آزاد علی اکبر
سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) اگر بشود این نام ها را در مورد آن موقتا برای فهم این نوشته پذیرفت، آنها خود این نام را به اجبار حفظ کرده اند. اما در واقع این تشکل در حال حاضر با این نامش اصلا خوانایی ندارد. نامهای تشکلها با اسامی افراد کلا فرق دارند و بیانگر ماهیت و عملکرد آنها می باشد. در گذشته کسان زیادی به تجزیه و تحلیل این نام و عدم خوانایی آن با این سازمان و یا تشکل نوشته و گفته اند، اما کسانیکه هنوز در این سازمان مانده اند، حاضر نشده اند از این نام دست بکشند. کسان زیادی که برایشان نوشته اند که این سازمان خاصیت و معنای خود را از دست داده است و بنابراین لزومی به حفظ آن نیست، اما باز هم بازماندگان اصرار به حفظ آن گرفته اند تا خود کم کم ذوب شود و از بین برود. به هر صورت نمی توان در برابر واقعیات سدی ساخت و هر زمان که باشد این سد فرو خواهد ریخت و واقعیات که همانا تعطیل شدن کامل این سازمان و امثالهم می باشند، به راه خود ادامه خواهند داد. نمی توان از نظر دور داشت که شاید عده ای واقعا به این سازمان دلخوش باشند. آنها متاسفانه تا زمانیکه در این تشکل هستند و با آن بند وبست دارند، نمی توانند از سیمای بیرونی آن را ببینند و یا از بیرون به قضاوت بنشیند. به هر صورت برای کسانی که سالها در این سازمان مشخص واقعا جان کنده و زحمت کشیده و خطرها و تحقیرهای بیشماری را برجان خریده اند، سخت است که بنشیند و ببینند که هنوز عده ای هرچند اندک با نام این سازمان به فعالیت خود ادامه می دهند. ادامهء فعالیت این سازمان به تمام فعالین گذشتهء این سازمان ضرر می رساند. ضرر از این زاویه که این یکم شاهد این هستند که ثمرهء رنجشان چه بود و دوم اینکه هنوز هم عملکردهای این سازمان به پای آنها هم در ظاهر نوشته می شود. فعالین سیاسی که از این سازمان به هر دلیل سیاسی و اجتماعی کناره گرفته اند در عرف سیاست باید همچنان چوب گذشته و حال این سازمان را به انحایی بخورند.
غرض از نوشتن این نوشته آن است که این سازمان باید کلا و بطور بنیادی تغییر کند و این همانا به معنای انحلال این سازمان می باشد. عملکردهای این سازمان کلا به تمام وجود آن تاثیر گذاشته است و انحلال آن بمانند سازمان فداییان خلق ایران (بخشی از پیروان ۱۶ آذر) در اولیل دههء ۱۹۹۰ میلادی می تواند به نفع سیل بیشمار فعالان قبلی و اندک فعالان فعلی آن باشد. نام این سازمان از این به بعد با نام سازمان اکثریت در این نوشته می آید.
سازمان اکثریت سازمانی است که اعلام کرده است که در هفته های آینده کنگرهء شمارهء ۱۳ خود را برگزار می کند. آیا بهتر نیست که این کنگره، آخرین اجلاس و جلسهء سرنوشت این سازمان باشد. سازمانی که هر چند وقت یکبار جلساتی بنام کنگره بر پا می کند و هیچ کارآیی ندارند. منظور از این کنگره ها چیست، جز در جا زدن و در جا مشق کردن بمانند یک سرباز که در جای خود به تمرین مشق کرد می پردازد و به هیچ کجا هم نمی رود. سازمان اکثریت متاسفانه نامی خوش در میان اپوزیسیون ایرانی ندارد. تمامی رنجهای انسانهای پاک و صادق در سالهای مبازره در این سازمان باد هوا شد. زمانیکه کسانی در ایران در زیر سخت ترین فشارها و اختناق مبارزهء مخفی مرگ و زندگی و زندان را می کردند، این سازمان برایش جان و کار آنها اهمیت نداشته است. صدها فرزند آن کشور که در صفوف آن سازمان مبارزه می کردند در شرایط دشوار در زمانهای متفاوت به حال خود رها شده و گاها طعمهء استبداد مذهبی شدند ویا با هزاران بدبختی توانستند خود را از خطر برهانند. سازمانی که با اعضای خود همچنین کاری کرده باشد، با دو قدم آنطرفتر که مردم باشند مطمئنا خوبتر عمل نمی کرد. بخشی از کادرها و رهبران این سازمان اکثریت متاسفانه به درد خودشیفتگی و غرور آلوده شده بودند. آنها بعد از انقلاب جریان ضعفهای خود را در زندانهای شاه به آن مبتلا شده بودند را وارونه جلوه داده بودند. حق هیچکس نبود که در هیچ زمانی حقوقش انسانیش پایمال شود. آنها می بایست بجای این که به خود مدال دهند و یا دستشان را برای مدالهایی که به آنها داده می شد، دراز کنند، به مردم می گفتند که در زندان به آنها فشار آورده شده و آنها هم آنطور عمل کرده اند. نه آنکه بعدا خوراک یک رژیم مستبد مذهبی شوند و دست روی ضعف ها بگذارد. مردم مطمئنا بهتر می توانستند مسئله را درک کنند. هوادار و یا عضو این سازمان چگونه باید این مسئله را برای خود هضم کند که در چه محیطی زندگی و مبارزه می کرده است. سازمان اکثریت می بایست واقعیات را به مردم و هوادارانش در رابطه با میزان اطلاعات سیاسی خود می گفت و نه اینکه با تبلیغات خود را عمده کند و خاک بر چشمها بپاشد و بعدا آن بلاهای حزب توده و سوسیالیسم موجود بر سرش بیآید. آنها خود بهتر می دانستند که امکان آگاهی کامل را با توجه به سن و زندان و محیط استبداد و بعدا فرار و مهاجرت و کار و زندگی نداشته و ندارند. بدون آگاهی هم نمی توان خوب و بد را تشخیص داد. اشتباهات مهلک و بسیار خطرناک و مداوم هم تا به امروز ادامه دارد و معلوم نیست تا چه زمانی ادامه داشته باشد. این سازمان از خمینی و ارتجاع اسلامی دفاع مال و جان کرد. این سازمان خود را در اختیار شوروی و حزب توده به طور عمده قرار داد. این سازمان افراد خود را در کردستان و ترکمنستان و مناطق ملی قال گذاشت. این سازمان فرهنگ مذهبی شیعه را در پیکر خود تا آنجا نهادینه کرد که تنها نام سکولار و چپ را حامل بود. شیوه های عزاداری و روابط بین افراد و نامگذاریها و سرود و فرهنگ تنها نام مذهبی نداشت والی کلا می شود با فرهنگ شیعه همطراز دانست. سازمان اکثریت همواره با حکومت جمهوری اسلامی و بخشهای آن همبازی می شود و با خاتمی و کروبی و موسوی که از ارکان اصلی این حکومت بوده اند همراه می شود. در گذشته هم با خمینی و رفسنجانی و مشکینی و خامنه ای و خلخالی هم کلام می شد. این سازمان در مناطق ملی ایران متاسفانه در بین فعالین گذشتهء خود و فعالین ملی نامی خوش ندارد. در بین اپوزیسیون ایرانی دارای نامی خوش نیست. همگان انگشت اتهام و تعرض به سوی آن دراز کرده اند. زمانی خود را سر همه می دانست و همه را با هر عنوانی به بدی می سرایید. این سازمان از سوسیالیسم و شکستش هیچ نیآموخت و بعضا خود را کمونیسم و سوسیالیسم و یا سوسیالیسم دمکراتیک می نامد. سوسیالیسم هیچ وقت دمکراتیک نمی شود و خود معتقدان سوسیالیسم به این باور دارند که دمکراسی امری بورژوایی است. در ضمن رهبران فعلی این سازمان در پی تکامل سرمایه های خرد و کلان خود هستند، این یعنی یک بام و چندین هوا داشت. آنها تلویحا و غیر مستقیم اعلام می کنند که کسانی که سوسیالیسم را قبول ندارند، چپ و عدالتخواه نیستند و نباید در سازمان آنها باشند. این یعنی اینکه کسانی که برای نابودی فقر و برقراری برابری و آزادی و دمکراسی هستند، چپ نیستند. سازمان اکثریت متاسفانه به کانالی برای تزریق اپوزیسیون قلابی رژیم به اپوزیسیون واقعی شده اند. آنها هر کسی که از رژیم کنده شود ولو اینکه چکاره هم بوده باشد را از طریق میزگردها و همایشها به صفوف اپوزیسیون می کشانند. آنها آنقدر سرمست کار ومنافع خود شده اند، نمی دانند که رژیمی هار و غارتگر با تکیه بر سرمایه های کلان در کار مبارزه و خفه کردن صدای مخالفان می باشد. آنها با بدل سازیها کارشان را خوب پیش می برند و سازمان اکثریت هم نقش اسب تراوا را بازی می کند. سازمان اکثریت متاسفانه هیچوقت اپوزیسیون جدی جمهوری اسلامی نبوده است. این سوای از آن هواداران و اعضای واقعی این سازمان است که از دست رژیم سالها خوف و شکنجه و مرگ را هدیه گرفتند. سازمان اکثریت در انتخابات های این رژیم می خواهد که شرکت کند و در سالهای اخیر نشان داده است که استعداد این کار را دارد. آنها خوب می دانند که در نظام دیکتاتوری انتخابات معنا ندارد، اما باز هم می خواهند شرکت داشته باشند.
یکی از فرهنگهایی که جمهوری اسلامی برای نابودی صدای مخالفان رواج داد اشباع صفوف پناهندگان از ناپناهندگان پناهنده نما و مهاجرین بوده است. آمد و رفت این افراد و محافظه کاری و کاسب کاریشان ضربات اساسی بر پیکر اپوزیسیون زده است. سازمان اکثریت هم متاسفانه در این امر آمد و رفت بی بهره نبوده است. هر چند که از نظر انسانی حق هر انسانی است که هر کجا زندگی کند و به کشور خود سفر کند، اما در عرف سیاسی باید دید که چه ضررهایی به مخالفان و چه نفعی به استبداد مکار می رسد. سازمان اکثریت همواره ژست دمکراتیک و صادق وشیشه ای بخود گرفته است، اما این سازمان در واقع این طور نیست. تحت شرایط موجود وادار شده است اینطور خود را بنماید و الی هیچ وقت واقعیات درون خود را به مردم نمی گویند. چون اگر واقعیات را بگویند، دیگر باید فاتحهء سیاست خود و موجودیت تشکلشان را بخوانند. آنها به سوسیالیسم معتقدند، چگونه می توانند دمکرات باشند. مگر می شود. آنها در انتخابات این رژیم با هرنوع رای شرکت کرده، کجا می توانند مخالف این رژیم باشند. آنها زمانی خود را هژمونی و برتر می دانستند و عبدی را قبول نداشتند که از آنها سر باشد، و نشریاتشان کلا مرکز تبعیض و سانسور بود. حتی الآن کسانی که زمانی در نشریات آنها کار می کردند و سایت گذاشته اند نمی توانند از سانسور و تبعیض دست بکشند ودر همین سازمان دهها موارد تبعیض و سانسور و دست درازی به حقوق انسانی مشاهده می شود که می توان نمونه آورد. آنها دوست نزدیک حزب توده هستند. در همان حال هم بخشی از آنها دست در دست سلطنت گذاشته اند و حقوق ملی ساکنان ایران را اما واگر می کنند. اینها در همین حال خود را طرفدار حقوق بشر می دانند. مگر کسانی که می گویند سوسیالیسم هستند، می توانند از حقوق بشر که به گفتهء آنها امری امپریالیستی و بورژوایی است دفاع کنند. این از تضادهای این سازمان است که نمی توان چگونه باید حلش کنند. آنها خود را طرفدار حقوق زن می دانند، جدا از عملکردهای موردی شان در موارد مختلف، در مورد همهء زنان آیا می توانند به تمام حقوق زنان و دگر باشان و زنان مناطق ملی بپردازند. دمکرات بودن آنها متاسفانه همانا در خفا به دمکراسی سازمان مجاهدین خلق تنه می زند. سازمان اکثریت می خواهد از گذشته بنویسد، ولی زمانی که در مورد بعنوان مثال جنبش کردستان می نویسد در دو یا سه جمله و نمی تواند واقعیات را بیان کند که چه بر سر آن جنبش و اعضای خود در آن جنبش آورد. از ضربات خورده می نویسد، اما نمی تواند بدرستی بنویسد که بخشی از ضربات نتیجهء رها کردن انسانها به حال خود بوده است. همچنان که هیچوقت از جلسات و طنشهای درونیشان به مردم نه می توانند بگویند و نه می خواهند بگویند. حداقل بگویند چندین نفر با آنها مانده اند وچرا مردم صفوفشان را ترک کرده اند. سازمان اکثریت به همان اندازه می تواند برای دمکراسی و حرکت مبارزه بر علیه رژیم جمهوری اسلامی ضررمند باشد که سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان و اپورتونیستها هستند. چون اینها واقعیات را نمی توانند و نمی خواهند به مردم در مورد خودشان و اهدافشان بگویند. بر همین اساس مردم هم مردد هستند و همین هم عمر استبداد موجود را از ترس به کمین نشستگان زیادتر می کند. سازمان اکثریت بر اساس عدم شفافیت و عدم توانایی شفاف و دمکرات بودن بعید نیست که اینبار هم چند نفر عضوش را تحت نام کنگره گرد هم آورد تا طرح شرکت در انتخابات آینده جمهوری اسلامی را پایه ریزی کند و بقیهء مسائل نمایشی بیش نیست، چون همیشه آنها دمکرات بودنشان تنها نمایشی بیش نبوده است و کنگره هم به شکل عجیبی همان صحنه نمایش از قبل آماده است. آنها همدیگر را خوب درک می کنند. مردم حسابشان از آنها کاملا جداست و برای همین هم سازمان اکثریت بهترین خدمتش به مردم انحلال این سازمان است. راه برابری و آزادی و عدالت چپ هم با نبود اینگونه تشکلات هموارتر خواهد بود.
۱.۴.۲۰۱۳