jrk mail logo

رمز گشایی بایدها و نبایدهای رفیق آیت نیافر

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

jrk mail logo

jrk mail logoبینا داراب زند

رفیق مان محمود صفدری اخیراً اقدام ارزشمندی را آغاز کرده است. او در سطر مقدماتی اولین مطلب از سلسله مطالب اش می نویسد:

” برای بیرون رفتن از بن بست های کنونی و پیشروی طبقه کارگر در بحرانی ترین شرایط اقتصادی – اجتماعی موجود، نیاز به نقد و بررسی همه جانبه دیدگاهها و تحلیل های فعالین و کارگران آگاه برای برون رفت از این وضعیت است ، تا با نقد و بررسی چند جانبه و رفع موانع، راهی بسوی آینده گشوده شود .” (بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگران) این گفته او ما را به یاد گفته لاسال در نامه ای به مارکس می اندازد که لنین در بالای پیشگفتار مقاله «چه باید کرد» حک نموده بود، “مبارزه حزبی به حزب نیرو و حیات می بخشد. بزرگترین علت ضعف یک حزب، پراکندگی و ناروشنی در خطوط مشخصه اش است. یک حزب با پاکسازی خود قویتر می شود.” به همین علت و با همین نیت، من نیز سعی خواهم کرد که سرمشق رفیق مان را تکرار کنم.

در مطلب دوم خود، رفیق مان محمود، در مورد نوشته ای که رفیق آیت نیافر با عنوان « پیرامون جنبش کارگری ایران و بایدها و نبایدهای تشکل یابی» تحریر کرده، تناقضات بسیاری را کشف کرده بود که مطلب را برایش غیر قابل درک می ساخت. محمود در همان مطلب درخواست کرده  تا رفقای دیگر نیز به آن بپردازند تا شاید رهنمودهای ارائه شده در نوشته ی رفیق آیت را قابل درک سازند. البته من در نقد خود از آکسیون انجمن «می خواهیم زنده بمانیم» (نگاهی به آکسیون اول شهریور «انجمن ما می خواهیم زنده بمانیم») مختصراً به نکته ای از نکات مطروحه مطلب رفیق آیت انتقادی کردم، اما خود مطلب را در تمامیت آن مورد بررسی قرار ندادم. اینک، در اینجا سعی می کنم خطایم را جبران کنم. بخصوص که رفیق آیت نیز در جمله آخر نوشته اش همین درخواست را داشته (”مبحثی که من از نظر گذراندم، بیشتر استفاده از تجربه یک دهه اخیر است. امیدوارم که دیگران نیز در این بحث شرکت کنند.” – همانجا) و من نیز دعوت او را اجابت کرده و در بحث شرکت خواهم کرد.

رمز گشایی

همانطور که رفیقمان محمود شکایت کرده است، مطلب رفیق آیت نیافر از یک روال منطقی خارج است. هیچ بندی از بندهای این نوشته نتیجه منطقی بند پیشین و یا زمینه محتوای بند پسین آن نیست. گویی کسی اسلحه پشت سر آیت گرفته و او را مجبور به نوشتن این سطور کرده است. این شک من هنگامی قوت می گیرد که با شناختی که از این رفیق دارم، بندرت دست بقلم می شود. او حتی در مباحث حاد و جنجالی شفاهی نیز سعی به گزیدن راه خاموشی دارد و یا به میانجی گری و آشتی دو طرف روی می آورد. مسلماً حضور چنین فردی در تشکیلاتی مانند “کمیته پیگیری…” موهبتی بود. چرا که، همانطور که خودش در این مطلب بیان کرده، “کمیته پیگیری …” متشکل از افرادی نامتجانس و نظراتی ناهمگون بود و اگر فردی چون آیت در آن میان نبود که میانجی گری کند و طرفین را به تحمل یکدیگر دعوت نماید، معلوم نبود که عاقبت این تشکل به کجا می انجامید. پس ما از خود سوال می کنیم که “بر جهان چه رفته است؟” که رفیقمان را به حدی برافروخته که اینچنانی دست بقلم شده و خواستار تنبیه و اخراج افرادی شده است که بقول ایشان “دارای آرا متفاوت هستند که یک تشکیلات را زمین گیر می کنند” (نقل به معنی از بند ۷) البته در مورد “کمیته پیگیری” چنین اقدامی، از قبیل “تصفیه اعضا” و … ، بدون فراخوان مجمع عمومی و تصویب اساسنامه ای جدید امکانپذیر نمی باشد. گو اینکه، اگر چنین قصدی را داشته باشد، اکنون بهترین زمان برای آن است. چرا که، بسیاری از اعضای آن که می توانستند در صورت پیشنهاد طرح هایی که ایشان در بندهای این نوشته مطرح کرده اند، راهش را مسدود سازند، اینک، یا در زندان اند و یا تحت پیگرد پلیس سیاسی وادار به مهاجرت شده اند.

حال آنکه او “بتواند یا نتواند؟” از اهمیت چندانی برخوردار نیست! در سطور زیر نشان خواهیم داد که چرا حق با اوست و تشکیلاتی چون “کمیته پیگیری” کنونی عمرش را کرده است. اما، آنچه که مهم تر است، اینست که بدنبال علل چنین تغییر روشی پی ببریم. چه اتفاقی و در کجا رخ داده است که این رفیقمان را آنچنان پریشان کرده که پریشانی اش در همین نوشته چند سطری هم تظاهر یافته است. برای چنین رمز گشایی ای باید دیدمان را وسیع تر از مسائل و مباحث تشکیلاتی کرده و نگاهی به شرایط مبارزه طبقاتی کنونی بیاندازیم.

اینکه سرمایه داری ایران، از سال ۱۳۵۳ به بعد، با بحران اقتصادی ای روبرو گشت که نهایتاً در انقلاب ۱۳۵۷ تار و پودش را از هم گسیخت، معلومات عمومی است. اما، آنچه که حکومتیان هرگز بدان اعتراف نخواهند کرد، اینستکه، این شرایط بحرانی هنوز هم ادامه داشته و بغیر از چند سال بسیار کوتاه(دوران “سازندگی”) شدیدتر گشته است. حتی در دوران سازندگی هم طبقه کارگر از “شکوفایی” سهمی نبرد، که به شورش های مصرف کنندگان، از جمله اسلامشهر و دیگر مناطق(۱۳۷۴) … انجامید. اما، این بحران، با جدی شدن تحریم های اقتصادی نفت و پتروشیمی و بانکی و … در سه سال اخیر ابعادی تازه یافت که شاخک های اطلاعاتی حکومت از هراس شورش های شهری به نیز حرکت در آمد. چه بسا، تمکین به رای رای دهندگان به روحانی توسط دیگر جناح های حکومتی نیز نتیجه چنین هراسی بود. هم بعلت اینکه دوباره جرقه ای به این بار کاه خشک نخورد، و هم اینکه، انتظار داشتند که حکایت پیروزی خاتمی (۱۳۷۶) تکرار و از دمای هیجانات اجتماعی کاسته شود. اما اگر پیروزی خاتمی و امید به اصلاحات، مبارزات کارگری را تا سال ۱۳۸۴ نسبتاً آرام نگاه داشت و در کانال های حکومتی روانه کرد، انتخاب روحانی نتوانست از شدت مقاومت و مبارزه طبقه کارگر که زیر فشارهای سنگین و خانمانسوز قرار گرفته بود بکاهد. همانطور که از گزارشات مبارزات کارگری معلوم است، تعداد اعتراضات و روحیه رزمندگی در میان کارگران و خانوارهای آنان رشد نجومی داشته است.

طبیعی است که چنین تحول و فشارهای ناشی از آن در فعالان جنبش کارگری و بخصوص سوسیالیست نیز تأثیر گذاشته باشد. در یکسال گذشته ما شاهد پیشروی نظراتی در فعالان کارگری بودیم که سال ها با بی تفاوتی و حتی تمسخر دیگران روبرو بودند. بخشی از این فعالان که اتفاقاً در «کمیته پیگیری» منسجم تر از دیگر تشکلات مشابه حضور داشتند، معتقد بودند که روال کنونی، در شرایط خفقان نفس بر و سرکوب بی محابای حکومتی، قابل تداوم نیست و برای اینکه نیروی فعالیتی مان واقعاً بتواند دردی از دردهای طبقه کارگر بکاهد، باید به سوی کار حزبی و تشکیل هسته های مخفی روی آوریم (رفقا، در صورت تمایل می توانند به شماره های نشریات «بسوی انقلاب» کارگران کمونیست ایران و «انقلاب سرخ» جبهه واحد کارگری رجوع کنند.) اما، بعلت نیمه علنی بودن مبلغین، این جریانات بزودی کشف و تا حدودی منهدم گشته و از کار سیستماتیک باز ماندند. اما، از شواهد امر بر می آید که در شرایط کنونی بسیاری از فعالان کارگری و سوسیالیست به جمعبندی های مشابهی رسیده اند. رفیق آیت نیافر، در همین نوشته پریشان اش، شاهدی بر این مدعا است:” ١۵- چنین شرایط سخت و پلیسی و عدم امنیت شغلی ، شاید کارگران را مجبور به تشکل یابی درون محل کار خود، به کار مخفی صنفی سوق دهد. تشکل کارگری باید از کارکرد یک حزب سیاسی فاصله بگیرد. تشکل کارگری در واقع ابزار بالفعل کنونی کارگران است که در شرایط فعلی جامعه ایران پیگیر مطالبات به روز کارگران است . کارکرد دیگری نمی توان از آن انتظار داشت و دیگر آن که در شرایط فعلی سیاسی ایران وجود و تأسیس یا فعال کردن تشکل کارگری از موقعیت بسیار ترد و شکننده ای برخوردار است . تشکل کارگری باید فعالیت خود را ویژه مطالبات صنفی کارگری قراردهد. (ممکن است طرح مطالبات از نظر دولت ، سیاسی قلمداد گردد. این بهانه ی ابزاری سرکوب و منع فعالیت تشکل های کارگری است .) اما دنبال کردن مطالبات کارگری صرفا” صنفی است و باید از درگیر شدن با مسائل سیاسی غیر کارگری خودداری کند.” (همانجا)

از طرف دیگر، همین شرایط و فشار، بر روی دیگر فعالان کارگری نتیجه معکوس داشته است. فرار بی محابا و بی حیای منصور اسالو به سمت جناح های راست اپوزیسیون بورژوازی نمونه ای از چنین تأثیری است. من در اینجا به فعالیت های سندیکاها برخورد نمی کنم، چرا که با آشنایی با برخی از این فعالان، آنها را دلسوخته جنبش کارگری دانسته و معتقدم که با پیشروی و توسعه نظرات انقلابی و طرح تشکیل “شورای مؤسس اتحادیه های سراسرس کارگری (فدراسیون)” می توانند نقش مؤثری در این شرایط بازی کنند.

پس، رمز گشایی ما از نظرات پریشان رفیق آیت نیافر  به نتیجه می رسد که: بواقع اسلحه ای پشت سر این رفیق گذاشته شده و او را وادار به نگارش چنین سندی کرده است. فردی که همواره سعی در حفظ جمیع جمع ها داشته است، زیر فشار دو قطبی شدنِ نظرات حاکم بر فعالان جنبش کارگری، مجبور اتخاذ موضعی گشته است که طبق عادات دیرین، نشستن بر آن را به راحتی انجام نمی دهد. از چنین فردی نباید انتظار حالتی غیر از پریشانی داشت. پریشان فکری او ناشی از عدم تمایل به حرکت به راستی است که به او تحمیل گشته است.

نگاهی کلی به محتوای مباحث مطروحه

همانطور که در بالا گفتیم، رفیق آیت نیافر بالاخره بی حاصلی تشکلاتی چون “کمیته پیگیری” رسیده است. او دیگر نمی خواهد در تشکلی باشد که بی در و پیکر، ناهماهنگ، و با اعضایی ناهمگون باشد. او نیز معتقد گشته که باید بالاخره تکلیف اش را مشخص سازد. او می نویسد: “٧- هم رأی بودن در تشکل های کارگری فعالین و دیگر تشکل های کارگران، از نکات بسیار مهم است که موفقیت در کار و فعالیت را تأمین و تضمین می کند. زیرا که هم رأی بودن یک محفل کارگری بسیار موفق تر از یک تشکل کارگری است که از یک سیاهی لشکر برخوردار گردیده است. وجود آراء متفاوت ، یک سهم بسیار خطرناک برای تشکل های کارگری به شمار می رود. این تهدید بزرگ هم اکنون نیز در میان تشکل های موجود، وجود دارد و جاری است که این تشکل ها را زمین گیر کرد مانند کمیته پیگیری. ٨- طی تجربه این دهه اخیر، دریافتیم که تشکل های متعارف کلاسیک موجود در جهان، در بین کارگران ایران نیز از استقبال بالایی برخوردار است. مانند سندیکای اتوبوس رانی تهران و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه” (همانجا)

پس می بینیم که رفیق مان آیت، بالاخره در سلب تشکلات “شتر مرغی” هم آواز ما گشته است. او می خواهد سازمانی را حول معضلی خاص از جنبش کارگری و صرفاً صنفی تشکیل دهد که هم ردیف تشکلاتی باشد که از آنها بعنوان دستاورد دهه گذشته نام می برد. یعنی، سندیکای شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه! البته ما برای او آرزوی موفقیت می کنیم، لیکن، نا رفیقی کرده ایم، اگر به او گوشزد نکنیم که سندیکاهای مورد نظر او هم پس از سرکوب پلیس سیاسی به همان حال “کمیته پیگیری” دچار شده اند. این سندیکاها نیز اکنون پشتوانه “مجامع عمومی” خود را ندارند. آنها نیز تبدیل به تشکلاتی شده اند که جمعی ناهمگون و نا هماهنگ از فعالان کارگری را بدور خود جمع کرده اند. من نمی خواهم مبارزه ای که نهایتاً به چنین تشکلاتی ختم شد را کم ارزش جلوه دهم. خیر! این مبارزات و تشکیل این سندیکاها که در زمان تشکیل شان با پشتوانه مجامع عمومی شان بودند، تأثیر بسزایی در گذرگاه مبارزات کارگری داشته و مبارزان متعهدی را به این جنبش ارزانی داشتند و در سطح جامعه مطرح نمودند. به همین دلیل هم برای رفیق مان آیت آرزوی موفقیت می کنم. چرا که اگر او و همنظرانش ثابت قدم در این جهت حرکت کنند، شاید با تجربه مشابهی روبرو گردند. اما، به او هشدار می دهم که عاقبت این کار همان روندی است که سندیکا های شرکت واحد و هفت تپه طی نمودند. بطور خلاصه بگویم که، حکومت ایران بیش از فعالان کارگری ما گفته معروف مارکس را فهمیده است: “هر مبارزه صنفی ای، خودش یک مبارزه سیاسی است!” بنابراین، اگر رفیق مان فکر می کند که با روی آوری به مبارزه «صرفاً صنفی» می تواند فعالان کارگری را از گزند پلیس سیاسی دور کند، در اشتباه است. اصولاً پلیس سیاسی به جزئیات اساسنامه ای و مطالبات تشکلات اهمیتی نمی دهد. تمام هم و غم اش اینستکه مبادا فعالان با تجربه کارگری با اقشار ناآگاه این طبقه ارتباطی برقرار کنند. بنابراین، هر که به این سمت حرکت کند، مورد پیگرد و آزار و اذیت قرار می گیرد. مگر بغیر از آنستکه برنامه “کمیته پیگیری” صرفاً ایجاد تشکل های مستقل کارگری بود؟ چند بار پلیس سیاسی خود رفیق آیت را به علت فعالیت در این تشکل مورد پیگرد و “ببر و بیار” قرار داد؟ مگر مهدی شاندیز، بهنام ابراهیم زاده و دیگر رفقای در بند، فعالیتی بغیر از پیشبرد و حمایت از مبارزات صرفاً صنفی کارگری داشتند که اینک سال هاست در زندان بسر می برند و حتی در زندان هم دست از سرشان بر نداشته و نمی گذارند آب راحتی از گلویشان پائین برود. پس، فعالیت صرفاً صنفی نیز نمی تواند فعالان با تجربه کارگری را از گزند پلیس سیاسی دور کند.

نکته بعدی نوشته پریشان او، شمه ای از تشکل مورد نظرش را به ما می دهد: ” ١٢- ایجاد فراکسیون مخالف در درون یک تشکل نو پا از دیگر بازدارنده هاست که عملا” فعالیت عملی تشکل را زمین گیر می کند و یک تشکل نوپا را در درون خود، تنها به مباحث فرو می کشد. مثلا” در درون تشکلی، مخالفت آرایی از”کمپین برای لغو قرارداد موقت کارگران” را از کار عملی کارگری بازداشت چرا؟؟!! مخالفین هرگز معقولانه به آن فکر نکردند که قرارداد موقت برای کارگران یک کابوس وحشتناک است. اگر کارگران موقت تن به حداقل دستمزد ظالمانه رایج می دهند، تنها عدم امنیت شغلی است که در کنار قرارداد موقتش او را در تشکل یابی فلج کرده است. مثلا” اگر حتی یک محفل کوچک به چنین کمپینی یا هر کمپین مطالبه ضروری کارگران دست می زدند. چرا نمی توانستند موفق شوند ؟ از حداقل مزیت چنین کمپینی، کارگران در هر گوشه ایران می توانستند با این تشکل همپا شوند. امیدواری در موفقیت چنین محفلی به یک تشکل کارگری امری بدیهی بود. ممکن بود پیدایش چنین تشکل کارگری در قواعد هیچ تشکل مرسوم و رایج و کلاسیک کارگران نگنجد. اما آنچه مهم است این است که چنین کمپینی عامل مهم گردآمدن کارگران می گردد. ممکن است چنین تشکلی در قواعد تشکیل سندیکا یا اتحادیه یا شورا نگنجد. اما هرچه هست یک ماتریال غیر قابل انکار در تشکل یابی کارگران است.” (همانجا)

البته رفیق مان تا حدودی درست می گوید. هنگامیکه در “کمیته پیگیری” با نظر رفیق ما مخالفت می شد، به این علت بود که ما سودای دیگری در سر داشتیم که در بالا توضیح دادم. این اشتباه ما بود که از تشکلی چون “کمیته پیگیری” چنان انتظاراتی داشتیم. اما، انتظار رفیق آیت و همنظرانش از تشکلی چون “کمپین برای لغو قرارداد موقت کارگران” نیز با هدفی که برایش گذاشته است خوانایی ندارد. اینک معضلات صنفی طبقه کارگر انگشت شمار نیستند. کلیه قوانین ظالمانه ای که کارگران و خانواده هایشان را در فقر گرسنگی نگاه داشته، از طرف حاکمیت سرمایه داری وضع و اجرا می شوند. “قرادادهای سفید امضا و موقت”، “حداقل دستمزد زیر خط فقر”، “خصوصی سازی و بیکار سازی”، “بیگاری و کار کودکان و عدم مساوات دستمزد زنان برای کار برابر”، “عدم تحمل تشکلات مستقل کارگری” و هزاران قوانین و اقدامات غیرقانونی حکومت و پلیس سیاسی علیه کارگران! بغیر از آنستکه تمامی اینها با تکیه سرمایه داران به قدرت سیاسی شان که از طریق حکومت واحد و متمرکز آنها بر کارگران تحمیل می شود، به اجرا در می آیند؟ بغیر از آنستکه سرمایه داران در مقابل کارگران، سازمان یافته بوده و قدرت خود را در سراسر ایران، بدون تبعیض در مورد تمامی اصناف و اقشار طبقه کارگر اعمال می کنند؟ سوال این است که اگر فعالان کارگری بخواهند از نسخه ای که رفیق آیت و همنظرانش پیچیده اند استفاده نمایند، می بایست برای هر یک از این قوانین، «کمپین» ها و تشکلاتی مجزا راه بیاندازند، صفوف متفرق خود را در مقابلِ سرمایه داران متحد، سازمان یافته و مسلح به قدرت سیاسی متمرکز (حکومت) ، متفرق تر کنند؟ اشکال تشکیل تشکلات صرفاً صنفی، که در بالا گفتیم که مخالفتی با آن نداریم، اینستکه به هیچ عنوان پاسخگوی نیاز طبقاتی کارگران در هر چه سراسری تر کردن مبارزات شان و در نتیجه سنگین تر کردن وزن سیاسی شان در جامعه نمی شود.

مشکل اصلی رفیق آیت و همنظرانش این استکه خود را به “حال حاضر” محدود کرده، نه به گذشته و تجربیات جنبش کارگری ایران و جهان نظری می افکنند، و نه به آینده ای نه چندان دور، که رویارویی طبقه کارگر و حکومت سرمایه داری را ناگزیر می کند. نتیجه چنین بینشی اینستکه همواره راه گریز را در امکانات و شرایط موجود می جویند و در نتیجه همواره به دنبال جریاناتی که خارج از کنترل آنهاست روان می گردند. آنها خود را محکوم به تمکین به “چنین شرایط سخت و پلیسی و عدم امنیت شغلی” کرده اند و هرگز نخواهند توانست خود و جنبش کارگری را خارج از آن تصور کنند. از همه بدتر اینکه چنین شرایطی را تئوریزه و ابدی می سازند:” آنچه پیش میاید به حکم شرایط عینی است. پس ما باید با شرایط عینی کار کنیم. هر آنچه خارج از شرایط عینی باشد. موفق نخواهد شد.” (همانجا – در پایان مطلب)

تئوری “شرایط مشخص” و “واقعیت

همانطور که گفتیم، با چنین نگرشی، ایشان همواره به دنبال جریاناتی می افتند که مبتکرانش، دیگران هستند. از یکطرف جنبش خودبخودی کارگری، و از طرف دیگر، سیاست های حکومت سرمایه داری! اینها عواملی هستند که “شرایط عینی” را تشکیل می دهند. آنها نگاهی به جنبش خودبخودی کارگران انداخته و سعی می کنند با برداشت “واقعی از شرایط عینی” راه حلی پیدا کنند. آنها هنوز به اشکال اساسی فعالیت های گذشته پی نبرده اند. “واقعیت عینی” اگر بخواهد تکرار شود، حاصلش چیزی جز تسلسل واقعیت نخواهد بود. وظیفه یک فعال با تجربه ای چون رفیق آیت و امثالهم صرفاً نظاره “واقعیات عینی” و برنامه ریزی برای تکرار آنچه که هست، نیست. آنها باید با استفاده از تجربیات خودشان و دیگر رفقا و دو قرن مبارزه طبقاتی، به درک ضرورت ها برسند. سپس، با تطبیق آنها به شرایط خاص خود و همنظران شان، راه حلی برای برون رفت از این «واقعیات عینی» (که چیزی جز ناتوانی و ضعف مطلق و پراکندگی طبقه کارگر نیست) بیابند.

“تئوری شرایط مشخص” و دنباله روی از “واقعیت عینی” و خودبخودی امر تازه ای نیست و در تاریخچه مبارزات کارگری ید طولایی دارد. مبارزه طبقه کارگر از بدو موجودیت اش و در عکس العمل به اجحافات سرمایه داری، بصورت کاملاً خودبخودی و در عکس العمل به شرایط عینی موجودیت اش آغاز گشت. در آغاز بر مبنای تسلط دیدگاه فردگرایانه و مرتجعانه ی دهقانی، دنیای صنعتی را مسبب دردهای خود تشخیص داده و از آنجاییکه شاهد بود با ظهور تکنولوژی جدید به صف بیکاران می پیوندد و در فقر و گرسنگی فرو می رود، بصورت فردی دست به تخریب وسایل تولیدی زد، وسایلی که اینک، بر خلاف دوران دهقانی اش، مالکیت آن را نداشت. مدتها طول کشید تا به این درک برسد که این تکنولوژی صنعتی نیست که چنین موقعیتی را به او تحمیل کرده است، بلکه کارفرمایان هستند که تمامی کارگران واحد تولیدی شان را در موقعیت و شرایط یکسان قرار داده اند. حس همبستگی در آغاز به صورت کم کاری های جمعی و سپس به اعتصابات واحدهای تولیدی پراکنده رسید. در اواخر قرن هیجدهم و آغاز قرن نوزدهم پیشگامانی از طبقه کارگر بوجود آمدند که به درک هم طبقه بودن کارگران رسیده و آغاز به سازماندهی سندیکا ها کردند. البته سرمایه داران نیز در مقابل این تحرکات ساکت نمانده و از کلیه امکانات خود برای سرکوب کارگران بهره برداری کردند. قوانین ضد اتحادیه گری بسیار خشنی وضع نموده و از طریق دستگاه های سرکوب حکومتی و چماقداران خصوصی به تقابل متقابل پرداختند. فعالان اتحادیه ای شناسایی شده به بند و زنجیر کشیده می شدند و یا در کوچه و پس کوچه ها مورد ترور قرار می گرفتند. هر اعتصاب دستجمعی ای با خشونت و سرکوب تمام عیار روبرو می گشت و هر تشکل مستقل کارگری غیرقانونی محسوب گشته و مورد سرکوب و تلاشی قرار می گرفت. در این دوران ها اتحادیه ها بصورت مخفی تشکیل می گشتند و فعالیت می کردند. نتیجتاً از لحاظ شمار اعضا بسیار کم تعداد بودند. تا اینکه پس از طی یک قرن و اندی (قرن هیجدهم تا اواسط قرن نوزدهم) به جایی رسیدند که امروز کارگران ایران قرار دارند. یعنی مبارزات کارگران در مقابل کارفرمایان واحدهایشان!

این مبارزات خودبخودی و صرفاً صنفی طبقه کارگر نبود که ایشان را به سراسری شدن مبارزاتشان رساند، بالعکس، طبقه کارگر به همت بورژواهای سوسیالیستی چون رابرت اوئن و یا با حمایت حزب بورژوا رادیکال “تجارت آزاد” کابدن، که به وزن سیاسی کارگران در مقابله با مالکان زمین نیازمند بود، به اشکال تعاونی ها و اتحادیه های سراسری دست یافت و توانست تا حدود کمی شرایط زندگی اش را بهبود بخشد.

حال اگر رفیق آیت بخواهد بر “واقعیات عینی” شرایط سیاسی و اجتماعی ایکه طبقه کارگر ایران دچارش است تمکین کند و کوشش ننماید تا از این واقعیاتی که جنبش خودبخودی کارگری بدان محدود گشته فراتر رود، اصولاً چه نیازی به فعالیت او و همنظرانش خواهد بود؟ طبقه کارگر ایران چون پارچه ای هزار تکه مشغول مبارزات خودبخودی اش است و بر مبنای “شرایط عینی” و سیاسی اجتماعی ایکه سرمایه داران و حکومت سرمایه داری در آن قرارش می دهند ، دور باطل پیروزی ها و شکست ها و اعتلاء و رکودش را ادامه می دهد. مگر کارگران معادن بافق به کمک رفیق آیت و همنظرانش توانستند کارفرمایان و حکومت شان را به عقب نشینی وا بدارند؟ این سندیکاها و کمیته ها و … چه کمکی به آنها رساندند؟ یا هم اینک، آیا سندیکای هفت تپه کوچکترین نقشی را توانسته است برای کارکنان اعتصابی آن بازی کند؟ حتی خبرهای این مبارزه را نیز “ایلنا”، یعنی یک خبرگزاری حکومتی انعکاس داده و به بیرون درز می دهد. پس، این “واقعیت عینی” مقدس، تا زمانیکه به حکم اش تمکین کنیم و به جای کوشش در تغییر آن، صرفاً، “با شرایط عینی کار کنیم”، هرگز تغییری بوجود نیامده و “شرایط عینی” فعلی، مشخصه ی ابدی عینیت شرایط زیست طبقه کارگر و خانوارهای کارگری خواهد ماند. همانطور که تا کنون، با هزاران کبکبه و دبدبه ،حتی نتوانسته ایم نقشی که بورژوازی انگلستان در رشد مبارزات طبقاتی کارگرانش بازی کرد را برای کارگران ایران بازی کنیم.

جسارت انقلابی آنستکه شهامت تصفیه خود از باورهایی که تا به حال دست و پای ما را بسته و گردن مان را در برابر تلاطمات مبارزه طبقاتی در مقابل جریانات خودبخودی خم کرده، و تأثیر گذاری بر عینیت ها در جهت عینی کردن ضرورت ها را مانع گشته، به آخر رسانده و به آگاهی ایکه علم مبارزه طبقاتی و تجربیات دو قرن مبارزه طبقه کارگر در اختیار مان قرار داده باور کنیم و برنامه های اقدامات عملی خود را برای برون رفت طبقه کارگر از این بن بست جانکاه بر مبنای آن طراحی کرده و به اجرا در آوریم. تنها از این طریق است که می توانیم به جای دنباله روی از مبارزات خودبخودی طبقه کارگر، و تمکین به “شرایط مشخص و واقعی” ایکه که سرمایه داران از طریق حکومت شان به طبقه کارگر و کل جامعه تحمیل کرده اند، فراتر رفته و به راهکارهای عملی ای برای ارتقاء مبارزات کارگری دست یابیم. خوشبختانه ابزار چنین کاری را بزرگان سوسیالیست قرن نوزدهم به دستمان داده اند.

اهمیت مبارزه سیاسی و تبلیغ و ترویج برنامه حداکثری

نظرات رفیق آیت و همنظرانش در مورد “شرایط عینی” و مشخصات آن، تجربه تاریخی رشد سرمایه داری و در نتیجه مبارزات طبقه کارگر ایران را، تافته جدا بافته ای از دیگر جوامع بشری می نمایاند که گویی اصول علم مبارزه طبقاتی مشمول حالش نمی گردد. آنچه این نظریه را موجه جلوه می دهد، عدم آگاهی عمومی فعالان کارگری و انقلابیون سوسیالیست ایران از تاریخ رشد سرمایه داری و طبقه کارگر و مبارزاتش در دیگر کشورها می باشد. در اینکه رشد سرمایه داری و تولد طبقه کارگر و تاریخچه مبارزات آن در ایران دارای مشخصه منحصر بخود می باشد، حرفی نیست. اما، از دید این رفقا، این مشخصه، جهان را به دو نیمه تقسیم می کند، یکی ایران و دیگری، بقیه جهان! (اقتباس از پلخانف،) تو گویی رشد سرمایه داری فقط در ایران دارای ویژه گی های خودش بوده است و دیگر جوامع جهانی کاملاً، همسان و یکسان این راه را پیموده اند. درصورتیکه با رجوع به تاریخ جوامع دیگر، از آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و روسیه گرفته، تا کشورهای آسیایی و آفریقایی، خواهیم دید که رشد سرمایه داری و تولد طبقه کارگر و مبارزات آنها، در تمامی کشورها دارای “شرایط مشخص عینی” خود بوده است. پس همین اصل نیز، خود، از مشترکات تمامی این جوامع است و ایران را تافته جدا بافته نمی کند. اصولاً رشد ناموزون سرمایه داری در سطح جهانی، یکی از مشخصات آن بوده و هست. مهم آنستکه که بدانیم، چنین مشخصاتی از دید بزرگان و آموزگاران سوسیالیسم علمی پنهان نمانده، و اصول علم مبارزه طبقاتی بر مبنای همین نوع مشخصات تدوین گشته است.

در تمامی این جوامع (هریک با مشخصات ویژه اش) رشد سرمایه داری با رشد طبقه کارگر همراه بوده است و هر چه زیر ساخت های جامعه توسط سرمایه داری دچار تحول شده است، وزن طبقه کارگر نیز در تولید اجتماعی سنگین تر شده است. همانطور که اشکال سرمایه داری در هر جامعه ای دارای مشخصات خودش بوده و هست، اشکال صنفی و قشری طبقه کارگر هم تنوع خود را داشته است. اما هیچ یک از این مشخصات منکر آن نمی شود که نهایتاً این طبقه کارگر است که ابزار تولید را، حتی با بالاترین شکل تکنولوژیک و اتوماتیزاسیون، به گردش و اقتصاد را به چرخش در می آورد. اما، از این چرخش اقتصادی، نه تنها هیچ چیز عایدش نمی شود، بلکه، بصورت روزمره در فقر و فلاکت بیشتری فرو رفته و صف بیکارانش پر شمارتر می شود. این شرایط آن چیزی است که او را، از همان نقطه زایش اش تا کنون به میدان مبارزه طبقاتی کشانده است. هر بار که طبقه کارگر با مبارزات صنفی اش گامی به جلو نهاده، دیر یا زود، بورژوازی با تدابیر اقتصادی و سیاسی متقابلاً آن را خنثی کرده است. مثلاً، با تحمیل ابتکارات دولت رفاه به بورژوازی برخی از کشورها، بورژوازی بنوبه خود سرمایه اش را به نقاط دیگری انتقال داده و موج بیکاری را در آن کشورها بوجود آورده است. هر زمان که نظام سرمایه داری در وضعیت بحرانی قرار می گیرد، بورژوازی به یکباره تمامی دستاوردهای مبارزات صنفی کارگران را یکجا بلعیده و فشار آن را باز هم بیشتر بر روی گرده های کارگران و خانوارهایشان منتقل می کند. طبیعتاً عکس العمل کارگران مبارزه و مقاومت در برابر این فشارها است. می بینیم که پس از ظهور بحران و سقوط اقتصادی سرمایه داری جهانی در سال ۲۰۰۸، بدون استثناء طبقه کارگر جهان به مقاومت پرداخته و رو به خیابان آورده است. اما بورژوازی، با تکیه به اهرم های قدرت سیاسی و حکومت های سرمایه داری و دستگاه های اطلاعاتی – امنیتی، بدون استثناء، آنها را سرکوب و مهار ساخته است. پس می بینیم که مهم نیست در چه “شرایط عینی مشخصی” سرمایه داری و طبقه کارگر در جوامع پدید آمده و رشد کرده اند. مهم آنستکه، در هر کجا که انتقال به سرمایه داری بوقوع پیوسته است، موقعیت طبقاتی بورژوازی و پرولتاریا آنتاگونیستی بوده و مبارزه طبقاتی آنها اجتناب ناپذیر است. این آن اصلی است که علم مبارزه طبقاتی را در چنان جوامع متنوع و گوناگونی، جهانشمول نموده است.

اگر قبول کنیم که کارگران بدست خودشان می توانند و باید شرایط زندگی شان را تغییر دهند، پس باید بپذیریم که طبقه کارگر می بایست از قدرت سیاسی بیشتری برخوردار باشد تا بتواند خواسته های صنفی خود را متحقق کرده و ثبات شان را تضمین کند. مسلماً هنگامیکه طبقه کارگر در اصناف مختلف مشغول به تولید کالا و در نتیجه ارزش اضافه است، سرمایه دار نیز مشغول طراحی برنامه هایی است (“مدیریت”) که چگونه بیشترین سهم این ارزش اضافه را به شکل سود به خود تخصیص دهد. و هنگامیکه این سرمایه دار جهت اجرای این هدف اش با مانعی از طرف کارگران مواجه شود و خود نتواند آن را کنترل و حل کند، دست به دامن نهادهای حکومتی اش می شود. این نهادهای حکومت طبقاتی، قوانینی را ثبت و اجرا کرده اند تا از منافع سرمایه داری حراست کنند. نمونه های این نوع قوانین در سراسر جهان بسیارند و نسبت به شرایط مبارزه طبقاتی مشخص جوامع شان، انواع متنوعی پیدا می کنند. پس، طبقه کارگر در مبارزات روزمره اش نه تنها در مقابل کارفرمای خودش، بلکه در مقابل عموم سرمایه داران قرار می گیرد.

در مانیفست حزب کمونیست مراحل مختلفی که طبقه کارگر در مبارزه با سرمایه داری طی می کند توضیح داده شده است (بورژواها و پرولتارها – فصل اول). طبقه کارگر ممکن است که در نظام سرمایه داری طبقه انقلابی باشد، اما در ابتدا به این امر واقف نیست. او در وحله اول حتی نمی داند که شرایط نکبت بارش به ابتکار چه نهادی است. او تا زمانیکه به یک خودآگاهی نسبی دست نیافته باشد، حتی در مقابل کارفرمای منفردش دارای هیچ برنامه راهنمایی نیست. در این مقطع، طبقه کارگر برای خودش هم روشن نگشته که طبقه استثمار شونده است. مدتی می گذرد تا متوجه دشمنی کارفرمایش بشود. او حتی زمانیکه رفته رفته حلقه های اتصال را برقرار کرده و متوجه می شود که تمامی کارفرمایان از یک قماش اند، باز هم تصوری از اینکه در مقابل دشمنی سازمان یافته قرار دارد که با استفاده از قدرت سیاسی اش تار و پود جامعه را چنان بافته که راه گریزیش از بردگی روزمزدی را سد کرده، ندارد. چرا که، نقش سازمانده و متحد کننده حکومت سرمایه داری را نمی شناسد. طبقه کارگر، اگر هم با سواد باشد، حکومت را ماوراء تضادهای طبقاتی تصور کرده و به بی طرفی و قاضی منشی و میانجی گری آن در تقابلش با سرمایه داران باور دارد و هنگام مراجعه به آن، وقتی که با بی میلی نهادهای حکومتی به رسیدگی شکایاتش روبرو می شود و یا مورد سرکوب نهادهای پلیسی و امنیتی اش قرار می گیرد، دلسرد شده، از مبارزه دست برداشته و متفرق می شود. نمونه های آن را در مبارزه سندیکاهای شرکت واحد و هفت تپه نظاره کردیم و دیدیم که چگونه مجامع عمومی شان مضمحل گشته و نمایندگانشان را زیر تیغ دستگاه سرکوب تنها گذاشتند.

این در مرحله نهایی است که کارگران متوجه رابطه حکومت و کارفرما می شوند. اینکه حکومت قلعه ای است که کارفرمایان، هنگام تهاجم کارگرانشان به آن پناه می برند، برایش واضح می گردد. اما، با تطبیق هزار پارچه بودن خود و یکدست بودن سرمایه داران، این قلعه را فتح ناکردنی تصور می کند. تنها در شرایط بخصوصی از بحران اجتماعی (اعتلای انقلابی) است که در خود قدرت فتح این قلعه را می بیند. اما، بازهم، این پروسه را بصورت تدریجی تصور کرده و با هر تهاجم اش انتظار مصالحه و عقب نشینی آنان را دارد. ممکن است در این مرحله حتی حزبی بسازد، اما حزبی که از در مصالحه با حکومت بر آید. برخلاف تصورش، نیروهای طبقاتی سرمایه دار در مقابل هر تهاجم او، شمشیر را از رو بسته و با خشونت هر چه تمام تر به قتل و عام ایشان می پردازد. تا اینکه دیگر چنین شرایطی را غیرقابل تحمل می یابد (شرایط انقلابی) و با شهامت و جسارت هرچه تمامتر وارد نبرد نهایی برای تسخیر قلعه می گردد (قیام). اما، بعلت ناآگاهی از ضرورت عینی دوره تکاملی جامعه بشری و نقشی که تاریخ بر عهده اش قرار داده، نه انهدام و تلاشی حکومت سرمایه داری و جایگزینی اش با حکومتی که به او اختیار دگرگونی روابط و مناسبات سرمایه داری را بدهد، بلکه تصرف ساختار قدرت کنونی را نقطه پایان انقلابش تصور می کند.

افسانه نبودن این سناریو را ما در دوران های مختلف تجربه کرده ایم. هنگامیکه در چنان شرایطی، طبقه کارگر “حزبیت اش” را در حزب توده دید (۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲)! و یا در دوران حیات خودمان، انقلاب ۱۳۵۷! هنگامیکه طبقه کارگر رژیم پهلوی را ساقط ساخت، اما «حزب انقلابی» اش را، “حزب الله” تصور کرد. و تصرف قدرت سیاسی توسط “حزب الله” را نقطه پایانی انقلابش قلمداد نمود. حال، باید از رفیق آیت و همنظرانش پرسید که ، آیا با وجود چنین تجربه های زنده ای از نبردهای طبقاتی کارگران علیه نظام سرمایه داری که برغم طی کردن کامل مراحل تکاملی اش، باز هم به شکست می انجامد، هنوز هم بر عدم ضرورت فعالیت سیاسی و تبلیغ و ترویج انقلابی اصرار می ورزند؟!

مبارزه سیاسی به شکل تفکیک ناپذیری با اهداف سوسیالیستی طبقه کارگر گره خورده است. بطوریکه حذف آن، حتی در مراحل جنینی طبقه کارگر، نه تنها آن را از برداشتن گام های آگاهانه در مراحل مختلف تکاملی مبارزاتش، بلکه از اهداف انهدام ماشین حکومتی سرمایه داری و استقرار حکومت شورایی و ساختمان سوسیالیسم دور می کند.

نکته پایانی

اگر مطلب کنونی مان درباره رمز گشایی از نوشته ” پیرامون جنبش کارگری ایران و بایدها و نبایدهای تشکل یابی” رفیق آیت نیافر نبود، در ادامه، می بایستی وارد مبحث “لزوم تشکیل فوری حزب طبقه کارگر” برای رهبری این جنبش، در مراحل مختلف تکامل اش تا انهدام ماشین حکومتی بورژوازی و استقرار حکومت شوراها برای تحول زیربنای نظام سرمایه داری و سوسیالیزه کردن ابزار و روابط تولیدی می شدیم. گو اینکه چنین بحثی ضروری است و هم اینک توسط “کمیته انتشارات تدارک حزب انقلابی” سازمان یافته به پیش می رود، اما ما را از موضوع مشخص مان دور کرده و این نوشته کوتاه را بسیار حجیم می نمود. از رفقایی که خواستار ادامه موضوع به چنان سمتی هستند دعوت می کنیم که به سایت “نشریه” رفته و تلاش های رفقا را دنبال کرده و خود نیز به دخالت گری در آن بپردازند.

اما، ما وظیفه نقد را ادا نکرده ایم تا زمانیکه راه حل عملی ای در مقابل رفیق آیت نیافر و همنظرانش قرار نداده باشیم. هم اکنون، این رفقا باید صادقانه به خود نظری افکنده و به این سوال پاسخ گویند که آیا واقعاً خواهان یاری رساندن به کارگران برای بهبود شرایط زندگی شان هستند یا نه؟ اگر پاسخ شان مثبت است، پس باید بپذیرند که با تکرار تجربه های شکست خورده راه به جایی نمی برند. ایشان باید لحظه ای از زیر حجاب “واقعیت عینی” به بیرون نظری افکنند و بیابند که اگر طبقه کارگر قرار است قدمی به جلو گذارد، جهتش باید به سمت سراسری شدن مبارزات و تشکل هایش باشد. من از این رفقا انتظار ندارم که زندگی خود را رها کرده و به کار مخفی روی آورند، اما، انتظار دارم در حد مبارزات “صرفاً صنفی” مورد ادعای شان، در عوض صرف انرژی برای راه اندازی “کمپین” های مختلف، به کمپین تشکیل “شورای مؤسس اتحادیه های سراسری کارگری (فدراسیون)” ، که برخی از فعالان کارگری مطرح کرده اند، یاری رسانده تا وزنه سیاسی – اجتماعی طبقه کارگر را سنگین تر نمایند. کاری “صرفاً صنفی”!!

پیروز باشید

بینا داراب زند

یکشنبه، ۶ مهر ۱۳۹۳

انتشار از کمیته نشریه تدارک حزب انقلابی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.