رضا مقصدی
آری ، همینم:
یک سینه ی سوزانِ در آتش، نشسته
با لحظه های شادِ سرمست.
اما کمی غمگین وُ خسته.
زیبایی ِ لبریز را شعری بلندم.
با خنده ای می گریم وُ با گریه ای گرم-
چون گل، سراپا نوشخندم.
دردست من ، تنها مدادی ست
تا واژه های خفته را بیدار سازم.
تا مثل باران
رنگین ترین آهنگ را در پای هر گل
یا جانِ هر عاشق ، ببارم.
باری، همینم:
من عشق را تا زنده هستم دوست دارم.
۲
آرزوی یک درخت
یک درخت
رو به روی آرزوی آبی ِ تو آه…می کشد.
یک درخت
تن ، به مهربانی شگفتِ ماه می کشد.
ابر نورسیده ! برفراز جانِ من بمان !
شادمان ترین ، ترانه را به سوی سیبِ من، بخوان !