران و عراق عمرش تمام شد . آن بدنه نظامی بیکار شده بود و در بی تحرکی هم انواع بیماری ها در هر پدیده ای مستتر است . خلاء بی تحرکی بدنه را رهبرعقیدتی با انقلاب ایدئولوژیک پر میکند و تمام نیروها را درگیر سرنگونی مجازی میکند ، تا بدنه در بی تحرکی به فلج زودرس دچار نشود ، و رهبرعقیدتی مجاهدین منتظر تحولات خود به خودی می نشیند . تحولاتی که هر تابلویی در ذهنش متصور است به جز آنچه که در دنیای واقعی اتفاق افتاد ! یعنی حمله آمریکا و سرنگونی صدام….
خلق رهبر عقیدتی زمانی اتفاق افتاد که سرنگونی کوتاه مدت ، چشم اندازش تمام شد . و حالا تهدیدات تشکیلاتی در مبارزات طولانی مدت را باید به هر شکلی مهار میکردند ( جلوگیری از انشعابات مستمر ) ! انقلاب ایدئولوژیک زمانی وارد فاز عملی میشود که شکاف جنگ ایران و عراق بسته شده است و استراتزی جنگ آزادیبخش رهبرعقیدتی عمرش تمام است ! اگر در همان سال اول شروع جنگ مسلحانه ، حکومت اسلامی سرنگون شده بود ، حالا همه تاریخ ایران در مسیر دیگری طی طریق میکرد ! اگر در هر سرفصلی مجاهدین در تهران نشسته بودند ، انقلاب ایدئولوژیک یا ضرورت پیدا نمیکرد و یا شکل و مسیرش عوض میشد ، و از محدوده ارتش و با همان ارزشهای سازمانی مجاهدین ، به تمام جامعه تزریق میشد و به قول مسعود رجوی کل جامعه 80 میلیونی انقلاب ایدئولوژیک میشد ، مثل کره شمالی !
با ذهن امروزی قضاوت دیروز واقعی نیست و خنده دار است . با ذهن امروز جنبش 15 خرداد و حتی همین دیروز هم ارتجاعی است ، اما هر آنچه از نظر تاریخی اتفاق افتاد ، اجتناب ناپذیر بوده است . اگر شعور یا حافظه اجتماعی جامعه ایران بهتر میتوانست عمل کند ، حتما صحنه های بهتری خلق میشد. قبلا هم گفته بودم که روزگاری وقتی بورژوازی جلوی فئودالیسم قدعلم کرد انقلابی ترین نیروی زمان خودش بود . ولی حالا همین بورژوازی امروز حکایتش کاملا برعکس شده است . ذهن خلاق یا فعال امروزی به همین بورژوازی امروز میگوید ارتجاع ! اگر ذهن مربوطه امروزی ، خودش هم دیروز هم درهمان نقطه تاریخی میبود همان کاری را میکرد که دیگران کرده بودند ! نقد تاریخی گذشته با ذهن امروز و بدون لحاظ کردن انواع پارامترها ، نهایتا به قضاوتی میرسد که واقعی نیست . قضاوت لاجرم به صدور حکم میرسد . صدور حکم در ذهن هر مارمولکی باید جنبه عملی یا اجرایی بگیرد ، قاضی ها حکم نمیدهند برای خنده !
خلاصه : در مسند قضاوت محصولش لاجرم و حتما صدور حکم است . صدور حکم وقتی موضوعییت دارد که متهمی باشد . وقتی متهم داریم پس درمقابلش قربانی یا بیگناهی هست ! حالا یک بار درذهن مرور میکنیم . ولایت فقیه حاکم متهم است و ولایت فقیه تبعیدی بیگناه !؟ واگر آن یکی متهم باشد پس دیگری بی گناه ؟ ویا گناهکار جامعه ای است که چنین محصولاتی را عرضه کرده است ؟ همان جامعه ی که خودش هم قربانی محصولات خودش شد ؟ جامعه ای که تعویض مهندسی شده نظام سیاسی ایران را در 1357 توسط غرب ، تشخیص نداد که موضوع چیست و آن انرژی متراکم کل جامعه را باید با فلسفه عاشورا و خون تخلیه میکرد ؟ از نظر تاریخی همه ما ( جامعه ایران ) در آن زمان ، فرهنگی به جز این نداشتیم و بلد نبودیم !
این وسط من قاضی های تاریخ را نمیفهمم ؟ قضاتی که خودشان متهم هستند وهمزمان شاکی ؟ وکیل مدافع متهم کیست ؟ قطعا خود شاکی ! هیئت منصفه کجاست….؟ یاد بیژن مفید با اجرای عالی شهر قصه اش به خیر ! حالا ما هم متهمی در مقام فرهنگی داریم که همزمان قربانی است ، و قاضی هم هست و هیئت منصفه ، وکیل مدافع هم….
اسماعیل هوشیار
06.06.2015