koorosh zaim 03

کودتای ۲۸ مرداد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

koorosh zaim 03

koorosh zaim 03گوی هفته نامه ستاره صبح (امیرحسین مصلا) با کورش زعیم

…مصدق در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸مرداد، درباره ۲۵ مرداد و توضیح اینکه چرا فرمان عزل خود را نپذیرفت گفته بود،”… اگر این کودتا نبود، چرا دستخطی که تاریخ ۲۲ مرداد نوشته شده بود نیمهشب ۲۵ مرداد ابلاغ شد و چرا آقایان وزیر خارجه، وزیر راه و مهنس زیرک زاده نمایندهمجلس را در خانه هایشان دستگیر کردند و به سعدآباد بردند؟ چرا سیم های تلفن ستادارتش را قطع کردند و تلفنخانه بازار را اشغال کردند؟…


پرسش۱) شما در هنگام وقوع کودتای ۲۸مرداد نوجوان بودید، آیا خاطره ای از آن روز به یاد دارید دارید تا برای نسل امروزبازگو کنید؟

کورش زعیم: منچهارده سال داشتم و در خانه بودم که سروصدای شعارها از میدان بهارستان بلند شد.خانه ما در خیابان صفی علیشاه و حدود دویست متر با بهارستان فاصله داشت.

ساعت ۸ بامداد روز ۲۸ مرداد، جمعیتاوباشی که روز پیش بدستور اکدتاگران در عملیات آشوبگری در شهر شرکت داشتند، کارخود در تجریش و خیابانهای تهران از سر گرفتند. در مسیر خود خودروها را متوقف ووادار می کردند عکس شاه را زیر برف پاک کن خود بگذارند و چراغ هایشان را روشن کنندو بگویند زنده باد شاه. اگر خودداری می کردند آنان را کتک می زدند یا با چماق شیشههایشان را می شکستند. از ساعت ۹ همین برنامه در بهارستان اجرا شد. در خیابانها همهمردم با حیرت به این گروه ها می نگریستند و هر بار گروهی از دانشجویان و کارمنداندولت و مردم عادی و مغازه داران به رویارویی می پردازند نیروهای انتظامی آنان راپراکنده می کردند.

ساعت ۱۰ بامداد آن روز، حدود چهارصد نفر ازاوباش و چاقوکشان شناخته شده تهران، به رهبری شعبان بی مخ جعفری، طیب حاج رضایی وحسین رمضان یخی، همگی مجهز به چماق و چاقو و زنجیر و تپانچه، سیزه میدان و میدانارک را به تصرف خود درآوردند. در آنجا به دسته های ۳۰ تا ۴۰ نفری تقسیم شده هردسته با شعار “زنده باد شاه”طبق برنامه از پیش تعیین شده و با دستورحمله به ساختمانهای دولتی و حزبهای ملی به خیابانهای مختلف رفتند. آنها بهساختمانهای دولتی حمله می کردند و پس از کتک زدن نگهبانها عکس شاه را در سردرساختمانها آویزان می کردند. همچنین به ساختمان های حزب ایران، حزب ملت ایران،روزنامه باختر امروز، حزب توده و روزنامه های توده ای حمله می کردند، همه چیز رامی شکستند و غارت می کردند و به آتش می کشیدند. پس از شکست کودتای ۲۵ امرداد ودستگیری سران ایرانی توطئه، هیچکس انتظار این عملیات را نداشت.

ساعت ۱ پس از نیمروز، تانک ها واردخیابان ها می شوند. نیروهای ارتشی رادیو را به تصرف در می آورند و اعلام می کنندکه شاه مصدق را عزل کرده و اکنون سرلشگر فضل الله زاهدی نخست وزیر است. تانکها و خودروهای ارتشی در همه خیابانهای مهماز جمله شاه آباد (جمهوری کنونی) و میدان بهارستان حضور چشمگیر داشتند. در بین راه،سربازان گارد شاهنشاهی به مردم دستور می دادند “زنده باد شاه” بگویند.هر کس خودداری می کرد، او را با قنداق تفنگ می زدند.

آنچه من شاهد بودم، رویدادهای میدانبهارستان بود. شماری اوباش اجیرشده و برخی زنان خیابانی روی تانکها نشسته شعار”زنده باد شاه” می دادند. من ایستادم و با غم زدگی به آن منظره نگاه می کردمو احساس کردم که چشمانم خیس شده است. چند دقیقه بعد، مادرم از خانه بیرون آمد ومرا فراخواند که فوری بخانه برگردم.او نگران بود که با احساساتی که در من سراغداشت، که ناشی از نزدیکی خانوادگی ما با برخی سران جبهه ملی و مصدق و تعصب شدیدنسبت به آنان بود، چیزی بگویم و آسیب ببینم.

پرسش۲) چرا با گذشت نزدیک به ۶۰ سالکماکان از دوران نخست وزیری دکتر مصدق و دولت مردمی ایشان به نیکی یاد می شود وعملکرد ایشان قابل دفاع است؟

کورش زعیم:آری، اکنون ۶۴ سال از آن روز گذشته، ولی زخم ژرفی که در ذهن و قلب مردم بر جایگذاشته هنوز التیام نیافته است، زیرا پیامد فاجعه دردناک ۲۸ مرداد، ۶۴ سالخودکامگی حکومتی، فساد غیرقابل تصور و عقب افتادگی و فقر و ذلتی است که امروز دچارآن هستیم.

دوران مصدق تنها دو سه سالی بود که مردماحساس می کردند به عنوان یک ملت زنده اند و سرنوشت خود را خود تعیین می کنند. کشوریکه تا آن زمان به فساد حکومتی و عقب افتادگی اقتصادی و اجتماعی شهرت داشت و انقلابمشروطیتش که دست کمی از انقلاب بزرگ فرانسه نداشت و بسیار انسانی تر بود، بهدیکتاتوری دیگری منجر شده بود، اکنون باز به خود آمده و رفتار سیاسی مردم سالارش وهوشمندیش در روابط بین المللی از او یک قهرمان جهانی ساخته که نه تنها کشورهای عقبافتاده، بلکه ملتهای پیشرفته و بزرگ هم از او تجلیل می کنند. مردم ایران پس از ۱۵۰ سال حکومت فاسد و بی وطنقاجار، نوکری بیگانه، از دست دادن یک سوم سرزمین خود، و دیکتاتوری خوشگذران، نخبهکش، خشن و ناهوشمندی که بزرگترین قدرت اقتصادی جهان را، که ما در آن زمان بودیم،تبدیل به گدایخانه کرده بود، رها شده اند. اعتماد به نفس مردمی که باورکرده بودندسرنوشتشان در سفارتخانه های بیگانگان رقم می خورد، اکنون خود آزادانه رای میدادند، تصمیم میگرفتند، اقتصادشان وابسته به کار خودشان بود و ثروتش را بیگانگانغارت نمی کردند. مصدق در همان مدت کوتاهبه ما نشان داد که چه ملت هوشمند، زحمتکش و غرورآفرینی هستیم. این ملت با کودتای۲۸ مرداد، بار دیگر از بیگانگان قدرتمند و آزمند سیلی سختی خورد که تا امروز صدایششنیده می شود.

پرسش۳) لطفا کمی درباره حمله اراذل واوباش به خانه دکترمصدق نحوه دستگیریایشان توضیح بدهید؟

کورش زعیم: نیمروز۲۸ مرداد، دسته هایی از اوباش مسلح به سلاحهای سرد و گرم به خیابان کاخ و به سوی خانهنخست وزیر حرکت می کنند، ولی با شلیک نگهبانان عقب می نشینند. ساعت یک پس ازنیمروز، تانک ها وارد خیابان ها می شوند. یک گردان سرباز گارد و شماری تانک درپشتیبانی از حمله اوباش، خانه مصدق را محاصره می کنند. نیروهای ارتشی رادیو را بهتصرف در می آورند و سپس برای حمله به خانه نخست وزیر وارد خیابان کاخ (پلستینکنونی) می شوند. مصدق پس از دریافت خبرها از دستور دادن به ارتش برای سرکوبیکودتاگران خودداری کرد، زیرا نمی خواست خونریزی شود. روز پیش نمایندگانی از حزبتوده سراغ مصدق می روند و درخواست اسلحه می کنند تا بتوانند از او حمایت کنند، ولیمصدق با صراحت به آنها می گوید: “… ترجیح می دهم طرفداران شاه مرا زجرکشکنند، ولی خطر یک جنگ داخلی پیش نیاید.”

ساعت دو و نیم بهداز ظهر ۲۸ مرداد، یکدسته تانک پیشاپیش گروهی از اوباش و چاقوکشان به خانه ۱۰۹ خیابان کاخ حمله میکنند. در آن هنگام دکتر مصدق و شماری از اعضای جبهه ملی و وزیران در خانه نخستوزیر جلسه داشتند. نگهبانی خانه با سرهنگ عزت الله ممتاز بود. ممتاز که افسری میهنپرست و شجاع و فرد باهوشی بود انتظار حمله را می کشید و در خیابانها و کوچه هایمنتهی به خانه ۱۰۹ نیروی زرهی و سرباز گماشته بود. ساعت ۲:۴۵ سربازان گاردشاهنشاهی از کاخ مرمر به سوی خانه مصدق آتش مسلسل و خمپاره گشودند. ایستگاه رادیوکه در تصرف کودتاگران بود، شعار زنده باد شاه می داد و اعلام می کرد که نخست وزیرجدید در دفتر کار خود مستقر شده و اعلیحضرت در راه بازگشت به میهن هستند. ساعت سهو نیم روز ۲۸ مرداد، سرلشگر زاهدی که توسط کرمیت روزولت جاسوس سیا و مسئول عملیاتکودتا، از پنهانگاه خود به رادیو فرستاده شده بود، تا از رادیو سخنرانی کند و مردمباور کنند که مصدق دیگر نیست.

ساعت چهار بعد ازظهر، تیراندازی وزدوخورد در پیرامون خانه مصدق به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده بود. مهاجمان قصدداشتند به درون خانه نفوذ کرده مصدق و یارانش را به قتل برسانند، ولی پایداریافسران و سربازن نگهبان خانه مصدق به فرماندهی سرهنگ ممتاز، که همگی اسطوره های شجاعت،مهارت، فداکاری و میهن پرستی بودند، مانع آنها بود.

ساعت چهار و نیم، سرگرد خلیلی فرماندهگردان ستون ضربت ارتش که قرار ببود برای دفاع از خانه نخست وزیر به کمک سرهنگممتاز بیاید، نزد سرهنگ ممتاز می رود و درخواست ملاقات با مصدق را می کند و علتشکست و سوء مدیریت در ماموریتشان را به عرض برساند. سرتیپ محمود امینی، فرماندهژاندارمری کل کشور، که افسری شرافتمند و وفادار به مصدق بود، دو کامیون ژاندارممسلح برای تقویت قدرت دفاعی خانه نخست وزیر به کمک سرهنگ ممتاز فرستاده بود. سرهنگعلی پارسا، فرماند تیپ تهران، برای دفاع از مصدق عزم حرکت به تهران را می کند کهتوسط سرتیپ ریاحی، رییس ستاد ارتش، منع می شود. همزمان چند تانک دیگر به کمکمهاجمان می آیند. اکنون ۲۷ تانک خانه مصدق را محاصره کرده اند و گلوله های تانک وخمپاره و مسلسل خرابی های زیادی را به خانه وارد می آورند.

مصدق در خاطراتش می نویسد، “… راسساعت چهار و نیم بعداز ظهر ۲۸ مرداد، آقای سرتیپ فولادوند… برای گرفت استعفا ازاینجانب به خانه من آمدند. چون امکان نداشت من استعفا بدهم و هدف ملت ایران را ازبین ببرم، گفتم باید کشته شوم…”

مصدق از شایگان، حسیبی، زیرک زاده،سنجابی و نریمان که با او در آنجا جلسه داشتند، می خواهد که بیانیه ای در پاسخ بهدرخواست استعفاء بنویسند و به فولادوند بدهند، سپس مصدق ملافه سفید خود را پاره میکند و می دهد که به سردر خانه آویزان کنند که او با کسی سر جنگ ندارد.

ساعت پنج بعد از ظهر، حمله واقعی به خانهآغاز شد. گارد شاهنشاهی با ۲۷ تانگ رگبار گلوله را به خانه مصدق می بندند و سرهنگممتاز و سربازانش با دلاوری خارق العاده ای پایداری می کنند. جنگ خانه نخست وزیرساعتها ادادمه یافت. سرهنگ ممتاز که می دانست شکست خواهند خورد، سربازانش را یکییکی آزاد می کند تا از میدان آتش دور شوند. نریمان به مصدق می گوید، “دشمن میخواهد ما را بکشد، بهتر است خودمان خودکشی کنیم.” مصدق می گوید که نمی خواهد هیچکدام از آنانکشته شود و بهتر همه بروند و او را تنها بگذارند. یاران می خواهند مصدق را هم باخود ببرند، ولی او نخست باید با سرهنگ ممتاز ملاقات کند. مصدق سرهنگ ممتاز رااحضار و از او سپاسگزاری می کند که “..رحمت به شیر مادرت..”. ممتاز میگوید پیش از رفت مصدق سنگرش را ترک خواهد کرد. مصدق آرام آرام براه می افتد و ازنردبانی به خانه همسایه می رود. سرهنگ ممتاز تا آخرین لحظه می ماند و تا آخرینگلوله را شلیک می کند.

گلوله باران خانه تا پاسی از شب ادامهداشت تا اینکه دیوارهای خانه فرو می ریزد و تانکها وارد خانه می شوند و صدای آتشخاموش می شود. چاقوکشان و اوباش با چاقو و چماق و خنجر و زنجیر به درون خانه یورشمی برند تا مصدق و یارانش را به قتل برسانند، ولی آنان رفته بودند. اوباش به غارتخانه می پردازند و سپس خانه را به آتش می کشند. وقتی شعله های آتش از خانه زبانهمی کشد، صدیقی که آن را نظاره می کرده به مصدق می گوید، “خیلی متاسفم که خانهآزاده ای را اوباش به آتش کشیدند.” مصدق دست روی شانه دکتر صدیقی می گذارد ومی گوید:

“آنها خانه من را آتش نزدند، آنهاایران را آتش زدند.”

مصدق و همراهانش شب را در خانه یکی ازهمسایه ها پناه گرفتند، و با کسب اجازه تلفنی از صاحبخانه که آنشب در منزل نبود،شب را در زیرزمین آنجا خوابیدند. روز ۲۹ مرداد، مصدق به یارانش گفت که آنان میتوانند بروند و خود را نجات دهند. دکتر صدیقی و دکتر شایگان با او ماندند. مهندسزیرک زاده که پایش  شکسته شده بود و مهندسرضوی به یکی از خانه ها نزدیک آنجا پناه بردند. مصدق و شایگان و صدیقی به خانهمادر مهندس معظمی (وزیر پست و تلگراف) که در آن نزدیکی بود رفتند. بعد از ظهر آنروز علی رغم مخالفت شایگان و صدیقی به دستور مصدق به شهربانی زنگ زدند که آمادهدستگیر شدن هستند. ساعتی بعد سرلشگر باتمانقلیچ به خانه مادر مهندس معظمی آمد وآنها را بازداشت کرد. شایگان و صدیقی را به شهربانی و مصدق را به باشگاه افسران میبرند. مصدق که تصور می کرد شایگان و صدیقی را برای اعدام برده اند، به زاهدی پیغاممی دهد که اگر آنان را هم به باشگاه افسران نیاورند اعتصاب غذا خواهد کرد. ناچارشایگان و صدیقی را هم با باشگاه افسران آوردند. هر سه پس از چند روز بازداشت روانهزندان می شوند تا منتظر محاکمه خود باشند. دکتر فاطمی که مخالف سرسخت شاه بود،پنهان شد. او هر ده روز در یک خانه پنهان می شده. پس از انقلاب شنیدم که فاطمی کهدوستی خانوادگی داشت،

پرسش۴)آیا ناگفته هایی از کودتای ۲۸ مرداد وجود دارد که تا به حال به آن پرداخته نشدهباشد؟

کورش زعیم: می پندارم که درباره فاجعه ۲۸ مرداد بیش از هررویداد دیگر گفته و نوشته شده است. ولی اخیرا بحث زیادی درباره قانونی یاغیرقانونی بون فرمان عزل مصدق در ۲۵ مرداد در گرفته، و اینکه چه مقامی مجوز حملهبه خانه مصدق و دفتر جبهه ملّی را صادر کرده بود. آیا زاهدی این دستور را را دادهبود یا کرمیت روزولت، مامور سازمان جاسوسی امریکا برای اجرای پروژه کودتا؟

داستان این است که در نیمه شب ۱۰ مرداد،کرمیت روزولت که پنهانی وارد ایران شده بود با کمک ارنست پرون، جاسوس انگلستانمستقر در دربار، در یک خودرو درباری به کاخ سعدآباد و ملاقات شاه رفت. ملاقات آنهاپنهانی و در صندلی عقب همان خودرو صورت گرفت. روزولت برنامه کودتا را تشریح می کندو برای اطمینان شاه می گوید که شب بعد، دوپیام سری از بی بی سی و از ایزنهاور پخش خواهد شد. شاه در آغاز مردد بود، ولیروزولت به او می گویئ که اگر همکاری کند مصدق از سر راه برداشته خواهد شد و امریکاو بریتانیا قدرت او را خواهند افزود؛ در غیر اینصورت “نقشه دیگری” رابرای این کار اجرا خواهند کرد. ملاقات روزولت و شاه پنج شب متوالی در صندلی عقبهمان خودرو، زیر پتو، انجام گرفت. روزولت نقشه چهار مرحله ای خود را اینگونه توصیفکرد که نخست از طریق مسجدها و مطبوعات وتظاهرات خیابانی اعتبار مصدق را از بین خواهند برد؛ دوم، افسران وفادار ارتش،فرمان برکناری مصدق را به او ابلاغ خواهند کرد؛ سوم، اوباش خریداری شده خیابانهارا کنترل خواهند نمود؛ و چهارم، ژنرال زاهدی پیروزمندانه نامزدی نخست وزیری را ازشاه خواهد پذیرفت.

در روز ۱۲ مرداد، روزولت جاسوس خوداسدالله رشیدیان (یکی از دو برادر جاسوس رسمی اینتلیجنت سرویس در ایران که اکنوندر اختیار کرمیت روزولت گذاشته شده بودند) را به سراغ شاه می فرستد تا به شاهبگوید امریکا و انگلستان قصد کودتا دارند و کوتاه هم نمی آیند و او هیچ گزینه ایبجز تمکین ندارد. شاه در ملاقات بعدی با روزولت سرانجام پذیرفت که فرمانهای عزلمصدق و نصب زاهدی را صادر کند، بشرط اینکه اجازه داشته باشد کشور را ترک کند.روزولت با خروج او از ایران مخالفت می کند. سرانجام قرار شد شاه به رامسر یاکلاردشت برود تا از آنجا اگر ضرورت ایجاب کرد با هواپیمای شخصی به عراق و ایتالیابرود. آخرین ملاقات آنان در روز ۱۸ مرداد صورت گرفت. وقتی روز ۱۹ مرداد، فرستادۂروزولت به کاخ سعدآباد رفت تا فرمانها را از شاه بگبرد، شاه و ثریا کاخ را ترککرده بودند. روزولت بی درنگ با سرهنگ نصیری، که بعدها رییس ساواک شد، تماس میگیرد. نصیری که خود خلبان بود با هواپیما خود را به رامسر می رساند و دو فرمان راکه شاه با دست لرزان امضاء کرده بود دریافت می کند و آنها را با خودرو به تهران میفرستد. بعدهاروشن شد که شاه دو برگ سرنامه سفید را امضا کرده بوده تا کودتاچیان هر متنی را کهمی خواهند بالای امضای او بنویسند.

در روز ۲۲ مرداد، سرهنگ نصیری فرمان عزلمصدق و فرمان انتصاب زاهدی به نخست وزیری را محرمانه به سرلشگر زاهدی می رساند.روز ۲۴ مرداد، افسران گارد شاهنشاهی وفادار به شاه و آنان که با پول سازمان سیاخریداری شده بودند، در کاخ سعدآباد گرد آمدند تا فرمان عملیات را دریافت کنند. دراین روز، سرلشگر زاهدی سرلشگر باتمانقلیچ را به ریاست ستاد ارتش و سرهنگ نصیری رابه فرماندهی عملیات کودتا منصوب می کند. ساعت ده شب، سرهنگ نصیری برای افسران گاردکه از روز پیش به حالت آماده باش درآمده بودند سخنرانی می کند و می گوید، “..اعلیحضرت برای نجات کشور از خطر نابودی، دکتر مصدق را از نخست وزیری عزل کرده اند.اکنون من می روم حکم را به او ابلاغ کنم…”

دکتر مصدق که از احتمال کودتا آگاه شدهبود، به ستاد ارتش و نیروهای انتظامی فرمان آماده باش و دستگیری کودتاچیان را میدهد.

روز ۲۵ مرداد، کودتاچیان نخست به خانهدکتر فاطمی، که بخاطر کمک به مصدق درمان زخمهای شدید سوء قصد بخود را در آلمانناتمام گذاشته و به ایران برگشته بود، حمله کرده او را دستگیر می کنند، آنگاه بهسراغ رییس ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی می روند. پس از زدو خورد و تیراندازی با تنهانگهبان خانه و تسلیم او، به خانه ریخته و مهندس زیرک زاده، رهبر حزب ایران و مهندسحق شناس وزیر راه را که با ریاحی در یکساختمان زندگی می کردند دستگیر می کنند. سرتیپ ریاحی یک ساعت زودتر به دستور مصدقبه ستاد ارتش رفته بود. کودتاچیان زندانیان را به کاخ سعدآباد و از آنجا به ستادارتش می برند و خود در نزدیکی خانه مصدق منتظر نصیری و نیروهای کمکی می مانند.قرار بود که گارد شاهنشاهی مراکز مهم مانند ستاد ارتش، وزارت جنگ، ایستگاه رادیو ووزارتحانه ها را تصرف کنند و در مخابرات تمام خطوط ارتباطی با خارج را و نیزتلفنهای بازار را قطع کنند.

نیم ساعت پس از نیمه شب، سرهنگ نصیری کهنیروهای خود را در خیابان پاستور مستقر کرده بود با دو کامیون سرباز، یک زره پوش،یک خودرو بی سیم و دو جیپ برای حمله به سوی خانه مصدق حرکت می کند. وقتی به خانه۱۰۹ می رسد، نصیری به افسر نگهبان می گوید که نامه ای از طرف اعلیحضرت برای آقایدکتر مصدق آورده و می خواهد به سرهنگ دفتری فرمانده پاسگاه نخست وزیر تحویل بدهد.سرهنگ دفتری نامه را تحویل می گیرد و آن را برای مصدق می برد. بیست دقیقه بعدسرهنگ دفتری پاسخ مصدق را می آورد و تحویل نصیری می دهد. چند دقیقه بعد، سرهنگممتاز از کلانتری یک که در حال آماده باش بوده از راه می رسد و از سرهنگ نصیری میپرسد در این موقع شب با یک گردان سرباز و زره پوش در آنجا چکار می کند؟ افسرانهمراه نصیری همه پا به فرار می گذارند. سرهنگ ممتاز سرهنگ نصیری را بازداشت و بهستاد ارتش می فرستد و بقیه سربازان را خلع سلاح می کند. در ستاد ارتش، سرتیپ ریاحینصیری را زندانی و دستور بازداشت افسران گارد شاهنشاهی و خلع سلاح کل گارد را صادرمی کند.

مصدق در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸مرداد، درباره ۲۵ مرداد و توضیح اینکه چرا فرمان عزل خود را نپذیرفت گفته بود،”… اگر این کودتا نبود، چرا دستخطی که تاریخ ۲۲ مرداد نوشته شده بود نیمهشب ۲۵ مرداد ابلاغ شد و چرا آقایان وزیر خارجه، وزیر راه و مهنس زیرک زاده نمایندهمجلس را در خانه هایشان دستگیر کردند و به سعدآباد بردند؟ چرا سیم های تلفن ستادارتش را قطع کردند و تلفنخانه بازار را اشغال کردند؟ اگر این کارها مربوط به کودتانبوده، آقای سزتیپ آزموده (دادستان ارتش) لطفن بفرمایید برای اجرای کودتا چه کاریغیر اینها باید کرد؟” و همچنین گفت، “من دستخط را نگاه کردم دیدم اولامضاء شده و بعد نوشته شده است…”

آنچه بعدها معلوم شد این بود که شاه ازترس پیامدهای کار غیرقانونی که کودتاگران از او میخواستند، نامه های عزل مصدق ونصب زاهدی را به تاریخ ۲۲ مرداد بر روی کاغذهای سفید با دست لرزان امضاء کرده بودهو کودتاگران خودشان بعدا متن را نوشته بودند، زیرا دستخط متن با دستخط شاه تفاوتداشت و معلوم بود متن پس از امضاء نوشته شده است. از سوی دیگر، طبق قانون اساسیمشروطه شاه حق عزل یا نصب نخست وزیر یا وزیران را نداشت.

اصل چهل وچهارم متمم قانون اساسی مشروطه می گوید: شخص پادشاه از مسئولیت مبری است و وزرایدولت در هر گونه امور مسئول مجلسین هستند.

اصل چهل و پنجم متمم قانون اساسی میگوید: کلیه‌ قوانین و دست‌خط‌های پادشاه در امور مملکتی، وقتی اجرا می‌شود که بهامضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان یا دست‌خط، همان وزیر است

اصل چهل و ششم متمم قانون اساسی می‌گوید:عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است.

بنابراین، شاه که در قانون مشروطیتایران، مقامی غیر مسئول است، حق ندارد در امور کشور که توام با مسئولیت است، دخالتنماید. این مسئله ایست که هم اکنون هم ما در ایران داریم. شاه با صدور فرمان هایعزل و نصب نخست وزیر در تخلف فاحش از قانون بوده است. خود شاه هم در حضور ثریااقرار کرده بوده که این کار او غیرقانونی است، ولی در یک کودتا دیگر موردی ندارد.

پرسش دیگر این است که چرا این فرمان باپشتیبانی یک گردان سرباز و زره پوش، آنهم در نیمه های شب ابلاغ شد. پس صادرکنندهفرمان و مسئول ابلاغ آن، سرهنگ نصیری نماینده سرلشگر زاهدی، می دانستند که مرتکبیک کار غیرقانونی می شوند و نیاز به پشتیبانی نظامی دارد.

پرسش۵) از سالهایی که دکتر مصدق در زندانخانگی به سر می برند چه اطلاعاتی نسبت به تفکر ایشان پیرامون فضای پس از کودتا دردست است، آیا ایشان از مردم و حامیان خود گلایه ای نداشتند؟

کورش زعیم:البته که اعضای جبهه ملی که خود مردان بزرگی در تاریخ مبارزه برای دموکراسی درایران بودند، تلاش می کردند راه مصدق و اندیشه او را برای ایجاد یک ایران مستقل،آزاد و سربلند پیگیری کنند. گهگاهی اجازه می یافتند به دیدن او در احمدآبد بروند واز او راهنمایی بگیرند. مصدق فراتر از آن بود که دشواری های خود گردن دیگرانبیاندازد. او حتا از همکاران نزدیکش، مانند حسین مکی، مظفر بقایی و حائری زاده، کهدر حساسترین شرایط به او و به کشور خیانت کردند هرگز گله نکرد.

پرسش۶) آیا اعضای جبهه ملی پس از حصردکتر مصدق توانستند راه این بزرگمرد را آنچنان که باید ادامه بدهند؟

کورش زعیم:مصدق را تا کنون هیچکس نتوانسته جانشین شود. او از مردان بزرگ تاریخ است که حتاوقتی دیگر نیستند همچنان میدرخشند. راه او البته هدف و آرمان جبهه ملی ایران است وخواهد بود.

پرسش۷) در پایان اگر صحبت خاصی داریدبفرمایید؟

کورش زعیم:سخنی ندارم بجز اینکه اگر مصدق میتوانست دو سال بیشتر بماند، کشور ما با داشتنملتی هوشمند و با فرهنگ، اکنون یکی از دموکراسی های موفق و ریشه دار جهان به شمارمی آمد و نمونه ای برای دیگر کشورهای آفت زده دیکتاتوری می شد. این چیزی بود کهبرای برخی قدرتهای غربی کابوسی وحشتناک به شمار می رفت، زیرا مجبور می شدندنیازهای خود را برای پیشرفت و قدرت کشور خود بجای غارت کردن کشور ما، خریداریکنند. اکنون هم ما گرفتار همین توهم “امپراتوری” برخی کشورها هستیم تابا کاشتن شبکه ای از عوامل خود در ساختار حکومتی ایران و اعمال نفوذ برای گماشتننادانترین و فاسدترین اشخاص در جایگاه های اجرایی، بویژه در هشت سال گذشته، کشوربه ذلت بکشانند و به زانو درآورند که ما حتا برای نان شبمان دست به سوی آنان درازکنیم و تابع آزمندی های آنان شویم.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.