jafari 01

چرا با فتوا اشخاص ترور می شوند؟

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

jafari 01

jafari 01محمد جعفری

… دکتر کاظم سامی وزیر بهداری و درمان در دولت موقت بودمدتی بعد در جراید خواندیم که دکتر سامی از وزارت بهداری استعفا داده استاینکه چرا وی استعفا داده در آن زمان جزو اسرار بوداما بعداً معلوم شد که وی طرح درمان و بهداشت عمومی را که تهیه کرده بود، در صدد بود که طرح خود را که به اجرا در آورد …


 

به یاد سالروز شهادت دکتر کاظم سامی

در جامعه همیشه کسانى هستند که بدلیل داشتن موقعیت اجتماعى، انقلابى و یا شرایط ویژه سیاسى و یا نظامى آنان، سربه نیست کردنشان از طریق پرونده سازى و متهم کردن آنان به وابستگى به این و یا آن کشور امکان پذیر نیست. ازاین رو اینگونه اشخاص را با توطئه هاى گوناگون – و از جمله از طریق صادر کردن فتوا – سربه نیست مى‏کنند و سپس برای بعضی از ان ها اشک تمساح هم مى‏ریزند و یا به درجه رفیع شهادت نائل مى‏گردانند و در غالب موارد هم از شهادتشان براى اغفال و تحمیق هرچه بیشتر توده برانگیخته شده، استفاده هاى تبلیغى مى‏کنند. در جمهوری اسلامی از این موارد به قدری زیاد است که تمامی آنها تا به امروز به درستی احصاء نشده است. زعمای جمهوری ولایت مطلقه فقیه درس کشت و کشتار و ترور را از استاد اعظم خود آقای خمینی گرفته اند که فتوا می داد که حفظ حکومت اسلامی «اوجب واجبات» است،«… و همین تکلیف است که ایجاب می کند خونها در انجام آن ریخته شود».( ۱) و یا « اگر اینها در جامعه ساقط نشوند امام زمان را ساقط می کنند، اسلام را ساقط می می کنند.»(۲)، و باز « … آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف‏ ‏با حیثیت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود همه مسئول مى‎باشند‏ ‏و مردم و جوانان حزب اللهى اگر برخورد به یکى از امور مذکور نمودند به دستگاههاى‏ ‏مربوطه رجوع کنند، و اگر آنان کوتاهى نمودند خودشان مکلف به جلوگیرى هستند.»(۳) .

نظر به این که این مقاله به یاد و خاطر سالروز زنده یاد شهید دکتر کاظم سامی قلمی گردید، و از طرفی نظر بر اختصار است، از موارد دیگر ترور ها در اینجا می گذرم. (۴)

برای روشنائی انداختن به کارد آجین کردن دکتر سامی و در نتیجه به قتل رساندن آن شهید لازم است که مختصری به وضعیت سرگرد دلشاد تهرانى قبل و بعد از در سال ۱۳۶۷، خودکشى و یا خودکشى کردنش، در ۱۷ آذر سال ۱۳۶۷ که پرداخته شود:

وضعیت  سرگرد دلشاد تهرانى  قبل از خودکشى و یا  گشتنش

درکتاب غائله ۱۴ اسنفد ۱۳۵۹ که پدیدآورنده و ناشر آن دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، شوراى عالى قضایى است. در مورد سرگرد دلشاد تهرانى پیش از خود کشی و یا کشتن، چنین آمده است:

” ج – سرگرد دلشاد تهرانى – پس از سرهنگ فرسنداج به فرماندهى گارد گماشته شد. این آقا دلچسب تر از سرهنگ بود، چون ظاهرى آراسته و متدین و باطنى بس آلوده و ناهنجار داشت. گزارش بسیار محرمانه‏اى این آقا را چنین معرفى مى نماید:

۱- در یک خانواده مذهبى در تهران در خیابان امیریه، خیابان فرهنگ متولد شده است.

۲- سراى فرهنگ و خیابان بوذرجمهرى، نمایشگاه داران و دلالان اتوموبیل او را خوب مى‏شناسند.

۳- قبل از ازدواج پاتوق دلشاد خیابان جمشید و شهرنو بود.

۴- از پرسنل قدیمى تیپ ۲۳ نوهد است .

۵- در سال ۱۳۴۱ در یک مأموریت نظامى در نقده به یک دختر ۱۳ ساله تجاوز نموده.

۶- در جوانى … بوده است.

۷- عوامل قدیمى باشگاه کیان، بخصوص مهدى لحافدوز با وى روابط … داشته‏اند.

۸- قبل از انقلاب خبرچین ضد اطلاعات تیپ بود.

۹- در جریان کاروانسراسنگ، عضو فعال و بهمین جهت سى هزار ریال از ساواک دریافت نموده است.

۱۰- بلافاصله پس از انقلاب رنگ عوض کرده سرپرست کمیته پاکسازى تیپ شد که کلیه سوابق پلید خود را از پرونده رکن دوم اطلاعات بر مى دارد.

۱۱- از امکانات شغلى خود بعداز پیروزى انقلاب استفاده کرده و یک اتوموبیل بنز سوارى طاغوت به قیمت بسیار نازل و قسطى خریدارى مى نماید ” (۵) .

وضعیت وی بعد از خودکشى و یا  گشتنش

در سال ۱۳۶۷ بعداز خودکشى و یا خودکشى کردنش، وى را شخصى عاشق و دلسوخته امام و نمونه بارز یک نظامى انقلابى و برحذر از مادیات و … معرفى مى‏کنند:

“سرهنگ دلشاد تهرانى، افشاء کننده کودتاى نوژه در گذشت. سرهنگ تهرانى از افسران دلسوز متهعد و از جان گذشته ژاندارمرى بود. یکى از همکاران او در گفتگویى با خبرگزارى جمهورى اسلامى در مورد تعهد کارى و خصائل اخلاقى وى اظهار داشت : پایبندى و ارادت او به اسلام و انقلاب زبانزد همه بود و در اجراى وظایف کمترین اغماضى روا نمى‏داشت. وى تأکید کرد سرهنگ تهرانى در همین حال با اخلاق حسنه خود محیط کارى را آکنده از صفا و صمیمیت کرده بود. کشف و افشاى کودتاى نوژه از بارزترین فعالیتهاى مرحوم سرهنگ تهرانى طى دوران خدمتش بوده است. وى در جبهه هاى جنگ تحمیلى حضور فعال داشت و در چند نوبت نیز مجروح شد. سرهنگ دلشاد تهرانى عاشق دلسوخته حضرت امام و نمونه بارز یک نظامى انقلابى و وطن دوست بود. قبل از انقلاب در هوانیروز فعالیت داشت و سپس وارد ژاندارمرى شد و مدتى معاونت بیمارستانى ژاندارمرى را بعهده داشت. تواضع و ایمانش او را برحذر از توجه به مادیات کرده بود و تا پایان عمر ۵۱ ساله‏اش بصورت بى پیرایه‏اى با همسر و دو دخترش زندگى کرد. بمنظور بزرگداشت مرحوم سرهنگ تهرانى فردا )جمعه(، ساعت ۱۴/۳۰ مجلس ختمى در مسجد ابوسعید واقع در خیابان ابوسعید منعقد است” (۶)

منقول است که این اطلاعیه و مطلب را مقامات امنیتى به خبرگزارى جمهورى اسلامى و روزنامه داده است. در کتاب دادگسترى جمهورى اسلامى، آقاى دلشاد تهرانى را بدانگونه معرفى کرده‏اند، ولى بعداز خودکشى، وى را اینگونه معرفى مى‏کنند. رازِ و سرّ این دو گانگی کاملاً متضاد در چیست ؟

«علت ناهنجار و فاسد معرفى کردن دلشاد تهرانى در مرتبه اول این است که وى در آن زمان مسئول یگانه حفاظت ریاست جمهور، آقاى بنى صدر بوده است. قصدشان نشان دادن فساد و بخدمت گرفتن افراد فاسد در دفتر بنى صدر است که ویرا این چنین معرفى کرده‏اند و بیچاره دلشاد تهرانى که در این رابطه چوب بنى صدر را خورده است. طرفه اینکه نقل کرده‏اند وى یکى از افسران ورزیده اطلاعات بوده و کشف و افشاى کودتاى نوژه را از مهمترین فعالیت دوران خدمت وى ذکر مى‏کنند و توجه نکرده‏اند که این کشف هم در دورانى است که وى در دفتر ریاست جمهورى مشغول خدمت بوده است.

در مرتبه دوم همین افسر با باطنى بس آلوده و ناهنجار -به زعم آنها- را بخدمت مى‏گیرند و بکارهاى امنیتى – اطلاعاتى بکار مى‏گمارند، از همه عیوب گذشته پاک و مفتخر به القاب هاى افتخارآمیز مى‏گردد.

بعداز قتل مرحوم دکتر کاظم سامى در ۲ آذرماه سال ۱۳۷۶، بطوریکه نقل مى‏کردند از آقاى تهرانى خواسته شده است همانطوریکه کودتاى نوژه را کشف کرده است، قاتل دکتر سامى را نیز پیدا بکند و نشان دهد که دولت در این قتل دست نداشته است و وعده خلعتى نیز به او مى‏دهند. آقاى تهرانى دست بکار مى‏شود، اما محتواى پیام را که مى‏گوید: با پیدا کردن قاتل دکتر سامى نشان دهد که دولت در قتل دست نداشته است را بدرستى دریافت نمى‏کند و با پیگیرى و جدیت کار تحقیق را پى مى‏گیرد و سرانجام دو هفته بعد از قتل دکتر سامى، هنگامیکه سرنخ اصلى را کشف مى‏کند در پشت میز کارش به ضرب گلوله وى را به قتل مى‏رسانند و همانروزها شایع کردند که وى در اطاق کارش با اسلحه کمرى خود، خودکشى کرده است. و براى حتم غائله بدینگونه از زحمات وى قدردانى کردند. » (۷)

این قسمت اطلاعاتی بود که در سال ۱۳۸۰ در کتاب اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان به اطلاع عموم رسید. اما بعد از انتشار کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۷ آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۹۰، سر نخ دیگری که دست زعمای جمهوری اسلامی در آن دیده می شود منتشر شده است:

یکشنبه ۶ آذر ۶۷، «ساعت هفت صبح به مجلس رسیدم. تا هشت کارهای دفتر انجام شد. در جلسه علنی قبل از دستور مرگ دکتر [کاظم]سامی را تسلیت گفتم. در مطبش توسط شخص نا‌شناسی با چاقو ترور شده و پس از انتقال به بیمارستان و کارگر واقع نشدن معالجات، فوت کرده است. رسانه‌های خارجی با شیطنت به‌گونه‌ای صحبت می‌کنند که نظام را متهم به قتل او کنند. آیت‌الله منتظری هم پیام مفصلی به پدرش داده‌اند.» (۸)

پنجشنبه ۱۰ آذر ۶۷، «آقای سید علی اکبر محتشمی وزیر کشور تلفنی اطلاع داد که قاتل دکتر کاظم سامی را دستگیر کرده اند و مجدداً اطلاع داد که شناخته شده ولی فراری است و دستگیر نشده است» (۹)

شنبه ۲۷ اسفند ۶۷، «آقای موسوی اردبیلی گزارش داد که در پزشکی قانونی در صحت ادعای خودکشی قاتل دکتر سامی تردید به‌وجود آمده و احتمال اینکه باندی بوده‌اند و او را کشته‌اند و کشته‌اش را حلق آویز کرده‌اند، وجود دارد. قرار شد پیگیری شود تا حقیقت مکشوف گردد.» (۱۰)

در تمامی قتل ها و ترورهائی که در زمان خود به علت آشکار شدن سر نخ هائی و ضد نقیض گوئی های زعمای ولایت مطلقۀ فقیه در جامعه سر و صدائی راه افتاده « قرار شد پیگیری شود تا حقیقت مکشوف گردد.» ولی هر گز تا به امروز چنین اتفاقی نیفتاده است. در مورد قتل شهید دکتر کاظم سامی گفته ها و یادداشتهای آقای علی اکبر اعلمی بسیار گویا و رسا است.

آقای علی اکبر اعلمی، که در آن هنگام معاون مدیر کل امور انتظامی وزرات کشور بوده است، بعد ها عنوان کرد: «با توجه به ماموریت ذاتی اداره کل امور انتظامی سعی می کردم که به هر طریق ممکن از کم و کیف این حادثه‌ی تلخ باخبر شوم. اما متاسفانه اطلاعات موجود در اداره کل انتظامی در حدی نبود که بتوان از جزئیات این حادثه سر درآورد. حتّی آن بخش از پرونده انتظامی قتل سامی هم که در اختیار ما قرار گرفت آکنده از ابهامات و ضد و نقیض گویی‌ها بود. با این وصف در حوزه کاری من کسی به‌خود اجازه نمی‌داد که انگشت خود را متوجه ابهامات مذکور کرده و بطور جدی در مقام کشف و رمزگشایی آنها برآید.»(۱۱)

اعلمی توضیح می دهد : «موضوعی که بر پیچیدگی و ابهام این واقعه تلخ افزود مرگ مشکوک قاتل و نحوه کشف آن بود به این معنا که مقامات قضائی و مسئولان امنیتی و انتظامی در اواخر آذرماه همان سال اعلام کردند که “محمد جلیلیان” قاتل دکتر سامی بیماری روانی داشته و یک‌روز پس از ارتکاب قتل در گرمابه برلیان اهواز خود را با کمربند از دوش حمّام حلق آویز کرده و به عمر خود پایان داده است و این در حالی بود که گزارش پزشک قانونی خلاف این ادعا را گواهی کرده بود!» (۱۲)

وی همچنین می‌گوید: «در پی این مصاحبه طی یادداشتی خطاب به دکتر صدر معاون سیاسی امنیتی وقت وزارت کشور به ابهامات و ضد و نقیض گویی‌های پرونده اشاره کردم. از دید من حداقل شش ابهام جدی در گزارش نیروهای امنیتی و انتظامی آن‌روز وجود داشت:

۱. میان متهم شدن قاتل به اختلالات روانی و تهیّه‌ی چند پاسپورت و شناسنامه جعلی توسط وی تناسب منطقی وجود نداشت.

۲. اخراج یک کارمند که طبق گزارش مسئولان امر دوباره به شغل اولش بازگشته بود نمی‌توانست انگیزه‌ای قوی برای ارتکاب قتل سبعانه سامی و تصمیم به قتل همسر وی باشد.

۳. وجود چندین شناسنامه و پاسپورت جعلی در نزد قاتل حاکی از این بود که وی فرد انگیزه‌داری بوده و قصد خروج از کشور را داشته است. در این صورت شهرهای مرزی شمال‌غرب کشور بهترین گزینه‌ای بود که او می‌توانست برای فرار از کشور انتخاب کند. بنابراین متواری شدن او به شهر اهواز چندان وجاهتی نداشت.

۴. کدام سرنخ توجه ماموران امنیتی و انتظامی را به شناسایی قاتلی جلب کرده بود که تقریبا ۲۰ روز قبل از شناسائی وی در گرمابه‌ای واقع در اهواز دست به خودکشی زده بود.

۵. کسی که قصد خودکشی داشته چرا حمّام را انتخاب کرده و چرا وسیله‌ی مناسبی را برای خودکشی با خود به همراه نبرده است تا ناگزیر نشود که با کمربند خود را حلق‌آویز نماید!

۶. فاصله کم دوش از سر استحمام کننده‌، کوتاه بودن کمربند برای انجام عملیات خودکشی از طریق دوش‌، عدم مقاومت دوش برای تحمل سنگینی قاتل و فاصله آن با زمین و … از مواردی است که قبول سناریوی خودکشی از طریق حلق آویز شدن از دوش گرمابه را با تردید جدی مواجه می‌ساخت.» (۱۳)

مطلب سخت تأمل بر انگیز که دست زعمای جمهوری اسلامی را در قتل دکتر سامی آشکارتر می کند اینکه:

« “واکنش مسئولان وقت وزارت کشور” به یادداشت و ملاحظات اعلمی است؛ او روایت می‌کند :«به نگارنده فهماندند که شتر دیدی،ندیدی!لذا تردیدها و ابهامات مذکور که امکان انتشارش در رسانه‌های آن‌روز کشور میسّر نگردید تا به امروز همچنان در دفترچه خاطراتم جاخوش کرده…»(۱۴)

گفته احمد خمینی هم در مورد اطلاعیه مرحوم منتظری در مورد قتل دکتر سامی قابل تأمل و تعمق است. وی که خودش قربانی همین توطئه هائی که در آن شرکت داشت شد، در انتقاد به آقای منتظری که در مورد قتل دکتر سامی پیام (۱۵) خود را به نحوه ای نداده که جمهوری ولایت مطلقه را تبرئه کند، خطاب به آیت الله منتظری می نویسد: « آیا در مورد قتل مرحوم دکتر سامی شما به گونه ای اطلاعیه ندادید که از آن فهمیده شود نظام او را کشته است؟ یادتان است در دیداری با شما این مطلب را گفتم؟ بلافاصله آقای هادی گفت پیام آقا به صورتی بود که نظام تبرئه شد. من به او گفتم خودت را به آن راه نزن که شما از آنجا که ساده اندیش هستید و نمی دانید چه چیزهائی را باید گفت و چه چیزهائی را نباید گفت گفتید: بلکه فلاحیان گفته است ما منافقین را از پا در می آوریم به آقا هادی گفتم ایشان خودش تصدیق کرد که خواسته است به صورتی بگوید که قتل مرحوم دکتر سامی به گردن نظام بیفتد و بعد به شما گفتم اولاً معلوم نیست فلاحیان چنین چیزی گفته باشد از آن گذشته سامی که منافق نبود آیا خدا را خوش می آید هر قتلی و غارتی را به گردن نظام بیندازید. »(۱۶) این نکته از گفته آقای احمد خمینی که « شما از آنجا که ساده اندیش هستید و نمی دانید چه چیزهائی را باید گفت و چه چیزهائی را نباید گفت گفتید:بلکه فلاحیان گفته است ما منافقین را از پا در می آوریم » خود گویا است.

مقاله را با این نکته به پایان می برم، بطوری که همگان اطلاع دارند دکتر کاظم سامی وزیر بهداری و درمان در دولت موقت بود. مدتی بعد در جراید خواندیم که دکتر سامی از وزارت بهداری استعفا داده است. اینکه چرا وی استعفا داده در آن زمان جزو اسرار بود. اما بعداً معلوم شد که وی طرح درمان و بهداشت عمومی را که تهیه کرده بود، در صدد بود که طرح خود را که به اجرا در آورد، در جلسه ای که مرحوم مهندس بازرگان با آقای خمینی داشته، آقای خمینی به بازرگان نخست وزیر می گوید، صلاح نیست که دکتر سامی وزیر بهداری و درمان باشد و او را از وزارت بردارید و اگر شما حاضر به برداشتن او نیستید من خودم او را بر می دارم. بازرگان هم برای اینکه آقای خمینی خودش اقدام نکند و آبروی دکتر سامی را ببرد، دوستانه اتمالاً بدون اینکه ماوقع را به دکتر سامی بگوید، به آن مرحوم می گوید: که بهتر است، از وزارت بهداری استعفا بدهد و ایشان هم از وزارت بهداری استعفا می دهد.

نتیجه اینکه:

آنهائی که خیال می کنند که بعضی  زعمای جمهوری اسلامی که امروز دست شان از بخشی از قدرت کوتاه شده، مردمی شده و دلشان به جان و مال و ناموس مردم می سوخته می شود به کجراهه می روند.  زیرا هیمن ها  برای حفظ قدرت از قتل نزدیکترین افراد هم خم به ابرو نمی آورده اند. وقتی مرحوم لاهوتی در سال ۶۰  در زندان اوین با سم استریکنیک کشته می شود (۱۷). آقای هاشمی هم برای اینکه این راز فاش نشود، دختران و دو داماد خود که  پسران شهید لاهوتی هستند را جمع می کند و به آنها می گوید: « شما به خاطر انقلاب، سکوت کنید» (۱۸) و « آنها هم آدم‌های باهوشی بودند و موقعیت را فهمیدند » (۱۹)، سکوت اختیار کردند و همچنین بنا به گفته نیازی احمد خمینی را می کشند (۲۰) و بعد  از کشته شدن احمد آقا خمینی نیز، آقای هاشمی رفسنجانی باز، «همه اعضای خانواده خمینی را در اطاقی گرد می آورد و خطاب به آنها می گوید:کلمه ای سئوال برانگیز در باره طبیعی نبودن مرگ حاج احمد آقا نباید از زبان شما خارج شود.»(۲۱) و اکنون فاش شده است که در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بیش از هشتاد نفربه قتل رسیده اند(۲۲) و جای بسی تأسف و تآثر است که خون جان انسانها تا این حد در جمهوری اسلامی بی ارزش شده است و بسیاری به کسانی خود آمر و مسبب  قتلهای زیادی بوده اند و یا حد اقل با آمرین و قاتلین همراهی کرده و یا  به آن علم  داشته و  به خاطر حفظ قدرت دم فرو بسته اند، آزادی، حقوق و عدالت می خواهند. والعلم عند الله

محمد جعفری   ۸/ آذر / ۱۳۹۲

 

 

نمایه:

۱- آیا مید انید چرا چنین رژیمی بر پاست؟ (جاذبیت قدرت و شیفتگی به آن)، محمد جعفری، ص ۳۳۵.

۲- همان سند.

۳- همان سند.

۴- و اما کسانی مایل به اطلاعاتی در مورد قتل دکتر مصطفى چمران، آیت اللَّه حسن لاهوتى، تیمسار فلاحى و سرهنگ فکورى هستند به کتاب « اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان» ص ۸۱-۶۴، مراجعه کنند.

۵- جامعه شناسی زندانی و زندانبان، محمد جعفری،ص ۱۱۲-۱۱۱؛به نقل از: غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹، دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، شوراى عالى قضایى، چاپ اول، ۱۳۶۴، صص ۴۰۹-۴۱۰.

۶- همان سند، ص ۱۱۲؛ به نقل از: روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۶۷، شماره ۱۸۶۳۲، صص ۱ و۲.

۷- همان سند، ص ۱۱۳.

۸- پایان دفاع آغاز باز سازی،هاشمی رفسنجانی، چاپ ۱۳۹۰، ص ۴۱۲.

۹- همان سند، ص ۴۲۳.

۱۰- همان سند، ص۵۵۶-۵۵۵.

۱۱- نقل از گزارش یک ترور از: مقاله مرتضی کاظمیان.

۱۲- همان سند.

۱۳- همان سند.

۱۴- همان سند.

۱۵- متن پیام مرحوم منتظری در مورد ترور دکتر سامی در کیهان دو شنبه ۷ آذر ۶۷ شماره ۱۳۴۸ آمده است.

۱۶- رنجنامه احمد خمینی به آیتالله منتظری، موخ ۹/۲/۶۸، ص ۳۰

۱۷- همان سند، ص ۳۳۵ ؛ به نقل از: شهروند امروز شماره ۷۰، مصاحبه با فاطمه هاشمی‌رفسنجانی، عروس حسن‌لاهوتی.

۱۱۸- همان سند.

۱۹- همان سند.

۲۰- آیا مید انید چرا چنین رژیمی بر پاست؟ (جاذبیت قدرت و شیفتگی به آن)، محمد جعفری، ص ۳۳۵؛ به نقل از : پیام امروز شماره ۳۸ بهمن ۷۸ .

۲۱- همان سند.

۲۲ – همان سند؛ به نقل از: عالیجناب سرخپوش، اکبر گنجی، چاپ هفتم، ص ۱۶۷.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.