esmail nooriala 01

ایران، خط دفاعی روسیه؟

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail nooriala 01اسماعیل نوری علا

هنوز تعمق در مورد اینکه، بعد از فروپاشی «اردوگاه بین الملل کمونیستی»، تکلیف رزمندگان وطنی علیه امپریالیسم به سرگردگی امریکا چه خواهد شد به جائی نرسیده بود که همان جوجگان برخاسته از خاکستر احزاب توده ای و اکثریتی و اتحاد کمونیستی، پیام آور این نظریه شدند که بهر حال روسیه در جبههء «شرق» قرار دارد و جنگ با «غرب» به مدد آن هم امکان پذیر است و حکومت اسلامی نیز، با همهء بدکاری های انکار ناپذیرش، بهر حال مشغول مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی امریکا است…

شصت سال پیش، در سرآغاز آنچه «جنگ سرد» نام گرفت، هنوز پا به دبیرستان نگذاشته، و در بحبوحهء ترور رزم آرا و پیدایش جبههء ملی، تعدادی کلمهء فرنگی بر مجموعهء واژگانی نسل من افزوده شد که مهمترین آنها «امپریالیسم، به سرکردگی امریکا» بود.
یکی از جوانان کوچهء ما، که «جعفر آشفته» نام داشت، و می گفتند عضو سازمان جوانان حزب توده است، هنگامی که ما «بچه ها» عصر ها بر لبهء جوی خشک کوچه به گپ زدن می نشستیم، برای مان از هیولائی به نام «امپریالیسم» می گفت که «اگر به کشوری راه پیدا کند دمار از روزگار مردم اش در می آورد، آنها را به فقر و فاقه می کشاند، شیرهء جان شان را می مکد، و اسم دیگر این هیولا امریکا است».

او حتی یک یار با چند سطل کوچک رنگ قرمز و قلمو آمد و خبر داد که این روزها نمایندهء امپریالیسم وارد تهران می شود و ما همه باید روی دیوار کوچه خودمان و دیگران بنویسیم: «یانکی، گو هوم». معنای این عبارت را هم که پرسیدیم گفت «شما کارتان به این کارها نباشد». و سال ها طول کشید تا بفهمم که معنای این عبارت چنین است: «امریکائی، به خانه ات برگردد»، و منظور او ـ یا حزب اش ـ از «امریکائی» هم آدمی به نام «هریمن» بوده است که از طرف امریکا برای مذاکره به ایران آمده بود و ما به سادگی می توانستیم ببینیم که چگونه «اهریمن»، با حذف الف اول اسم اش، در غالب یک «یانکی» آمده است تا سر دکتر مصدق کلاه بگذارد و نفت ما را ببرد و «اردوگاه بین الملل کمونیستی» را، که پشتیبان خلق های فشردهء ما است، بی نصیب بگذارد تا نتواند در وقت مقتضی به کمک ما بیاید.

کودتا هم که شد فهمیدیم «امپریالیسم» بالاخره نیش اش را به ما زده است و مصدق مان را سرنگون کرده و «شاه فراری» را برگردانده، و افسران وطن پرست توده ای را تیرباران کرده و کادرهای غیرنظامی حزب را هم به زندان انداخته و چنان نسقی از همه گرفته است که هیچکس دیگر یارای دم زدن ندارد. در همین گیر و دار هم بود که جعفر آشفته غیب اش زد و دیگر از او خبری نیافتم.

دوران نوجوانی ما هم در زمزمه های مربوط به «امپریالیسم، به سرکردگی امریکا» گذشت. می شنیدیم مستشاران نظامی امریکا همه جا را گرفته اند و ایران حق خودش را در محاکمهء اتباع خاطی امریکا در خاک خودش از دست داده، و کشتی کشتی نفت ما است که از خلیج فارس به سرزمین امپریالیست ها می رود و… و درک عمومی از «امپریالیسم» هم آن بود که نیروئی قاهر و سرکوبگر و محیل و جهانخواره است که برای خود اردوگاهی دارد و کشورها را، واقعاً یا بواسطه، تصرف می کند و، برای حفظ منافع خود، از مردم کشورهای ضعیف گوشت دم توپ می سازد و از سرزمین هاشان خطی دفاعی می سازد که دشمن باید از خاکریزهای آن رد شود تا به «اردوگاه بین الملل کمونیستی» برسد؛ و وظیفهء هر وطن پرستی آن است که، با پشت گرمی به این اردوگاه، بکوشد تا کشورش را از دست «هیولا» نجات دهد. براستی هم که دیگر نیازی به جعفر آشفته نبود و پا به دانشگاه که می گذاشتی ده ها معلمی چون او را در کنار خود می یافتی.

و در اواخر جوانی هم انقلاب ۵۷ تبلور این آموزش گسترده و دائم شد. شاه از مملکت گریخت، امریکائی ها دسته دسته ایران را ترک کردند، «امام» آمد و گفت «هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید…» و آقای بنی صدر هم به همه اطمینان داد که ایران از این پس از دست امپریالیسم جهانخوار خلاص شده و به راهنمائی های سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی های او به آن «استقلال آرزوئی خویش»، که زمانی در وجود دکتر مصدق متبلور بود، می رسد. اما بزودی زمان فرار من و آقای بنی صدر و میلیون ها همچون ما به خارج کشور نیز فرارسید و کشور کاملاً به دست «اسلامیست های ضد امپریالیسم» افتاد که، به راهنمائی حزب توده و شاخه هایش، اول خط امامی و سپس دوم خردادی و عاقبت اصلاح طلب نام گرفتند و، در غیاب سی سالهء ما تبعیدیان، همواره راه های حفظ رژیم اسلامی را به «رقبای بی خرد بنیادگرا»ی خویش نشان دادند.

در این میان اما اتفاق شگرفی هم رخ داد که فروپاشی «اروگاه بین الملل کمونیستی» نام گرفت. کمونیست ها از «کاخ کرملین» اخراج شدند و بازمانده های سازمان «ک.جی.بی» بجای شان نشستند و روسیه بار دیگر همان امپراتوری روسیه ای شد که قبل از انقلاب «کبیر» بود.

اما، هنوز تعمق در مورد اینکه، بعد از فروپاشی «اردوگاه بین الملل کمونیستی»، تکلیف رزمندگان وطنی علیه امپریالیسم به سرگردگی امریکا چه خواهد شد به جائی نرسیده بود که همان جوجگان برخاسته از خاکستر احزاب توده ای و اکثریتی و اتحاد کمونیستی، پیام آور این نظریه شدند که بهر حال روسیه در جبههء «شرق» قرار دارد و جنگ با «غرب» به مدد آن هم امکان پذیر است و حکومت اسلامی نیز، با همهء بدکاری های انکار ناپذیرش، بهر حال مشغول مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی امریکا است و باید قدرش را دانست و از وجودش مواظبت کرد و مطمئن بود که هرگاه مبارزه با امپریالیسم در سطح جهانی به پیروزی توده ها انجامید آنگاه می توان در وطن خود نیز بر شتاب «اصلاحات» افزود و چروک های حاصل از حکومت اسلامی بر جامهء وطن مان را اطو کرد.

***

باری، در این پیرانه سری، از نظر من، اکنون به لحظهء مکاشفهء تکان دهندهء دیگری رسیده ایم که مسئلهء غامض «سوریه» نام دارد؛ کشوری که مورد حمایت روسیه و حکومت اسلامی است و امریکای جهانخوار قصد تصرف اش را دارد و هر کس، به وسع خود، در این مورد سخنی می گوید. من اما می خواهم، بجای اظهار نظر، توجه شما را به یک گفتار تلویزیونی جلب کنم. برنامهء افق صدای امریکا (با مدیریت آقای سیامک دهقانپور) در روز پنجشنبهء هفته پیش (۱۴ شهریور ـ ۵ سپتامبر) به بحثی دربارهء تنش بین امریکا و روسیه بر سر سوریه اختصاص یافته بود و دو کارشناس، یکی از واشنگتن (آقای بیژن کیان) و دیگری از مسکو (آقای رجب صفر اوف)، در آن شرکت داشتند و، بنظر من، مدت ها بود که سخنانی اینگونه آشکار از جانب متخصصان حقوق بگیر مسکو دربارهء نقش روسیه در ایران و سوریه بیان نشده بود. من در عین توصیه به اینکه اگر این برنامه را ندیده اید ساعتی را به تماشای آن اختصاص دهید،(*) با همهء عدم مهارت در یادداشت کردن سخنان شفاهی، سخنان آقای صفر اوف را به شرح زیر مکتوب کرده ام:

«روسیه نگران آن است که سوریه بهانه ای باشد برای اینکه به سمت ایران بیایند و با این کار به مرز روسیه برسند. خط قرمز دفاعی روسیه در ایران است و خط دفاعی ایران در سوریه؛ و روسیه نگران است که کار [امریکائیان و غربی ها] از سوریه شروع شود. امریکا می خواهد از شورای امنیت استفاده کند و بگوید جامعهء جهانی با این حمله موافق است. روسیه هم به همین دلیل جلوی رفتن پرونده به شورای امنیت را گرفته است. امریکا همیشه کوشیده است وضع روسیه را در همه جا خراب کند. استراتژی امریکا در قفقاز جنوبی یا آسیای مرکزی، سیاست امریکا در ایران، همکاری آنها با شاهنشاهی های خلیج فارس، با مصر و کشورهای افریقای جنوبی، همهء اینها برای آن است که هر کجا روسیه جای پائی دارد آن را برکنار کنند. می خواهند کاری کنند که روسیه امکان صدور انرژی خود را نداشته باشد. بنا بر این، سوریه یک نقطهء حساس است برای روسیه. اینجا صحبت بر سر حفظ بشار اسد و نظام سوریه نیست. اصلاً برای روسیه و آقای پوتین صحبت حفظ حاکمیت بشار اسد نیست. شخصیت بشار اسد برای کرملین خیلی مهم نیست. مهم برای کرملین دخالت غرب در امور داخلی سوریه است. روسیه هیچگاه این شرط را نگذاشته که بشار اسد باید بماند. روسیه همیشه مواظب است که کسی از خارج سوریه در امور داخلی آن دخالت نکند… ایران یک کشور قوی و ابرقدرت منطقه است. سوریه برای روسیه کشور مهمی است اما این دو کشور از لحاظ اهمیت شان در نزد روسیه قابل مقایسه نیستند… من فکر می کنم که روسیه به هیچ وجه نمی گذارد که امریکا و کشورهای خلیج فارسی براحتی هرچه را که می خواهند در سوریه انجام بدهند. چرا که باز کردن راه به سوی ایران تقریباً خطری مرگ آور برای روسیه است… در کرملین چندین سناریو آماده شده است برای اینکه با توجه به وضع سوریه در روزهای آینده در برابر نوع تصمیم های غرب و امریکا از آنها استفاده شود. یکی از آنها کمک محکم و سنگین به دولت سوریه و کشورهائی است که در اطراف سوریه قرار دارند و برنامه های غرب و امریکا برای امنیت آنها نیز خطر بزرگی است… دوستان فکر می کنند که این کمک ها الان انجام نمی شوند اما باید دانست که این کار بطور شبانه روزی و بوسیلهء تمام کانال هائی که وجود دارد انجام می شود. من می توانم حدس بزنم که در این مورد هرچه که ایران برای دفاع خودش بخواهد روسیه با کمال میل آن را در اختیارش می گذارد… همه می دانند که سوریه فقط یک بهانه است. همه می دانند که دولت بشار اسد از مواد شیمیائی استفاده نکرده. در این مورد متخصصین روسیه یک گزارش صد صفحه ای حرفه ای را تهیه کرده و خودشان آن را به شورای امنیت سازمان ملل تحویل داده اند، مبنی بر اینکه این اپوزیسیون است که از این مواد استفاده کرده اما غرب آن را به گردن دولت سوریه انداخته است. صحبت از سوریه فقط یک بهانه بوده و اصل هدف ایران است… برای روسیه مهم این است که به امریکا بگوید که داوری و دادگستری این کار را هیچکس بر عهدهء امریکا نگذاشته. و امریکا اجازه ندارد که به میل خودش هر کاری را می خواهد در دنیا انجام دهد. الان سوریه است فردا می تواند ایران باشد. اگر سیستم امروز حکومت ایران عوض شود و به یک سیستم غرب گرا مبدل شود، و رهبران آن واسطه های امریکا باشند، این امر اصلاً به مرگ روسیه می انجامد. نقطهء اول فروپاشی روسیه خواهد بود. اگر سیستم حکومتی ایران عوض شود در اولین قدم آسیای مرکزی از زیر حضور و علاقمندی و نفوذ روسیه خارج خواهد شد. در قدم بعد کشورهای حوزهء قفقاز به سیستم دفاعی ناتو می پیوندند. قشون های نظامی غرب به دریای خزر خواهند آمد. و راه های صدور انرژی روسیه به غرب بسته خواهد شد. و در ایران صدها پایگاه نظامی و مراکز تربیت تروریست ها و اکستریمیست ها بوجود خواهد آمد که هدف همهء آنها نفوذ به داخل روسیه و بهمریختن اوضاع آن خواهد بود. و این برای روسیه مرگ است و این اولین نقطهء شروع مرگ روسیه خواهد بود. روسیه الان دارد از خودش دفاع می کند. برای روسیه ایران نقطه ای است که هیچ گاه نمی گذارد به تنهائی با امریکا و غرب و شاهنشاهی های فروخته شدهء خلیج فارس در گیر شود…»

عجیب نیست؟ «غرب» هنوز غرب است و، با همین نامیدن، مقابلهء «شرق» در برابر آن آشکار می شود؛ شرقی که، در کلام آقای رجب صفر اوفف معلوم می شود همان روسیه و کرملین و آقای پوتین است که هم منطقهء نفوذ (مثل اکثر جمهوری های شوروی سابق) دارد و هم مرز هائی که خط قرمزش محسوب می شوند و هم کمربندی حفاظتی که روزگاری قرار بود «کمربند سبز ضد کمونیستی» مشهوری باشد که آقایان جیمی کارتر و برژینسکی می خواستند به دور شوروی بکشند و اکنون تبدیل به کمربند تدافعی خود روسیه شده است.

چهار سال پیش، برای من طرفه آن بود که در جریان جنبش سبز، و بخصوص در آخرین نماز جمعهء رفسنجانی، هنگامی که حزب اللهی ها از بلندگوهای دانشگاه شعار می دادند «مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل»، مردم متقابلاً فریاد می زدند «مرگ بر روسیه، مرگ بر چین» و کاملاً معلوم بود که مردم ما اکنون مزهء تسلط امپریالیسم روسی را (که زمانی در زیر پوشش حکومت شوراهای کمونیستی پنهان شده بود) چشیده اند و نسبت به این تسلط واکنش نشان می دهند.

براستی که وطن ما چه تاریخ دردناکی را از لحاظ تسلط امپریالیسم های دو گانه شرق و غرب ـ آن هم بصورت غیرمستقیمی که بواسطهء آن نتوان مدعی عدم استقلال حکومت شد ـ تجربه کرده است. آیا از اینگونه تسلط دوگانه گریزی هم وجود دارد؟ آیا مردم ما ناچارند یکی از دو تسلط شرق یا غرب را انتخاب کنند؟ و یا در این میانه راه حل سومی نیز وجود دارد؟ کاملا آشکار است که در کشوری که حکومت اش «مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل» می گوید و ملت اش «مرگ بر روسیه، مرگ بر چین» را فریاد می زند، کشاکشی سخت غامض و پیچیده در جریان است.

و در پایان می خواهم فقط این نتیجه گیری بدیهی را مطرح سازم که «امپریالیسم به سرکردگی امریکا» تنها نوع امپریالیسم واقعاً موجود نیست و آقای پوتین در کاخ کرملین ادامهء همان پطر های کبیر امپراتوری روسیه است که خواب پیشینیان اش را در مورد رسیدن به آب های گرم خلیج فارس معبرانه و ماهرانه متحقق می سازد و کارشناسان اش به صراحت می گویند: «اگر سیستم امروز حکومت ایران عوض شود و به یک سیستم غرب گرا مبدل شود… در اولین قدم آسیای مرکزی از زیر حضور و علاقمندی و نفوذ روسیه خارج خواهد شد و در قدم بعد کشورهای حوزهء قفقاز به سیستم دفاعی ناتو می پیوندند و قشون های نظامی غرب به دریای خزر خواهند آمد. و راه های صدور انرژی روسیه به غرب بسته خواهد شد… روسیه الان دارد از خودش دفاع می کند!»

***

*.  http://ir.voanews.com/media/video/1743962.html?z=1566&zp=1

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.