بهنام جنگائی
گول این غول قهرمان را نباید خورد! آیا چاره ای برای بساط فرومانده و در هم ریخته ی ولایت به جز این نرمش دلیرانه مانده بود؟ نه! و تردیدی نیز نداشت که سرآخر رژیم مجبور می شود روزی با زبانی همچون کروات دراز و له له زنان در میدان پاک آبرو باخته ی اسلام سیاسی و درست در همان مقر ریاکارانه ی نمایندگی خدا و حاکمیت مطلق خود بر روی این زمین سوخته و خونین با مافاتی چنین سنگین و جبران ناپذیر که به بلندای آسمان است گستاخانه بایستاد و به همین سادگی ِآشکار و مضمحل و چنین ناتوان، دیر و ناگزیر لنگ خواری و زبونی بیاندازد و سپس با غرور از این کرُنش احساس قهرمانانه هم داشته باشد. آیا از این چندش انگیزتر متصور است؟
فرود آوردن قهرمانانه این چنین سر، با دستانی به شدت تهی و کوتاه و در پی مذاکرات آشکار و پنهان با پیامبران و نمایندگان متعدد سر سپرده آمریکا و غرب و دادن باج و قول و قرارهای مخفی، آنهم با هزینه و پرداخت سهمگین آتی مردم و با یک چنین عقب نشینی پر ضایعه و بسیار دیر هنگام که اصولا خیلی پیشترها منطقی بود که رهبر جهان اسلام، نه از روی ترس و وحشت از سرنگونی و برای جلب حمایت آمپریالیست آمریکا جهت حفظ بقای خویش، بلکه شرافتمندانه و تنها می بایست برای رضای خاطر بندگان در هم شکسته، گرسنه و بیکار خدا ضروری باشد و می بود که زودتر ها با گذر از دخالت و شرارت در امور کشورها، گزافه گوئی های پوشالی و توطئه پراکنی های دشمنی افکنانه و در آن شرایط نسبتا دست پر و پیشدستی گذشته روی می داد که نداد.
و همین رهبر زعیم، کفیل و با خرد هیچگاه از نخوت و تبختر خود در برابر ملزومات حیاتی اکثریت مردم تهیدست (مستضعفین) به هیچ قیمتی کوتاه نیامد و مدام هر اعتراض به حق و کوچک را در دم خفه کرد. او، هرگز در پیشگاه نان و نام آوران خود، نرمش نه ساده، نه قهرمانانه، نه اخلاقی و یا لااقل نه الهی هم از خود نشان نداد و یا اصلا در این شرایط خفقانی و سیاه حاکم، کمترین امکان فضای ِباز ِاعتراض گذاشت، تا لزوم تغییر شاید به همت همبستگی های گسترده جنبش نان و کار و آزادی انتظارات خود را به اوی رهبر و دستگاه مخوف اش بی قید و شرط و با سازماندهی فشار از پائین و با ابزارها و اهرم های حقوق بشری و جلب حمایت سازمان های جهانی مقدور کرده و می شد زودتر ها کاری کرد تا مگر به هر شکل حقوقی، مسالمت جویانه، بی دردسر، کم تاوان و کم خرج و کاملا در اتحاد و همکاری های نیروهای داخلی، خواسته های کارگران و مزدبگیران و توده های تنگدست و ناراضان را به رژیم تحمیل نمود که نشد و هنوز هم نمی شود. زیرا دادخواهی ها دادگاه و دادرس مستقلی نداشت و دست همه در یک کاسه ی پر از نفتی است و طبعا تلاش ها و مبارزات مطالباتی هربار با شقاوت تمام و در زیر تیغ زور سپاه، بسیجی ها و لباس شخصی ها له و لورده شده و در نتیجه موثر نشدند و فریاد سوخته ی ستمزدگان جائی در دستان نرم رهبر نداشت و نیافت.
این تقبل به اصطلاح نرمش و شکست استراتژیک رژیم اما، پس از ناتوانی صِرف در تداوم راه فاجعه بار تاکنونی پذیرفته شده است و نه از روی تعهد! شک ندارد که بی خردی مطلق خامنه ای در پایانه فرجام خویش است و او و دستگاهش چندان ساده دوباره قادر نخواهد بود همچون گذشته ها به ایجاد آشوب افکنی ها و جنجال های فرقه ای در منطقه و جهان بیش از این دامن زند؛ البته، مگر به میل و اراده ی شیطان بزرگ و متاثر از طرح و نقشه های خاورمیانه بزرگ او! و در نتیجه و تنها در پی این بیعت است و یا خواهد بود که رژیم شیعه می تواند مورد تأئید قرار گرفته و حمایت آمریکا هم فقط در آنصورت است که به سود رژیم به وقوع خواهد پیوست.
دامنه ی ۳۴ سال غارت اندیشه و زور ِعریان تنها برای منکوب کردن صدای آزاد، حق زندگی و سهم نان از چاه های تاراج شده و تحقیر این خواسته های اولیه ی مردم کار و زحمت میسر شده است که رژیم علاوه بر سرکوب در همه حال و همزمان با گستاخی به تبلیغ شرم آور تحمیق ها، به تظلم ها، ترفند ها و ترویج دین دولتی در هزاران مساجد، تکایا و امامزاده ها پیگیر افزوده است آنهم این فریبکاری ها درست در شرایطی ست که بسیاری از دانش آموزان کشورمان در مناطق دورافتاده کلاس درس و خدمات ابتدائی، ناچیز و مناسب تحصیل را در مناطق محروم خود نداشته و ندارند. دانش آموزان فقیر و دورافتاده و بیدادرس چه نیازی به این همه اماکن بسیار گران، تشریفاتی و بی استفاده دینی دارند؟ کسی پاسخگوی این محرومیت ها و حیف و میل ها نیست.
روحانیت، از همان آغاز کار با سرگردان سازی مردم ساده لوح، و سرگرم کردن آنها در دوایر دور تسلسل بی نتیجه دینی و مذهب شیعه از یکسو و از سوی دیگر می خواست با جلب نگاه و اعتماد سازی مسلمانان، برای سرکردگی خود و ایجاد کانون اسلام به ولایت جهانی دست بیازد که این تکبر گنگ و کور دیریست به مایه ی تاراج جان و مال بسیاری از همین شیعیان انجامیده و همه ی جابجائی های مواضع بی پرنسیپ دوستی و دشمنی های داخلی، منطقه ای و جهانی رژیم ولائی شکست خورده و هیچکدام از آنها مبتنی بر اصول پایه دیپلماسی، منافع سیاسی، اقتصادی و دور اندیشی مدبرانه ملی معطوف نبوده اند. چرا که مواضع ایده ئولوژیک و منویات تک قطبی اش همیشه دعوت به نزاع و دشمنی بوده و لاجرم زیر ضرب نقد و مقابله متقابل دیگر سکتاریست رفته و این فرقه شیعه اغلب توسط فرقه های دیگر اسلامیب به رو در روئی خونین کشانده شده است. و البته تاکنون دخالت ها و ناسازگاری های ولایت فقیه بیش از هر الگوی تندروی دیگری در سطح جهان رسوا شده است.
اما، چرائی آن نیز کاملا روشن است! زیرا تاکنون دو فرد مرتجع تحت عنوان اولیای فقیه و ساختاری که آنها بر آن اراده ی مطلق داشته و رانده اند؛ ابتدائا با تقیه و فریب ممکن شد و سپس با خودرائی و تمامیت خواهی جابرانه خمینی و پس از او خامنه ای، آنها سوار کول خسته از (استبداد شاهی) شدند و از آن زمان آنها تمام وسعت ها و فرصت ها را در ظرف این همه سال های خون و خیانت و خودکامی سوزانده و یکسر بر باد داده اند . در این شیوه حکومتی نه تنها حقوق فردی و اراده ی جمعی در قالب جمهوریت وجود ندارد بلکه اشکال متعدد تحقیر، دخالت، تفتیش و بازداری های عمومی در عرصه های کاملا خصوصی به نام دین روشی عادی ست، آنهم توام با رشد بی پروای سرزنش انسان و اصالت ِوجود متنوع او در بارگاه همیشه حق به جانب نمایندگان باری تعالی، و به تبع آن ستمدهی و ستمکشی سیستماتیک، بیدادگری و قساوت قضای دینی بر مخالفان و زندگی مردمان امروزی که هیچ تطابقی با منویات حکومت اسلامی نداشته و ندارد، تراکم تضاد بالائی که به نقطه انفجاری رسیده است.
ژرفش ِدور و دراز همه و یا اغلب ناخوانائی های کاملا سخت جان و در عینحال طبیعی استبداد فرقه ای و تجمع عینی و سمبولیک همه آنها در عنصر خودرای ولایت فقیه شیعه و اقتدار مطلق دستگاه عریض و طویل پرهزینه اش در توان تحمیل، مقابله و مبارزه ی بیرحمانه و پیگیر با اراده و خواست به شدت سرکوب شده توده ای از یکسو، از سوی دیگر نبود حق تشکل طبقاتی و مطالباتی و صنفی، نبود حداقل امکان مبارزه آزاد اجتماعی ـ سیاسی ـ طبقاتی و نبود احزابِ ناوابسته و رنگین، گستردگی انواع کشتار ها، به بند کشی ها، اختناق ها، چپاول ها، فساد ها، تباهی ها، تبعیض ها، نابرابری های ملی و مذهبی و جنسی و جنسیتی ها و واکنش ها و برخوردهای متضاد و تحقیر برانگیز (آرمانی ـ الهی) با این همه تعلقاتِ صریح حریصانه ی (زمینی ـ فیزیکی) رهبران و دست اندکاران جاهطلب، و از همه مهمتر فرسودگی و تعفن کل دعاوی (اخلاقی ـ انسانی) نظام و به انضمام ناتوانی کاملِ اصلاحگری در امور مبرم و معضلات عملا موجود جامعه بشری توسط ساختار وامانده ی رژیم اسلامی، همگی این نارسائی ها از دید مردم و ذاتِ متضاد این پدیده، دیگر به حدی رسید که مردم زمیگیر و بیکار، وعده های بهشت را برای همیشه رها کردند و به امر دگرگون کردن زندگی مصیبت بار خود بها دادند و به پا شدند و برای گذر از گذشته ی سیاه و خونین خود و یافتن آینده ی متفاوت و پاسخگو و بهتر (نرمش قهرمانانه رهبر) را ممکن ساختند.
خود این تقبل تغییر دیپلماسی و سرانجام کنونی رژیم، فرجام میمونی برای ما و تجدید توان و بازیافت اقتدار فراروئیده ی دوباره ماست که در این ۳۴ سال سرکوب شده است. این نرمش عاجزانه، سرنوشتِ بی برگشت و بسیار گرانی برای دیکتاتوری دینی ست که باید با تنگتر کردن حلقه محاصره و تداوم سازش ناپذیر مبارزه تا سرنگونی اش از پا نایستاد و خود آنها بر این خواست دگرگونی پایه ای و انقلابی مردم کاملا واقفند، زیرا که دیگر دوره رهبران خود محور و تمامیتگرا سپری شده و هرگز دوباره باز گشت پذیر نیست! چرا که برای اولین بار رهبر و بیت همراه ناچار شد در ِدکان ضدآمپریالیستی اش را ببند و به رضا هم ببندد.
رهبر و روحانی و مشاوران شان، بی نیاز از به کارگیری سماجت های تاکنونی اجبارا پذیرفته اند که از سر راه فردا دور شوند، آنهم با زبانِ واقعیت های غیر قابل انکار در ناتوانی برای ادامه راه جنون و جنگ، پس باید لاشه ی دعاوی سنگین ضد آمپریالیستی را کنار نهاده و حرکت رو به فرج را برای نظام و غرب باز سازند. تاکتیک و نرمش قهرمانانه ی رهبر با زور اندرونی های مخالف و از ترس شورش بیکاران و گرسنگان و ناراضیان که دیگر قابل پوشانیدن نبود میسر شد. رهبر می خواهد با ایجاد فضای ظاهرا برد برد صیانت نظام را به هر قیمت که شده توسط آمریکا تثبیت کرده و حیات خود را در میدان تبادل و تناسل بقا دوباره امکان پذیر نموده و به دیالکتیک دگرگونی ضروری و جبری میدان رشد بیش از این ندهد! تا مگر همچنان گذشته محال فرمان راند. در حالیکه چنین ساده، امر و ضرورت سرنگونی حکومت دینی دیگر قابل مهار نیست. زیرا، روند آینده در امتداد تحقیر، تضعیف و تغییر جبری جدائی دین از دولت می باشد و به هیچ وجه و شکل نمی باید و نمی تواند متوقف شده و یا سر ایستائی داشته باشد. چه، این روند حتمی و قطعی بیرون از اراده ی ولایت، آمریکا و دول غرب رویکردهای ضروری و مستقل خود را دارد و می جوید و پاسخ های مناسب را به الزامات بیرون از مناسبات خود داده و می دهد تا امکان اضمحلال، ویرانی و سرنگونی استبداد دینی را برای فردای خود در این فرصت باز یابد. تنها ثمره ی این نرمش، دفع احتمالی تهدید جنگ، رفع و یا تقلیل تحریم ها و تورم ها و گرانی ها بر کول مردم است که مورد استقبال ماست؛ ولی به هیچوجه ایجاد اعتماد به هر دو سوی ذینفع جنایتکار نمی کند و نتایج این مذاکرات تردیدی در ادامه راه مبارزات ضد استبدادی نمی گذارد. این دو، در پی حل بحران های عمیق خود هستند و نه رفع و حل زندگی مصیبت بار مردمان خود!
بهنام جنگائی ۵ مهر ۱۳۹۲