بهنام چنگائی
در پایانهء ِ رسالت ِ فقر
غصه از نداری و ناتوانی ِانسان هائی بود،
که در آن، حکایت از بی مهریِ نان و زمین می رفت…
“همدرد و اندوه بارم با شمایانِ بی یاور”
برای مصیبت زدگان زلزله ی بوشهر و حوالی آن!
در پایانهء ِ رسالت ِ فقر
غصه از نداری و ناتوانی ِانسان هائی بود،
که در آن، حکایت از بی مهریِ نان و زمین می رفت.
زیرا که دیگر:
نه دستِ کوتاهِ کثیری به نان می رسید،
و نه سقفِ زمینِ سست عنصر ـ
رحمان و رحیم بود، که
بر سرِ ندارانِ فقیر نریزد.
در این عصر بود
که یاورانِ آسمان باور،
بپا خاستند
و، روح خدا
رساله ی تقسیمِ نانِ گرم و سقفِ محکم و زمینِ مهر را تقریر کرد.
او و انصارش
ملائکه وار آمدند
بامِ کاخ هایِ رفیع را
رامِ رانِ خویش کردند
برای خدا، سقف های محکم برپا ساختند
و این:
برای انسان اعجازانگیز بود!
پس، خیلی زود ـ
قلب و گردهء ِ شرف ِآزادگی به سجده رفت
و باور و اعتماد، آرام بر خاکِ بندگی،
بخاطر ملائکِ خدا
چهره بر خاک سائید.
++
اما:
انسان، در خلسه خوشبختی و سجده بود
که رویدادعجیبی بر ملا شد
چرا که:
در آن طهارت آسمانی و سحرگاهان آذان
به ناگاه از دامنِ نظیفِ روح الله
جانور بزرگی همچون چپاول
زاده شد!
و پس از آن بود،
که
هرچه سقفِ و دیوارِ محکم و نانِ چرب و نرم بود
به تاراج انصار او و دزدانش رفتند.
و بدین سان:
دیری نپائید که در زمین، قیامتِ فساد شد.
++
و حالا: چندیست، بخاطرِ گناهانِ فراوانِ دزدان
بردباریِ خدا، طاق گشته
و لاجرم، سقفِ سست را
بر سر بی نان و زمینگیر شدگان
به تقاصِ انصار روح الله
که بخاطر کمک به انسان، جانی و فاسد گشته اند
و تنها، بخاطر عدالت،
بر سرِ ندارانِ کافر که به اصلاح دزدان نشتافتند
به عقوبت بر این نافرمانی،
فرو می ریزد!
۲۴ فروردین ۱۳۹۲
بهنام چنگائی