انتخابات و حفظ ولایت، زیر لوای نفی ولایت

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دنیز ایشچی

استراتژی دو پهلوگوئی به شیوه مسلط رفتار و گفتار سیاسی آندسته از دوستانی تبدیل شده است که روی پتانسیل های اصلاحات درون نظامی جمهوری اسلامی ایران سرمایه گزاری استراتژیک کرده اند.این پروسه از زمان تلاشهای خستگی ناپذیر رهبران فقید حزب توده ایران از مرحوم کیانوری گرفته تا تلاش های دوستان رفورمیست امروزی ما با تمام قدرت تعقیب می گردد. من صحبت های خود را با یک سوال آغازین از این دوستان آغاز می کنم. پس از تلاش های اصلاحگرانه سی و چهار ساله شما جهت نهادینه کردن ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری در درون سیستم حکومتی ولائی نظامی، آیا نظام سیاسی حاکمه ولایت فقیه در مقایسه با روزهای اول انقلاب، تا چه اندازه اصلاحات دموکراتیک و حقوق بشری پیدا کرده است؟ جهت مقابل آن را در نظر بگیریم، تا چه اندازه ساختار های درونی ارتجاعی امنیتی آن نهادینه شده و سیر روند آن قهقرائی تر شده است؟ آیا مجلس شورای اسلامی، قانون اساسی این نظام، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، شورای تشخیص مصلحت نظام، سپاه پاسداران، بسیج، ولایت فقیه، و نهادهای دیگر طی تلاشهای رفورمیستی سی و چهار ساله شما تا چه اندازه “رفورم” یافته اند؟

دوستانی که از خواستگاه اندیشه های چپ و از درون سازمان های سیاسی جنبش فدائیان به جریان رفورمیستی پیوسته اند، یک دسته شان “رفورمیستهای آشکار” هستند که مواضع خود را با وضوح و به نحو آشکار بیان می کنند. دسته دیگر آنهائی هستند که “استراتژی دو پهلوگوئی” و مغشوشی را را دنبال می کنند. صحبت های آنها عمدتا شامل دو بخش می گردد. بخش اول بر این واقعیت مبتنی می باشد که آنها در مقابل واقعیت عینی و ذهنی سیاسی موجود که نظام سیاسی ولایت فقیه یک نظام فرسوده حکومتی می باشد که باید از بین برود و تنها از طریق عبور از این نظام فرسوده و ارتجاعی میباشد که میتوان دریجه های آزادیهای حقوق بشری و دموکراسی را در ایران باز کرد، سر تسلیم فرود می آورند. این دوستان ما تا این مرحله هم عقب می نشینند که قبول می کنند که این امر نه از طریق تغییرات و اصلاحات یک گام به پیش، ده گام به پس و یا از طریق تغییرات داخلی این نظام، بلکه از طریق پروژه ساختار بیندی شده و نهادینه گرانه تحول گونه آلترناتیو سازی خارج حکومتی بنیادین سکولار دموکراتیک ممکن می باشد. این باورمندی در این دوستان به نظر من باور مندی ژرف فکری آنها نمی باشد، بلکه یک عقب نشینی تاکتیکی نظری در مقابل واقعیت سنگین تلخ سیاسی شکست سی و چهار ساله تاکتیکهای رفورمیستها، در مقابل حضور سیاسی عینی نظام ولایت فقیه می باشد.

هدف این دوستان در بیان واقعیات و قبول اتمام تاریخ مصرف نظام ولایت فقیه، خلع سلاح کردن اپوزیسیون تحول گرای سکولار دموکراتیک از نظر تئوریک می باشد که بر اساس پیشبرد چنین سیاستی، به آنها نشان بدهند که ، ما با شما همصدا هستیم و در یک صف قرار داریم. این شیوه خلع سلاح سیاسی با بیان آشکار واقعیتهای تلخ و زهر آگین سیاسی دیکتاتوری امنیتی و حکومتی ولایت فقیه، با تمامی جنبش تحول گرای خواهان عبور از نظام ولایت فقیه همصدائی و همنوائی می کند. از این طریق این دوستان ما همگام با کاروان جنبش دردمند تحول گرایان خواهان آلترناتیو سازی خارج حکومتی به راه افتاده و کوران راه را با آنها به طی کردن می پردازند، با آنها از نقض وحشیانه حقوق بشر، دستگیریها، اعدامها، اجهاف در حق جنبش های کارگران، ملیتها، زنان، دانشجویان، اقشار پایین و میانه جامعه صحبت می کنند، و بالاخره با دردمندان این کاروان در این زمینه که باید از طریق دگرگونانه و تحول گرایانه ای از این نظام عبور گرد، با آنها به همصدائی می پردازد.

سمت دیگر استراتژی دو پهلوی این دوستان بر این اساس مبتنی می باشد که دو باره اندیشه های رفورمیستی آنها جهت گذر سیاسی دموکراتیک در کشور،تغییر و تعویض مسیر کاروان جنبش تحول گرایانه و آوردن سکان آن به زیر چطر رهبری بخش هایی از اپوزیسیون درون همین نظام توصیه کرده و این کاروان را تغییر جهت داده و جلو درگاه منزلگاه شکست خوردگان درونی همین نظام به اطراق می نشانند. این دوستانی که زیر لوای نفی نظام ولایت فقیه با این کاروان به همنوائی پرداخته بودند، در نهایت سر از اردوگاه حفاظت ولایت فقیه سر در می آورند. آنها سپس با تمام قوت و قدرت خویش به دفاع استراتژیک از این سیاست بر خاسته و با اصرار تمامی خواهان بسیج جنبش های کارگران، روشنفکران، ملیتها و زنان و غیره پشت سر طردشدگان از نظام و اپوزیسیون درونی آنها می باشند. آنهائی که با شعار مرحله ای تحول سکولار دموکراتیک و عبور به نظام عدالت خواهانه و مدرن امروزی آغاز کرده بودند، با ذره بین در درون نظام جمهوری اسلامی دنبال آلترناتیو های مقام ریاست جمهوریت حکومت ولایت فقیه می گردند. تلاش عمده آنها به بسیج و متشکل کردن ورشکستگان سیاسی بریده از نظام تبدیل گردیده است و آلترناتیو بنیادگرانه آنها از کانال رهبری این حضرات عبور می کند.

انتخابات ریاست جمهوری گرچه در ظاهر امر برای انتصاب فرمایشی مهندسی شده رئیس قوه مجریه می باشد، ولی در واقع بخش قابل توجهی از وظایف قوه اجرائیه خارج از محدوده اختیارات رئیس جمهور بوده و تحت کنترل نهاد ولایت فقیه، و نهادهای وابسته به آن می باشد. با توجه به این امر میشود به محدود بودن ظرفیتهای اجرائی نهاد ریاست جمهوری توجه کرد. مراکز دیگر سنگین قدرت سیاسی در خود نهاد ولایت فقیه و نهادهای وابسته به آن، سپاه پاسداران و جاهای دیگر استقرار یافته اند که در مجموع خود توازن تقسیم قدرت سیاسی را در بطن کلیت نظام حمل می کنند. دو مساله را در مورد نتایج این پروسه مهندسی شده حکومتی باید در نظر گرفت. اولی اینکه، کنترل پست های کلیدی قوه مجریه ، از جمله پست ریاست جمهوری، در نهایت برایند توافق و تقسیم قوا میان جناح های مختلف قدرت های درونی نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد که عمدتا از طریق مذاکرات مستمر پشت پرده به پیش برده می شود. مساله بعدی در این است که نه تنها حرف آخر را باید ولی فقیه بزند، بلکه اتوریته نهائی ایشان در این امر باید پا بر جای خود ثابت بماند.

مساله دیگر قابل توجه از زاویه دیگر پتانسیل های راهکارهای مبارزاتی حقوق بشری و دموکراتیک ایجاد شده در پروسه انتخاباتی می باشد که آیا از طریق نقد، برخورد، افشا، سازماندهی های دموکراتیک و یا دخالت در پروسه حرکتهای مردمی آن چه تاثیراتی را می توان در روند و پروسه دگرگونی های سیاسی اجتماعی بر جای گذاشت. آیا میشود به کاندید مشخصی رای داد، کلا انتخابات را تحریم کرد، یا اینکه با شرکت فعال به یک شخصیت مجازی یا حقیقی خارج از لیست کاندیداها رای داد؟ آیا شرکت در انتخابات مهندسی شده با هر شکل و شمایلی در شرایطی که ما واقف هستیم که از صندوقهای انتخاباتی نماینده ویژه ولایت فقیه بیرون خواهد آمد، مشروعیت بخشیدن به نظام ولائی امنیتی آیت الله خامنه ای و جریانهای سیاسی مذهبی نظیر حجتیه ای ها در شرایطی که آنها مشروعیت بین المللی خویش را از دست داده اند، نیست؟

استراتژی دو پهلوی این دوستان ما نه بر اساس روشنگری و سازماندهی دموکراتیک اقشار و نحله های دموکراتیک اجتماعی، بلکه بر پایه های اغفال آنها، نه بر اساس کریستالیزه کردن و ارائه بلوک آلترناتیو برنامه ای ساختاری خارج حکومتی مربوط به بعد از عبور از نظام، بلکه آلترناتیو سازی از درون ورشکستگان درونی خود نظام می باشد تا با تمام قدرت آبروی از دسته رفته آنها را به آنها باز گردانند و از آنها رهبرانی برای گذر به جامعه به اصطلاح مدرن، آزاد، سکولار و دموکراتیک آینده بسازند. این دوستان تا چه اندازه در سی و چهار ساله گذشته در این امر موفق بوده اند، واقعیت تلخ آنرا آرزوهای شکست خوردگان درونی نظام در اینکه میخواهند به روزهای اول دوران حکومتی امام خمینی برگردند، نشان می دهد. آنها خود اقرار می کنند که ساختار کلی حکومت نظام ولایت فقیه، علیرغم تمامی تلاشهای مرحوم کیانوری ها و دوستان دیگر رفورمیست ما، عوض اصلاح شدن، به مراتب قهقرائی تر شده، کادرهای آنها کارکشته تر شده و کلیت نظام فرسنگها عقب رفته اند.

اقشار میانه اجتماعی که در انتخابات ریاست جمهوری قبلی بین کاندیداهای تایید شده نظام ولایت فقیه و در واقع انتخاب بین بد و بدتر، به “بد” رای داده بودند، با آشکار شدن تقلب های علنی انتخاباتی و زدن مهر تایید به کاندیدای تقلبی از طرف مقام ولایت فقیه، به خیابانها ریخته و به اعتراض دموکراتیک گسترده ای پرداختند. طیف ساختاری تیم آقایان موسوی و کروبی که خویش را با سمبل سبز نمایندگی می کردند، بر امواج این جنبش سوار شده و همگام با جنبش اعتراضی مردم به تقلبات انتخاباتی اعتراض کرده و خواهان بازشماری رای ها و احترام به رای های مردم در انتخابات مهندسی نظام بودند. دوستان رفورمسیت ما تیم آقایان موسوی ، کروبی و خاتمی را از رهبران شعار “رای من کو” ، به رهبران جنبش اصلاح طلبان جنبش مردمی تبدیل کرده و چنین رسالت تاریخی را در هویت آنها ترسیم کرده و به ترویج و تبلیغ پرداخته اند. این پروسه آلترناتیو سازی درون حکومتی که از چهار سال پیش ادامه یافته است، در شرایطی که انتخابات جدیدی در راه است و شعار “رای من کو” دیگر موضوعیت خویش را هم از دست داده است، هنوز نه تنها توسط این دوستان ما ادامه دارد، بلکه صفت دیگری هم به ماهیت و هویت این جناح حکومتی اضافه شده است. این صفت همان نسبت دادن ظرفیت “تحول طلبی” ، یا دگرگون کنندگی و بنیادگرائی به این آقایان می باشد.

واقعیت این امر تاریخی که دیگر شعار رای من کو در انتخابات سال هشتاد و هشت ، همگام با خود انتخابات تمام شد و به تاریخ پیوست، مرا به یاد شعار “انقلاب مرد، زنده باد انقلاب” می اندازد. این دوستان ما هنوز هم با اصرار تمام میخواهند تا جنبش های کارگران، زحمتکشان، دانشجویان، ملیتها، زنان، هنرمندان و روشنفکران و دیگر اقشار و طیف های دموکراتیک اجتماعی با قدرت تمام پشت سر “رهبران طیف سیاسی سبز” صف کشیده و سکان کشتی و رهبری کاروان تحول اجتماعی را به دست این آقایان بسپارند. جالب اینجاست که وقتی همین دوستان در زمینه برنامه های سازمانی دست به قلم می برند، خود را نه سوسیال دموکرات، بلکه سوسیالیت می نامند که خواهان برقرای نظام سوسیالیتی می باشند. من یکی که نمی فهمم این چه نظامی سوسیالیستی می باشد که پایه های آن توسط آقایان خاتمی ها، موسوی ها و طیف های دور و بر ایشان پی ریزی خواهد شد. این اغفال مردم نمی باشد، پس چیست.

مقاله اخیر آقای بهزاد کریمی در نشریه کار، نمونه دیگری از یک چنین برخوردها می باشد. ایشان در قسمتهای اولی نوشته خویش به این مساله اشاره می کنند که ” نظام مبتنی بر ولایت دینی، در سمت فروپاشی طی طریق می کند. مرحله ایی ناگزیر از حیات رو به مرگ در هر نظام سیاسی ایدئولوژیک”. در مورد پدیده احمدی نژاد هم اینطور بیان می کنند که ” این جریان با تاکید بر ناسیونالیسم ایرانی در قالب اسلام ایرانی؛ با برافرازی علم “آخر الزمانی” به جای رفتار “امام زمانی” در متن حکومت شیعه – که اولی واسطه گری مراجع برای رسیدن به امام را منتفی می کند و دومی تنها در ارتباط با روحانیت است که مشروعیت می یابد- ؛ انگشت گذاشتن “سکولار مآبانه”تلاش میکند تا قدرت مطلقه را از دست ولایت فقیه و روحانیت خارج کرده و از طرق مانور های پوپولیستی، ناسیونالیستی و کاها گرفتن ژست های سکولاریستی و بالاخره پخش صدقه در میان اقشار عقب مانده اجتماعی ، بتواند حداکثر قوای ممکن اجتماعی را به دنبال خویش بکشاند. این جناح دنبال حکومت امام زمانی بدون حاکمیت روحانیون می باشد، در ارتجاعی بودن و خطرناک بودن خویش ، از ولایت فقیه هم فرسنگها عقب مانده تر می باشد.

آقای کریمی برای آلترناتیو مقام ریاست جمهوری نه به اصلاح طلبان، بلکه به نیروهای “تحول طلب” روی آورده و از آنها می خواهند با “قدرت تمام” وارد میدان بشوند. وقتی که صحبت از نیروی “تحول طلب”، یعنی دگرگون کننده می شود، منظور آقای “محمد خاتمی” رئیس جمهور سابق و طیف سیاسی سبز آقایان موسوی کروبی می باشند. نمی دانم از چه زمانی جنبش تحول طلبانی که خواهان عبور از نظام فرتوت ولایت فقیه، به یک نظام سکولار، مدرن، حقوق بشری عادلانه و آزاد می باشند، باید کاروان خویش را جلو منزلگاه آقایان خاتمی ها به اطراق بنشانند و از ایشان خواهش کنند که “با قدرت تمام” وارد صحنه شده و با ارائه برنامه مستقل این کاروان را به سرمنزل مقصود هدایت بفرمایند؟؟!!! مگر غیر از این است که تحول گرایانی که خواهان عبور از نظام ولائی امنیتی ولایت فقیه به یک نظام سکولار دموکراتیک مدرن می باشند، استراتژی خویش را بر مبنای آلترناتیو سازی سکولار دموکراتیک خارج حکومتی مبتنی کرده اند؟ اهداف دوستانی از قبیل آقای کریمی در این مورد که از آقایانی مشابه محمد خاتمی رئیس جمهور سابق می خواهند بعنوان آلترناتیو سازان تحول گرای با برنامه بنیادین باید با قدرت تمام وارد میدان بگردند، غیر از استراتژی مشروعیت بخشیدن و خرید زمان تنفس مجدد برای نظام ولایت فقیه مفهوم دیگری دارد.

منتسب کردن صفات “تحول گرا” و صفات مشابه به آقایانی مثل آقای خاتمی، غیر از ایجاد اغتشاش مواضع بین رفورمیستها، و تحول گرایان سکولار دموکرات، غیر از نسبت داده ظرفیتهای خارج از توان به این حضرات به قیمت اغفال مردم و غیر از برهم زدن انتظام مفاهیم لغات فرهنگ سیاسی اجتماعی به قیمت ایجاد اغتشاش در صف بندیهای سیاسی، اهداف دیگری را تعقیب نمی کند؟ یکبار دیگر کاروان حرکات نهادهای مردمی را به دنبال یک سراب رهنمون نباشیم. یک بار دیگر برای حیثیت از دست داده گان حیثیت سازی نکنیم. یکبار دیگر با تبلیغ شرکت فعال در انتخابات، برای حکومت ولایت فقیه خامنه ای ها، مشروعیت بین المللی درست نکنیم. یکبار دیگر جنبش مردمی را با فریادهای “وا خشونت ها” بخاطر دفاع در مقابل جنایات حکومتی،در مقابل جنایات و خشونت های قرون وسطائی نظام ولایت فقیه، به خشونت خواهی متهم نکنیم.

دنیز ایشچی ۱۵ آوریل ۲۰۱۳

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.