falange spain 01

حزب فالانژیست اسپانیا

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

falange spain 01

falange spain 01بیژن نیابتی

بدنبال پیروزی نیروهای جمهوریخواه  و چپ در انتخابات ۱۹۳۱ و اعلام جمهوری دوم ، راست اسپانیا که اندک اندک از گیجی ضربه وارده بیرون آمده ، به سازماندهی خود می پردازد . اولین واکنش کیفی “راست” بنیانگذاری حزبی به تقلید از احزاب موجود درآلمان وایتالیا اما با ویژگیهای فرهنگی خاص اسپانیاست.

01

تنها سه سال پس از پایان دیکتاتوری و مرگ ژنرال میگِل ریورا ، فرزند او “خوزه آنتونیو” حزب فالانژیست اسپانیا را پایه گذاری می کند. “خوزه آنتونیو” اگر تنها کسی نباشد که در ادبیاتاسپانیایی از او با نام کوچکش یاد می شود حتما از نادرترینهاست . درباره فالانژیسم  در ایران برخلافنازیسم و فاشیزم ، بسیار کم نوشته شده و کمتر از آن نیز بررسی گردیده است. این نام  درمنظر بسیاری از ایرانیان یا جمعی چماقدار را تداعی میکند که ابزار رسیدن به اهداف سیاسیشان ، نه بحث و منطق که  زور و قلدری و اعمال خشونت است  و  یا اینکه  در بهترین حالت فالانژهای لبنانی  و اعضای حزب الکتائب  لبنان را بخاطر می آورد. بهرحال واژه فالانژ برگرفته از نام یک دسته بندی جنگی پیاده نظام در یونان قدیم می باشد که شامل صفوف بهم فشرده سربازان مسلح به نیزه کوتاه  و سپر بوده است. به عبارت دیگر این نام ، یک جبهه متحد با صفوفی فشرده  و انضباطی آهنین  را  تداعی می کند.

02

یک یکان نظامی در یونان باستان موسوم به فالانکز( phalanx)

فالانژیسم در اسپانیا علیرغم شباهتهای بسیاری که با دیگر جریانات اقتدارگرای اروپای میانه دو جنگ دارد اما نه نسخه اسپانیایی فاشیسم ایتالیایی است و نه ازسنخ نازیسم آلمانی ! عمر واقعی فالانژ اسپانیا سه چهار سال بیشتر نیست. آنچه که پس از اعدام  خوزه آنتونیو بنام  فالانژیسم  مطرح  است  در حقیقت سوء استفاده  رندانه ای  است که  فرانکو  از آن  در خدمت  تثبیت ملقمه ای بنام “فرانکوایسم” می کند . اگر قرار باشد  در اسپانیا دنبال نسخه اسپانیایی فاشیسم ایتالیایی گشت ، راه به همین ملقمه ختم خواهد شد و نه به فالانژیسم . مهمترین تفاوت فالانژیسم با دیگر نحله های فکری مشابه در رابطه با مقوله مذهب است. فاشیزم ، نازیسم و استالینیزم هیچ ربطی به مذهب ندارند برعکس یکی ازستونهای اصلی تفکرفالانژ اسپانیا درکنارناسیونالیزم ، مذهب کاتولیک  است . به عبارت دیگر فالانژها یک نیروی ملی ـ مذهبی هستند. فالانژها برخلاف سوسیالیستها ، آنارشیستها  و کمونیستها از یک منبع تئوریک حاضر و آماده  برخوردار نیستند . دراینجا نیزمانند ایتالیا ، فالانژ اسپانیا به لحاظ کلاسیک تعلقی به راست سنتی ندارد ، از آن بیشتر حتی با راست سلطنت طلب اعم از “کارلیستها” و “آلفونزیستها” مرزبندی هم دارد .

تفاوت دیگرفالانژیسم با فاشیزم دربرخورد با مقوله نظام سرمایه داری درکل وسرمایه کلان درجزء می باشد. درحالیکه فاشیزم اساسا زائیده نظام سرمایه داری و در واقع دیکتاتوری عریان سرمایه ملی می باشد ، فالانژیسم با نفی سرمایه داری لیبرال و بلشویزم روسی ، پرچم  راه  سومی  را بلند کرده که قرار است نه این باشد و نه آن ! چیزی مثل یک حکومت سندیکایی ملی .

تلقی خود خوزه آنتونیو ازجریان تحت رهبریش نیز جز این نیست. او فالانژ اسپانیا را یک  نیروی سومی  ورای چپ کارگری و راست سرمایه داری می پندارد. توتالیتاریسم برای او حاکمیت نیرویی است که تمامی اقشار اجتماعی اسپانیا را نمایندگی کند و برای رفاه حال همگی آنان بکوشد. با اینحال برای توده های مردمی که پشتشان بزیر بار کلان سرمایه داران و زمینداران بزرگ خم شده ، خوزه آنتونیو همچنان فرزند “دُن میگل” و یک ارباب زاده می باشد .

اوایل اکتبر ۱۹۳۳، خوزه آنتونیو به رم می رود  و با موسولینی ملاقات می کند  . دوچه از او می خواهد تا مقدمه ای بر نسخه  اسپانیولی کتابش”روح قاشیزم” بنویسد و او می پذیرد. چند روزبعد پس ازبازگشت به اسپانیا در ۲۹ اکتبرهمان سال درسالن تئاتر کمدی مادرید ، بنیان حزب فالانژ اسپانیا  توسط  وکیل “خوزه آنتونیو پریمو دِ ریورا” José Antonio Primo de Rivera ، خلبان “خولیو روییز دِ آلدا”  Julio Ruiz de Alda  و نویسنده  و استاد دانشگاهی بنام “آلفونسوگارسیا والدِکاساس” Alfonso García Valdecasasگذاشته می شود .یکماه بعد درنوامبرهمانسال ، ریورا با ورود به پارلمان ازمصونیت سیاسی برخوردارمی گردد. این مصونیت اما ، بیشتر از سه سال دوام نمی آورد. فوریه ۱۹۳۶ او که موفق به ورود به پارلمان نشده است ، مصونیت سیاسیش را نیز از دست می دهد. برنامه ۲۷ ماده ای فالانژ اسپانیا که در نوامبر ۱۹۳۴ آماده می شود بصراحت بر خلع ید از زمینداران بزرگ و کلان سرمایه صنعتی و بانکی تاکید دارد. اما او خود چه بخواهد وچه نخواهد در چشم توده ها اشرافیت اسپانیا را نمایندگی می کند هرچند که این اشرافیت درمقابل او قرارداشته باشد. درپارلمان هم او تنهاست !

03

از راست به چپ : ریورا ـ  والدِکاساس و آلدا در مراسم تأسیس حزب ـ ۲۹ اکتبر ۱۹۳۳

 

فوریه ۱۹۳۴ آنها وارد اتحاد با گروهی بنام “اتحادتهاجم سندیکایی ملی” Juntas de Ofensiva Nacional Sindicalista  که بلحاظ ایدئولوژیک نزدیک به حزب فالانژ است می شوند. گروه مذبور که با نام اختصاری “جونز” JONS شناخته می شود گروهی است با گرایشات فاشیستی برهبری یک هوادارموسولینی بنام “رامیرو لِدِسما راموس”Ramiro Ledesm Ramos.       

لِدِسما در ضمن بنیانگذار”سندیکای ملی” در اسپانیا هم هست که درنقطه مقابل سندیکای آنارشیستی قرار دارد. پرچم جدید این اتحاد که از این پس “فالانژ اسپانیا دِ لا جونز”  Falange Española de las JONS نامیده می شود ، ترکیبی است از پنج پیکان و یک یوغ بریک زمینه سرخ وسیاهرنگ متعلق به جونز. سرود رسمی حزب نیز سروده ای  است از خود ریورا بنام “رو به آفتاب”  Cara al Sol .  

04

اتحاد با لِدِسما چندان بدرازا نمی کشد. او خود را متعلق به جنبش فاشیستی می داند و به تقلید ازموسولینی بدنبال ایجاد یک جنبش توده ای است. برعکس او خوزه آنتونیو یک رهبر نخبه گراست. لِدِسما یک آتئیست بتمام معناست . به باور او کلیسای کاتولیک دیگر آن عنصری نیست که توان گرد آوردن کلیه اندامهای اجتماعی را داشته باشد. دین دیگر دیرزمانی است که تبدیل به مقوله ای  کاملأ شخصی گردیده  و حالا این “یوغ و پیکان” فالانژهاست که در انقلاب ملی برجای صلیب نشسته است. لِدِسما مبلغ اِعمال قهرآشکار ازطریق “عمل مستقیم” در مبارزات سیاسی است و خوزه آنتونیو نه ! برای او همچون مرادش موسولینی عمل بر تئوری  و حکومت بر هرچیز دیگر ارجحیت دارد. سال ۱۹۳۵ سال اخراج رامیرو لِدِسماست . سرنوشت او اما همان سرنوشت خوزه آنتونیوست . حکومت چپگرا او را نیز در مارس ۱۹۳۶ همراه با موج  دستگیریهای راستها به زندان انداخته و مدتی بعد هم به قتل می رساند .

فالانژها که بر استقلال خود از فاشیزم پافشاری می کنند برخلاف رنگهای سیاه و قهوه ای که رنگهای لباس فاشیستها و نازیهاست ، رنگ آبی را برای میلیشیای خود برمی گزینند که باید نشان گرمی واستقلال باشد. تکیه کلام فالانژها بهنگام سلام نیزمتفاوت ومعطوف به رهبری نبودهو “بلند باد اسپانیا” Arriba Españaمی باشد. آریبا بمعنی درآعوش گرفتن نیزهست.

تأکید خوزه آنتونیو براثبات استقلال جنبش فالانژ از فاشیزم آنقدرمهم است که در ۱۹ دسامبر ۱۹۳۴ طی یک بیانیه رسمی ، شایعۀ منتشره درمطبوعات مبنی برشرکت فالانژاسپانیا درکنگره جهانی فاشیسم درسوئیس را تکذیب کرده  و اشاره می کند که دعوت کنگره مذبور را رد کرده است. او می نویسد اگرچه در مقولات جهانشمول تشابهات بسیاری وجود دارند اما فالانژاسپانیا به هیچ وجه یک  جنبش فاشیستی نبوده و کاراکتر ملی دارد.

ریورا مدعی یک انقلاب ملی است. البته نه به شیوه قهرآمیز بلکه ازطریقه مسالمت آمیز ! او در رویای پایان دادن به مبارزه طبقاتی ، فقر و بی عدالتی است . حکومتی که در آن نه از آزادیهای نوع لیبرالی از قبیل پلورالیسم سیاسی و تعدد احزاب و سازمانها و دعواهای حزبی حاصل از آن خبری باشد و نه با تهدید وابستگی ایدئولوژیک ، سیاسی به بلشویزم نوع روسی روبرو باشد . به باور او گزافه گویی درمورد آزادیهای فردی و سخن راندن ازعزت و شان آدمی دریک قانون اساسی لیبرالی ، اصلأ بکار انسان گرسنه ای که توان سیرکردن شکم خود  و خانواده اش  را ندارد نمی آید .

رویاهای ریورا اما درعمل و در برخورد با واقعیتهای سرسخت سیاسی و اجتماعی بسرعت رنگ می بازند و تز انقلاب مسالمت آمیز! او جای خود را به دیالکتیک مشت و گلوله می دهد. میلیشیای آبی پوش فالانژ در کف خیابان همان می کند که پیراهن سیاهان موسولینی در ایتالیا. با این تفاوت که میلیشیای او یک گروه شبه نظامی بیش نیست ، حال آنکه فاشیسم درایتالیا در رأس یک جنبش توده ای قرار دارد. فالانژ اسپانیا اصلا یک نیروی سراسری هم نیست. به غیر از پایتخت بیشترین نیروی فالانژ در سه شهر سویلا ، والادولید و سانتاندر حضور دارند. تعداد این نیروها تا پایان ۱۹۳۵ به طور رسمی حدود ده هزار نفر و بطورغیر رسمی چیزی بین بیست تا سی هزارنفر تخمین زده می شود. تنها پس از انتخابات فوریه ۱۹۳۶ و اعدام  ریورا و متعاقب آن شروع جنگ داخلی است که به یکباره تعداد اعضاء و هواداران فالانژاسپانیا با یک رشد تصاعدی سرسام آور،  مرز نیم میلیون نفررا نیز پس پشت می گذارد. شکست راست در انتخابات فوریه که در آن حتی پای خود خوزه آنتونیوهم به پارلمان نمی رسد  سبب می شود که نیروهای مأیوس و درمانده راست میانه و سلطنت طلبان به سمت فالانژها سرازیر شوند.

بدنبال پیروزی چپ میانه در انتخابات که به تغییرتعادل قوا و قدرتگیری دوباره آنارشیستها و سوسیالیستها می انجامد ، دولت جدید دست به دستگیری گسترده رهبران فالانژ و تبعید برخی ژنرالهای ارتش ازجمله شخص فرانکو می زند. درادامه این روند و بدنبال یک سوء قصد نافرجام در مارس ۱۹۳۶ دولت چپگرا ، جنبش فالانژ را ممنوع  اعلام کرده  و متعاقبأ در جریان موج بازداشتهای  سیاسی فعالان راست ، خوزه انتونیو نیز همراه با برادرش میگوئل دستگیر می گردد .

پس ازکودتای ۱۸ ژوییه همانسال ، ریورا  از زندان آلیکانتا  خطاب به حاکمیت پیشنهاد  وساطت میان دولت  و کودتاچیها  را می دهد و فراماسونری اسپانیا را به میانجیگری می خواند ! دولت آشتی ملی پیشنهادی او باید بریاست عضو عالیرتبۀ فراماسونری اسپانیا ” دیگو مارتینز باریو” تشکیل گردد. یک فیلسوف بنام”ارتگا” و یک سوسیالیست مشهوربنام “پریتو” نیزدر دولت مذکور حضور دارند. ازمیان فالانژها اما ، خوزه انتونیو کسی را برای عضویت در دولت آشتی ملی پیشنهاد نمی کند. او همینطور یک برنامه ۱۲ ماده ای به منظور پایان دادن سریع به دشمنیها تهیه می کند که بیشتر به یک اتوپی شباهت دارد تا واقعیت. بدیهی است که حاکمیت کمترین اعتنایی به پیشنهاد های خوزه آنتونیو نمی کند. مدتهاست که دیگر این “دیالکتیک مشت و گلوله” هست که بر خیابان حاکم گردیده است. چند ماه بعد درست در بیست نوامبرهمان سال خوزه آنتونیو به همراه تعداد دیگری از رهبران اسیر فالانژ محاکمه و به جوخه اعدام سپرده می شوند. او که در سی وسه سالگی پدرش بدنیا آمده خود نیز در همان سن سی و سه سالگی بر سر دار می رود  و پروژه توده ای کردن فالانژ اسپانیا با الگوی فاشیسم موسولینی را با خود به گور می برد. ریورا بیشتر از آنکه یک رهبر سیاسی باشد یک روشنفکر ایده آلیست است .

05

خوزه آنتونیو ( نفر دوم ابستاده از چپ ) به همراه پدر و عمه اش ، برادرانش میگوئل و فرناندو و خواهرانش  کارمن و پیلار

 

روزاعدام خوزه آنتونیو بعدها توسط فرانکو و پس ازپایان جنگ داخلی ، با نام سمبلیک N20 که مخفف بیست نوامبر است وارد تاریخ معاصر اسپانیا می شود. فرانکو ، ریورا  را شهید جنبش خود اعلام کرده و نام او را پرچم می کند . در تمامی سالهای حاکمیت فرانکو ، نام و جنبش خوزه آنتونیو قدرتمندترین ابزار ژنرال مرتجع برای مشروعیت بخشیدن به ملغمه فاشیستی خود تحت عنوان “فرانکوایسم” بوده است. واقعیت موجود دراینجا نیزهمچون حکایت غم انگیز”کل تاریخ جعلی بشریت” ربطی به حقیقت ندارد! هیچکس بیشتر از فرانکو از اعدام خوزه آنتونیو خوشحال نشد. حذف ریورا از هرم رهبری راست ، مبنای عینی و زمینه ساز حاکمیت بلامنازع ژنرال فاشیست در ۳۹ سال متعاقب اعدام او بوده است. یکی از اصول خدشه ناپذیر فالانژ اسپانیا ، اصل “ضرورت اعمال هژمونی” است. نه فالانژها و نه خوزه آنتونیو در صورت زنده ماندنش حاضر به واگذاری این هژمونی به یک “ژنرال متوسط الحال” نمی شدند . این را بیشتر ازهمه خود فرانکو می دانست. برخورد ژنرال با کادرهای رهبری کننده فالانژ و حزب میراث ریورا در سالهای بعد نیز موید همین واقعیت است. تصادفی نبود که در فاصله چند ماه میان دستگیری و اعدام خوزه آنتونیو، فرانکو کوچکترین اقدامی برای رهایی او از زندان به عمل نمی آورد. ریورا هرگز فرانکو را در موضع رهبری جنبش ملی برسمیت نمی شناخت. او در نامه ای که از زندان خطاب به موسولینی می نویسد نسبت به جایگزینی یک “دیکتاتوری ملی” با “دیکتاتوری خلقی” موجود هشدار می دهد. حکومتی که توسط ژنرالهای “متوسط الحالی” چون فرانکو رهبری می شود. در این نامه او فرانکو را ناتوان ، احمق و بلند پرواز توصیف می کند و آلترناتیو محافظه کار را یک فاشیزم جعلی  محروم از “جسارت انقلابی” و “خون تازه” ارزیابی می کند. این نامه البته هرگز بدست موسولینی  نمی رسد .

سرنوشت خلبان روییز دو آلدا نیز چندان متفاوت نیست او که بدنبال موج دستگیریهای تابستان ۱۹۳۶ به زندان انداحته شده است پس ازمدت زمانی بسیارکوتاه  و درجریان یک بلوای هدایت شده توسط مسئولین زندان همراه با فرناندو برادردیگرخوزه آنتونیو به قتل می رسد . سندیکای دانشجویان فالانژ و تشکیلات شبه نظامی حزب فالانژ از کارهای آلداست . او که تبحرچندانی در سخنوری ندارد ، در پشت صحنه و درنقش عالیجناب خاکستری عمل می کرده است . و اما نفرسوم بنیانگذار فالانژ اسپانیا یعنی  والدِکاساس دوهفته بعد از مراسم تأسیس حزب ازدواج کرده و به ماه عسل می رود !  در بازگشت ، ریورا مسئولیتهای او را خود برعهده گرفته است ! او تا سال ۱۹۳۴ بیشتر دوام نمی آورد و “فالانژ اسپانیا دِ لا جونز” را ترک می کند . او که گرایشات غلیظ  سلطنت طلبانه دارد درسال ۱۹۳۸ وارد اولین کابینه فرانکو می گردد  و تا سال ۱۹۹۳ نیز زنده می ماند.

 08  07  06
 José Antonio Primo de Rivera  José Ortega y Gasset  Ramiro Ledesma Ramos

 

ریشه های اندیشه فالانژ اسپانیا

تأثیرات بلافصل پیروزی فاشیسم در ایتالیا ، کشورهای دیگر اروپایی  از جمله اسپانیا را نیز بی نصیب نمی گذارد. دیکتاتوری هفت ساله “پریمو ریورا” اگرچه هیچ گرایشی به فاشیسم ایتالیایی ندارد با اینحال زمینه ساز شکل گیری هسته های اولیه تفکر فاشیستی در اسپانیاست.آلفونس سیزدهم طی دیدارخود از ایتالیا در این ایام بصراحت حیطه این تأثیرات را به نمایش می گذارد. او خطاب به موسولینی و با اشاره به ریورا و در مقام معرفی او میگوید این “موسولینی من” می باشد .اندیشه فاشیسم که ابتدا به ساکن و در جریان درگیریهای مستمر دوران جمهوری جوان اسپانیا خود را به مثابه موجی نیرومند بارز کرده است نهایتا در دوران حاکمیت سیاه فرانکو و درغالب ملغمۀ “فرانکوایسم” تثبیت می گردد .

09

آلفونس سیزدهم همراه با نخست وزیرش “ ژنرال میگِل پریمو ریورا”

فالانژیسم نیزعلیرغم تفاوتهای آشکاربا فاشیزم که بدان اشاره کردم ، هیچگاه فارغ از تاثیرات تئوریک و چالشهای سیاسی و تشکیلاتی این موج نیرومند نبوده است . پروسه عضویت و سپس اخراج رامیرو لدسما در سال ۱۹۳۵ از حزب و قطع کمک مالی ماهیانه پنجاه هزارلیره ای موسولینی به فالانژها  ازاین نمونه هاست.

در جستجوی ریشه های اندیشه فالانژاسپانیا می توان تا قرن نوزدهم نیز عقب رفت. در این مقطع این گرایش فکری را می توان با شاخصه های محافظه کارانه افراطی ، درهم تنیدگی کامل با مذهب کاتولیک  و نهایتأ ضدیت آشتی ناپذیر با لیبرالیسم که دراندیشه امثال “مارسلینو منندز ی پلایو” خودنمایی می کند شناسایی کرد. در ادامه و درآغاز قرن بیستم  هم می توان به نویسندگانی چون “خواکین کوستا” و “لوکاس مالادا” استناد کرد و از میان جریان معروف  به “نسل نود و هشتیها” نیرباید به “پیو بارویا” رجوع کرد . بارویا معتقد است که اسپانیا به یک دیکتاتور نیاز دارد ، یک قهرمان ، کسی مانند سزار ! بعدها کابالرو نویسنده دیگری ازهمین طیف درمقدمه کتابش برای این سزار نامی می یابد . “کاودیلو” Caudillo یا همان دوچه اسپانیایی ! به کابالرو بعدا بیشتر خواهم پرداخت . اما یکی از مهمترین پدران فکری فالانژاسپانیا یک  فیلسوف  و استاد دانشگاه در مادرید است که ریورا و لِدسما از شاگردان او هستند.

“خوزه اُرتگا ی گاست” José Ortega y Gasset

هر اسپانیایی دو نام خانوادگی دارد. اول نام خانوادگی پدر و بدنبال آن نام خانوادگی مادر می آید که این دو با یک ( y ) که به معنای ( و) می باشد بدنبال هم نوشته می شوند . تنها نام های خانوادگی اول پدر و مادر به ارث می رسند. خوزه اُرتگا ی گاسِت یکی از مهمترین پدران فکری فالانژیسم در اسپانیاست . او خود بسیار تحت تأثیر نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی قرار دارد تا آنجا که می توان از او به مثابه نسخه اسپانیایی نیچه نام برد . اعتقاد ارتگا به تقسیم جامعه به توده ها و نخبگان بواقع ترجمان همان “تئوری نخبگان” نیچه است .

در ۱۹۲۹ اُرتگا بزرگترین اثرخود بنام “شورش توده ها”La rebelión de las masas  را منتشرمیکند که به بیش از ۲۰ زبان ترجمه می شود . اثری که بعدها تبدیل به انجیل فالانژها می گردد. دراین اثر او ضمن تقسیم جامعه به “توده ها” و “نخبگان” به این موضوع اشاره دارد که سندیکالیسم و فاشیسم هر دو ، گونه ای از جنبشهای توده ای هستند که اصول و باورهایشان را نه از طریق بحث و اقناع که با تمسک به خشونت و زور به کرسی می نشانند . به باور او “توده ها” هرگز موفق به نشستن در حاکمیت نمی شوند. آنان پیوسته بدنبال آلترناتیوهایی خواهند رفت که “نخبگان” برایشان به نمایش می گذارند. به همین دلیل هم ضروری است که به تربیت “نخبگان” همت گماشته شود . درهمین راستاست که او “لیگ پرورش سیاسی” را تأسیس می کند.

اُرتگا ضمنأ “پابلو ایگلسیاس” بنیانگذار حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا را نیز تحسین می کند. او با سوسیالیسم هم چندان اختلافی ندارد ! شرط او برای همکاری با سوسیالیستها این است که این سوسیالیسم نه مارکسیستی باشد و نه بین المللی . سالها بعد خوزه آنتونیو هم خود را به حزب سوسیالیست نزدیک می کند . دلیل فاصله گرفتن او از حزب مربوطه هم درست مثل اُرتگا همین است که آنها به هیچ وجه حاضر به کنار گذاشتن انترناسیونالیسم نبودند.

اُرتگا ازنویسندگان قانون اساسی ۱۹۳۱ نیزهست. او ضمنأ جزو روشنفکرانی هست که کودتای نظامی ۱۹۳۶ را محکوم  و به دولت منتخب جبهه خلق اعلام وفاداری می کنند. در دوران جنگ داخلی ، اُرتگا بی طرف ، بعضأ بیمار و در یک تبعید خود خواسته در خارج  از اسپانیا ، در فرانسه ، آرژانتین و پرتقال بسر می برد . پس از پایان جنگ جهانی در ۱۹۴۵به اسپانیا باز می گردد  و طبعا جانب فرانکو را می گیرد . دهسال بعد در اکتبر ۱۹۵۵ دفترعمرش بسته می شود . مرگ او سر و صدای چندانی در رسانه های اسپانیا ایجاد نمی کند . دیکتاتور اعتماد چندانی به “عنصر روشنفکری” ندارد ، حتی به آنهایی هم که در جبهه خود او قرار دارند .

“ارنستو خیمِنز کابالرو”  Ernesto Giménez Caballero

در بررسی سندیکای ملی فاشیستی در اسپانیا ازکنار یک نام بسادگی نمی توان گذشت . یک نویسنده مادریدی هوادار اُرتگا  و یکی دیگر از تئوریسینهای فالانژبنام کابالرو. ایدۀ آرم فالانژها متعلق به کابالرو است . “یوغ” نماد دهقانان بی زمین باید باشد. ولی درعین حال تداعی کننده دیسیپلین و انضباط آهنین نیزهست. همچنین این کابالرو هست که برای اولین بار اصطلاح “سندیکای ملی” را خلق می کند . با  وجود این کابالرو  بیشتر یک تئوریسین فاشیست است تا یک ایدئولوگ فالانژ . دیدارسال ۱۹۲۸ او از رم  و ملاقاتش با سیاستمداران و نویسندگان فاشیست بویژه “کورسیو مالاپارته” سردبیر وقت روزنامه پرتیراژ  لااستامپا ، تأثیرات زیادی بر تفکرات بعدی او داشته و چارچوب فکری او را شکل می دهد. با این تفاوت که  او هم  فرمول ایتالیایی فاشیرم را برای اسپانیا مناسب نمی داند. در تلقی اسپانیایی فاشیزم او، ابتدا کلام و تئوری می آید و بعد اقدام  و عمل . در تلقی موسولینی از فاشیزم که لِدسما و جریانش “جونز” آن را در اسپانیا نمایندگی می کنند برعکس این عمل است که بر ایده ارجهیت دارد . علیرغم اینکه او ، هم فاشیسم ایتالیایی و هم لیبرالیسم انگیسی را برای اسپانیا بیگانه تلقی می کند اما اولی را به مراتب کم ضرر تر از دومی می داند . جالب اینجاست که خوزه آنتونیو خود به کابالرو  چندان میدان نمی داده است . ار او هیچگاه برای انجام سخنرانی درمراسم حزبی دعوت به عمل نمی آید. با اینحال کابالرو به دنبال فرارموفقیت آمیزش از مادرید و به هنگام ورود به خاک تحت حاکمیت فرانکو، خطاب به یک ژنرال نیروهای فرانکو خود را یکی از بنیانگذاران ایدئولوژی فالانژ معرفی می کند . کابالرو ۸۹ سال عمر می کند و در ۱۴ ماه مه ۱۹۸۸ در مادرید می میرد .

“خوزه ماریا آلبینیانا” jose maria albiñana

اولین بار لفظ فالانژ توسط دکتر”خوزه ماریا آلبینیانا” بنیانگذار”حزب ناسیونالیست اسپانیا” PNE استفاده می شود که به صفوف متشکل هواداران خود اطلاق می کند. او که از هواداران فاشیزم در اسپانیاست بدنبال ایدۀ “پان اسپانیزم” و از مخالفان جمهوری است . حزب ناسیونالیست او کپی اسپانیایی حزب ناسیونال فاشیست ایتالیاست. او که از حامیان دیکتاتوری نظامی ژنرال ریوراست ، در آستانه اعلام جمهوری با انتشار یک مانیفست ۲۲ ماده ای و بسیج نیرویی در آپریل ۱۹۳۱ ، تلاشی نافرجام را درجهت جلوگیری از تغییرنظام صورت می دهد . آلبینیانا درکنار حزب ناسیونالیست یک نیروی  واکنش سریع هم  تحت عنوان لژیونرهای اسپانیا تشکیل می دهد که وظیفه آن اقدام سریع در صورت مواجهه با یک تهاجم خارجی می باشد. او همینطور یک شاخه زنان ، یک روزنامه ارگان و یک سازمان جوانان هم تشکیل می دهد . در این سازمان ابتدا تعلیمات ورزشی و در ادامه آموزشهای شبه نظامی وارد می شود. بدیهی است که PNEمدعی ضدیت با دستگاه فراماسونری و یهودیت سازمانیافته هم می باشد. البته این برای یک حزب فاشیستی چیزعجیبی نیست . نکته جالب در اینجا عضویت (سابق) خود او در تشکیلات فراماسونری اسپانیاست . او البته در جناح راست تنها نیست . تشکیلات فراماسونری مهره های خود را در همه جا حفظ کرده است. چه در جناح راست و چه در آنسوی طیف یعنی در جناح چپ و همینطور البته در میانه. در آنجا نیز ماسونها غایب نیستند. اینهم البته عجیب نیست ! ازمشهورترین آنان که دوبار نخست وزیر و بعد هم در موضع ریاست پارلمان و همینطور ریاست جمهوری جوان اسپانیا به خدمت ! اشتغال دارد می توان به نام “دیگو مارتینز باریو” اشاره کرد. “باریو” که عضو رسمی “لژفراماسونری سویلا” هست ، اخرین رئیس جمهور اسپانیا می باشد.  

                

 10  11  12
 jose maria albiñana  Ernesto Giménez Caballero  DiegoMartínez Barrio

           

“دیگو مارتینز باریو”Diego Martínez Barrio

باریو یکی از چهره های قدرتمند دوران جمهوری کوتاه مدت اسپانیا  و از رهبران اپوریسیون در تبعید این کشور در دوران حاکمیت فرانکوست . او که متولد نوامبر ۱۸۸۳ است ، در ۲۵ سالگی وارد لژ فراماسونری سویلا ((La Fe de Sevilla  شده  و با حمایت گسترده تشکیلات مذکور رسما  وارد صحنه سیاسیاسپانیامی گردد . او بلافاصله به عضویت حزب جمهوریخواه رادیکال اسپانیاکه درهمان سال ۱۹۰۸ توسط “آلخاندرو لرو”  Alejandro Lerroux  بنیانگذاری گردیده است در می آید . کمی بعد به روزنامه نگاری رو آورده و مسئولیت سردبیری یکی از روزنامه های متعلق به تشکیلات فراماسونری اسپانیا را برعهده می گیرد . بعدها او راسأ  اقدام به انتشار روزنامه مردم “El Pueblo” می کند و از اینطریق به نشر و تبلیغ مواضع حزب جمهوریخواه رادیکال می پردازد . حزبی که خود او رهبری شاخه سویلای آن را برعهده دارد . 

۷ آگوست ۱۹۳۰، دیگو مارتینز عضو “کمیته انقلابی” است که در مذاکرات منتهی به موافقتنامه مشهور”سن سباستین” شرکت دارد . این  موافقتنامه  ناظر بر اتفاق کلیه احزاب جمهوریخواه اسپانیا تحت چتر رهبری “آلکالا سامورا” و “ماورا گاماسو” به منظور وادارکردن آلفونس سیزدهم به کناره گیری از سلطنت می باشد. یکروز پس از اعلام جمهوری و فرار آلفونس ، باریو توسط “آلکالا سامورا”اولین نخست وزیر جمهوری به سمت وزارت ارتباطات برگزیده می شود .

او که دراین تاریخ هنوز در محل تبعید خود در فرانسه بسر می برد همراه با” اینداِلسیو پریتو”  Indalecio Prieto، سوسیالیست مشهور اسپانیا با قطار و درمیان استقبال توده های مردم و سیاستمداران جمهوریخواه در ایستگاه های مختلف درمسیر ، وارد مادرید می شود. استقبال از آنان بعضأ همچون نمونه “والادولید” ، با مارش و احترامات نظامی و با حضور فرماندهی نظامی منطقه صورت می گیرد.

دیگو مارتینز باریو در تمام  دوران جمهوری و با حمایت گسترده تشکیلات فراماسونری اسپانیا در مواضع گوناگون در روند تحولات سیاسی این سالها مداخله ای فعال داشته و تا بالاترین نقاط هرم قدرت همچون ریاست دولت ، ریاست پارلمان و نهایتا ریاست جمهوری ارتقاء می یابد . او حتی پس از سقوط جمهوری و فرارش به فرانسه و بعد هم مکزیک و تا دم مرگش در ژانویه ۱۹۶۲ درپاریس ، همچنان عنوان رئیس جمهور درتبعید را حفظ می کند .

13

باریو در کنار اعضای “لژفدرال شرق اعظم آرژانتین” Gran Oriente Federal Argentino  با لباس رسمی ماسونی

فراماسونری در اسپانیا

 

تشکیلات فراماسونری اسپانیا قدیمیترین لژهای غیرانگلیسی از نوع خود در دنیا می باشند. اولین لژ اسپانیا اندکی پس از آغاز دوران جدید فعالیت فراماسونری درانگلستان ، درسال ۱۷۲۵ توسط برادران لژ لندن در مادرید بنیانگذاری می گردد. این لژ در فهرست رسمی فراماسونری انگلستان با شماره 50 به ثبت رسیده است. بدنبال آن لژهای متعدد دیگری در امتداد سنت لژ  انگلیس پا به عرصه وجود می گذارند . در ۱۷۶۷ ، لژ مذکور خود را از تشکیلات لندن جدا کرده و” لژبزرگ اسپانیا” را بنیان می گذارد . درسال ۱۷۸۰ یعنی نه سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه ، موازی با لژبزرگ اسپانیا ، لژ دیگری در راستای سنت لژهای فرانسوی بنام “لژملی شرق اعظم اسپانیا” بوجود می آید .

۱۸۰۸ ، اسپانیا توسط  ارتش ناپلئون فتح می شود و ژورف بوناپارت برادر بزرگتر ناپلئون بر تخت سلطنت اسپانیا می نشیند. پنج سال دوران حاکمیت ژورف بوناپارت که خود استاد اعظم “لژشرق اعظم” Grand Orient de Franceفرانسه هست ، دوران رشد و اعتلای فراماسونری اسپانیاست . شکست فرانسه در اسپانیا و آغار حاکمیت فردیناند هفتم از خاندان بوربون در ۱۸۱۳ و جانشین او ایزابل دوم که تا ۱۸۶۸ بطول می کشد ، دوران ممنوعیت و سرکوب فراماسونری در اسپانیاست . دوران اعتلای دوباره این تشکیلات با به تخت نشستن آمادئو درفاصله ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۳ که خود پادشاه عضو فراماسونری اسپانیا هست آغازگردیده  و در ادامه با اعلام جمهوری اول اسپانیا در ۱۸۷۳ به اوج خود می رسد . اکثریت بلندپایگان جمهوری ، اعضای رسمی این تشکیلات جهنمی هستند.مشابه همین شرایط  را می توان در آغاز اعلامجمهوری دوم اسپانیا در ۱۹۳۱ نیز مشاهده  کرد. بیش از صد نفر از اعضای جمهوری جدید عضو فراماسونری اسپانیا هستند تا آنجا که مطبوعات خود ماسونها از اینکه این جمهوری را جمهوری ماسونی بنامند پروایی ندارند. این شرایط با آغاز جنگ داخلی تغییر کرده و ماسونها دوباره تحت تعقیب قرار گرفته و به تبعید می روند.

اتحاد اجباری

۱۹ آپریل ۱۹۳۷ فرانکو تیر خلاص را بر مغز فالانژ اسپانیا شلیک می کند . او فالاتژها را در این تاریخ وارد یک اتحاد اجباری با کلیه نیروهای مخالف جمهوری کرده و دریک مجموعه جدید تحتعنوان”فِت ی دلاجونز” FET y de las JONS

کرده که “اف ای تی” به معنی فالانژیسم سنتگرای اسپانیا و مخففFalange Española Tradicionalista می باشد. دراین اتحاد اجباری ، دیکتاتور نام فالانژ اسپانیا را به تمام  و کمال حفظ کرده  ولی محتوای آنرا در خدمت فرانکوئیسم  و تحت رهبری خود قرار می دهد . از این به بعد پروژه استفاده  ابزاری از فالانژ اسپانیا و نیروهای  وفادار به آن درقالب تقدیس نام  و خاطره خوزه آنتونیو ریورا توسط فرانکو کلید می خورد . “مانوئل لاری” Manuel Hedilla Larrey، رهبری موقت فالانژها که با اتحاد اجباری تحت رهبری فرانکو مخالف است دستگیر و به زندان انداخته میشود. او البته تنها کسی از رهبران فالاتژ نیست که به زندان فرانکو می رود .لاری که حکم اعدام گرفته است توسط دیکتاتوریک درجه تخفیف گرفته و به حبس ابد محکوم میگردد. بعدها فرانکو که بدنبال جذب نیروهای بدنه فالانژ اسپانیا هست او را در سال 1946 از زندان آزاد کرده  و او نیز تا آخرعمرتنها در حاشیه سیاست عصر فرانکو عمر را سپری می کند. بدینترتیب فرانکو موفق می شود که  فالانژ اسپانیا را تحت حاکمیت خود درآورده  و آنرا برای همیشه به تحلیل برد . فالانژیسم  پس از این دیگر سربلند نمی کند .

  ۳۰ دیماه ۱۳۹۲

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.