حسین باقرزاده
در بحبوحه تلاشهایی که برای اقناع داخلی و بین المللی از سوی باراک اوباما در حمایت از حمله نظامی به سوریه صورت میگرفت، ناگهان راه حلی صلحآمیز مطرح شد و آن فعالیتها را تحت الشعاع قرار داد. راه حل ساده بود: خارج کردن کنترل زرادخانه سلاحهای شیمیایی سوریه از دست دولت بشار الاسد.
خبر عصر دوشنبه ابتدا از مسکو بیرون آمد و بلافاصله در کنفرانس مطبوعاتی مشترک وزیران خارجه آمریکا و بریتانیا در لندن مطرح شد و پاسخ جان کری که تا آن لحظه بر ضرورت حمله نظامی تأکید داشت مثل توپ در جهان خبر صدا کرد: اگر دولت سوریه ظرف یک هفته این سلاحها را در اختیار جامعه جهانی بگذارد آمریکا از حمله نظامی منصرف خواهد شد. این سخن چند ساعت بعد از سوی اوباما در مصاحبههای تلویزیونی با شبکههای آمریکایی تأیید شد و به سرعت مورد حمایت سایر رهبران غربی نیز قرار گرفت. خبر اولیه این بود که روسیه این پیشنهاد را با وزیر خارجه سوریه در مسکو در میان گذاشته و او آن را پذیرفته است (بعدا گفته شد که پیشنهاد اول در گفتگوهای حاشیهای همایش گروه ۲۰ در سنت پترزبورگ بین اوباما و پوتین مطرح شده است) . و اکنون که این پیشنهاد پذیرش عام یافته بود فضای دیپلماسی جهانی ناگهان تغییر یافت: شبح جنگ دور شده بود، بشار اسد و حامیان او نفس راحتی کشیدند، مخالفان مسلح او احساس یاس و ناامیدی کردند، جنبش ضد جنگ در اروپا و آمریکا احساس پیروزی کرد، و بازارهای بورس در سطح جهانی جهشی فوق العاده یافتند.
این خبر، اما، به معنای پایان تلاشهای دولت اوباما برای جلب حمایت داخلی و بینالمللی از حمله نظامی به سوریه نبود. او و نمایندگانش همچنان به تلاشهای خود ادامه دادند. کنگره آمریکا رأیگیری در این مورد را به دلیل تحولات یادشده فوق به تأخیر انداخت، ولی گفتگو در باره گزینه جنگ در آن همچنان ادامه داشت. درست در لحظاتی که خبرگزاریها از آمادگی دولت سوریه برای واگذاری کنترل سلاحهای شیمیایی به «جامعه بینالمللی» و آمادگی آمریکا برای صرف نظر کردن از حمله به سوریه خبر میدادند، آقای اوباما در گفتگوهای پیاپی تلویزیونی به دنبال جلب حمایت مردم آمریکا از حمله نظامی بود و وزیران خارجه و دفاع و رییس ستاد کل ارتش آمریکا به کنگره رفته بودند تا حمایت آنان را به دست آورند. استدلال مشترک همه اینها هم یکی بود: اگر اسد طرح یاد شده فوق را پذیرفته، دلیل آن تنها تهدید آمریکا حمله به نظامی بوده است، و اکنون نیز موفقیت طرح در گرو ادامه این تهدید و جدی گرفتن آن از سوی بشار الاسد است.
مقامات آمریکایی استدلال میکنند اکنون که این طرح پیشنهاد و پذیرفته شده است، تهدید به حمله نظامی باید همچنان به قوت خود باقی بماند تا موفقیت طرح تضمین شود. علاوه بر این، آنان اکنون با صراحت مطرح میکنند که در کنار سوریه مسئله «بزرگتر» ایران وجود دارد و برخورد آمریکا با سلاحهای شیمیایی سوریه میتواند و باید به عنوان نمونهای از برخورد آن با مسئله فعالیتهای هستهای ایران تلقی شود. این سخن ظاهرا، هم در افکار عمومی مردم آمریکا و هم به خصوص در بین اعضای کنگره برد زیادی دارد. در عین این که کاربرد بمبهای شیمیایی در حومه دمشق که به مرگ دردناک بیش از ۱۴۰۰ زن و مرد و کودک منجر شده و پخش گسترده تصاویر و ویدئوهای آن مردم جهان را به شدت تحت تأثیر قرار داده، این حادثه برای اقناع افکار عمومی و کنگره آمریکا به حمله به سوریه کافی نبوده است. عواقب فاجعهبار و پر هزینه حمله نظامی به عراق و افغانستان چنان مردم آمریکا را از جنگ رمانده که وقایع تکان دهندهای از این قبیل هم نمیتواند آنان یا نمایندگانشان را در کنگره به حمایت از حمله نظامی به یک کشور دیگر خاورمیانهای باز دارد. از این نظر لابیهای جنگ لازم دیدهاند که پای «لولوی» ایران را به میان بکشند.
در مقاله دو هفته پیش (حمله به سوریه آزمایشی برای حمله به ایران؟)، این نظر را مطرح کردم که حمله به سوریه از سوی آمریکا به عنوان آزمایشی برای حمله به ایران به کار گرفته میشود و پیام اصلی آن در واقع خطاب به رژیم ایران است. اکنون این نکته از سوی خود مقامات آمریکایی در روزهای اخیر به صراحت مطرح شده است و برای اقناع نمایندگان کنگره و متحدان غربی آمریکا هم به کار گرفته میشود. در آن مقاله گفته شد که آمریکا از حمله به سوریه از جمله این هدف را در مورد جمهوری اسلامی ایران دنبال میکند که «نشان دهد وقتی از گزینه نظامی سخن میگوید این یک تهدید توخالی نیست و باید آن را جدی گرفت» و اکنون، برای نمونه، سوزان رایس، مشاور امنیت ملی باراک اوباما، میگوید «ایالات متحده ناگزیر است به سوریه حمله کند تا جمهوری اسلامی ایران دریابد که نمیتواند به راحتی به برنامه هستهای خود ادامه دهد». در واقع، این روزها کلمه «ایران» یا «جمهوری اسلامی» ترجیعبند سخنان مقامات آمریکایی ( و متحدان غربی آنان) در استدلال برای ضرورت ضرب شست نشان دادن به رژیم سوریه شده است.
مقامات آمریکایی اصرار دارند نشان دهند حتی اگر رژیم سوریه با اجرای طرح یادشده فوق کاملا همکاری کند و طرح با موفقیت کامل به انجام برسد، ضرورت حفظ گزینه نظامی باید همچنان باقی بماند. آنان استدلال میکنند که رژیم اسد تنها به دلیل تهدید نظامی آمریکا تن به قبول این طرح داده است و اگر موقعیت رییس جمهور اوباما در کاربرد حمله نظامی تضعیف شود نه او به اجرای کامل طرح تن خواد داد و از آن «مهمتر»، نه رژیم ایران دیگر تهدیدهای نظامی آمریکا را جدی خواهد گرفت و بلکه به سیاستهای خود همچنان ادامه خواهد داد. و البته از دید غرب، «خطر ایران اتمی» به مراتب از کاربرد بمبهای شیمیایی به وسیله رژیم اسد و کشتن چند سد نفر یا چند هزار تن این جا و آن جا بیشتر و سنگینتر است – و نمایندگان کنگره آمریکا که در اکثریت خود در مورد حمله نظامی به سوریه تردید نشان میدهند در مورد خطر رژیم جمهوری اسلامی برای منافع آمریکا و متحدانش در منطقه (به خصوص اسراییل) و ضرورت مقابله با آن کمتر شک و تردید میکنند.
تفاوتها هم روشن است: رژیم اسد که بیشترین صدمات را به مردم و کشور خود وارد کرده و حتی بمب شیمیایی علیه مردم بیدفاع به کار گرفته است کمترین صدمهای مستقیما به منافع آمریکا یا اسراییل در منطقه وارد نکرده و بلکه طی قرارداد نانوشتهای منافع آنان را حفظ کرده است. در برابر، رژیم ایران نه فقط همواره تبلیغات خصمانهای علیه آمریکا و اسراییل به راه انداخته و بلکه عملا و از طریق ایادی خود در کشورهای منطقه ضربات سهمگینی بر نیروها و منافع آنان وارد کرده و ضربات بزرگی به آنان زده است. از این رو، به روشنی میتوان دریافت چرا مردم آمریکا عموما و نمایندگان آنان در کنگره خصوصا آمادگی بیشتری برای پذیرش ضرورت مقابله با رژیم ایران را دارند و متقابلاً از مشاهده صحنههای فجیع کشتههای بمبهای شیمیایی اسد در سوریه آن قدر متأثر نمیشوند که از برنامه حمله نظامی رییس جمهور «ضد جنگ» خود به سوریه حمایت کنند. و چرا مقامات آمریکایی لازم میبینند که بری جلب حمایت کنگره از تهدید نظامی آمریکا علیه سوریه، پای ایران را به میان بکشند و ازآن به عنوان وسیلهای برای اقناع آنان بهره بگیرند.
بحران بینالمللی سوریه به هر نحو که پیش برود به عنوان مدلی برای ایران به کار گرفته خواهد شد. دو راه در برابر رژیم اسد قرار گرفته است. راه کم هزینهتر آن است که بشار الاسد کنترل ذخایر سلاحهای شیمیایی خود را در اختیار نهادهای بینالمللی مورد قبول غرب قرار دهد تا ترتیب نابودی آنها داده شود – طرحی که ظاهرا اسد با آن موافقت کرده است. در غیر این صورت، نباید در عزم آمریکا و متحدان آن در کاربرد حمله نظامی تردید کرد. تصمیم آمریکا به حمله نظامی به سوریه بیش از آن که ناشی از احساس یک «ضرورت اخلاقی» برای «تنبیه» رژیم اسد باشد برخاسته از این «نیاز» غرب است که به رژیم ایران نشان دهد که گزینه نظامی آمریکا برای مقابله با فعالیتهای هستهای ایران یک تهدید واقعی است و در صورت ضرورت به کار گرفته خواهد شد. اوباما راه حل صلحآمیز در مورد سوریه را پذیرفته و گفته است که ترجیح میدهد بحران هستهای ایران نیز از راههای دیپلماتیک حل شود (و از پیامی که از طریق سلطان قابوس به خامنهای داده بر میآید که در دولت جدید ایران نشانههای امیدبخشی دیده است). در عین حال او تأکید کرده که گزینه نظامی را هیچگاه به کنار نخواهد گذاشت. اکنون او در برابر مردم و کنگره آمریکا استدلال میکند که برای این که تهدید او از سوی رژیم ایران جدی گرفته شود لازم است این تهدید را در مورد سوریه عملی کند – استدلالی که در فضای سیاسی کنگره آمریکا و تحت نفوذ لابی اسراییل بُرد زیادی دارد.