jalal ijadi 06

مذهب شیعه، ریشه ازخود بیگانگی ایرانیان بخش دوم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

jalal ijadi 06

jalal ijadi 06جلال ایجادی

این نخبگان دینی در واقع با حمایت از حمله عرب به ایران به مدافعان استعمار تبدیل شده و پیوسته در برابر آزادی مردمان ایران و سایر قلمروهای زیر سلطه استعمار عرب قرار گرفته اند. این افراد از خودباختگان روانی و ایدئولوژیکی اسلام شیعه بوده و از تجاوزات اسلام حمایت می کنند.

ازخودبیگانگی بمعنای دور شدن و بیگانه شدن نسبت به هویت و تاریخ خود است. جامعه بازمانده از شناخت خود، مثله مثله شده و دور افتاده از هستی خویش، جامعه ایی که توانائی خود را فراموش می کند و فرهنگ و مایه های تاریخی خود را از یاد می برد، جامعه ای که دشمنان خود را بر سر و دوش خود می گذارد تا اسارت خود را بعنوان “خوشبختی” نشان دهد، جامعه ای که تمایل خردگرائی و جان خود را به نفع اسطوره سیاسی و ایدئولوژی یک قبیله استعمارگر می کشد، این جامعه، مسخ شده و از خودبیگانه گشته است. از نگاه جامعه شناسی هویت، خشک و بسته و منجمد و ثابت نیست و همیشه تاثیر پذیر است و با جهان دور و نزدیک داد و ستد دارد. در مواردی این تاثیری پذیری منفی و مخرب و پس رفت است. رابطه ایران و اسلام از اینگونه است. در این میان مذهب شیعه در تاریخ هویتی و امروز ما سخت رنج آور بوده است، رنجی که در ذهنیت از خودبیگانه شده بصورت “مطبوع” و “خودمانی” جلوه می کند. از کلینی تا خمینی و از آخوندیسم تا نواندیش دینی، داستان آسیب دردناک هویتی است. بدون شک شوینیسم و خودستائی تنگ نظرانه مرگ زاست و چشم بستن بر گندآب ها و بدی های درونی است. ولی این نیز مسلم است که اسلام بزیان ایران بوده است. اسلام شیعی به لحاظ نقش تاریخی و همه گیرش سهم بزرگی در خسارت واردشده داشته است، ولی افسانه سازی های نخبگان شیعه و همدستان آنان همیشه در پی پنهان کردن این آسیب و وارونه جلوه دادن آن بوده اند. طرفداران خاندان علی که از دراز مدت صحنه سیاست و شرح حال نویسی دینی در ایران را اشغال کرده اند، برای تحکیم ایدئولوژی شیعه، به نفی یا کم بها دادن به ارزش های باستانی و بومی و تحمیل یک جانبه تعلیمات قرانی و داستانی شیعه پرداخته اند.

تاریخ بی فرهنگ؟

افسانه اول: نخبگان ایدئولوژیک شیعه می نویسند که در زمان تصرف ایران توسط لشگرعرب، کشور ما فاقد گنجینه برجسته فرهنگی و کتاب و اسناد بود. این افسانه شیعه از پایه نادرست است. این جعل تاریخی با قصد برتر نشاندادن قرآن و پوشاندن کتابسوزی توسط اعراب است و در پی حذف هویت ایرانی و تاریخ این کشور قبل از هجوم اعراب مسلمان است. این نفی برای نخبگان شیعه کار ساده ای نیست و باین خاطر آنان بطور زیرکانه با موضعگیری ناسالم یا سکوت در پی نفی فرهنگ پیش از اسلام می باشند.

به گفته ابن ندیمنویسنده کتابِ الفهرست که در ۳۷۷ ه. ق. (حدود سال ۹۸۷ میلادی ) به پایان رسید، کتاب ها و اسناد و خطوط بسیاری در دوره هخامنشیان و ساسانی وجود داشته است؛به گفته او در قصر آپادانا در تخت جمشید نوشته‌هایی به صورت لوح های چوبی، سنگ و خاک رس در باره مطالب گوناگونموجود بود.گفته میشود که تعداد بسیاری از این لوح ها به وسیله سپاه اسکندر مقدونی(۳۳۳ پیش از میلاد) نابود شد و یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد. برخی مورخان نوشته اند سپاه اسکندر ۲۰۰۰۰ چرم گاوی را که متن اوستا بر روی آنها نوشته شده بود را سوزاند. از نظر دور نداریم که کشف سی هزار لوحه از گل رس در زیر زمین ویرانه‌های کاخ آپادانا در تخت جمشید در سال 1931 تا 1939 میلادی این گفته را تایید می‌کند که آثار گذشته فراوان بوده اند. این کشف که توسط دو آلمانی “ارنست هرزفلد” و “اریش فردریش اشمیت” برای “موسسه شرقی” دانشگاه شیگاگو صورت گرفته دارای اهمیت فوق العاده است.  باستانشناسان این کشف را “گنجینه” تخت جمشید یا کتابخانه استخر نامیده‌اند. “پیر بریانت” متخصص بزرگ تاریخ ایران در اثر بزرگ خود “تاریخ امپراتوری پارس” (1247 صفحه، انتشارات فایار پاریس) می نویسد از شوش تا تخت جمشید سرشار از دستنوشته و کتیبه برجسته تهیه شده و باقی مانده است. بگفته او در این لوح ها واسناد ادبیات شگفت انگیزی از جمله در باره تکنیک ساختمان و کاخ سازی و مدیریت اداری و سازماندهی تولید و مدیریت غذائی و جمعیت شناسی و فعالیت زنان و گروه های شغلی و قومی و آزادی اعتقادات و مراسم دینی و کشاورزی و قوانین اقتصادی و سیاست در امپراتوری شاهنشاهی داریوش و کشورگشائی، وجود دارد. این اطلاعات مستلزم بازنگری و تحلیل عمیق جامعه شناسانه و اقتصادی و سیاسی است که متاسفانه تحقیقات کافی باستانشنانه و تاریخی و دانشگاهی پیگیر انجام نشده است.

علیرغم تخریب های سپاه اسکندر، کتابها ی نویسندگان ایران پیش از اسلام همچون اوستا (سروده های یشت و گاتها…)، کلیله و دمنه، نوشته ها و آموزه های مانی و مزدک، به طور مستقیم یا غیر مستقیم به دست ما رسیده‌است. کتاب دکتر احمد تفضّلی، به نام “تاریخ ادبیّات ایران پیش از اسلام” که پس از درگذشت وی به همّت همکار سالیان درازش، دکتر ژاله آموزگار، در سال 1376 (1997م) در 453 صفحه انتشار یافته، کمبودجدی را در آثار زبان فارسی جبران می کند. کتاب برجسته دکتر تفضلی پس از مباحث مقدماتی، از کتیبه های فارسی باستان آغاز می کند، پس از آن به ادبیات اوستایی می پردازد، سپس کتیبه های اشکانی را بررسی می کند و آن گاه به نوشته های فارسی میانه و آثار پهلوی زردشتیپرداخته که پردامنه ترین بخش کتاب است. این کتاب، ادبیات مانوی را از نظم و نثر در زبان پارتی و فارسی میانه و سُغدی در فصلی جداگانه آورده است. نوشته های سُغدی و خوارزمی و بلخی، فصل های پایانی کتاب اند که در آخر با فهرست مراجع و فهرست نام ها تمام می شود. علاوه بر این اثر، برای شناخت بیشتر در باره آثار پیش از حمله عرب و آثار مانی می توان به کتاب “بررسی منابع و مآخذ تاریخ ایران پیش از اسلام” از دکتر محمدباقر وثوقی، (انتشارات دانشگاه پیام نور) نیز رجوع نمود. متاسفانه عرب زدگی و اسلام پرستی و کم توجهی روشنفکران آفت زده در جامعه ایران مانع از آن شد تا توجه لازم به مجموع این لوح ها و کتیبه ها و نوشته ها صورت گیرد و با ترجمه از زبان کهن به فارسی امروزی و تحقیقات گسترده و قابل دسترس، جامعه فرهنگی و دانشگاهی از آن بهره ببرد.در لیست صد شخصیت تاثیر گذار جهان که از جانب دانشمند معروف اخترفیزیکدان “مایکل اچ هارت” تهیه شده، مانی در رتبه شماره ۸۳ تأثیرگذارترین اشخاص تاریخ، قرار گرفته است. بسیاری از آثار این دوران خوشبختانه توسط اشخاص و محافل دانشگاهی در غرب نگهداری میگردد. متاسفانه غفلت هویتی و از خود بیگانگی بیمارگونه و کم کاری نخبگان، جامعه را از تاریخ خود دور کرد. در فرهنگ ایرانی اگر یکی از نشانه هایآغازین فرهنگ ایرانی را منشور کورش و جهان بینی مزدایسنائی تصور نمائیم بر این پایه گرایش اعتقادی ایرانیان به اسلام ومذهب تشیع را می توان دلیلی بر مسخ شدن انسان ایرانی دانست. دینی که با زور و شمشیر وارد جامعه میشود و با کمک فرومایگان و زورمداران در اعماق ذهنیت و روان فرومی رود و با تمام شگردها می کوشد تا فرهنگ پیشین ایرانیان را به فراموشخانه جاوانه انتقال دهد.

معنویت؟

افسانه دوم، نخبگان شیعه بر “پیام معنوی اسلام” تاکید می کنند. این پیام معنوی، دروغ و افسانه است. در واقع در هنگام تهاجم عرب، انگیزه جمع آوری غنائم و اسیر گرفتن و تجاوز به زنان، نقش درجه یک در تعرض به ایران داشته است. حمله خشونتبار عرب که در موجهای گوناگون صورت گرفت و مقاومت های بیشمار ایرانیان را دامن زد، با کشتار و تجاوز و ویرانی سنگین و مالیات زوری توامان بود. سوره انفال، آیه 67 از پیش مشوق تجاوز بود و به متجاوزین پیام داد که “پس اکنون هرچه از غنیمت بیابید بخورید، حلال و گوارای شما باشد.” و بعلاوه بر پایه سوره نسا، مجاز نمودن سپاه خلیفه عرب برای تصرف زنان و اسیر نمودن و تجاوز به آنان، عامل بسیج کننده لشگر عرب بود. “الفتوح” اثر معتبر “ابن اعثم کوفی” مورخ پایان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری، خطبه عمر خلیفه دوم را نقل می کند و بخشی از آن چنین است: “ای مسلمانان، خدایتعالی با مصطفی (ع) وعده داده بود که ولایت روم و فرس فتح شود، پس بشتابید به مقاتله کفار عجم، و بدانید که از این طریق بر خزائین کسری و سلاطین فرس دست خواهید یافت، اما تا رنج مجاهدت نکشید غنیمت نیابید. فراخوان مرا اجابت کنید و تعلل و تکاهل منمایید تا هم غنیمت یابید و هم مثویت.” (الفتوح، نشریه مرکز انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص94). به نوشته ویل دورانت :”اعراب خشن بدوی پس از تصرف تیسفون با شگفتی برکاخ شاهانه و قوس بزرگ سردر آن و تالار مرمر و فرشهای شگرف و تخت گوهر نشانش خیره شدند. سه روز طول کشید تا تازیان توانستند غنیمتهایی را که در آنجا به چنگ آورده بودند با زحمت بسیار از آنجا بیرون ببرند.”(تاریخ تمدن،ج4، عصر ایمان).

شواهد از غارت مسلمانان بسیار است.تاریخ طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . طبری میگوید – بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد – بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگجوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید.یکی دیگر از فجایع، پاره شده فرش بهارستان بود. این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد. مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد. عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد. لیکن علی ابی ابیطالب با نگهداری این کالای پر ارزش مخالفت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان تقسیم شود تا همگان بهره برند. بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت 20 هزار درهم فروخت.

امپراتوری ایران، کشور همسایه شبه جزیره عربستان بود که از ثروت مادی بسیار زیادی برخوردار بود. عربها که از وضعیت معیشتی بسیار ابتدائی برخوردار بودند به این ثروت چشم داشتند. اسلام محمد که همیشه در پی تصرف املاک و اموال قبایل شبه جزیره عربستان بود، این بار عطش استعماری خود و انگیزه مادی قوای عرب را، با اشغال امپراتوری ایران سیراب مینمود. روشن است که بخشی از این قوا با محرکه ایدئولوژیک و تعصب فرقه ای در این جنگها شرکت می کرد، ولی بخش عمده لشگر و سران آن، افراد حریص و جاهل و دزد و چپاولگر و تبهکار بودند که برای گرفتن اسیران، تجاوز به زنان و کسب ثروت مادی در جنگ شمشیر می کشیدند.

صلح دوستی؟

افسانه سوم: نظر نخبگان شیعه آنست که قوای اسلام “پیام برادری و صلح” آوردند. این نظر افسانه ای بیش نیست. درباره مهاجمان عرب که با پرچم اسلام به سرزمین ایران تاختند یک امر روشن است، منافع اقتصادی و روحیه تخریب، رفتار لشکر اسلام را جهت می داده است. در مقدمه ابن خلدون و تاریخ طبری شواهد بسیار در باره خوی عربها و خشونت و تخریب توسط اعراب و مقاومت ایرانیان گفته شده است.

ابن خلدون که یکی ازدقیق ترین جامعه شناسان و مورخان است درباره فتح ایران توسط اعراب این چنین مینویسد: عرب های ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن.این به ان دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم اند. این امر با تمدن منافات دارد. عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و میخواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند، زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید. عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمیشناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج میکند. درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمیکنند . آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور میگیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمیکنند. آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قوم مغلوب ندارند. سپس آنان را در خودشان رها میکنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند.

شاید تحلیل ابن خلدون تا حدودی قضاوتی تند بنظر برسد و شاید بررسی اش متاثر ازقضاوت عمومی ماهوی کل عربها بنظر آید. ولی از نظر دور نباید داشت که ظرافت در دیدگاه ابن خلدون کلیدی در درک انگیزه و رفتار عربهاست. حرص و تجاوزی گری و بیرحمی از مشخصات عربهای شبه جزیره عربستان بود. رقابت بین قبایل عرب و جنگهای مکرر بین آنها و روح بیابانی آنها، افراد را به افراد سنگدل و خشن تبدیل کرده بود.

به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند. بنا به روایت طبری حدود 9 ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد؛ در ابتدا رستم مذاکره با فرماندهان عرب کرد، ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند: یا مسلمان شوند یا بجنگند و کشته شوند یا حاضر به دادن خراج گردند. به بیان دیگر اجبار در پذیرش اسلام و گردن نهادن به سلطه عرب هدف اعراب بود. بگفته طبری در سال 21 هجری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه ها در شهر فراوان. در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران نداشت. پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500 هزار درهم در سال بدهد. پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر “مهست مغان مردانشاه” بود، او راهی جز تسلیم نداشت و مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید.  

گفتار طبری نشان دهنده نه صلح طلبی بلکه بغض و خشونت اعراب در قبال ایرانیان است. زور و خشونت در تاریخ یکی از عوامل اصلی سلطه گری یک جمعیت بر جمعیت دیگر بوده است. کشورگشائی هائی در تاریخ بوده اند که با کشتار مردم توام نبوده است، ولی حمله اسلام با خشونت ایدئولوژیکی نهفته در کلام قرآن و با انگیزه سپاهیان چپاولگر و افراد آشوبگر و تاراجگر از جنس رویدادهای خشونتبار در تاریخ است. هجوم اسلام به سرزمین شاهنشاهی ایران ساسانی بمنظور اسارت مردمان دیگر و توام با جنایات بیشمار علیه بشریت بوده است. بر ما چه بسا انتقاد کنند که چشم به “بدی” های خودی می بندیم. بهیچوجه. در طول تاریخ ایران جنایات زیادی از جانب پادشاهان و امیران صورت گرفته است. بحث در اینجا نقد هجوم عرب است و انتقاد از “از خود بیگانگی ایرانی”، نقد فرد ایرانی شیعه یا ایرانی غیرمذهبی که این درد را نمی بیند و یا خواهان کم رنگ کردن آن است، کسانی که مستقیم و غیر مستقیم استعمار عرب را آبیاری کرده اند. رابطه تاریخ اسلام با ایران خونین است. اسلام صلح برای سرزمین ما نمی خواست بلکه اسارت آنرا میخواست، نفی هویت آنرا طلب میکرد و در این راه از کشتار و تخریب دریغ نکرد. نگاه ابن خلدون و شهادت تاریخ طبری را در این نقل قول بشنوید: “چون اسیران را بیاوردند، قتیبه (سردار عرب) بگفت تا تخت وی را بیرون آورند و میان کسان جای گرفت و بگفت تا هزار کس از اسیران را پیش روی او بکشند و هزار کس را طرف راست وی و هزار کس را طرف چپ وی و هزار کس را پشت سر وی.”، “قتیبه از خوارزم یکصد هزار اسیر آورد که همه را به بازارهای برده فروشان فرستاد.”(تاریخ طبری ج9، ص 3854 و 3855). معاویه خلیفه اموی در نامه ای به زیادبن ابیه والی کوفه و خوزستان و فارس می نویسد: در مورد قوم فارس “گوش کن زیاد! این مردم را باید ذلیل کرد. باید بهمان روشی که عمربن خطاب آنها را می کوبید طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سربردارند.”(ناسخ التواریخ، مورخ الدوله سپهر ص 86 تا 96). علی بن ابیطالب پس از سرکوب مردم استخر توسط سپاه اعزامی از کوفه خطاب به کوفیان گفت:”ای مردم کوفه، شمائیدکه شوکت عجمان را از میان بردید.”(تاریخ طبری ج3، ص1228).

خواست اسلام ذلت ایرانیان بود تا کسی سربلند نکند و بدین ترتیب شوکت ایرانی همیشه نابود گردد. نخبگان شیعه در همسوئی با خواست اسلام واقعیت خشونت اسلام در قبال ایران را نفی کرده زیرا خود بعنوان مسخ شده در پی مسخ دیگران بوده اند.

دانش دوستی؟

افسانه چهارم: نخبگان شیعه می گویند اسلام “دین دانش دوست است”. این ادعا جعل دیگری است و باید دانست که با حمله اسلام، ایران در عرصه فرهنگی با زیانهای جبران ناپذیر روبرو گردید. قشون عرب با انگیزه چپاول و ویژگی بی فرهنگی و عصبیت صحرائی خود، برای تجاوز به زنان و برده گیری و تقسیم غنائم، در مسیر حرکت خود به هرچه کارهای ظریفه و هنر و کتاب بود حمله بردند. تاریخ ایران در دروان گوناگون مانند حمله اسکندر و مغولها و افغانها، از ویرانگری و کتابسوزان بسیار زیان دید و در دوران حمله اعراب نیز بزرگترین خسارات را متحمل شد. حمله عرب در پی نابودی هویت تمدنی مجموعه همسایگان خود بود. لشگرکشی و قلع وقمع مردمان و خرابی تمدن معماری و شهری برای خاموش کردن و مسخ مردمان تمدن دیگر کافی نیست. زمانی که این ویرانگری فیزیکی و اقتصادی و شهری با نابودی فرهنگی و زبانی کامل میشود نابودی خودمختاری و اضمحلال هویتی قطعی می گردد. قصد حمله عرب ذلت و نابودی قطعی ایران و تمدن ایرانی بود. ایران باستان و پیش از اسلام علاوه بر تمدن شهری و معماری، دارای تاریخ و فرهنگ وزبان و ادبیات و اسناد اداری و حکومتی بسیار گسترده بود. بنابراین لشگر اسلام از جمله هدفهای اصلی را تخریب کتابخانه ها و آرشیوها و آثار هنری قرار داد. 

“عرب هرگاه هنگام فتوحات خود به کتبی دست دست می یافت به سوختن و نابود کردن آنها مبادرت می ورزید، چنانکه چون عمروبن العاص مصر را فتح کرد به فرمان عمر ذخایر علمی آنرا بسوخت و در ایران نیز فاتحان عرب از نظایر این اعمال خودداری نکردند، چنانکه سعدبن ابی وقاص بفرمان خلیفه عمر خزانه های کتب ایران را از میان برد.”(اخبارالحکما، چاپ قاهره، دکتر ذبیح اله صفا در نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، شماره 1 تهران 1332).

ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه در مورد حمله قتیبه ابن مسلم سردار امویان می نویسد: وقتی قتیبه ابن مسلم سردار عرب بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد.

یکی دیگر از منابع اساسی کتاب مقدمه ابن خلدون است. در کتاب مقدمه که مهم ترین تاریخ اسلامی درباره جهان پیش از دوران مدرن است، درباره کتابسوزی مسلمانان در ایران چنین آمده‌است: از آنجایی که سلسله‌های ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند، در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا می‌کرد. گفته می‌شود علوم عقلی، زمانی که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید. در آن زمان او کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشته‌ای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمر پاسخ داد: آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است؛ خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات داده‌است. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید. (رجوع شود به مقدمه ابن خلدون ترجمه محمد پروین گنابادی).

در دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات، جلد سیزدهم، درباره کتابسوزی کتابخانه‌ها در ایران چنین آمده است: حمله عرب در سال ۶۴۱ فرا رسید. عربها تعصب زیادی به خرج دادند و هر آنچه غیر قرآنی بود ریشه کن کردند. کتابخانه‌های معروف در متصرفاتشان از میان رفت. گفته می‌شود مهاجمان عرب باور داشتند که محتوای یک کتاب یا با قرآن همخوانی دارد اما از آن برتر نمی‌تواند باشد یا از آن بدتر با قرآن مقدس همخوانی ندارد. در هر دو صورت سزاور نابودی است. و نابود شدند. کتابخانه‌های ایرانیان نابود شدند. کتابها در آب ریخته شدند یا آنها را سوزاندند.

یوهان ولفانگ فون گوته در بخش شرح و توصیف دیوان غربی-شرقی در باره کتاب سوزان اعراب در ایران می نویسد: اعراب به تمامی کتابها که به نظر آنها یا زائد بودند و یا مضر، حمله‌ور شدند. آنها تمام آثار ادبی را نابود کردند، بطوریکه کمترین میزان کتابها از آن زمان (ایران ساسانی) به دست ما رسیده است. جاری شدن زبان عربی (به دست اعراب) نیز از دوباره ایجاد شدن هرگونه حرکتی (در ایران) که بتوان آنرا ملی نامید، جلوگیری می‌کرد.

عبدالحسین زرین کوب در کتاب “دو قرن سکوت” (۱۳۳۶)، درباره کتابسوزی اعراب در ایران می‌گوید:”شک نیست که در هجوم اعراب بسیاری از کتابهاو کتابخانه ایراندستخوشآسیبفناگشته‌است. ایندعویراازتاریخهامی‌توانحجتآورد و قرائن بسیار نیز از خارج، آن را تایید می‌کنند. با اینهمه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند. این تردید چه لازم است. برای عرب که جز با کلام خدا هیچ سخن را قدر نمی‌دانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی با خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می‌توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام شواهد نشان می‌دهند که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده‌است فایده‌ای نمی‌برده‌است. در این صورت جای شک نیست که در آنگونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمی‌دیده‌است. از اینها گذشته، در دوره‌ای که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان بوده‌است، با از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمی‌گذاشته‌است. مگر نه این بود که در حمله اعراب، موبدان بیش از هر طبقه دیگر مقام و حیثیت خود را از دست دادند و تار ومار و کشته و تباه گردیدند؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیدا است که دیگر کتابها و علوم آنها که بدرد اعراب نیز نمی‌خورده موجبی برای بقا نداشت”.

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می نویسد یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حمله اعراببهایران،محوآثارعلمیوادبیاینمرزوبومبود. آنهاکلیهکتبعلمیوادبیرابهعنوانآثارویادگارهایکفروزندقهازمیانبردند. 

طاعون حمله لشگر اسلام در تخریب بی نظیر بود و آنچه که اعراب با فرهنگ و هنر ایرانیان کردند با هدف خشکاندن تمدن فرهنگی بود. تعصب و بی فرهنگی اقوام مهاجم دوران محمد و چهار خلیفه، محرکه افرادی بود که به فرهنگ ارزش نمی گذاشتند و در ارتقا فرهنگ جهانی، نقش بازدارنده و ویرانگر داشتند.

آخوند ونواندیش دینی، طرفدار استعمار عرب

بازنگری تاریخ کار ساده ای نیست. دوری از لحظه تاریخی اجتماعی و فرهنگی، غبار و تاریکی های ناشی از تندی و پیچیدگی حوادث، نقل رویدادها در ذهنیت های بسیار متفاوت، درهم آمیختن احساس و عاطفه و کینه و عشق در توضیح رویدادها، کمبود اسناد و شواهد باستانشناسی، تخریب های گوناگون در آثار، وجود اخبار خام بدون توضیح ریشه ها، خوانش تاریخ گذشته با ذهنیت کنونی، همه و همه، کار تاریخدان دشوار می سازد. بنابراین پژوهش ژرف و تطبیقی و دوری از ذهنیت مذهبی و ایدئولوژیکی، برای نگارش تاریخ بسیار با اهمیت است. خطر اشتباه همیشه وجود دارد و جعل غیر ارادی نیز پیوسته موجود خواهد بود. علیرغم دقت و وسواس علمی، امکان بدفهمی رویدادهای تاریخی یا وجود درک و شناخت ناقص و ناکامل، ما را به هوشیاری مداوم دعوت می کند. حال مبحث تاریخ، در نزد افراد مذهبی که با محک ارزش مذهبی به تاریخ می نگرند به پدیده دینی تبدیل شده و رویدادها بر اساس تقدس مذهبی برخورد شده و نوشته به اوراد و زیارتنامه و ستایشنامه نزدیک میشود. جدی ترین “تاریخنویسان” مذهبی، همه تلاش خود را خواهند کرد تا دین مورد علاقه اشان روسفید از آب درآید. 

نخبگان شیعه مانند سید حسین نصر، علی شریعتی، مرتضا مطهری، عبدلکریم سروش، محسن کدیور، پیوسته جعلیات خود را بعنوان تاریخ در جامعه ترویج کرده اند و کوشیده اند تا زشتی های اسلام و مذهب شیعه را وارونه جلوه دهند. اینان شیفته مذهب شیعه می باشند و بعنوان روشنفکر دینی همیشه افسانه های برشمرده را تفسیر واقعی خوانده اند و خشونت دینی و تهاجم به ایران و ضدیت با فرهنگ و کتابسوزان اسلامی را تلطیف نموده یا آگاهانه پنهان نموده اند. علیرغم وجود منابع متعدد که ستم عرب و امیرالمومنین های وابسته به عرب در ایران را به نقد کشیده اند این نمایندگان شیعه بدور از هرگونه تحقیق علمی و دانشگاهی و با تنگ نظری مذهبی خویش به دروغگوئی ادامه داده اند. بی اعتنا به منابع جدی مانند تاریخ طبری، فتوح البلدان، تاریخ طبرستان، مقدمه ابن خلدون، آثار “کلمان هوارت”، آثار “جرجی زیدان”، آثار “گوستاو وی”، آثار “گوستاو لوبن”، آثار “پتروشفسکی”، آثار “ژان پل رو”، آثار “پیر بریان”  و نیز آثار عبدالحسین زرین کوب، شجاع الدین شفا، مسعود انصاری و دیگر پژوهشگران، این مدافعان دینی پیوسته تلاش کرده تا چهره زیبائی از اسلام ارائه دهند. آنها همیشه با تاریخ نگاری علمی، با بررسی انتقادی تاریخ رسمی، با آزاد اندیشی و با انتقاد به تفسیر دینی، مخالفت ورزیده اند. این نخبگان دینی در واقع با حمایت از حمله عرب به ایران به مدافعان استعمار تبدیل شده و پیوسته در برابر آزادی مردمان ایران و سایر قلمروهای زیر سلطه استعمار عرب قرار گرفته اند. این افراد از خودباختگان روانی و ایدئولوژیکی اسلام شیعه بوده و از تجاوزات اسلام حمایت می کنند. آنها برای نجات دین و مذهب شیعه و در انقیاد نگه داشتن اذهان در اجتماع تلاش می کنند. در حقیقت از خودبیگانگی ایرانیان بمیزان گسترده ائی نتیجه انتشار و فشار افکار اسارت برانگیز نواندیشان مذهبی در باره ظهور و نقش اسلام و توجیه مذهب شیعه است.

پایان بخش دوم، ادامه دارد.

جلال ایجادی جامعه شناس

پاریس 25/11/2014

idjadi@free.fr

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.