bayatzadeh 01

درباره اعتراض داریوش فروهر به دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

bayatzadeh 01

bayatzadeh 01منصور بیات زاده

…آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان حتمأ اطلاع دارد که محققین، پژوهشگران و مورخین مسئول، با « سندسازی» و «جعل اسناد» شدیدأ مخالفند و  مطالب تاریخی را برپایه خواست ها و اهداف گروهی تنظیم و تحریر نمی کنند، و چنان شیوه کاری را ناشایست، ناپسند و غیر علمی می دانند و محکوم می کنند. از سوی دیگر در سراسر جهان دربین محققین، پژوهشگران، تاریخنگاران … رسم است، هرزمان که فردی از آنان طی پژوهش های بعدی خود ویا طی نقد دیگران، مطلع گردد که در آثار قبلی اش اشتباهی رخ داده است، در صدد بررسی و اصلاح اشتباه اقدام می کند!…


دفاع از ارزشهای محوری «نهضت ملی ایران»،

برای دکتر مصدق ارجحیت بیشتری داشت تا حفظ مقام نخست وزیری!*

*****

بخش دوم  نوشته ی: درباره اعتراض داریوش فروهر به دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان

ومطالبی چند در نقد نوشته:« ناظران می‌گویند … روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»

 

 

بخش اول (٩) این نوشته را با نقل قول بخشی از اظهارات اعتراضی شادروان داریوش فروهر در رابطه با مطالب تحریر شده در مقدمه کتاب «خاطرات سیاسی » خلیل ملکی (صفحات ١٠٣ و١٠۴ ) (١٠) که آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان تحریر کرده است به پایان رساندم . در آن نقل قول همچنین  آورده شده بود:

 «… آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است. در این کتاب که چندین سال پیش هم نشر یافته، و من به تازگی بهش توجه کردم، نوشته شده است. بعد از این که رفراندم را رد کرده و از کارهای نادرست مصدق آنرا تلقی کرده، گفته است، که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی از دکتر مصدق اجازه گرفتند و به پیش مصدق برای مخالفت با رفراندم، رفتند و در آنجا هم، سخنگویی خودشان را به آقای خلیل ملکی سپردند. این از نظر من، یک دروغ محض است. شاید در پیش تر  به مناسبتهای دیگر هم گفتم. واپسین باری که جمعی من، دکتر سنجابی، خلیلی ملکی و چند تن از سرکردگان جامعه بازرگانان و پیشه وران بازار تهران که یادم میاد نامشان را بردم، به اضافه محمد نخشب و فرماندار نظامی، با دکتر مصدق دیداری داشتیم، در هفته آخر تیر و بر سر موضوع برگزاری تظاهر بر میدان بهارستان. ما نظر داشتیم که نیروهای ملی در میدان بهارستان گردهمایی داشته باشند ولی حزب توده به میدان فوزیه آن هنگام که در قبل هم اجازه داده شده بود که آنها، سازمانهای وابسته به حزب توده بودند، باشد. بگذریم. و بعد دیگر، هیچ دیداری پیرامون رفراندم با دیگران پیش آقای دکتر مصدق نداشتیم… »( تاکید در همه جا از منصور بیات زاده) (١١)

در رابطه با مطالبی که نقل شد، این سئوال بدرستی مطرح است که اگر این استاد محترم دانشگاه آکسفوردِ انگلیس، همچون یک پژوهشگر و مورخ مسئول، وظیفه خود می دانست  تا درجهت روشن کردن رویدادهای تاریخی، بین نوشته هائی که بیشتر جنبه ی تبلیغاتی، پروپاگاندا و داستان سرائی دارند با چگونگی امرتاریخنگاری که صرفأ باید درجهت توضیح و تفسیر اتفاقاتی که رویداده، آنهم برپایه ی واقعیات، اسناد و مدارک باشد، فرق قائل می شد؟

 آیا نمی بایستی پس از مطلع شدن از مواضع اعتراضی داریوش فروهر (مصاحبه ی ویدیویی) ، که آن زنده یاد، همانطور که نقل شد، مطالب تحریر شده در مقدمه «کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی» (صفحات ١٠٣ و ١٠۴) که حکایت از جلسه مشترک داریوش فروهر، دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی با دکترمصدق در باره موضوع «رفراندوم» راداشت، بحساب «…حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است» محسوب داشته و  آن را «دروغ محض» خوانده بود؛ درآن نوشته مورد بحث (١٢) متذکر می شد که:

مطالب تحریر شده مورد اعتراض در مقدمه کتاب تاریخ سیاسی خلیل ملکی  (صفحات  ١٠٣ و ١٠۴)، با توجه به توضیحات داریوش فروهر، هیچگونه اعتبار و ارزش تاریخی ندارند ، چون بیانگر واقعیات تاریخی نیستند؟!

متأسفانه نه تنها چنین شیوه کار و موضعی اتخاذ نشد، بلکه وی ، برای سرپوش گذاشتن بر آن مطالب غیر واقعی و «دروغ» درمقدمه آن کتاب، همانطور که در بخش اول این نوشته اشاره رفت، با جانشین کردن نام دکتر علامحسین صدیقی بجای نام داریوش فروهر، مجددأ به داستان سرائی پرداخته و کوچکترین موضع انتقادی و اصلاحی نسبت به مطالب مورد انتقاد داریوش فروهر، اتخاذ ننموده، در حالیکه خود در نوشته ای که در اسفند  ماه سال ١٣٧١ تحت عنوان «معاصی کبیرۀ مصدق السلطنه»، در نشریۀ کِلک در ایران منتشر کرده بود ــ ١٣ سال بعد از تحریر« کتاب تاریخ سیاسی خلیل ملکی» (اسفند ١٣۵٨ /فوریه ١٩٨٠) ــ ، می نویسد:

«باری درآن زمان تعداد وکلای مجلس جمعأ ١٣۶ تن بود و تا اوایل تابستان ٨٠ تن از این عده انتخاب شده بودند…

… از ٨٠  وکیل مجلس هفدهم فقط ٣٠ نفر هوادارنهضت ملی بودند که فراکسیون نهضت ملی را در مجلس تشکیل دادند. مدتی بعد تعداد این ٣٠ نفر کاهش یافت…» و

” مهمترین دلیل برای قانونی بودن رفراندوم این است که دولت اصلا چاره ای نداشت جز این که مجلس را منحل و دوباره انتخابات کند.”  و

 ” «سی.آی.اِ» از مدتی پیش شاه را آماده کرده بود که در کودتایی که آن سازمان می خواست به راه اندازد، شرکت کند. “ !(١٣)

با توجه به محتوی مطالبی که نقل شد، روشن نیست، چرا و بچه دلیل تصمیم دکتر مصدق در رابطه با برگذاری رفراندوم، «راهی به جهنم» بوده است؟!

 در پایان این نوشته، به بخشهائی از نوشته ی آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان که در ماهنامه کِلک ـ چاپ ایران انتشار پیدا کرده بود، اشاره خواهم کرد!!

  آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان حتمأ اطلاع دارد که محققین، پژوهشگران و مورخین مسئول، با « سندسازی» و «جعل اسناد» شدیدأ مخالفند و  مطالب تاریخی را برپایه خواست ها و اهداف گروهی تنظیم و تحریر نمی کنند، و چنان شیوه کاری را ناشایست، ناپسند و غیر علمی می دانند و محکوم می کنند. از سوی دیگر در سراسر جهان دربین محققین، پژوهشگران، تاریخنگاران … رسم است، هرزمان که فردی از آنان طی پژوهش های بعدی خود ویا طی نقد دیگران، مطلع گردد که در آثار قبلی اش اشتباهی رخ داده است، در صدد بررسی و اصلاح اشتباه اقدام می کند!

 اصولا، «نقد» نظرات یکدیگر، شیوه کار دمکراتیکی است که در بین پژوهشگران، محققین، تاریخنگاران، مورخین … برسمیت شناخته شده است، که از آن طریق کمک به تصحیح و تکمیل نطرات یکدیگر نموده و می نمایند!

 «نقد کتاب» شیوه شناخته شده ای  از آن نوع شیوه کار می باشد!   

متأسفانه دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان همانطور که اشاره رفت به چنین شیوه کار پسندیده ای که در جهان علمی  و دانشگاهی رسم است، توجه ننموده. حتی ، با آسمان و ریسمان بافی در نوشته ی: « ناظران می‌گویند … روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»، کوشش کرده تا بر اظهارات «دروغ» خود در مقدمه کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی (صفحات  ١٠٣ و ١٠۴) سرپوش بگذارد و بخوانندگان نوشته اش چنین تلقین کند که گویا داریوش فروهر در آن مصاحبه بیان کرده است که خلیل ملکی و یا افراد سرشناس دیگری از یاران و طرفداران دکترمصدق با برگزاری «رفراندوم» مخالف نبوده اند (بدون اینکه جملاتی از اظهارات داریوش فروهر که بیانگر چنین ادعای غلطی باشد را در نوشته ی تبلیغاتی خود نقل کرده باشد و یا احیانأ آدرس لینک آن گفتار و یا متن پیاده شده آن را در اختیار خوانندگان مقاله اش قرار دهد.)، در حالیکه اعتراض داریوش فروهر، متوجه کل داستان سرائی درباره جلسه ای که گویا بخاطر اعتراض  به برگذاری «رفراندوم» درحضور مصدق تشکیل شده بود، دور می زده است. بخاطر روشن شدن موضوع مورد بحث ر اینمورد مشخص، یکبار دیگر بخشی از گفتارآن زنده یاد را نقل می کنم، تا دقیقأ روشن باشد که شادروان داریوش فروهر به چه مسئله ای اعتراض داشته است. وی در آن مصاحبه با صراحت بیان می دارد:

«… آقای همایون کاتوزیان خاطراتی نوشته است به عنوان خاطرت خلیل ملکی. بخش کوچکی از این کتاب، گفته ها و خاطرات خلیل ملکی است، یا نقل آنچه که در دادگاه نظامی در دفاع از خودش گفته یا نوشتارهایی داشته و بخشی از آن حاشیه نویس هایی است یا نظریه پردازی هایی است که خود آقای کاتوزیان کرده است…. گفته است، که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و خلیل ملکی از دکتر مصدق اجازه گرفتند و به پیش مصدق برای مخالفت با رفراندم، رفتند و در آنجا هم، سخنگویی خودشان را به آقای خلیل ملکی سپردند. این از نظر من، یک دروغ محض است… هیچ دیداری پیرامون رفراندم با دیگران پیش آقای دکتر مصدق نداشتیم…»

با توجه به مطالب مطرح شده از سوی داریوش فروهر، روشن می شود که اصولا « هیچ دیداری پیرامون رفراندم » از سوی آن سه نفر(فروهر،سنجابی،ملکی) با دکتر مصدق صورت نگرفته تا خلیل ملکی امکان پیدا کرده باشد، مطالب انتقادی و اعتراضی مورد علاقه آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان را باطلاع دکتر مصدق برساند!

شاید یکی ازعللی که سبب شده است تا  دکتر همایون کاتوزیان اصولا حاضر نشده به اعتراض داریوش فروهر در رابطه با این موضوع مشخص پاسخ دهد و سعی کرده تا بحث درآن باره را منحرف نماید، باین دلیل باشد که بعضی از پژوهشگران، مورخین و حتی فعالین سیاسی…، کتاب «تاریخ سیاسی» خلیل ملکی را ، بعنوان یک کتاب معتبر تاریخی و قابل اعتماد فرض می کرده اند و برای مطالب مندرج در آن کتاب، همچون اسناد معتبر تاریخی، ارزش سندیت قائل می شدند و آنرا بعنوان «مرجع» تصور می نموده اند!!

در همان رابطه باید باشد که آقای  دکتر احمدعلی رجائی و بانو مهین سُروری (رجائی) پژوهشگرانی که ۵٠٨  سند سرّی ــ اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه آرشیوهای ایالات متحده آمریکا، ــ ، به زبان فارسی ترجمۀ کرده و در دوجلد کتاب تحت عنوان «پنح دهه پس از کودتا ـ اسناد سخن می گویند!»، جمعأ ١۶٨٠ صفحه،  منتشر می کنند؛ در صفحه ٩٣ جلد اول آن کتاب، جملاتی از «مقدمه کتاب تاریخ سیاسی خلیل ملکی»، درست قسمتی از همان جملاتی که مورد اعتراض داریوش فروهر بوده و آن زنده یاد، آن جملات را «دروغ محض» قلمداد کرده بود، بعنوان «سند»، درج می کنند و می نویسند:

“بینش شگفت انگیز زنده یاد خلیل ملکی به گواهی اسناد

خلیل ملکی خطاب به دکتر مصدق گفت:

«آقای دکتر مصدق! این راهی که شما می پیمائید به جهنم می رود، ولی ما تا جهنم با شما هستیم.»”

(ــ توجه خوانندگان محترم را به توضیح در پانویس شماره ١۴ جلب می کند. ) (١۴)

 حتی اگرفرض کنیم که آن مطالب مندرج در مقدمه کتاب تاریخ سیاسی خلیل ملکی (صفحات  ١٠٣ و ١٠۴)، طی «سند سازی» تحریر و تنظیم نشده و چنان اظهاراتی از سوی شادروان خلیل ملکی واقعأ بیان شده باشد. روشن نیست که  چرا آن پژوهشگران محترم که خود ۵٠٨ سند سرّی  را ترجمه کرده و از آن طریق با محتوی آن اسناد آشنا بوده اند، باین موضوع  توجه نکرده اند که  محتوی برخی از آن اسناد سرّی بیانگر این موضوع بوده اند که دولتهای استعمارگر انگلیس و ایالات متحده آمریکا و دیپلماسی پنهانی آنان، مدتها قبل از برگزاری «رفراندوم»، مصمم به برکناری دولت دکترمصدق بوده و علیه آن بطور مستمر توطئه می کرده اند، بعنوان پژوهشگر، نمی بایستی آن چنانی به تفسیر آن نقل قول می پرداختند!!

با توجه به محتوی آن اسناد ترجمه شده، که حکایت از توطئه دولتهای استعمارگر و ایادی آنان در وطنمان ایران دارند، اگربناباشد در رابطه با  برگزاری رفراندوم به دکتر مصدق اعتراض  نمود، آن اعتراض حتمأ  نمی تواند از سوی طرفداران «حاکمیت ملی »  و استقلال ایران مطرح شود که چرا آن سیاستمدار وطنخواه و استقلال طلب ایرانی به آن استعمارگران وحامیان و ایادی ایرانی آنان این امکان را نداده است تا آنان بتوانند به خواست شوم خود در امر برکناری دولت ملی ، جنبه قانونی بدهند!!

در صفحه ٨۵۵ کتاب «خواب آشفته نفت» بقلم دکتر محمد علی موحد، می خوانیم:

« حسیبی[مهندس کاظم حسیبی ـ توضیح از منصور بیات زاده] در یادداشت مورخ ٢١ تیر ١٣٣٢ (یعنی یک ماه پیش از وقوع کودتا) از قول مصدق می‌‌نویسد که گفت:

«مجلس طبق نقشه خارجیان، اگر حالا نباشد، یک ماه دیگر، با یک رأی غافلگیری وقتی مقدمات مهیا شد دولت را ساقط می‌‌کند و با این ترتیب ملت فداکار را من دست‌ بسته و به یک صورت قانونی تسلیم اجانب کرده‌ام».

و یا در «میزگرد تحلیل ملی شدن صنعت نفت با حضور انور خامه‌ای، فریدون مجلسی و سید علی محمودی/ از اقتصاد بدون نفت تا کودتای ۲۸ مرداد» که در اسفندماه سال ١٣٨٩ در تهران برگذار شده بود، آقای دکتر فریدون مجلسی که یکی ازشرکت کنندگان آن میزگرد بوده است، طی گفتارخود بیان می کند:
“… آن موج ضد استعماری که در میانه قرن بیستم در تمام جهان استعمارزده برخاسته بود به ایران هم آمد. یعنی یک آگاهی و یک خودآگاهی در ایران به وجود آمد. سیاست‌های ناسیونالیستی هم که از سال ١٣٠٠ شمسی به بعد در ایران آغاز شده بود به این وضع کمک می‌کرد تا مردم در برابر رفتارهای اهانت آمیز انگلیسی‌ها بایستند. آن رفتارها به مراتب بدتر از خسارت‌های مادی بود که به ایران می‌زد و به خودشان این حق را می‌دادند که در کشور خودمان با ما بدتر رفتار بکنند تا آن کسانی که آنها را بردگان و ملل تحت استعمار خودشان می‌دانستند. مسئله ورود سگ و ایرانی ممنوع، به محل زندگی اینها در ساختمان‌های مسکونی شرکت نفت یک صحبت دور از واقعیت نیست رفتارهایی که شرکت نفت با انگلیسی‌ها داشت و رفتارهایی که با ایرانی‌ها می‌شد در همان محدوده شرکت نفت که تنها سازمان بزرگ اقتصادی ایران بود، بر کسی پنهان نیست.

 در«شرکت نفت انگلیس و ایران» به جای به‌کارگیری ایرانی‌ها عده زیادی تکنسین و عناصر هندی را به کار گمارده بودند. به نظر من، اگر قرارداد گلشائیان و اگر قرارداد سپهبد حاج علی رزم آرا امضا هم شده بود از نظر اقتصادی چندان تفاوتی با ملی شدن صنعت نفت نمی‌کرد. آنچه که در ملی شدن صنعت نفت ایران اهمیت داشت بر پا شدن آن شور ملی و بازگشت اعتماد به نفس ملی بود و آن چیزی بود که در سال ١٨٢٨ با قرارداد ترکمنچای از دست داده بودیم و خودمان را در برابر غرب و چشمهای آبی ذلیل و ناتوان دیدیم، آن را داشت جبران می‌کرد و آن را نیز جبران کرد.” (تاکید از منصور بیات زاده)   

با توجه به مطالب جالبی که آقای دکتر فریدون مجلسی طی گفتار خود در باره فضای سیاسی ای که قبل از ملی شدن صنعت نفت بر وطنمان ایران حاکم بود، اشاره کرده بود؛ متأسفانه در ادامه گفتار خود، جملاتی از مقدمه کتاب «تاریخ سیاسی» خلیل ملکی ، همان جملاتی که داریوش فروهر آن را «دروغ محض» خوانده بود (صفحات ١٠٣ و١٠۴) ، بخاطرمنفی جلوه دادن تصمیمات و عملکرد دکتر مصدق در رابطه با «رفراندوم» نقل می کند و بیان می دارد:  

« این تفاوت یک حقوقدان و یک سیاستمدار است. سیاستمدار باید با آرامش از یک حقوقی صرفنظر کند و بتواند منافعی را به دست بیاورد وگرنه احساسات، هیجان، ناسیونالیسم و خوب بودن کافی نیست. البته مصدق مرد بسیار خوبی بود. در این هیچ تردیدی نیست.

…. ولی عقلایی هم بودند که می‌دانستند. مرحوم خلیل ملکی، یکی از شریف‌ترین سیاستمداران ایران بود. ملکی به او گفت: «آقای مصدق تو داری ما را به جهنم می‌بری ولی تا جهنم هم دنبالت می‌آییم.» خلیل ملکی این جمله معروف را گفت. او دانا بود و می‌دانست دارد به کجا هم می‌رود. اما به وفاداری خودش پایبند بود.».(١۵)

آیا از گفتار دکتر فریدون مجلسی نمی توان چنین نتیجه گیری کرد که اگردکتر مصدق، رهبر نهضت ملی ، بخاطر اینکه بعنوان  فردی «دانا» نامش در تاریخ ثبت می شد، حتمأ می بایستی  به ارزشهای سیاسی ای که در شکل گرفتن «نهضت ملی » مؤثر بودند، پشت می کرد و درنهایت تسلیم سیاست و خواست استعمارگران انگلیسی و آمریکائی می شد، تا «راهی » که او در رابطه با برگزاری  «رفراندوم» انتخاب می کرد، به «جهنم» ختم نشود؟!

 متأسفانه دکترفریدون مجلسی همچون دکتر محمدعلی کاتوزیان باین موضوع توجه ننموده اند که برگزاری «رفراندوم»، وضعیت سیاسی در ایران بوجود آورد که بعد از گذشت ۶٠ سال از آن ماجرا، هنوز آن «برکناری » در دستور بحث آزادیخواهان و استقلال طلبان ایرانی قرار دارد، و «دانایان» ، «برکناری» دولت ملی را با جملاتی همچون « دولتی رفته و دولتی آمده است» ، نمی توانند توجیه کنند و «عقلا» با صراحت از کودتائی که سازمانهای جاسوسی سیا و انتلیجنت سرویس در آن نقش محوری داشته اند، صحبت می کنند.

برای روشن شدن موضوع بحث وقضاوت درباره عملکرد دکترمصدق، ازجمله برگزاری«رفراندوم» ، ضروری است تا به رئوس آن بخش از «ارزش» های فکری دکتر مصدق که در رابطه با موضوع دفاع از منافع ملت ایران ، حق حاکمیت ملی (اشتات سوورنیتت) و استقلال ایران، نقش و تأثیر محوری داشتند اشاره نمود، و خاطر نشان کرد که اصولا درچه رابطه و خواست و اهدافی، «نهضت ملی ایران» شکل گرفت! وچه تفاوتی بین نیروهای وابسته به بیگانه و نیروهای طرفدارمنافع ملت ایران، «حاکمیت ملی» (اِشتات سوورنیتت) و استقلال وجود دارد!

بعد از پایان جنگ جهانی دوم، جهان در بین فاتحین جنگ به دو «بلوک» تقسیم شده بود.« بلوک شرق»  برهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و «بلوک غرب» برهبری ایالات متحده آمریکا، که بسیاری از کشورهای  باصطلاح مستقل جهان، که همگی از اعضای سازمان ملل بودند، بنحوی جزو «اعضا» و یا« اقمار»  یکی از آن دو «بلوک» محسوب می شدند.

اگر چه ایران، در ظاهر بعنوان یک کشور مستقل  شناخته می شد و عضو سازمان ملل متحد بود. اما طی جنگ جهانی دوم خاک ایران از سوی ارتش متفقین( انگلیس ، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی) اشغال شده بود و هر یک از دولتهای اشغالگر، سعی داشتند تا بر سیاست و فعالیتهای اجتماعی در ایران تأثیر گذارباشند و در این رابطه، بخاطر گسترش نفوذ و کسب هژمونی سیاسی،بین آن دولتها و طرفداران ایرانی شان رقابت وجود داشت. اما دولت انگلیس بخاطر نفوذ شرکت نفت انگلیس در حوزه های سیاسی ـ اجتماعی ایران وحتی دربارشاه، ایران را جزو اقمار خود بحساب می آورد و درهمین رابطه بود که در چگونگی روند سیاسی ایران در بسیاری از موارد، ازجمله انتخاب نخست وزیر و هیئت دولت…، تعیین تکلیف می کرد!!

با توجه به آن شرایط و وضع سیاسی که بر ایران حاکم بود، دکترمصدق که بعنوان نماینده اول تهران در چهاردهمین دورۀ مجلس شورای ملی از سوی اهالی تهران انتخاب شده بود، با طرح تز «سیاست موازنه منفی»، کوشش نمود تا موضوع دفاع از «استقلال» و در واقع «حاکمیت ملی» (اشتات سوورنیتت) ایران، (١۶) را به یکی از خواست های محوری فعالیت ها و مبارزات خود تبدیل نماید! «خواست و هدفی» که درنهایت در  مغایرت و تضاد با وضعیت حاکم برجهان بعد از جنگ جهانی دوم ــ تقسیم جهان به دو بلوک ــ ، و بخصوص منافع دولت استعمارگر انگلیس قرارداشت. در همان رابطه بود که دکتر مصدق در مجلس شورای ملی دوره چهاردهم با واگذاری امتیاز نفت به شرکتهای نفتی ایالات متحده آمریکا مخالفت کرد، موضوعی که حزب توده ایران و نمایندگان آن حزب  در مجلس شورای ملی با وی همسو و همآهنگ بودند. در آن زمان دکتر مصدق لایحه تحریم امتیاز نفت به کشورهای بیگانه  را به مجلس شورایملی دوره چهاردهم ارائه داد که مورد تصویب نمایندگان مجلس قرار گرفت و به «قانون» تبدیل شد.همان «قانونی» که بعدأ کمک بزرگی  به قوام السلطنه در مذاکره با استالین در رابطه با  خواست تخلیه «ارتش سرخ» از مناطق اشغالی شمال غربی ایران نمود! چونکه محتوی آن قانون، بر این امر تاکید داشت که انعقاد هرنوع امتیازو قراردادی با بیگانگان احتیاج به توافق نمایندگان مجلس شورای ملی داشت!!

با کمی دقت و توجه به محتوی اظهارات دکتر مصدق در مجلس شورای ملی  ــ چهاردهمین دوره قانونگذاری ــ  باید باین نتیجه رسید که دفاع از ارزش های «حاکمیت ملی»(اشتات سوورنیتت) و استقلال، در کنار دفاع از «حاکمیت قانون» و «حاکمیت ملت»،«معیار» تعیین کننده و جهت دهنده ی سمت و سوی مبارزات و فعالیت های دکتر مصدق بوده است. برپایه آن نظرات و عقاید در آن مقطع تاریخی، «نیروی سوم سیاسی ـ اجتماعی» که بهیچ یک از آن دوبلوک  شرق و غرب وابسته نبود، گام به گام در وطنمان ایران شکل گرفت. نیروئی که به «ملیون» معروف شد. در حالیکه  خلیل ملکی که از خواست واگذاری نفت شمال ایران به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که معاون کمیسار خارجی روسیه، «کافتارا دزه» در هنگام سفر خود به ایران در تاریخ ١١ آذر ١٣٢٣ خواستار شده بود، پشتیبانی نمود. در واقع،  دفاع از «نهضت جهانی» برهبری «شوروی»، «معیار» تعیین کننده و جهت دهنده مبارزات و فعالیت ها ی او در آن مقطع تاریخی بود.

 در واقع سیاست و عملکرد دکتر مصدق که برپایه عدم وابستگی به دوبلوک موجود در آن مقطع تاریخی مطرح بود، سبب شکل گرفتن نیروی سومی بنام «ملیون» درجامعه ایران شد. در حالیکه  خلیل ملکی در آن مقطع تاریخی در دفاع از «نهضت جهانی» که چیزی جز حمایت از بلوک شرق برهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نبود،فعالیت می کرد! در همان رابطه بود که خلیل ملکی با طرح ۴ ماده ای « تحریم امتیاز نفت » که همچنین مانع واگذاری امتیاز نفت شمال ایران به شوروی ( روسیه) می شد، به سیاست دکتر مصدق انتقاد و اعتراض داشت. موضوعی که برخی  از طرفداران خلیل ملکی سعی دارند برآن سرپوش بگذارند!!

بنابر اظهارات دکتر انورخامه ای، خلیل ملکی، در آن مقطع تاریخی ، یکی از گردانندگان اصلی تبلیغات علیه دکتر مصدق بوده است.

با توجه به توضیحاتی که اشاره رفت، آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، بعنوان یکی از طرفداران خلیل ملکی، سعی کرده است تاریخ سیاسی آن دوران را بصورتی تحریر کند که بر بسیاری از عملکرد ها و تصمیمات سیاسی خلیل ملکی سرپوش بگذارد و یا آنها را وارونه جلوه دهد و در همین رابطه است که او بیان کرده است که خلیل ملکی اولین پرچمدار مبارزه با دو بلوک شرق و غرب و در واقع «نیروی سوم» در ایران بوده است! در نوشته ای که لینک آن درپانویس شماره ١٧  همین نوشته ذکر شده است اشتباه بودن اظهارات وی  را در آنمورد توضیح داده ام. با طرح آن موضوع  در این نوشته،خواستم اطلاعات بیشتری درباره چگونگی شیوه تاریخنگاری آن استاد محترم دانشگاه آکسفوردِ انگلیس ارائه داده باشم.(١٧)

جالب اینکه، خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ، طی مقالاتی در روزنامه ی «شاهد»، کارزار تبلیغاتی علیه حزب توده بپا می کند و شدیدأ از مواضع آن حزب ــ حزبی که خود نقش تعیین کننده و محوری در تنظیم مواضع آن حزب علیه سیاست و نظرات دکتر مصدق و در دفاع از خواست معاون کمیسار خارجی روسیه، «کافتارا دزه» داشته است ــ ، انتقاد می نماید.(١٨)

و «جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی» که خلیل ملکی یکی از بنیانگذاران آن «جامعه» بود، بعدأ در رابطه با فعالیت و مواضع اتخاذ شده از سوی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم،چنین اظهار نظر کرد:

«مرحلۀ اخیر نهضت ملی ایران از زمانی شروع شد که قانون تحریم امتیاز نفت به مجلس پیشنهاد و تصویب گردید.این قانون معیار و محکی بود تا عمال بیگانه را از صفوف ملت ایران جدا سازد.بعدها مبارزه برای آزادی انتخابات، شکل جبهه ملی به خود گرفت و مبارزه برای استیفای حقوق ملی به آن جبهه یک محتوا و برنامه داد.» (١٩) (تکیه از منصور بیات زاده)

با توضیحاتی که اشاره رفت، تا اندازه ای روشن شد که کدام یک از ارزش های سیاسی ـ اجتماعی برای دکترمصدق، «ارزش» محوری و تعیین کننده داشته  که وی در دوران نخست وزیری اش نیز بر آنها تاکید می کرده است و بهیچوجه حاضر نبوده است تا سیاست و عملکردی را برخلاف آنها اتخاذ نماید. اتفاقأ بخاطر پافشاری برآن ارزش هاست که وی جایگاه والائی در نهضت ملی ایران کسب نموده است!  

حال به ادامه بحث درباره مقاله استاد محترم دانشگاه آکسفوردِ انگلیس ادامه می دهم.

از هنگامی که دکتر محمد علی کاتوزیان آن مقدمه را بر کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی نوشت ـ اسفند ١٣۵٨ (فوریه ١٩٨٠) تا دیماه  ١٣٩٢( ژانویه ٢٠١۴) که نوشتۀ « ناظران می‌گویند … روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق» را برشتۀ تحریر در آورد تا سخنان اعتراضی مرحوم فروهر را به حاشیه رانده و اثر سخنان وی را در میان ایرانیان ، بخصوص علاقمندان تاریخ معاصر ایران بی تأثیر نماید، ٣۴ سال گذشت. بسیاری از اسناد و مدارک «سرّی»، اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه از آرشیوهای دولتی انگلیس، ایالات متحده آمریکا، فرانسه… ، که بخشی از آنها نیز تا کنون به زبان فارسی ترجمه شده اند، گواهی بر این  واقعیت دارند که از همان ماه های اول شروع نخست وزیری دکتر مصدق، برخی از مقامات دولتی و سیاستمداران انگلیس، با کمک ایادی خود در ایران، با وجود اینکه تصمیمات وعملکرد دولت دکترمصدق درخدمت دفاع از منافع ملی، حاکمیت ملی(اِشتات سوورنی تیت)  و استقلال ایران بود؛ سیاست و عملکردی که کاملا درتطابق و همسو با  اصول قانون اساسی ایران، منشور سازمان ملل و اعلامیۀ جهانی حقوق بشرقرار داشت،از طرق مختلف علیه آن دست به توطئه زدند و درجهت تضعیف و برکناری آن عمل نمودند!

از آن مقطع تاریخی  که برای برخی از سیاستمداران و دولتمردان آمریکائی، بویژه پس ازپیروزی حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری و  بقدرت رسیدن پرزیدنت ژنرال دوایت دیوید آیزنهاور، ریچارد نیکسون، برادران دالس ( جان فاستر دالس وزیر امورخارجه و آلن دالس رئیس “سیا”)، باین نتیجه می رسند که ادامه حکومت دکترمصدق بنفع سیاست استعماری دولت ایالات متحده آمریکا نیست، سیاست خود را  در رابطه با ایران، با سیاست استعماری دولت انگلیس کاملا همسو نمودند. در همین رابطه  می باشد که مقامات دولتی و امنیتی ایالات متحده آمریکا به پشتیبانی از سیاست دولت انگلیس و منافع  ٧ خواهران نفتی (٢٠) درجهت برکنار کردن دولت دکتر مصدق اقدام نمودند و در آن رابطه تمام قوانین بین المللی را پایمال کردند.

اسناد و مدارک منتشر شده از آرشیو های دولتی کشورهای انگلیس و آمریکا… ، بیانگر این واقعیت تلخ است که، موضوع:

 

 باشکست روبرو کردن «نهضت ملی ایران» برهبری دکتر مصدق، از مهمترین اهداف  وخواست های مقام های دولتی و فعالان سیاسی دولتهای انگلیس و ایالات متحده آمریکا، بوده است. آنهم بدین منظور که، خواست و هدف محوری «نهضت ملی ایران»، همان سیاستی که دولت ملی دکتر مصدق در دستور کار خود داشت، نتواند  به الگوئی برای دیگر ملت های دربند جهان تبدیل گردد!

 

محققین،پژوهشگران، تاریخنگاران وتحلیل گران ایرانی همچون دکتر مصطفی علم، دکتر فخرالدین عظیمی، دکتر محمدعلی موحد، دکتر یرواند آبراهامیان، پرفسور خسرو شاکری (زند)،  دکتر محمد امینی، … در نوشته ها و کتابهای خود به اسناد آزاد شده از آرشیو های دولتی کشورهای انگلیس و آمریکا اشاره نموده و از آن طریق کمک به روشنگری درباره ماهیت  سیاست و عملکرد دیپلماسی آن دولتهای استعمارگرو هژمونی طلب ، نموده اند. همانطور که قبلا اشاره رفت، بخشی از آن اسناد و مدارک را دکتر احمدعلی رجائی و بانو مهین سَروری (رجائی) به زبان فارسی ترجمۀ کرده اند که بضمیمه آن، متن کامل سخنرانی دکتر مصدق در دفاع از «حاکمیت و حقوق ملت ایران» در جلسات شورای امنیت سازمان ملل متحد (مربوط به اسناد شماره ١١۵ ـ ١١٣ آن مجموعه) و متن سخنرانی دکتر مصدق در دادگاه لاهه  (مربوط به سند شماره ١٧٩ آن مجموعه ) را منتشر کرده اند. مطالبی که محتوی آنها دقیقأ بیانگر تاکید دکتر مصدق بر اصل «حاکمیت ملی»و استقلال ایران است. مطالبی که تعمدأ مورد توجه استعمارگران جهانی قرار نگرفت.

 همچنین ضروریست در همین رابطه یادآورشود که نویسندگان و پژوهشگران غیر ایرانی، نظیر مارک گازیوروسکی و مالکوم برن… با انتشار مطالبی پیرامون مصدق، نفت و کودتای ٢٨ مرداد کمک به روشن شدن جوانب وضع  سیاسی آن مفطع تاریخی و چگونگی عملکرد دولتهای انگلیس و ایالات متحده آمریکا، نموده اند.

* ـ دکتر محمد علی موحد نویسنده کتاب «خواب آشفته نفت»،(٢١) در رابطه با موضوع براندازی دولت دکتر مصدق و نقش بیگانگان در آن ماجرا چنین می گوید:

 «من این‌‌گونه ترسیم می‌کنم یا واقعاً چنین بود؟ کوشش برای براندازی مصدق از طریق پارلمان و آوردن دولتی دیگر به ظاهری مطابق با قانون یک بار در اواخر تیر ١٣٣١ صورت گرفت، و بی‌نتیجه ماند. صبح ٢۶ تیرماه استعفای مصدق اعلام شده و مجلس به زمامداری قوام اظهار تمایل کرده بود. در جلسه‌ سری مجلس چهل نفر از چهل و دو نفر عده حاضر از قوام هواداری نموده بودند و پس از این مقدمات بود که فرمان نخست‌‌وزیری قوام از سوی شاه صادر شد. ماجرا ظاهراً در چهارچوب قواعد دموکراسی قرار داشت اما سکنجبین صفرا فزود و مصدق این بار با نیرو و اعتبار بیشتری بر سریر حکومت نشست. وزیر مختار بریتانیا در ٢٢ ژوئیه ١٩۵٢ یعنی فردای سی تیر در گزارشی که به لندن فرستاد مصدق را متهم به جنون خودبزرگ‌ بینی کرد و گفت:

«اینک هیچ چیز که بتواند از افتادن ایران در دست کمونیست‌ها جلوگیری کند جز کودتا باقی نمانده است» (خواب آشفته نفت، صفحه ٧٨٨).

روزنامه منچسترگاردین در شماره مورخ ٢٩ ژوئیه ١٩۵٢ نوشت: حوادث هفته گذشته تهران ثابت کرد که دکتر مصدق برای مدت مدیدی با قدرت و اختیارات بیشتری و با پشتیبانی مردم زمامدار خواهد بود. اما آن روزنامه مشکل کنار آمدن با مصدق را هم گوشزد کرد که توافق با وی «به منزله این خواهد بود که عراقی‌‌ها و کویتی‌‌ها و دیگر مردمان سایر کشورهای خاورمیانه را که انگلیس دارای منافع نفتی در آنجاها می‌‌باشد دعوت به پاره کردن و دور انداختن امتیازنامه‌های خود» کنند (اسنادی از قیام سی تیر، مجموعه‌ اسناد تاریخی شماره ٢٢، صفحه ٧٣٢).(تاکید از منصور بیات زاده).

 حسیبی در یادداشت مورخ ٢١ تیر ١٣٣٢ (یعنی یک ماه پیش از وقوع کودتا) از قول مصدق می‌‌نویسد که گفت: «مجلس طبق نقشه خارجیان، اگر حالا نباشد، یک ماه دیگر، با یک رأی غافلگیری وقتی مقدمات مهیا شد دولت را ساقط می‌‌کند و با این ترتیب ملت فداکار را من دست‌ بسته و به یک صورت قانونی تسلیم اجانب کرده‌ام» (خواب آشفته نفت، صفحه ٨۵۵).( تاکید از منصور بیات زاده).

مصدق می‌‌خواست به هر قیمتی که شده مانع از آن گردد که براندازی او را صورت قانونی بدهند یعنی کودتا را در قیافه‌ یک تصمیم پارلمان گریم کنند. با منحل کردن مجلس، او این راه را بست و کودتا ناچار لخت و عریان در زشت‌ترین و منفورترین چهره‌‌ها به میدان آمد…

با کنار رفتن ترومن و اچسن از صحنه سیاست آمریکا و روی کار آمدن ایزنهاور و دالس، آمریکا موضع بریتانیا را در سه مورد اساسی پذیرفت: اول آنکه هیچ‌گونه معامله با دولت مصدق صورت نگیرد و او به هر شکل که شده، از صحنه سیاست ایران بیرون رانده شود. دوم و سوم آنکه ایران به جهت الغای قرارداد هم جریمه شود (اخذ غرامت) و هم در راه‌اندازی مجدد نفت آن کشور طوری عمل نشود که در مقایسه با کشورهای نفت‌خیز دیگر منافع و مزایای بیشتری عاید آن گردد (خواب آشفته نفت، از کودتای ٢٨ مرداد تا سقوط زاهدی، صفحه ٣٩۴) (تاکید از منصور بیات زاده).

…آنچه من [دکتر محمد علی موحد ـ توضیح از منصور بیات زاده] «شاهکار سیاسی» خوانده‌‌ام توسل مصدق به رفراندوم برای انحلال مجلس است که تا آن تاریخ سابقه نداشت، سران متنفذ نهضت هم با آن مخالف بودند (خواب آشفته نفت، ص ٨۵۶).

 نتیجه رفراندوم در عین حال که نقشه مخالفان را برای ساقط کردن دولت به صورت قانونی ناکام می‌گذاشت شاه را نیز به حفظ دولت و خودداری از عزل مصدق ملزم می‌‌ساخت. مورخ صاحب ‌نظر معاصر فخرالدین عظیمی نیز این تعبیر مرا موجّه دانسته و مورد تأیید قرار داده است (حاکمیت ملی و دشمنان آن، صفحه ٢١۶).( تاکید از منصور بیات زاده).

 آنچه من درباره ابلاغ شامگاهی حکم عزل گفته‌ام این است که «دادن رسید با قید تاریخ و ساعت به فرمان عزل و در همان حال دستور توقیف و خلع سلاح آورنده فرمان، حکایت از تسلط عجیب وی (مصدق) بر اعصاب خود دارد. در آن شب ٢۵ مرداد وی هوشیارانه و با اعتماد به نفس کامل تحرکات دشمن را زیر نظر داشت» (خواب آشفته‌ نفت، صفحات ٨۵٧- ٨۵۶).

هدف مصدق از دادن رسید با قید تاریخ و ساعت و خلع سلاح آورنده فرمان البته عقیم گذاشتن نقشه کودتاگران و مستندسازی آن جریان کاملاً غیرعادی بود که در ساعت یک بعد از نیمه شب با چهار کامیون نظامی و دو جیپ ارتش و یک زره‌پوش به بهانه ابلاغ فرمان به خانه او آمده بودند. مصدق اگر این کار را نمی‌کرد و رئیس گارد شاهنشاهی را آزاد می‌گذاشت که کودتا در همان شب به انجام می‌رسید. راه عدم قبول بر وی بسته می‌شد. نخست‌وزیر معزول را به حال خود رها نمی‌کردند. مصدق می‌بایستی از صحنه سیاست ایران بیرون رانده می‌شد. اوباشی که برای این کار تجهیز شده بودند به خانه بی‌‌دفاع او می‌ریختند و در میان ابراز احساسات شاه‌پرستانه جزای «صیاد آزادی» را کف دستش می‌گذاشتند و شاید بلایی را که بر سر افشار طوس آوردند بر سر او می‌‌آوردند و بعدها هم اصلاً منکر می‌شدند که فرمان عزل چه وقت و در چه شرایطی به او ابلاغ شده بود. من تسلط وی را بر اعصابش ستوده‌‌ام که در تنگناها دست و پای خود را گم نمی‌کرد. وقتی تصمیم می‌گرفت دیگر تردید و دودلی به خود راه نمی‌داد و مطابق نقشه‌ای که در نظر داشت – چه خطا و چه صواب – عمل می‌کرد. در دادگاه گفت: «قلب من از فولاد است» و راستی چه اراده استوار و دل‌سخت و اعصاب قوی در زیر آن ظاهر شکسته و ضعیف و لرزان نهفته بود!»

* ـ پروفسور فخرالدین عظیمی نویسنده کتاب «حاکمیت ملی و دشمنان آن»(٢٢)

“شاه به این نتیجه رسیده بود که بقای سیاسی از طریق رعایت ظواهر به بیطرفی، و خودداری از مقابله با احساسات ملی، بهتر تأمین خواهد شد. او آماده بود هر اقدامی  را علیه مصدق نأیید کند به شرط آنکه این کار نیازمند دخالت یا درگیری مستقیم خود او نباشد و کسی نتواند وی را درگیر بپندارد.” (صفحه ١٠٠)

“شخصیتهای مهمی که از صف پشتیبانان مصدق کناره گرفتند و فعالانه به آنان پشت کردند عبارت بودند از: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، حسین مکی، مظفر بقایی و ابوالحسن حائری زاده. اینان که نقش مهمی در پدید آوردن جنبش ملی ایفا کرده بودند، نقشی بس مهمتر در از میان بردن آن بازی کردند. این گروه به مخالفان مصدق بدل شدند. دشمن کامی آنان کار دشمنان دیگر مصدق را بسیار آسان کرد…” (صفحه ۱۰۷)

“این یاران پیشین از ابراز هیچ انتقاد گزنده ای نسبت به مصدق فروگذار نکردند، اما در کمتر موردی پیشنهاد تأمل آمیز و سازنده ای به او دادند. آنان درباره مسائل پیچیده ای مانند موضوع نفت، دشواریهای اقتصادی، نظم و قانون، یا لوازم و مقتضیات یک نظام سیاسی مشروطه کارآمد، سخن و اندیشه مثبت و درخوری برای عرضه نداشتند و از حد سخنان کلی و شعار فراتر نمی رفتند.” (صفحه ۱۱۰)

“اساسی ترین عاملی که موجب دشمنی فزاینده کاشانی با مصدق، و خصومت دیرنده اسلام گرایان دیگر با او بود، این واقعیت بود که یک رهبر غیرمذهبی (سکولار) به پشتوانه باورها، ارزشها و احساسات ملی توانسته است یک آیت الله سیاسی بلندپایه را تحت الشعاع قرار دهد، ترفندهای او را خنثی کند و او را به حاشیه سیاست ایران براند.”(صفحه ۱۱۷)

“کودتا از بسیاری جهات ضربه فرجامین متمرکز و کوبنده ای علیه دولت آسیب پذیری بود که از آغاز روی کار آمدنش آماج ستیزهای بی امان بود و پیوسته دامنه امکانات و توانایی هایش کاسته شده بود. شاید مصدقیان می توانستند تلاشهای مخالفان خود را در مرداد ۱۳۳۲ فرو کوبند و فروپاشی دولت خود را در آن ماه مانع شوند، اما آنان با توجه به دشواری های سترگ و کوبنده ای که در پیش رو داشتند تنها به شرطی می توانستند بر سر کار بمانند که به ذهنیت، رهیافت و شیوه عملی انقلابی روی آورند، اما آنان در بنیاد برای چنین رویکردی نامجهز و ناکارآمد بودند.” (صفحه ۱۹۹)

“مصدق نخست وزیری را نه به عنوان رهبر یک حزب ریشه دار سیاسی و آماده برای کسب قدرت، بلکه به عنوان رهبر جنبشی ناهمگن و کمابیش خودانگیخته بر عهده گرفت. جنبشی که پشتوانه مصدق بود، در بنیاد، از گرایشی مخالفت اندیش ملهم بود و پایگاه مناسبی برای حکومتگری نبود. مصدق از پایگاه تشکیلاتی مؤثری برخوردار نبود و می بایست بیش از هر چیز، بر پشتیبانی و اعتماد عمومی تکیه کند. این پشتیبانی و اعتماد را نیز او به یاری وجهه ملی بی خدشه، پاکدامنی شخصی و دلبستگیهای وطن دوستانه، یا حیثیتی که طی سالیان دراز به دست آورده و حفظ کرده بود، پایدار نگاه می داشت. پشتیبانی و یاور مردمی از یک سو مایه توانمندی فراوان او بود، ولی از سوی دیگر نمی توانست آزادی عمل او را محدود نکند. او اغلب ناگزیر بود از سیاستها و اقداماتی که از دیدگاه سیاسی به مصلحت بودند، اما ممکن بود وجهه اجتماعی او را مخدوش کنند، بپرهیزد.” (صفحات ۲۰۶ ـ ۲۰۷)

“از میان بردن یا اعتبارزدایی از آرمان هایی بود که مصدق به بر کشیدن و تحقق آنها کمر بسته بود. هدف کودتا – که تنها به پشتوانه همدستی و هماهنگی نیروهای بیگانه و یاوران بومی آنها به نتیجه رسید – فقط این نبود که موضوع نفت به دلخواه کشورهای غربی حل شود. هدف اصلی دیگر این بود که آرمانها و تلاشهای ایرانیان برای حصول حاکمیت ملی و پیشرفت به سوی جامعه ای دموکراتیک ناکام بماند.” (صفحه ۲۳۰) (تاکید از منصور بیات زاده).

* ـ پروفسور یرواند آبراهامیان در کتاب «تاریخ ایران مدرن»(٢٣) در رابطه با کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ می نویسد:

“کودتای ٢٨ مرداد ماه  ١٣٣٢ را اغلب اقدام سازمان سیا برای نجات ایران از کمونیسم بین الملل نامیده اند. این اقدام، عملا، کار مشترک بریتانیاو آمریکا به منظور حفظ کارتل بین المللی نفت بود. طی این بحران، مهم ترین موضوع این بود که جه کسی کنترل تولید، توزیع و فروش نفت را در اختیار داشته باشد. در بیانیه های عمومی به عمد از به کارگیری واژه «کنترل» پرهیز می شد، اما در گزارش های محرمانۀ واشنگتن و لندن اصطلاحی بسیار رایج بود. از دیدگاه لندن، شرکت نفت ایران و انگلیس بزرگترین پالایشگاه جهان را در اختیار داشت و عملا دومین صادرکنندۀ بزرگ نفت خام در جهان و دارای سومین ذخیرۀ بزرگ نفتی بود. این شرکت همچنین برای خزانه داری بریتانیا ٢۴ میلیون پوند درآمد به صورت مالیات و ٩٢ میلیون پوند ارز تأمین می کرد؛ تأمین ٨۵ درصد از سوخت مورد نیاز ناوگان نیروی دریایی بریتانیا را برعهده داشت و همچنین ٧۵ درصد سود سالانه داشت که بخش عمده ای از آن در اختیار سهام دارانش در انگلستان و همچنین دیگر سرمایه گذاری های نفتی در کویت، عراق و اندونزی قرار می گرفت. از نظر واشنگتن ـ و همچنین لندن ـ  کنترل ایرانی ها بر نفت احتمالا پیامدهای دراز مدت ویران گری  به همراه داشت.این امر صرفأ یک ضربۀ مستقیم به منافع برینانیا نبود. ممکن بود کنترل نفت را کاملا در اختیار ایران قرار دهد. ممکن بود الهام بخش دیگر کشورها ـ به ویژه اندونزی، ونزونلا و عراق ـ شود، به طوری که آنان نیز از این رویه پیروی کنند و در نتیجه کنترل بازار بین المللی نفت از شرکت های نفت غربی به کشور های تولید کننده منتقل شود. همچنین تهدیدی بالقوه برای شرکت های آمریکایی و سایر کشور های غربی ـ و طبعأ دولت آمریکا و بریتانیا ـ بود. یکی از یادداشت های محرمانۀ بریتانیا در برشمردن این مخاطرات دراز مدت جمع بندی صریحی انجام داده است:

« ادامۀ فعالیت حداقلی صنعت [نفت] بدون مدیریت خارجی احتمالا برای ایرانیان مطلوب خواهد بود؛ اما مشکلاتی برای ما به وجود خواهد آورد: امنیت جهان آزاد به میزان بالای استخراج نفت از منابع منطقۀ خاورمیانه وابستگی دارد. اگر نگرش موجود در ایران به کشورهای عربستان سعودی یا عراق سرایت کند، کل ساختار [موجود] به همراه توانایی ما در دفاع از خود، دچار فروپاشی خواهد شد. بنابراین خرید نفت استخراجی [از ایران] حتی در حجم کوچک احتمالا پیامدهای خطرناک را به همراه خواهد داشت.

(British Ministry of Fuel, Memorandum on Persian Oil, FO 371/Persia1951/98608.)

نخستین تأثیر ملی شدن نفت، افتادن کنترل آن به دست ایرانیان خواهد بود. از دیدگاه امپراتوری (بریتانیا)، این امر صرفأ موضوعی مرتبط با سرنوشت و آیندۀ یک سرمایۀ کلان نیست؛ بلکه به سرمایۀ عمده ای مرتبط است که ما در حوزۀ مواد اولیه با آن سروکار داریم. کنترل این سرمایه اهمیت بسیار زیادی دارد. دربارۀ اهمیت این دارایی در تراز پرداخت ها و برنامۀ تجهیز تسلیحات ما صحبت شده است. اما درقلمرو مذاکرات دوجانبه، از دست دادن نفت که در حکم تنها مادۀ خام مهمی است که ما دراختیار داریم، عواقبی ادامه دارد و محاسبه ناپذیر به دنبال خواهد داشت. افزون براین، فرض وجود منافع یکسان بین جهان غرب و ایران در خصوص تعیین میزان استخراج نفت و همچنین تعیین خریداران و نحوۀ فروش آن، کاملا نادرست است. ایرانیان می توانند نفت و ارز خارجی مورد نیاز خود را با استخراج مقادیر بسیار کم تر نیز به دست آورند. بنابر تمام این دلایل، پادشاهی متحدۀ [انگلستان] باید کنترل بر منابع واقعی موجود را همچنان برای خود حفظ کند.»

(British Foreign Ministry, Memorandum on the Persian Oil Crisis, PO 371/Persia 1951/91471)

انگلیسی ها با افزایش حق امتیاز، سهیم کردن دیگر شرکت های غربی در مدیریت، و حتی پذیرش اصل ملی شدن نفت مادام که کنترل واقعی نفت همچنان در اختیار انگلیسی ها باشد، مخالفتی نداشتند. سفیر بریتانیا اذعان کرد که لندن آمادۀ عقد قراردادی فراتر از شرایط معمول تساوی (۵٠/ ۵٠) و پرداخت ۶٠ درصد از سود شرکت به ایران است؛ به شرطی که «کنترل» واقعی در اختیار شرکت های غربی باقی بماند:. «ظاهرأ برای ما برآوردن خواستۀ ایران (درمورد موضوع کنترل) بسیار بعید است … [بنابراین] کنترل عملی باید همچنان در اختیار ما بماند. ما تمهیداتی را برای تغییر این واقعیت دشوار مورد بررسی قرار داده ایم اما به نتایجی رسیده ایم که یا چنان خطرناک است یا چنان مبهم که حتی ایرانیان نیز آن را نمی پذیرند.»

British Ambassador, „Momorandum to London“ FO 371/Persia 1951/91606.

درعرصۀ عمومی نیز، انگلیسی ها به شدت و پیوسته بر این موضوع تأکید داشتند که رسیدن به مصالحه در واقع امکان پذیر نیست زیرا مصدق فردی «متعصب»، «دیوانه»، «پریشان حال»، «خیره سر»، «بی ثبات»، «نامتعادل»، «عوام فریب»، «نامعقول»، «کودک صفت»، «مزاحم و کله شق»، «فتنه جو»، «فرار و بی ثبات»، «به لحاظ حسی پیچیده»، «وحشی»، «حیله گر شرقی»، «بی تمایل به رویا رویی با واقعیت»، «خودکامه»، «بیگانه ترس»، «روبسپیرگونه»، «فرانکشتاین گونه»، «بی تمایل به شنیدن حرف های معقول و منطقی» و «دارای عقدۀ شهید نمایی» است. سفیربریتانیا به همتای آمریکایی خود یادآور شد که ایران ـ همانند هائیتی ـ کشوری «رشد نیافته و نابالغ» است؛ بنابر این لازم است دست کم تا یک دهه در سرپرستی یک شرکت خارجی بماند.

British Ambassador, „Comparison Between Persian and Asian Nationalisms in General,“ PO 371/Persia 1951/91464,

جناب درو پیرسون ــ  پیش کسوت ژورنالیسم آمریکایی هشدار داد که برای آمریکا بسیار خطرناک است که قیمت نفت و همچنین آیندۀ «جهان آزاد» در دستان مردی مانند مصدق و وزیر خارجه اش که به ناروا او را به فساد و فریب هیئت منصفه متهم کرده بود، قرار بگیرد: «چنین مردانی ما را وادار به جیره بندی نفت یا حتی ورود به جنگ جهانی سوم خواهند کرد.»

Washington Post, II July 1951.

وابستۀ مطبوعاتی بریتانیا در واشنگتن این شایعه را دامن زد که مصدق «تا جایی که می توانسته تریاک کشیده است.».

FO 248/Persia 1951/1527.

در یادداشت دست نویسی در وزارت امورخارجه تلویحأ آمده است که سفارت [بریتانیا]  در تهران، به طور منظم مطالبی نیش دار و مسموم برای وابستۀ مطبوعاتی در واشنکتن تهیه  می کرد تا از بی بی سی، پخش شود…

… آمریکاییان … در تیرماه ١٣٣١ به جمع بندی انگلیسی ها مبنی بر این که تنها راه معامله با مصدق سرنگون کردن اوست، رسیدند. سفیر آمریکا یک روز پس از بحران [٣٠ تیر ١٣٣١] گزارش کرده که «تنها یک کودتای نظامی می تواند شرایط را تغییر دهد و راه نجات را فراهم کند…» وی آن قدر از عوام در مقام منبع قدرتش ستایش کرده که برکنار کردنش به دست جانشین آتی از طریق شیوه های عادی قانونی غیر ممکن شده و این امر نگران کننده است.»

PO 371/Persia 1952/98602

سازمان سیا به همراه همتای بریتانیایی اش(SIS) MI6   از اواخر سال ١٩۵٢ / ١٣٣١ برنامه ریزی برای اجرای کودتای نظامی را آغاز کردند…

کودتای سال ١٩۵٣/ ١٣٣٢ پیامدهایی بسیار درازمدت و عمیق برجای گذاشت. شاه مصدق را از میان برد اما هرگز از جذبۀ معنوی او ــ که از بسیاری جهات قابل قیاس با دیگر قهرمانان بزرگ ملی معاصر جهان چون گاندی، ناصر و سوکارتو بود ــ  خلاصی نیافت…» (٢۴)

* ـ پروفسور خسرو شاکری (زند) (٢۵) در نقد کتاب آبراهامیان می نویسد:  کتاب آبراهامیان چند بخش دارد: نخست، تشریح مختصر، اما دقیق، مسئله نفت و کشمکش دکتر مصدق با دو دولت بریتانیا و امریکا بر سر کنترل نفت ایران توسط دولت منتخب مردم ـ نه چنانکه غربیان می خواستند ـ مستقیماً به دست شرکتهای نفت یا از طریق بانک بین المللی. اگرچه این تشریح تازه نیست وپیش از آبراهامیان این کار را به نحو مفصلتری دکتر مصطفی علم در کتاب نفت، قدرت و اصول (تهران، نشر چاپخش، ١٣٧٧) انجام داده است، اما چون آن کتاب مفصل و تا حد زیادی حرفهای است در ایران عنایت زیادی به آن نشد، درحالیکه در امریکا ناشر دانشگاهی اش آن را چند بار به چاپ رساند. اهمیت کتاب آبراهامیان در این است که این امر را خلاصه تر و با بیانی آسانتر برای خوانندگان تشریح کرده است. بخش دوم آن درباره کودتای ٢٨ مرداداست که با تکیه به اسناد و مدارک غیرقابل انکار ثابت میکند که چرا وچگونه این کودتا صورت گرفت. امر کودتا نیز در گذشته برای نخستین بار توسط مارک گازیوروسکی (در مقاله منتشره درIJMES، 1978) ) و سپس در کتابی که وی با همکاری مالکوم برن (Byrne) منتشر کرد، آمده است (که این دومی گویا به فارسی برگردانده نشده است، مگر فصلی از آن توسط دکتر فخرالدین عظیمی، باعنوان «حاکمیت ملی و دشمنان آن: پژوهشی درکارنامه مخالفان بومی و بیگانه مصدق»، تهران، نگاره آفتاب، ١٣٨٣). کار آبراهامیان در موضوع کودتا باز این تفاوت را دارد که این موضوع را بسیار جمع و جورتر تشریح کرده است و خواننده ایرانی غیرحرفهای راحت تر آن را درک می کند.

آنچه در این اثر آبراهامیان در درجه اول اهمیت قرار دارد این است که، برخلاف آثاریادشده در بالا پیرامون کودتا، وی براساس اسناد و مدارک امریکایی وبریتانیایی ثابت می کند که این تز که گویا کودتا برای مقابله با«خطرکمونیسم» و «نجات ایران از چنگال کمونیسم» انجام گرفته بود، تز نادرستی است؛ بلکه، برعکس، علت کودتا این بود که مصدق طی دو سال مذاکره پیرامون کنترل نفت(از مرحله استخراج تا فروش آن بنابر قیمت بازار جهانی) که در دست ایران بماند، یعنی اصل                  حاکمیت ملی ایران که اصل و روح قانون ملی کردن نفت بود، می خواست حقوق ایران به طور کامل رعایت شود، در حالی که بریتانیا و امریکااز طریق انواع فرمولهای حیله گرانه می خواستند کنترل نفت را در دست خودبگیرند و به ایران تنها درآمد کمی بیشتر بپردازند درست همان فرمولی که درقرارداد کنسرسیوم به دولت دست نشانده کودتا دیکته شد. البته، این نخستین باری نیست که این تز مطرح میشود، زیرا دکتر مصطفی علم در کتاب فوقالذکرخود به این تز، هرچند مختصر، پرداخته است.

من در کتابی که ژانویه ٢٠١٣ منتشر کردم (خ. شاکری، استالین وترومن: غروب شوکت احمد قوام السلطنه «جناب اشرف». نقدی بر تاریخنگاری ایدئولوژیک،آلمان، دو جلد 792 صفحه، (aqavastwilight@gmail.com)   ، همین تز را به طور مفصل طرح و تحلیل کردم و با تکیه به اسناد بریتانیا، امریکا و فرانسه نشان دادم که علت اساسی کودتا منافع اقتصادی غرب از نفت ایران و همچنین این بود که دول بزرگ غربی می هراسیدند ـ و در گزارشهای محرمانه به آن معترف بودند که امر ملی کردن نفت ایران سرمشقی برای سایر ملتها در قاره های آسیا، آفریقا و امریکای لاتین خواهد شد و البته باوجود کودتا چنین هم شد. (تاکید از منصور بیات زاده).

افزون بر این، در این کتاب برپایه اسناد محرمانه انگلیس و امریکا همچنین پژوهشهای دانشگاهی ثابت میشود که آن دو دولت، از همان روزهای نخست وزیری مصدق خواهان براندازی آن بودند و در درجه نخست از طریق فشارهای مالی واقتصادی؛ اما به تدریج، چون دریافتند که مصدق توانست با موازنه ارزی وموازنه بودجه کشور، وضعیت اقتصادی را روزبه روز بهتر کند و لذا، سقوط او ازطریق انهدام اقتصاد میسر نبود برنامه کودتا را ریختند. بنابراین تصمیم به امر کودتا بر اساس این دلایل بود: منافع غرب در منابع زیرزمینی ایران و سرزمینهای مشابه و ناتوانی فشارهای اقتصادی که مصدق موفق شد ترمیم کند.

شاکری در مورد انحلال مجلس هفدهم هم میگوید: مجلس هفدهم هم که اکنون به طور مستند ثابت شده است عمده نمایندگانش با دریافت وجوه ازسفارت بریتانیا و امریکا با سیاست ملی مصدق مخالفت می ورزیدند، به اساس قانون اساسی خدشه وارد آورد و آن را نقض کرد. (تاکید از منصور بیات زاده).اختیاراتی که مصدق ازمجلس گرفت قانونی بودند و درعین حال قوانینی که او در چارچوب اختیارات وضع میکرد آزمایشی بودند و باید پس از شش ماه آزمایش به تصویب مجلس میرسیدند. (در ماه مه ۱۹۵۸ نخست وزیر فرانسه هم با کسب اختیارات شش ماهه از مجلس به همین ترتیب رفتار کرد). درباره رفراندوم باید تأکید ورزید که آن اقدام غیرقانونی نبود، چه در قانون اساسی ایران، همانند قوانین اساسی بسیاری ازکشورهای غربی در آن زمان، رفراندوم ذکر نشده و غیرقانونی اعلام نشده بود. به همین دلیل در ایتالیا پس از سقوط فاشیسم، دولت موقت برای تعیین سرنوشت کشور بین سلطنت گذشته و نظام جمهوری از راه رفراندوم نظر ملت را خواست.نخست وزیر ژنرال دوگل هم در سپتامبر ١٩۵٨ طی رفراندومی ـ که در فرانسه،مانند ایتالیا، پیشینه نداشت ـ قانون اساسی جمهوری پنجم را به تصویب ملت فرانسه رساند. وینستون چرچیل هم در زمان جنگ دوم، با اعلام وضعیت فوق العاده، همه قوانین اساسی کشور رامعلق اعلام کرد و بالاخره محمدرضا شاه هم، که هیچ اختیار قانونی برای رفراندوم نداشت، در زمستان ۱۹۶۳/۱۳۴۱با برگذاری رفراندومی اصلاحات ارضی و غیره خود را به رأی ملت گذاشت. بنابراین، اقدام به رفراندوم توسط دکتر مصدق ایرادی حقوقی نداشت. تنها ایرادی که میتوان به مصدق گرفت این است که ـ به خاطر پرهیز از زد وخورد بین موافقان و مخالفان انحلال مجلس ـ  محلهای اخذ رأی را از هم جداکرد. با این همه، تفاوت آرا آنقدر زیاد بود که نمیتوان گفت این وضع استثنایی کوچکترین تغییری در نتیجه آرا داشت.

* ـ دکتر محمد امینی نویسنده کتاب «سوداگری با تاریح ـ جلد یکم»، (٢۶) در رابطه با نقش ژنرال بیدِل اسمیت در کودتای ٢٨ مرداد می نویسد:

“ژنرال اسمیت در دوسال پایانی ریاست جمهوری ترومن، فرماندهی سازمان سیا را در دست داشت و همگان، او را یکی از مهندسان کودتاهای گواتمالا و ایران می دانند. پس از گزینش آیزنهاور به ریاست جمهوری، آلن دالِس، معاون اسمیت، به ریاست سازمان سیا نشست و اسمیت معاون برادر او، جان فاسترداِلس در وزارت امورخارجه شد. نویسنده ی زندگی نامه ی ژنرال اسمیت، در باره ی جایگاه او در سازمان دادن کودتاهای ایران و گواتمالا چنین می نویسد:

«ایالات متّحد نخستین پیروزی خویش را در پروژه ی دگرگونی حکومت در تابستان ١٩۵٣ [در ایران] به دست آورد که آغازی شد برای پروژه ی دوم [درگواتمالا]. اسمیت که تا این هنگام یا هر کارزار پنهانی سرناسازگاری داشت، نقشی چیره در دو پروژه یافت.» (صفحات ۴۴۵ ـ ۴۴۴)

اسمیت از وفادارترین پشتیبانان کودتا در کابینه ی آیزنهاور به شمار می آمد.

«در ژانویه ی ١٩۵٣، چند روز پیش از سوگند خوردن آیزنهاور، والتر بیدِل اسمیت، کیم روز ولت را به دفتر خود در سیا فراخواند و پرسید: این عملیات لعنتی ما کی بنا است آغازشود؟» (صفحه ۴۴۵)

نویسنده ی زندگی نامه ی اسمیت، به روشنی می نویسد که براندازی مصدّق از راه یک کودتای سازمان یافته به انجام رسید که ژنرال اسمیت در کانون آن بود.

«برادران دالس [ با ارزیابی اسمیت] موافقت کردند: در ۴ آوریل ١٩۵٣ [١۵ فروردین ١٣٣٢]، آلن دالِس بودجه ی یک میلیون دلاری را تصویب کرد و به پایگاه سیا در تهران پروانه داد که آن پول را هرگونه که سفیر و پایگاه صلاح بدانند، برای مهندسی سرنگونی مصّدق به کارگیرند.

سازمان سیا، کارآمد ترین مأمورخود، کرمیت روزولت را به تهران گسیل کرد. برنامه ی کودتا در آغاز این گونه بود که با پرداخت رشوه به نمایندگان مجلس و رهبران گروه های جداشده از جبهه ی مصدق او را وادار به کناره گیری کنند. پول به سوی رهبران دینی سرشناس سرازیر شد و ملاّیان، بانگ خداناشناس بودن و دشمنی مصدق را با اسلام بلند کردند. پول های دیگری در میان  افسران ارشد پخش شد. ١۵٠ هزار دلار دیگر برای به کارگرفتن مدیران رسانه ها خرج شد. هر آینه این کارها به براندازی مصدق نمی انجامید، راهکار نهایی دست زدن به یک کودتای نظامی به رهبری جانشین دستچین  شده ی سیا ژنرال فضل الله زاهدی بود»(صفحه ۴۴۵ ) ( تاکید از منصور بیات زاده)

در ١۶ آوریل ١٩۵٣ (٢٧ فروردین ١٣٣٢)، ارزیابی دقیقی از سوی سیا با نام «سازه های درگیر در براندازی مصدق»(Factors Involved in the Overthrow of Mosadeq) فراهم شد که اسمیت و دالِس از انگشت شمار دریافت کنندگان آن در وزارت امور خارجه بودند.

آلن دالس ـ آلن برادر جان فاستر و شریک حقوقی او، معاون سازمان سیا از فاصله ١٩۵١ و رئیس این سازمان در زمان کودتا تا سال ١٩۶١ بود. یادداشت ها، سخنرانی ها، نامه ها، گزارش ها و دیگر اسناد و پیکره های مربوط به دوران دراز کار او در سیا و سازمان سلف آن در دانشگاه پرینستون بایگانی شده است. درسرتاسر این بایگانی بزرگ، تنها در یک برگ، نیم اشاره ای به کودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢ به چشم می خورد که گواهی است از پاک سازی آن ها پیش از بایگانی شدن شان در دانشگاه پرینستون، آن سند، نامه ی سپاس و درود دالِس به کرمت روز ولت است برای «کاری که به نیکی انجام یافته» و دالِس این نامه را در یکم سپتامبر ١٩۵٣، یازده روز پس از کودتا نوشته است:

«کیم عزیز: هنگامی که تو از تعطیلاتی که به راستی شایسته اش هستی بازگردی، این یادداشت مرا روی میزت خواهی یافت که گواهی است از بیان ستایش ژرف من از کاری که به نیکی انجام یافته. خواهش می کنم هنگامی که بازگشتی به من زنگ بزن تا در نخستین زمان، گردهم آییم و من تورا در جریان موضوعاتی که مورد پسند هردوی مااست بگذارم. با صمیمیّت آلن دالِس.» (صفحه ۴۴۶ )

گزارش ویلبر و دیگر اسناد و یادمانده ها بر این گواه اند که در میانه ی آوریل ١٩۵٣ و نه در ژوییه ی آن سال، همزمان با چرخش سیاست ایالات متّحد و فراهم شدن گزارش سیا با نام «سازه های درگیر در براندازی مصدّق»، برنامه ی براندازی مصدّق پذیرفته شده و به کار افتاده است. ویلبر می نویسد که معاون وزارت امور خارجه ی ایالات متّحد، سرپرست دگرگونی سیاست آن کشور در باره ی دولت دکترمصدق بود و این دگرگونی،در فروردین ١٣٣٢، به آگاهی سازمان سیا رسید:

«این دگرگونی در سیاست، به سازمان سیا گزارش شد و به بخش خاور نزدیک و آفریقا[ که کرمیت روزولت سرپرست آن بود] آگاهی داده شد که این بخش مجاز است تا عملیاتی را که بتواند به سقوط دولت مصدق یاری برساند، بررسی نماید. همچنین در تاریخ ۴ آوریل ١٩۵٣ [١۵ فروردین ١٣٣٢] بودجه ای برابر یک ملیون دلار تصویب و به پایگاه [سیا در تهران] اختیار داده شد تا از این بودجه در هر راهی که منجربه سقوط مصدق می شود بهره بگیرد» (صفحه ۴٨٩)

* ـ دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان، همان «تاریخنگاری» که در مقدمه کتاب «تاریخ سیاسی» خلیل ملکی (صفحات  ١٠٣ و ١٠۴)، سعی کرده بود با بمیان آوردن نام خلیل ملکی و «سندسازی» درباره «رفراندوم»، به دکتر مصدق انتقاد کند و تصمیم او را در برگزاری رفراندوم «راهی به جهنم » توصیف و تبلیغ نماید ــ همان جملاتیکه زنده یاد داریوش فروهر، آنرا «دروغ محض» خوانده بود ــ.  ١٣ سال بعد از تاریخ  تحریر آن مطالب، در نوشته ای تحت عنوان «معاصی کبیرۀ مصدق السلطنه »  که در ماهنامه کِلک ـ  تهران( بهمن / اسفند ١٣٧١) انتشار پیدا کرد، در رابطه با «رفراندوم» در دوران حکومت دکتر مصدق، چنین می نویسد:

«باری درآن زمان تعداد وکلای مجلس جمعأ ١٣۶ تن بود و تا اوایل تابستان ٨٠ تن از این عده انتخاب شده بودند…

… از ٨٠  وکیل مجلس هفدهم فقط ٣٠ نفر هوادارنهضت ملی بودند که فراکسیون نهضت ملی را در مجلس تشکیل دادند. مدتی بعد تعداد این ٣٠ نفر کاهش یافت…

… الف ـ  رفراندوم غیر قانونی نبود. دولت انگلستان هرزمان که بخواهد می تواند مجلس عوام را تعطیل و انتخابات بعدی را شروع کند. در واقع تعیین وقت انحلال مجلس عوام و شروع انتخابات بعدی با نخست وزیر انگلستان است. در ایران هم هیچ قانونی مخالف این نبود که دولت مجلس را پیش از انقضاء دوره دوساله آن منحل سازد و انتخابات بعدی را شروع کند. اما مصدق این کار را نکرد. مصدق به آراء عمومی مراجعه کرد و پس از اخذ موافقت عموم لایحه انحلال مجلس را برای توشیح پیش شاه فرستاد. اما «سی.آی.اِ» از مدتی پیش شاه را آماده کرده بود که در کودتایی که آن سازمان می خواست به راه اندازد، شرکت کند. [ تاکید از منصور بیات زاده] به این ترتیب شاه برای مصدق فرمان عزل فرستاد و چون کودتای اول شکست خورد، از ایران فرار کرد.

ب ـ دوازده تن از وکلایی که به نام نهضت ملی انتخاب شده بودند ـ و از آن جمله: بقائی، مکی، حایری زاده، زهری، قنات آبادی و نادعلی کریمی ـ از نهضت برگشته بودند. آنها رهبری مخالفان دولت را در داخل مجلس به دست گرفته و با تمام قوا دولت را می کوبیدند. آنها با زاهدی و سایر توطئه گران زیر زمینی علیه دولت همکاری می کردند. آنها در ایجاد بلواهای خیابانی برضد دولت شرکت داشتند، و یارانشان در روز نهم اسفند ١٣٣١ ـ  به قصد کشتن نخست وزیر ـ به خانۀ  او حمله ور شدند. یکی از آنان جدأ به توطئۀ ربودن و قتل رئیس شهربانی متهم شده بود. در انگلستان اگر یک صدم چنین حوادثی به دست وکلای حزبی که دولت را در دست دارد صورت بگیرد دولت بلافاصله مجلس را منحل، و دوباره انتخابات خواهد کرد، بدون این که دیگر این افراد را از حزب خود کاندید کند. آن افراد البته می توانند منفردأ یا به اشکال دیگری کاندید شوند و ببینند این بار چند نفر به آنان رأی خواهند داد.

ج ـ مهمترین دلیل برای قانونی بودن رفراندوم این است که دولت اصلا چاره ای نداشت جز این که مجلس را منحل و دوباره انتخابات کند.[ تاکید از منصور بیات زاده] وقتی که دولت تصمیم به رفراندوم گرفت، در حدود دوسوم از نمایندگان مجلس به عنوان پشتیبانی از تصمیم دولت از نمایندگی استعفاء کردند. به این ترتیب مجلسی باقی نمانده که به کار خود ادامه دهد، و چاره ای نبود جز آن که دوباره انتخابات شود. به عبارت دیگر، پس از استعفای وکلا دیگررفراندوم لزوم و معنایی نداشت، زیرا مجلس خود بخود تعطیل شده بود.[ تاکید از منصور بیات زاده]

د ـ جدا کردن محل رأی گیری برای موافقان و مخالفان انحلال مجلس (درجریان رفراندوم) کار خوبی نبود و لزومی هم نداشت. امّا اولا این کار غیر قانونی نبود، ثانیأ اصلا ـ چنان که در بند ج  بالا دیدیم ـ نیازی به رفراندوم نبود، و حتی اگر پاسخ به رفراندوم منفی می شد بازهم دولت چاره ای نداشت جز آن که مجلس هفدهم را منحل و انتخابات را شروع کند، زیرا اکثریت قاطع وکلا داوطلبانه از نمایندگی استعفا داده بودند. [ تاکید از منصور بیات زاده].

۵ ـ «مصدق فرمان عزل را نپذیرفت».

پیش از این گفتیم که «سی. آی.اِ»  به شاه تکلیف کرده بود که مصدق را عزل کند، و او نیز پس از تأیید رادیویی از انگلستان و آمریکا حاضر به همکاری شد.ساعت یک بعد از نصف شب روز ٢۵ مرداد سرهنگ نصیری فرمان عزل مصدق را به خانه اوبرد. پیش از این، افراد گارد سلطنتی به خانه دکتر حسین فاطمی، وزیر امورخارجه، حمله ورشده و او را از خانه اش ربوده بودند.همچنین، آنها به خانه رئیس ستاد ارتش حمله کرده و مهندس زیرک زاده و مهندس حق شناس (وزیر راه) را از آن جا ربوده بودند (البته هدف اصلی خود رئیس ستاد بود که در آن لحظه خانه نبود) هنگامی که نصیری فرمان عزل را به مصدق داد نیروهای کودتاچیان محله را در محاصره نظامی گرفته بودند، امّا از این نکته غافل بودند که پیش از این توظئۀ کودتا لورفته، و ارتش برای مقابله با آنان بسیج شده بود. خبر کودتای آن شب از دو منبع به مصدق رسیده بود. بکی به طور غیر مستقیم ـ توسط دوتن از افسران جوان گارد سلطنتی  دیگری  ـ مستقیمأ و با جزئیات دقیق ـ از جانب محمد حسین آشتیانی ملقب به عظام السلطنه. به این ترتیب، موضوع پذیرفتن یا نپذیرفتن «فرمان عزل» نبود، بلکه    دقیقأ به تسلیم یا مقاومت  در برابر کودتای «سی. آی.اِ» مربوط می شد. ٢٠ [ تاکید درهمه از منصور بیات زاده].

تازه از این هم  که بگذریم، شاه از نظر قانونی حق نداشت نخست وزیر را معزول کند، [ تاکید از منصور بیات زاده] چنان که او از نظر فانونی حق نداشت لوایح مصوبۀ مجلس را توشیح نکند. لیکن از نظر تشریفاتی هرگاه مجلس کسی را برای نخست وزیری می خواست، شاه او را به این مقام منصوب می کرد، و هر لایحه ای را تصویب می نمود، شاه رسمأ موشح می ساخت. در همه ممالک مشروطۀ سلطنتی ـ از انگلستان و هند و بلژیک گرفته تا سوئد و نروژ و دانمارک ـ عینأ همین طور است، و اگر جز این باشد، سخن از مشروطه چیزی جز یاوه سرائی نخواهد بود.» (٢٧)

دکتر منصور بیات زاده

جمعه ٢ اسفند ۱۳۹۲ – ٢١ فوریه ۲۰۱۴

dr.bayatzadeh@ois-iran.com

* ــ این نوشته در تاریخ ٢ اسفند ۱۳۹۲ آماده انتشار بود، ولی با دریافت خبر دلخراش درگذشت آقای دکتر مهدی مؤید زاده ــ یکی از رهروان راه مصدق ــ ، ترجیح دادم چند روز دیرتر و در یک فضای آرامتری منتشر گردد.یادش گرامی باد. ــ  پنج شنبه ٨ اسفند ۱۳۹۲ – ٢٧ فوریه ۲۰۱۴

پانویس:

٩ ــ  درباره اعتراض داریوش فروهر به  دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان و مطالبی چند در نقد نوشته: « ناظران می‌گویند … روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق» ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2014/dey-1392/ois-iran-2003-dr_Mansur_Bayatzadeh-darbarahe_eeteraze_Dariushe_Forouhar_be_Homayoun_Katouzian.htm

١٠ ـ کپی صفحات ٩٨ تا ١٠۶ مربوط به بخش «١٩ اسفند و ٢٨ مرداد» از کتاب خاطرات سیاسی ـ خلیل ملکی با مقدمه محمدعلی همایون کاتوزیان. ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2014/dey-1392/ois-iran-1201-9_Safha_az_moghaddamahe_ketabe_khaterate_Khalil-Maleki.pdf

١١ـ  فیلم مصاحبه داریوش فروهر در باره برقراری رفراندم از سوی مصدق ناگوار است به ما، پیروی بی شرفان ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2013/aban-1392/ois-iran-6403-mosahebahe_Forahr_darbarahe_Referandom.htm

١٢ ـ  « ناظران می‌گویند … روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»ـ دکتر محمدعلی همایون کاتوریان ــ به نقل از سایت بی بی سی

http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/01/140108_l44_nazeran_mosadeq_referendum.shtml

و همان نوشته « ناظران می‌گویند … » در سایت سازمان سوسیالیست های ایران

http://www.ois-iran.com/2014/dey-1392/ois-iran-6520-dr_Homayoun_Katouzian-Nazeran_miguyand.htm

١٣ ــ  محمد علی همایون کاتوزیان ـ «معاصی کبیرۀ مصدق السلطنه»، در نشریۀ کِلک ـ بهمن و اسفند ١٣٧١ ـ شماره ٣۶ ـ ٣۵ ـ چاپ تهران ـ صفحات ١٧٢ ـ ١٨۵

۱۴ ـ اسناد سخن می گویند! ـ پژوهش و برگردان: دکتر احمد علی رجائی ـ  مهین سُروری (رجائی) ـ در دوجلد ـ چاپ اول  ١٣٨٣ـ  چاپ پژمان ـ انتشارات قلم.

ــــ توضیح درباره مطالب مندرج در مقدمه جلد اول آن کتاب ــ متأسفانه در مقدمه ای که در جلد اول  آن کتاب درج شده است، بنظر من چند اشتباه تاریخی وجود دارد. که من از وظایف خود دانستم، حال که از آن کتاب بعنوان منبع معتبر یاد می کنم، همچنین به آن اشتباهات که جنبه تاریخی دارند، اشاره کنم.

١ ـ در صفحه ٩٣ جلد اول آن کتاب ، مطلبی بعنوان اظهارات مرحوم خلیل ملکی که گویا درجلسه ی مشترکی که زنده یادان فروهر، سنجابی و خلیل ملکی  در باره «رفراندوم» با دکتر مصدق داشته اند، خلیل ملکی  در مخالفت با برگذاری رفراندوم به مصدق گفته است. اظهاراتی که مرحوم داریوش فروهر، در یک گفتگوی ویدیویی، آن اظهارات  را «دروغ محض» خوانده بود . موضوعی که من در بخشهای اول و نوشته  حاضر به آن اشاره کردم.

٢ ـ در صفحات ۴٧ تا ۵۵  مقدمه جلد اول همان کتاب( اسناد سخن می گویند!)، نوشته ای  بقلم زنده یاد، مهندس جهانگیر حق شناس بعنوان «پیش گفتار» به چاپ رسیده است. نوشته  بسیار جالب و ارزنده ای که به رئوس  بخشهائی از تاریخ معاصر و توطئه های  دولتهای استعمارگر اشاره رفته است.

در آن مقدمه، جملاتی که در صفحه چهار آن نوشته (صفحه ۵٠ آن کتاب) در سطور ١۶ تا ١٨ در بین  دو پرانتز تحریر شده است. مطلبی است که احتمالا نمی تواند، نویسنده آن، روانشاد مهندس جهانگیر حق شناس باشد و اگر واقعأ از سوی شخص سومی آن مطلب به آن نوشته اضافه نشده است، محتوی آن از لحاظ تاریخی غلط است؛ چون بکلی برمبارزات دکتر مصدق در مجلس دوره چهاردهم خط بطلان می کشد و آن مبارزات درخشان را نفی می کند!

مطالب درون دو پرانتز بصورت زیر در آن نوشته  فرمولبندی شده است:

“…به همت و مبارزه اقلیت کوچکی در مجلس پانزدهم  با هدایت و پایمردی دکتر محمد مصدق( که در آن هنگام پس از آزادی از زندان بیرجند و تبعید دوران رضا شاهی در احمد آباد تازه از بند تبعید رها گردیده و مبارزات میهنی خویشتن را آغاز نموده بود)، ترغیب می گردید.” (تاکید از منصور بیات زاده)

آنان که با تاریخ معاصر ایران بعد از شهریور ١٣٢٠ و همچنین مبارزات و فعالیتهای نظری  دکتر مصدق در مجلس دوره چهاردهم آشنائی دارند، نمی توانند نقش دکتر محمد مصدق را در آن مقطع تاریخی نادیده بگیرند. 

همچنین ضروریست یادآورشود که دکتر مصدق قبل از شهریور ١٣٢٠ از زندان بیرجند آزادشده و به احمدآباد تبعید شده بود. اما پس از اشغال ایران توسط ارتش متفقین در شهریور ١٣٢٠،  و خلع رضاشاه پهلوی  از مقام پادشاهی، دکتر مصدق  از سوی مردم تهران بعنوان نماینده اول آن شهر درمجلس شورای ملی، دوره چهاردهم، انتخاب شده بود. مهندس جهانگیر حق شناس بخوبی با تاریخ آن دوران آشنائی داشته و در همین رابطه است که در همان صفحه چهار نوشته اش(صفحه ۵٠ کتاب اسناد سخن می گویند!)، در سطور سوم و سیزدهم  از سیاست «موازنه منفی» نام برده  و در سطر دهم آن صفحه  به « قانون منع واگذاری امتیاز بهره برداری از نفت ایران در آذرماه ١٣٢٣» اشاره کرده است، مطالب و مسائل کلیدی و محوری که دکتر مصدق در مجلس چهاردهم مطرح کرده بود و بسیاری از فعالین حزب توده، از جمله خلیل ملکی بخاطر « قانون تحریم امتیاز نفت»،علیه او کارزار تبلیغاتی براه انداخته بودند. من در همین نوشته پیش رو به آن مسائل اشاره کرده ام.

 با توجه به توضیحاتی که رفت، مطلب درون دو پرانتز یعنی : ( که در آن هنگام پس از آزادی از زندان بیرجند و تبعید دوران رضا شاهی در احمد آباد تازه از بند تبعید رها گردیده و مبارزات میهنی خویشتن را آغاز نموده بود)، صرفنظر از اینکه از سوی چه کسی مطرح شده است، از لحاظ تاریخی همانطور که اشاره رفت، مطالبی غلط و در واقع تحریف تاریخ است.

متن« پیش گفتار» بقلم زنده یاد مهندس جهانگیر حق شناس  را می توان از طریق لینک زیر در سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق، مطالعه نمود و از آن طریق شخصأ مسائل مورد انتقاد مرا در صفحه ۴ آن نوشته (صفحه ۵٠ کتاب اسناد سخن می گویند!) ملاحظه کرد. حیف که در اثر بی توجهی، چنان اشتباهات« تاریخی» در آن کتاب مشاهده می شود، که حتمأ ضرورت دارد تا در چاپ های بعدی ، آن اشتباهات اصلاح گردند.

WWW.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6545-B-JAHANGIR HAGHSHENAS.pdf

١۵ ــ میزگرد تحلیل ملی شدن صنعت نفت با حضور انور خامه‌ای، فریدون مجلسی و سید علی محمودی/ اقتصاد بدون نفت تا کودتای ۲۸ مرداد» که در اسفندماه سال  ١٣٨٩ برگذارشده بود. منبع: روزنامه تهران امروز ــ به نقل از سایت تاریخ ایرانی

١۶ ــ کی استوان، حسین، سیاست موازنه منفی درمجلس چهاردهم، دو جلد، تهران،انتشارات روزنامه مظفر، ١٣٢٧

ــــ  به انگیزه کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ با تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن تاریخ معاصر ایران نتوان ذره ای از ارزش های ملیگرائی ، آزادیخواهی و دمکرات منشی دکتر مصدق، رهیر فقید نهضت ملی ایران کاست. ـ  ٢٨ مرداد  ١٣٨٣ ـ دکتر منصور بیات زاده ـ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com/pdf184.pdf

١٧ ـ تاریخنگار و مورخ مسئول، منصف و بیطرف، رویدادها، نظرات و عقاید را آنطوری که اتفاق افتاده و مطرح شده اند،تحریر و تفسیرمی نماید و از تحریف، تقلب، تملق، دروغ ، تزویر و عوامفریبی اجتناب می ورزد! ــ درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان ــ بخش پنجم (بخش پایانی)  ـ دکتر منصور بیات زاده ـ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2011/azar-1390/ois-iran-1163-dr_mansur_bayatzadeh-bakhshe_panjom_naghde_dr_katouzian.htm

١٨ ـ خلیل ملکی ــ  برخورد عقاید و آرا ــ ویرایش و مقدمه محمد علی همایون کاتوزیان و امیر پیشداد ـ چاپ اول ١٣٧۴ ـ  نشرمرگزـ تهران

١٩ ـ  بیانیۀ جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران ـ نیروهای مستقل از دو بلوک، نیروی سوم، در همه جهان پیروز می شود ـ صفحه ١٩۵. کتاب نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی ـ خلیل ملکی؛ گزینش و ویرایش عبدالله برهان ـ نشرمرکزـ چاپ اول اسفند ١٣٧٧.

در صفحه ٢۴۶ همان کتاب در بخش «یادداشت ها»،  بند ٢ می خوانیم:

منظور طرح منع مذاکره درباره دادن امتیاز نفت به خارجیان است که دکترمصدق آن را در تاریخ ١١ آذر ١٣٢٣ از تصویب مجلس چهاردهم گذراند.

٢٠ ـ  هفت خواهران نفتی، (به انگلیسی: Seven Sisters) یک اصطلاح ابداع شده در دهه ۱۹۵۰ میلادی، توسط تاجر ایتالیایی؛ سر انریکو ماتائی، که بعدها در راس شرکت نفتی انی قرار گرفت، بود. وی از این اصطلاح، برای توصیف ۷ شرکت نفتی، که “کنسرسیوم نفت ایران” را تشکیل می‌دادند، استفاده نمود. این کارتل، از اواسط دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۷۰ میلادی، صنعت نفت جهان را، تحت سلطه خود داشت.[۱][۲]

این گروه، از شرکت‌های زیر تشکیل شده بود:

قبل از بحران نفتی ۱۹۷۳ اعضای هفت خواهران، کنترل بیش از ۸۵٪ درصد از ذخایر نفت جهان را، در اختیار داشتند، اما در دهه‌های اخیر، تسلط این شرکت‌ها و جانشینان آنان، در نتیجه نفوذ کارتل اوپک و نیز افزایش نقش شرکت‌های نفتی دولتی، در بازار اقتصادهای در حال ظهور، کاهش یافت.[۱][۴]

به نقل از سایت ویکی پدیا ــ دانشنامه آزادـ 

٢١  ـ خواب آشفتهٔ نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران (تالیف)، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۴

ــــ  پاسخ‌‌های دکتر محمدعلی موحد به پرسش‌‌های مهرنامه  ــ  مصدق قرائت خود را از دموکراسی داشت ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6545-Mossadegh_gheraate_Khodra_az_demokracie_dasht.htm

٢٢ ـ  حاکمیت ملی و دشمنان آن – پژوهشی در کارنامه مخالفان بومی و بیگانه مصدق ــ نویسنده: فخرالدین عظیمی ــ نشر نگاره آفتاب ــ چاپ نخست: پائیز ١٣٨٣

ــ  نگاهی به کتاب “حاکمیت ملی و دشمنان آن” (نویسنده: دکتر فخرالدین عظیمی) ـ علی امینی نجفی

http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6545-hakemate_melli-wa_doshmanane_an-azimie.htm

 

٢٣ ــ دکتر یرواند آبراهامیان نویسنده «تاریخ ایران مدرن»، ترجمۀ محمد ابراهیم فتاحی، چاپ هستم، نهران ١٣٩١ ـ نشر نی

٢۴ ـ همان ـ صفحات ٢١٨ تا ٢٢۴.

٢۵ ــ مصدق وفادار به قانون ملی شدن نفت و قانون اساسی  ــ پرفسور خسرو شاکری (زند) ـ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق 

http://www.ois-iran.com/2014/dey-1392/ois-iran-6514-khosro_shakeri-MOSSADEGH_wafadar_be_ghanun.htm

٢۶ ـ محمد امینی  ــ سوداگری با تاریح ـ جلد یکم ـ پاسخی به آسیب شناسی یک شکست، علی میرفطروس و ناراستی ها درباره ی دکتر محمدمصدق ـ چاپ نخست: تابستان ٢٠١٣ میلادی ـ١٣٩١ هجری خورشیدی ـ ٢۵٧١ ایرانی خورشیدی ـ ناشر شرکت کتاب .

٢٧ ـ محمد علی همایون کاتوزیان ـ «معاصی کبیرۀ مصدق السلطنه»، در نشریۀ کِلک ـ بهمن و اسفند ١٣٧١ ـ شماره ٣۶ ـ ٣۵ ـ چاپ تهران ـ صفحات ١٧٢ ـ ١٨۵

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.