آزاد علی اکبر
عقب ماندگی در برابر پیشرفت معنا پیدا می کند. اگر جامعه و یا کشوری پیشرفت مطلوب را نکرده باشد، عقب مانده است. عقب ماندگی قابل مشاهده است و می توان براحتی آن را تشخیص داد. تشخیص عقب ماندگی حتی بدون وسیله در جهان امروز می توان انجام گیرد. کافی است که کسی حواسش را متمرکز کند و به اطرافش بنگرد تا عقب ماندگی و آثار آن را مشاهد و یا لمس کند.
مشاهد و یا لمس عقب ماندگی بسیار آسان است و نمی توان آنها را ندید و یا از آنها عبور کرد و یا بقول عوام چشمها را بروی دیدن آنها بست. چشم بستن بر روی این واقعییت به منظور یک فرار از آن و دو انکار آن صورت می گیرد. در بعد اول فرد یا افراد نمی خواهند با این وسیله به هر دلیل ممکن سر و کار داشته باشند و در وجهه دوم نمی خواهند که بپذیرند که این معضل وجوددارد. در هر دو صورت به این مشکل کمک می شود تا به بقای خود ادامه دهد که در نتیجه به عملکرد ویرانگر خود ادامه می دهد. عملکرد ویرانگرانهء عقب ماندگی نسبی است و اما در کل ضربهء خود را بر فرد و یا جامعه وارد می آورد.
عقب ماندگی بطور مشخص در همهء عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه قابل مشاهده است. در عرصهء سیاست می توان در حکومت و ارگانهای آن و همچنین در مخالفان حکومت آنرا دید. در عرصهء اجتماعی و اجتماع می توان در میان مردم شهر و روستا و طبقات مختلف جامعه آن را حس کرد. در عرصهء فرهنگ و اداب و معاشرت یک ملت در یک اجتماع داخلی و خارجی مربوط به آن آن را مشاهده و حس کرد. در عرصه اقتصادی یک جامعه عقب مانده می توان در فقر و بدبختی و عدم کارآیی صحیح تولید و مصرف و واردات و صادرات و مناسبات کاری و فساد ورشوه و شیوه های ابتدایی و روابط کاذب و دلالی و کوهی از مثالهای مشخص آنرا دید.
عقب ماندگی آثار مخرب بسیاری را بر دوش فرد و جامعه می گذارد. تحمل بار گران این آثار هم جامعه و هم فرد را بیشتر ضعیف و به عرصهء نابودی می کشاند. مشاهده منظره های مشمئز کنندهء ناشی از عقب ماندگی در شهرها و دهات انسانهای پیشرفتهء جوامع پیشرفته را انگشت به دهان می کند. آنها تعجب می کنند که چگونه این جوامع وجود دارند و چگونه روزگار را به پیش می برند. روزگاران این جوامع با درد و رنج بسیار همراه هستند و این دردها بیشتر آنها را به قعر سیاه و نابودی سوق می دهند. نابودی هم بمعنای مرگ و تمام شدن زندگی انسانهای آن جوامع است. مرگی زودرس و جانکاه برای این جوامع بخاطر عقب ماندگیشان بطور ناخواسته مهیا شده است. اگر آنها در باتلاق عقب ماندگی گیر نمی کردند، چه بسا هم زندگی آنها دردمند نبود و هم به زودی هم خود و هم محیط آنها به کام مرگ نمی رفتند. مرگ یکی از اثرهای به غایت شوم و ویرانگر عقب ماندگی است. روزانه نبود بهداشت و درمان و امکانات تغذیهء مناسب و سرگرمی سالم هزاران انسان از کودک و جوان و پیر را به کام مرگ می فرستند. در صورتیکه اگر پیشرفت مناسب وجود داشت هم انسانها براحتی در این جوامع زندگی می کردند و هم محیطشان از هر لحاظ سالم تر می بود.
عقب ماندگی باعث و بانی بسیاری از کوچها و مهاجرتهای غیر ضرور و اجباری می شود. مهاجرتهایی که از نقاط عقب مانده به نقاط پیشرفته صورت می گیرد، امری است که جهان با آن دست به گریبان است. محیطهایی که به پیشرفت دست می یابند، می توانند از هر لحاظ امنیت انسانها را خوبتربه طور عموم فراهم سازند. زمانیکه انسان از هر لحاظ امنیت ممکن را داشته باشد، دغدغه های او کمتر می شوند و این خود بر روی سلامتی او اثر مثبت می گذارد. دغدغه های انسانی بیشتر از لحاظ ترسهایی است که او را احاطه کرده اند. ترسهایی که بطور طبیعی از ناامنی ایجاد می شوند و انسانها را وادار می سازند تا به نقاط امن پناه ببرند. پناهندگی خود به دلیل ترسی است که انسان از تهدیدی خارجی احساس می کند. تهدید خارجی که در صدد نابودی انسان است ترسی که بمانند زنگ خطری است را در انسان و یا انسانها ایجاد می کند و آنها ناچارا به محیطی امن پناه می برند. این محیط امن در برابر عقب ماندگی، محیطهای پیشرفته هستند که همانطور که اشاره شد امنیت نسبی را برای ساکنان فراهم کرده اند.
عقب ماندگی فرهنگ خاص خود را دارد و آن را باز پرورده می کند. رفتارهای خشن و خشونت گرایی مطلق ، خود بزرگ بینی و دیکتاتور پروری و خرافه پروری را می توان برای آن مثال زد. خشونت در عرصه های فردی و عمومی یک جامعه به صورتهای مختلفی خود را نشان می دهد. در رفتارهای فردی خشونت را در انسانهای خشن به عیان می توان دید. آنها با این سلاح خواسته و یا ناخواسته عمل می کنند و سعی می کنند امور خود را به پیش ببرند. در عرصهء عمومی گروهها و حکومت به این شیوه روی می آورند تا بتوانند اهداف خود را به هر جهت عملی سازند. در هر دو صورت این خشونتها امنیت یک جامعه را خدشه دار می سازد و در جوامع عقب مانده خشونت بمراتب بیشتری را می توان مشاهده کرد. پیشرفت یک فرد و یا جامعه میزان خشونتها را هم کمتر می کند و انسانها به سبب احساس امنیت کمتر به خشونت در عرصه های زندگی روی می آورند، مگر اینکه انسانهایی شرایط استثنایی داشته باشند.
عقب ماندگی باعث می شود که انسانها برای یافتن پاسخ سئوالاتی که در زندگی آنها در برابر آنها قرار می گیرند به سلاحهای عقب مانده و کذایی بمانند جمبل و جادو و مذهب و شانس و فال و قمار روی بیآورند. قضاوت در این جوامع چه در بعد فردی و چه در بعد عمومی بر اساس معیارهای عقلی و قابل مشاهده صورت نمی گیرند و بر اساس شک و گمان و غیب صورت می گیرند. ضررهای که از این نوع قضاوتها حاصل می شوند، جبران ناپذیر هستند. بسترها و معیارها کهنه و فرسوده هستند و کارآیی لازم را یا اصلا ندارند و یا ناچیز هستند و همینها هم باعث می شوند که به طرف مورد قضاوت ضررهای کلان وارد آید. در اینگونه جوامع هر کسی مختار می شود که در هر عرصهء که سودش را در آن ببیند ولو اینکه به ضرر دیگران باشد، وارد شود. برای همین هم سلاح فریب در اینگونه موارد کاراتر می شود. پزشک اگر تشخیص بدهد تاجر و یا نویسنده و سیاستمدار می شود. هنرمند به طبابت مشغول می شود و در روان انسانها دستکاری می کند و بی نظر صاحب نظر و ملا و کاردینال و خاخام امور سیاست را بدست می گیرند. دانشمندان درس خواندهء رشته های سیاست وعلوم اجتماعی و روزنامه نگاری و ژورنالیست و وکالت و تاریخ و ادبیات باید بروند رانندگی و در طباخانه ها برای امرار معاش کار کنند و درس خوانده های رشتهء های صنعت و فن کشاورزی و معماری بروند رهبر بشوند و سیاست وضع بکنند و روزنامه چی بشوند. درس نخوانده ها بجای نظر، مقاله نویس و فیلمساز و خبرنگار و منشی و مهندس ساختمان و الکترونیک و برق و راوی تاریخ و غیره بشوند. به یک معنا اساس تقسیم کار جامعه به هم بریزد و هر کسی سودش را در هر جایی دید در آنجا ملک و خوانش را بگستراند. به جایی اینکه کار به کاردان سپرده شود، علاقه مندان و سرگرمیهای زمانی که تنها کارشان موقت و دریک زمان، بدون تضمین مشخص شاید جوابگو باشد و یا نباشد، امور را بدست بگیرند. در صورتیکه کسی که به تاریخ علاقه مند است و شغلش پزشکی است، نمی توان کار سیاستمدار و تاریخدان را انجام دهد و اگر از استثناها بگذریم اگر در عرصهء تاریخشناسی بجای تاریخ دان وارد شود، کارش مفید نخواهد بود. همچنین اگر یک ملا در عرصهء سیاست و ادارهء جامعه که کار علم سیاست و اجتماعی است، وارد شود، می تواند به جامعه زیان برساند. متاسفانه این دخالتهای کاری در جوامع عقب مانده بیشتر است و عواقب زیانبار بیشتری هم نصیب جامعه می کند. سانسورها و تقلب ها و فریب کاری و رهبر سازی و صاحب نظر سازی و دیکتاتور پروری و خشونت و رواج فرهنگهای روستایی و ستایش آن و فرد پرستی و رهبر پرستی از تبعات آن است. انسانها در جوامع عقب مانده خود را مجاز می دانند که در همهء عرصه وارد شوند و بعد هم اگر موفق نشدند آن را رها کنند و اگر هم به جامعه و افراد دیگر ضرری رسید هیچگونه مسئولیتی نپذیرند. قوانین عقب مانده عرفی و غیر مدنی و شهری را وضع و از آن تا حد اعلا دفاع کنند و حتی بخاطر آنها به خشونت روی بیآورند. فرهنگ دروغ و فریب در اینگونه موارد بیشترین امکان رشد را می یابند و بزک کردن خود بخاطر رسیدن به اهداف مشخص می تواند رونق داشته باشد. خود را انسان دوست و انسان جلوه داد و در پشت نقابهای زیبا چهرهء واقعی را پنهان ساخت و این فرهنگ فریب را در جامعه هم رواج داد و هم خواسته وناخواسته امکان رشد آن را فراهم کرد.
همانطور که اشاره شد عقب ماندگی اثرات منفی بیشماری را به جامعه و فرد و محیط وارد می کند. عقب ماندگی نقطه مقابل پیشرفتگی است . اگر جامعه ای بخواهد از عقب ماندگی خلاص یابد، راهی ندارد به جز آنکه در راه پیشرفت منطقی قدم بگذارد. پیشرفت منطقی، بر اساس منطق و معیارهای قابل مشاهد و ملموس استوار است و هیچ ربطی هم به فریب و خود را پیشرفته نشان دادن و بزک ندارد. جامعه و انسانهای پیشرفته احتیاج به فریب ندارند و احتیاجی به تابلوهای فریبنده و تبلیغات کذایی و بزک کردن هم ندارند؛ بلکه اساس و جوهر و درون آنها خبر از پیشرفت می دهد. جوامع پیشرفته برای انسانها امنیت را فراهم می کنند و دامنهء این امنیتها هم همپای پیشرفت گسترده تر می شود.
۶.۳.۲۰۱۳