تقابل فتاوی درمشروطیت به مناسبت سالروزصدورفرمان مشروطیت

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مازیارشکوری گیل چالان

مشروطیت واژه ای نام آشنا اما گنگ درتحولات سیاسی ایران میباشد که درحوزه هایی چند ازادبیات وموسیقی گرفته تا حوزه اندیشه سیاسی ، فقهی ودیگرحوزه هایی که همواره درگذارزمان مورد قبض وبسط واقع میشوند. مشروطه همان گونه که حوزه های مختلف را ازخود متأثرکرد ازعوامل درونی وبیرونی هم متأثرشد. ازاین روی تحلیل وبررسی هریک اززوایای گوناگون مشروطیت اراده ای بس عظیم وکاری سترگ به وسعت وعمق مشروطیت ایران را طلب مینماید. مسلم یکی اززوایای پیدا وپنهان نهضت مشروطه ایران نقش روحانیت دربسیج جامعه وقت وهمچنین مهندسی ایدئولوژی درله یا علیه مشروطه ازسوی نهاد فقاهتی زمان وقوع نهضت میباشد. بواقع میباید معترف بود آنچه جامعه ایران را به بسیج عمومی فراخواند ومتعاقب آن این فراخوان با اجابت اصناف وطبقات مختلف روبروشد فتاوی صادره ازپایگاه فقاهتی نجف بود.

اما آنچه این قلم را برآن داشته تا درسالروزصدورفرمان مشروطیت به تقابل دوجریان فقهی عصرمشروطه بپردازد لاینحل ماندن حدود قدرت ازسوی فقهای شیعی ودامنه وسیع این نزاع پس ازانقلاب بهمن پنجاه وهفت میباشد. چرا که تئوری ولایت فقیه درقامت مطلقه آن کاملا ازاساس وبنیان با مبانی مشروطیت درتضاد قرارمیگیرد ومضافا حمایت ها وتحسین های خمینی درجایگاه رهبری نظام پس ازانقلاب میتواند جهت گیری حاکمیت فقاهتی کنونی را برما نمایان سازد.

ازاین جهت باب ورود به بحث مشروطیت ازتاریخ اندیشه سیاسی امامیه واجب مینماید.

تاریخ فقه سیاسی امامیه درگذارزمان تغییروتحولات بسیاری را به خود دید. اولین مفهوم درفقه واندیشه سیاسی امامیه مفهوم امامت است که تا کنون هم برراستای بسط وگسترش تحولات درنظام اندیشه ای این مذهب سایه خود را گسترده است. اما امامت به نحومختص تا آغازدوره غیبت کبری نقشی برجسته ایفا می نمود. ازآن پس تئوری امامت درمقام علت برای تئوری های پسین ایفای نقش کرد.

اما دومین مرحله تحول دراندیشه سیاسی امامیه تئوری غصب بود. این تئوری براین باوربود که حکومت وولایت به نحوعام به ید امام معصوم جایزودرصورت غیبت هرحکومتی غاصبانه ونا مشروع تلقی میشد. شاید ازاین جهت بود که فقهای امامیه آنچنان درپی تشکیل حکومت برنمی آمدند وکماکان نگاهشان درحد سلبی متوقف بود. گفتمان غصب تا دوران صفویه گفتمان حاکم براندیشه سیاسی امامیه بود. اما با روی کارآمدن حکومت صفویه با اعلام رسمی مذهب تشیع اندیشه سیاسی فقهای امامیه گامی فراترنهاده واینبارنظریه تجویزرا ساخته وپرداخته کردند. بنا براین نظریه غصب حکومت ازسوی غیرمعصوم با اذن فقیه جامه مشروعیت برتن مینمود. گفتمان تجویزهمه ادامه داشت تا آن مقطع ازتاریخ که ازآن به عنوان مشروطه یاد میشود. نظریه پردازی گفتمان مشروطه هم زمان ازسوی دوجریان شکل میگرفت. یک جریان روشنفکران ومتجددان فرنگ دیده بودند که ازطریق روزنامه ها وانجمن ها اندیشه مشروطه را تئوری پردازی میکردند وجریان دیگرکه درجامعه آن زمان ایران تأثیری بس عمیق درمشروعیت بخشی به مشروطیت ایفا کرد تئوری پردازی نهاد فقاهت نجف بود. دراین زمان مرحوم آیه الله ملامحمد کاظم خراسانی مجتهد اعلم وقت وصاحب کتاب کفایه الاصول تحولی شگرف دراندیشه سیاسی امامیه ایجاد کرد. نظریه ای که ازسوی مرحوم آخوند بسط داده شد با نظریه تحدید دراندیشه سیاسی امامیه راه گشود. این نظریه با استناد به منابع دینی همچون کتاب الله، سنت وعقل بردفع افسد به فاسد درزمان غیبت درامرحکومت برامت پای می فشرد. مرحوم آخوند وشاگردش مرحوم علامه نائینی درکتاب “تنبیه الامه” براین باوربودند که وضیفه شرع مقدس وحاکمان جلوگیری ازظلم وبرقراری عدالت درعصرغیبت می باشد، ازاین روی برآن بودند تا حکومت حاکمان وسلاطین میباید مورد تحدید قرارگرفته ودردایره خاصی محدود ومشروط باشد.

البته تئوری پردازی های نهضت مشروطه، چه ازسوی نهاد فقاهت وچه ازسوی روشنفکران به جهات شالوده ای نتوانست وارد جامعه وقت ایران شود. چرا که مطالب نظریه پردازی شده ازسوی روشنفکران وفقها فقط درنشریات محدود آن زمان ونامه ها وکتب درسی منعکس قابل پردازش بوده وحال آنکه جماعت ایرانی دردوران نهضت مشروطه آنچنان سوادی درقرائت وکتابت نداشتند وازاین روی دعوای ایدئولوژیکی که درسطوح بالایی نخبگان درجریان درمیان توده ایرانی محل اعراب نداشت. مع الوصف آنچه موجبات بسیج عمومی جامعه را برای انقلاب مشروطه به ارمغان آورد فتوای سلبی وایجابی “آخوند خراسانی بود.

اما داستان روحانیت عصرمشروطه درآخوند خراسانی ونائینی خلاصه نمیشود، بلکه روی دیگرفتوا با روحانیت مخالف مشروطه است که ازاین فرقه “شیخ فضل الله نوری” درتاریخ نامی بدرکرده.

 

اما دلایل وعلل اتخاذ دوموضع متضاد درنهاد روحانیت وقت را میتوان بردومبنا مورد تحلیل قرارداد.

دلایل فهم دینی وعلل محیطی.

البته این قلم فقط به بخشی ازلایل فهم دینی دردوجریان متضاد فقاهت عصرمشروطه میپردازد. چرا که  پردازش به علی محیطی ازتوان این قلم بیرون است.

ازجمله مباحث مطروحه ازسوی هردوطیف روحانیت عصرمشروطه مباحث بنیادینی همچون آزادی، مساوات وهمچنین حقوق مداری نوع انسان وبهتربگوییم درآن زمان رعیت مورد نزاع بوده.

ازمشروطه خواهان مرحوم علامه نائینی صاحب کتاب “تنبیه الامه وتنزیه المله” مباحث مطروحه خود درتئوریزه کردن مشروطه را برمبنای آزادی استوارنموده است. شاگرد آخوند خراسانی براین باوراست که آزادی نه تنها موهبتی الهی است، بلکه لازمه توحید وایمان میداند. نائینی براین باوراست که انسان با آزادی ازرقیت وبندگی غیرآزاد شده وبه وحدانیت خداوند اقرارنموده وشرافتش را عیان میسازد.

درهمین راستا است که آزادی محورتفکرات سیاسی مشروطه خواهان قرارگرفته وآخوند وشاگردانش براین باورند که سلطنت مطلقه موجبات کفروشرک امت را پدیدارمینماید. در این باب مرحوم نائینی میفرماید:

«تمکین از تحکمات خود سرانه طواغیت امت و راهزنان ملت نه تنها ظلم به نفس و محروم داشتن خود است از اعظم مواهب الاهیه عز اسمه، بلکه به نص کلام مجید الهی تعالی شأنه و فرمایشات مقدسه معصومین ـ صلوات الله علیهم ـ عبودیت آنان از مراتب شرکت به ذات احدیت تقدست اسمائه است»

شاگردان مرحوم آخوند خراسانی به دوگونه حکومت را تعریف مینمایند. یکی حکومت استبدادی که آن را “فعال ما یشاء” میخوانند وهیچ تحدید وکنترلی برآن متصورنیست اما نوع دیگرحکومت حکومت مشروطه است که شهروندان با بهره مندی ازآزادی ومساوات، حاکم را کنترل وحدود اختیاراتش را مورد تحدید وبرعملکردش نظارت مینمایند. نائینی براین باوراست که وظیفه حکومت دوچیزاست، یکی اجرای عدالت درحق شهروندان ودیگری دفاع ازآنها دربرابرتعدی متجاوزین واین دوهدف جزبا به رسمیت شناختن “آزادی” و”مساوات” فرد فرد شهروندان مورد اجابت واقع نمیگردد.

نائینی دراین باب میگوید:

«اساس ولایتیه و عادله بودن نحوه سلطنت چه آنکه به حق تصدی شود یا به اعتصاب، به آن دو اصل طیب و طاهر ـ حریت و مساوات ـ مبتنی و حفظ شورویت و محدودیت و سایر مقوماتش هم به ترتیب دستور (قانون) اساسی و عقد مجلس شورای ملی متوقف است»

وبنا برهمین عقیده است که درایفای نقش سیاسی واجتماعی درمقام افتا برآمده وتمامی شهروندان اعم ازمسلمان ودیگراهل کتاب را دربهره مندی ازآزادی وحقوق شهروندی برابردانسته وقائل به تساوی حقوقی تمامی شهروندان میباشد. نائینی رستن ازظلم حاکمان را گامی درجهت توحید دانسته ومیگوید:

«مقصد هر ملت چه متدین به دین و ملتزم به شریعتی باشند و یا آنکه اصلاً به صانع هم قائل نباشند، تخلص از این رقیب و استنقاذ رقابشان از این اسارت است، نه خروج از ربقه عبودیت الاهیه ـ جلت آلائه ـ و رفع التزام به احکام شریعت و کتابی که بدان تدین دارند و طرف این تشاجر و تنازع هم فقط حکومت مغتصبه رقابشان است نه صانع و مالک و پروردگارشان . . . حقیقت دعوت به حریت و خلع طوق رقیت ظالمین به نص آیات و اخبار سابقه، دعوت به توحید و از وظایف و شؤون انبیاء و اولیاء ـ علیه السلام ـ است»

بنا برآنچه ازانیشه آخوند خراسانی وشاگردانش بدست میدهد اینکه برهمین مبنا مشروطه خواهان به تمکین دربرابررأی اکثریت شهروندان اعم ازمسلمان واهل کتاب باوردارند.

اما درجبهه روحانیت تکفیرگرمشروطه که مشروعیت را دستاویزی درجهت رد مشروطه قرارداده بود آزادی، مساوات ازبنیان باطل میباشد. ازشاخصه های این جریان که مشروطه را کفرخوانده وعلنا دربه توپ بستن مجلس شورای ملی مدعی بیرون آمدن اسلام ازآستین محمد علی شاه شده بوده “شیخ فضل الله نوری” میباشد.

شیخ به گونه ای بنیانی درتقابل با دیدگاه مشروطه خواهان که آزادی ومساوات بود قرارداشت وازهمین زاویه به تکفیرمشروطه فتوا میداد. شیخ آزادی را نه تنها دروجه بیان وقلم انکارمیکند، بلکه آزادی را درمتن قرآن هم منکرمیباشد. دراین باب میگوید:

« بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است . . . این سخن در اسلام کلیتاً کفر است»

مدعی است که حتی لفظ آزادی موجب فضاحت است ودراین باب میگوید:« اگر از من می‌شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد»

رد اساسی شیخ فضل الله برمشروطه براین اساس است که مشروطه خواهان مشروطه را برآزادی ومساوات بنا نهاده اند وشیخ میگوید:«چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند و حال آنکه قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی»

ازاین روی که شیخ فضل الله بالکل با آزادی ومساوات ازبنیان مخالف بوده واین دواصل دراندیشه اوجایی نداشته ازپرداختن به ردیاتش برآزادی های مضاف پرهیزمینماییم.

اما دراین میان نه تنها برداشت دوطیف روحانی متابع دینی مورد اختلاف بود، بلکه مشربی هم که به جهات ابزاری بدان تعلق داشتند نیزدرتقابل با هم قرارداشت وهمین ابزاربود که آنها را درفهم منابع دینی درمسائل متحدثه به دوطریق خلاف رهنمون میشد. مشروطه خواهان مشرب”اصولی” را به عنوان ابزاری درفهم منابع دینی برگزیده ومشروعه خواهان بیشتردل درگرو”اخباری گری” نهاده بودند. البته این بدان معنی نبود که مشروعه خواهان بالکل با علم الاصول بیگانه بوده باشند. اما بهرترتیب اصولیون با برخورداری ازحجیت ظن براین بودند که درامراستنباط احکام شرع هرعملی جایزمیباشد الا اینکه شرع بالصراحه به نفی ونهی آن همت گماشته باشد که درعلم الاصول ازآن با عنوان اصاله الاباحه نام برده میشود. اما مشروعه خواهان که درمسلک اخباری گری غوطه وربودند قائل به حرمت هرعملی بودند که درآن نص شرعی نمی یافتند. ازجهات فکری این دوبنیان فکری درمواجهه با مسائل متحدثه حد فاصل مشروطه خواهان ومشروعه خواهان را رقم میزد.

بهرترتیب تقابل فتاوی روحانیت عصرمشروطه تا بدانجا بود که با صراحت فتاوی درتکفیرطرفین نسبت به هم مواجه میشویم.

شیخ فضل الله نوری بنا براجتهاد خود مبنی برمشروعه نبودن وکفرخوانندن مشروطیت درکناراستبداد سلطنتی درحمایت ازبه توپ بستن مجلس شورای ملی اول مدعی شده بود که امروزاسلام ازآستین محمد علی شاه قاجاربیرون می آید ودردیگرسومرحوم آخوند خراسانی دردوران استبداد صغیرمشروعه خواهان را مخاطب قرارداده ومیگوید:

«مى‌گویند این مشروطه، مشروعه نیست. سلمنا ولى بفرمایید مگر ما قبلا حکومت مشروعه داشتیم تا اِشکال کنیم که چرا این حکومتِ غیرمشروعه، جاى مشروعه را گرفته است؟ مگر تردیدى هست که تمام حکومت‌هاى پیشینِ ما، غیرمشروعه بوده‌اند و درعین حال، ما و اسلاف صالحین ما، در مقام عمل، به مشروعه نبودنِ اصلِ حکومتِ آنها اعتراض نداشته‌ایم و اگر هم یک وقت اختلافى در میان بوده، نه به دلیل مشروعه نبودنِ اصلِ حکومت، بلکه به دلیل کثرت مظالم و کارهاى نامشروع آن بوده است؟ پس چه شده که اکنون یک مرتبه کسانى به صرافت افتاده‌اند که مشروطه مشروعه نیست و به این دلیل باید با آن مبارزه کرد؟ اگر هم ادّعا مى کنند که ما پیش از مشروطه، حکومت مشروعه داشتیم، خوب است نگاهى به عملکردهاى حکومت‌های پیش از مشروطه بیندازند تا برایشان ثابت شود که آن حکومت‌ها، نه تنها ذاتاً مشروعه نبوده است، بلکه اکثر عملکردهاى آنها، شکست‌هاى بسیار سخت و سهمگینى به مبانى شرع مقدس و به امت اسلامى وارد آورده که حتى یادآورى آنها اسباب شرمسارى است . . .»

وآنگاه که مشروعه خواهان ادعای حرمت مشروطه را مستند میکردند به اروپایی وغیراسلامی بودن مرحوم آخوند خراسانی درمقام پاسخ برآمده واظهارداشتند:

«یاللعجب! ما تا پیش از استقرار حکومت مشروطه، صدها سال با بدترین نوع استبداد دست به گریبان بودیم و حاکمان مستبد، سرنوشت اسلام و امت اسلامی‌را ملعبه خود ساخته بودند و کسى هم اعتراض نمى‌کرد که استبداد در اصل یک نظامِ حکومتىِ فرعونى و نمرودى و شدادى و یزیدى و غیراسلامی‌است. اما حالا که براى محدود کردن تصرفات ظالمانه و غیراسلامی‌حکام مستبد، سخن از مشروطه به میان آمده است، آقایان ایراد می‌گیرند که مشروطه در اصل یک نظام حکومتى اروپایى و غیراسلامی‌است. من نمی‌دانم حکومتى که در این یک ساله اخیر (در دوره استبداد صغیر و پس از برچیدن بساط مشروطیت و به توپ بستن مجلس) بر سر کار آمده، کجایش اسلامی‌است که آقایان بزرگوار براى دفاع از آن می‌فرمایند که مشروطه در اصل یک نظام حکومتى اروپایى است.  به علاوه این ایراد را کسى می‌گیرد که یا چشم خود را بر حقایق بسته و تجاهل می‌کند، یا از بدیهی‌ترین مبانى اسلامی‌ بى‌خبر است و احکام تأسیسى و امضایى را نمی‌شناسد و نمى‌داند که بسیارى از احکام و قوانین و تنظیمات (نهادهاىِ) اسلامى، همان‌هاست که قبل از تشریعِ شارع و تقنینِ مقنن، در نظر عرف و عقل معتبر بوده و در میان امم سالفه سابقه دارد و عقلا آن را به صورت قانون موضوعه درآورده و ملاک عمل قرار داده بودند و شرع ما نیز آنها را پذیرفته و امضا کرده است. سیره عموم متدینین و مسلمین نیز این بوده است که از کلیه معارف و شیوه‌ها و تنظیماتَ نامسلمانان، در گذشته و حال، آنچه را مباینتِ مسلم با مبانى اسلامی‌دارد، کنار بگذارند و بقیه را اخذ کنند و بدون هیچ مشکلى مورد استفاده قرار دهند. هیچ مسلمان خردمندى هم نگفته است که هر علم یا نظریه یا فن یا شیوه یا نظامی‌که در آغاز میان نامسلمانان عرضه شده، استفاده از آن مطلقاً حرام است. بلى اگر مواردى در آن، با مسلمات آیین ما منافات دارد، آنها را کنار می‌گذاریم والاّ مگر آنچه ما فعلا به عنوان طب اسلامی‌داریم، اصلش از کجاست؟ مگر مال اسلافِ همین اروپایى‌ها که یونانى‌ها بودند نیست؟ و مگر اطباى بزرگ ما، مثل محمدبن زکریا و ابن سینا و سیداسماعیل جرجانى، با مطالعه و تعلیمِ آثار و آراى افرادى نظیر جالینوس و بقراط، در خط علم پزشکى نیافتادند؟ تازه این‌ها معارف یونانیان از جمله طب یونانى را از ترجمه‌هایى اخذ کردند که مترجمان آنها یهودى و مسیحى و مجوسى و صابى بودند. همچنین منطق که فراگرفتن و دانستن آن از شرایط مهمه اجتهاد است، مگر از آسمان نازل شده یا اصلا از ابتکارات مسلمانان است؟»

نحوه استدلال درایرادهای گرفته شده ازسوی مشروعه خواهان وپاسخ های مرحوم آخوند ازاردوگاه مشروطه خواهان نحوه مواجهه دوطیف اصولی واخباری را درمواجهه با مسائل متحدثه نشان میدهد. به هرترتیب واکاوی تضارب فتاوی درعصرمشروطه را عیان وبیان میدارد. 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.