گزارشی اززنان کارگرسبزی پاک کن
امروزه مشاغل مختلف و گاهی عجیبی وجود دارد که بانوان در آنها به کار گرفته میشوند و با مشقت کار میکنند تا بتوانند هزینههای سنگین زندگی را تامین کنند.
تضاد طبقاتی از معضلاتی است که از گذشته تاکنون جامعه درگیر آن بوده و متاسفانه در این میان تنها اقشار ضعیف آسیب میبینند و رنج میبرند و خوشیها به کام کسانی است که بدون دغدغه زندگی میکنند و درد نان ندارند.
ساعت هفت صبح وانتبار مقابل مغازه کوچکی توقف میکند تا بارش را که سبزی است تخلیه کند و زن میانسالی جلوی درب مغازه ایستاده و دستههای بزرگ سبزی را داخل مغازه میگذارد.
بار که تخلیه میشود زن میانسال که کارگرهایش به او حاجی خاله میگویند سبزیها را جابهجا کرده و هر چند بسته را جاهای مختلف میگذارد تا سهم هرکسی برای پاک کردن مشخص باشد.
حدود ساعت ۹ صبح است کارگران یکی پس از دیگری وارد مغازه میشوند و هر کسی در جای خود مشغول پاک کردن سبزی میشود و بعد از پاک شدن، همه سبزیها را در ظرفهای بزرگ آب میریزند و پس از چندین ساعت آبکشی کرده و خرد میکنند.
حاجی خاله؛ میگوید که مشتریهای خاص خودش را دارد و طبق سفارشات سبزی میخرد و برای مشتریان آماده میکند و قیمت مناسبش باعث شده تا مشتریان به طور دائم سراغ او بیایند و سفارش دهند.
او در کارش جدی است و کارگرانی هم که دارد طبق گفته او و با سلیقه و نظم خاصی کارهایشان را به خوبی انجام میدهند و حاجی خاله برای هر بار که سبزی میخرد و آنها آماده میکنند به آنها حقوق میدهد و همین باعث شده تا کارگران در کار خود دقت بیشتری به خرج دهند.
حاجی خاله؛ طبق مقدار سبزی درخواستی مشتریهایش؛ آنها را بستهبندی کرده و نام هر یک را کنارش مینویسد و میگوید: علاوه بر سبزی، پیاز داغ، سیر داغ، بادمجان و لوبیا سبز نیز برای مشتریان تهیه میکنیم و خوشبختانه همه راضی بودند و استقبال خوبی داشتند.
فضای مغازه کمی کوچک است اما صمیمی و گرم و در چهره هر یک از زنانی که به عنوان کارگر برای حاجی خاله کار میکنند غمی هویداست اما با خنده آن را پنهان میکنند و سعی دارند تا با این دور هم بودن دلخوشی برای خود ایجاد کنند.
رعنا یکی از کارگرهای ۲۷ ساله حاجی خاله است که به گفته خودش هشت سال است ازدواج کرده و شوهرش از بیماری کلیوی رنج میبرد و فشار زیاد بیماری باعث شده تا نتواند مشغول به کار شود و همسر دلسوزش این مسئولیت را بر عهده گرفته است.
رعنا از غصههایش حرف میزند و بیان میکند: وجود شوهر مریض برای زنی که با هزار دلخوشی به او تکیه کرده انسان را از پا در میآورد ولی با دو تا بچهای که دارم مجبورم تمام بار زندگی را بر دوش بکشم و گوشهای از هزینههای درمان شوهرم و خانه را جور کنم.
او که نسبت به سنش چهرهای شکسته دارد، درباره بچههایش میگوید: دو دختر دارم که یکی از آنها امسال به مدرسه میرود و با کمکهای حاجی خاله توانستم وسایل مدرسهاش را آماده کنم.
رعنا در زیرزمین نمور کوچکی زندگی خود را میگذراند و چرخاندن چرخ زندگی با دستهایی زنانه کار آسانی نیست و این کارگران که همگی به دنبال شغلی آبرومندانه هستند ترجیح میدهند تا با سبزی پاک کردن زندگی خود را بگذرانند و عقیده دارند که محتاج کسی نباشند.
یکی دیگر از کارگران تقریبا هم سن و سال حاجی خاله است و با تعریفهایی که میکند داماد و عروس هم دارد اما او نیز مجبور است تا دور از چشم همه و پنهانی با این کار اموراتشان را بگذراند.
محبوبه میگوید که شوهرش کارگر بوده و از بس زحمت کشیده دیگر در این سن توانایی انجام کار ندارد و فرزندانش هم توان مالی آنچنانی ندارند که بتوانند کمک حال پدرشان باشند.
وی ادامه میدهد: گذراندن زندگی در این گرانی کار سختی است به خصوص برای کسی که همچون ما خانواده گستردهای دارد و میخواهد آبرویش حفظ شود.
منبع:فارس-۲۷شهریور- بخشی ازیک گزارش