امین موحدی
جا انداختن ادبیات پادگانی در گفتمان سیاسی اپوزیسیون خارج کشور جایی که باید الگویی برای درون کشور از حیث دموکراسی باشد، نهایت آرزوی جمهوری اسلامی بوده و هست تا بتواند بدینوسیله هم مردم داخل کشور را به آنها بیاعتماد سازد و هم اینکه موجب واگرایی گروهها و افراد سیاسی در خارج کشور از همدیگر شود.
چند روز قبل خبری خواندم مبنی بر اینکه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تلاش و سرمایه گذاری گستردهای برای نفوذ در میان اپوزیسیون خارج کشورآغاز کرده است .به نظر می آید، جمهوری اسلامی نه تنها چنین پروژه ای رااز مدتها قبل کلید زده بلکه در اینکار بسیار هم موفق بوده است .
نگاهی به روند شکل گیری جریانات وگروههای سیاسی همسو و برگزاری انواع و اقسام کنفرانس،کنگره و شوراهای متوالی و متوازی که ظاهراً هرکدام با دست آویزی متفاوت به میان آمده اند نشان میدهد که استراتژی رژیم ایجاد سر در گمی و رقابت حذفی در میان اپوزیسیون خارج کشور میباشد.
البته هرگز این ادعا را نداریم که افراد و شخصیّتهای حاضر در این گروهها و جریانات سیاسی همگی وابسته به جمهوری اسلامی میباشند بلکه منظور، ایجاد کنندگان و گردانندگان اصلی پشت پرده چنین جریاناتی میباشد که همواره مورد سوال بوده است و حساب افراد از حساب انرژی محرکه و منبع مولد تولیدات سیاسی بی اثر به حال اپوزیسیون و روند مبارزه ،از همدیگر کاملأ جدا میباشد.
وقتی از رقابت صحبت میشود باید آنرا امری مثبت دانست اما وقتی رقابت به شکل حذفی پیش رود بنحویکه گروه یا فردی اقدام به حذف رقیب نماید این موضوع تبدیل به معضلی جدی میشود که اساس روح ادعای مدعیان یعنی دموکراسی در آن نقض میشود .
چگونه ممکن است فرد یا گروهی ادعای دموکراسی و مبارزه دمکراتیک داشته باشد اما از روشهای حذفی در مشی مبارزاتی خویش استفاده کند؟این امر تنها به یک شکل ممکن است و آن اینکه چنین جریانات به ظاهر مخالف استبداد دینی حاکم بر ایران و خواهان استقرار دموکراسی ، توسط اتاق فکر وزارت اطلاعات رژیم شکل گرفته شده باشد .با این روش و ظهور و حضور ناگهانی افرادی با تفکّرات حذفی و افراطی در میان اپوزیسیون و حتا به عنوان افراد مورد اعتماد در کنار تشکیل دهندگان و سخنگویان شوراها و کنگرهها و افراد برجسته سیاسی ،میتواند جای بحث فراوان باشد.
جا انداختن ادبیات پادگانی در گفتمان سیاسی اپوزیسیون خارج کشور جایی که باید الگویی برای درون کشور از حیث دموکراسی باشد ،نهایت آرزوی جمهوری اسلامی بوده واست تا بتواند بدین وسیله هم مردم داخل کشور را به آنها بی اعتماد سازد و هم اینکه موجب واگرایی گروهها و افراد سیاسی در خارج کشور از همدیگر شود.
و البته در اینراه نیز موفق شده است .روزی نیست که در سایتها و رسانههای خارج کشور کسی متهم به خیانت نشود ،روزی نیست که در تلوزیونها و رسانهها شاهد فراخوانی توام با تهدید نباشیم تهدیداتی نظیر اینکه ” هرکس به آنها نپیوندد خیانتی غیر قابل بخشش مرتکب میشودوبه اصطلاح تاریخ در مورد آنها قضاوت خواهد کرد و از این قبیل “اتهامات تهدیدی” غیر اخلاقی دیگر.
توجه شما را به چند مثال مشهود در ارتباط با تاثیر شکل گیری این جریانات بر افزایش ادبیات پادگانی وتهدید وتخریب منجر به واگرایی نیروها در خارج کشور جلب میکنم:
ببینید در طی یکسال اخیر میان طیف سلطنت طلبان چه انشقاق عظیم و عجیبی رخ داده است ،این گروه که تا یکسال قبل حول محور آقای رضا پهلویرضا پهلوی جمع بودند ناگهان به گروه های کوچکی نظیر هوادران راستین شاهزاده رضا پهلوی،سلطنت طلبان ،پادشاهی پارلمانی طلبان،پهلوی طلبان و گروههای ریز و درشت دیگر تبدیل شده اند،یا اینکه اگر نگاهی به روند شکل گیری شبکه سکولارهای سبز بیندازیم که حقیقتا در نوع خود حرکت بسیار موثری بود و توانست نور امیدی در دل نیروهای سکولار انداخته وتا حدود زیادی آنها را گرد یک میز جمع نماید ،ناگهان با پدیدهایهایی موازی با خود همچون سکولار دموکرات ،سکولار فدرال ،سکولاریزم ودموکراسی و حقوق بشر برای ایران،کنگره دموکراسی خواهان سبز ایران و…روبرو میشود ،حزب مشروطه که حزبی ریشه دار و قدیمی میباشد ناگهان مواجه با انبوهی از گروههای ریز و درشتی میگردد که کلمه مشروطه را با خود یدک میکشند نظیر سازمان پرچمدران انقلاب مشروطیت،سازمان مشروطه خواهان ایران خط مقدم و.. ،جبهه ملی رانگاه کنید که با انبوه احزاب و تشکلهای رنگارنگ ملی روبه رو میباشدنظیر سازمان جوانان جبهه ملی خارج کشور ،اتحادیه ملی برای دموکراسی ایران ،جبهه ملی با پیشوندها و پسوندهای فراوان و شاخههای مختلف ..و همینگونه سازمانها و تشکلهایی با اسامی دمکراتیک و دمکراسی و جبهه و جنبش نظیر جبهه آزدیخوهان مردم ایران ،جنبش بختیاری، جنبش رهای بخش لرستان ،جنبش آذربایجان ،جنبش کوروش جبهه متحد بلوچستان و جنبش فرزندان رستم و زال و الی آخر که در همه آنها نه تشکیل دهندگان گروهها معلوم هستند و نه اعضای آنها .
ودر این میان بسیار قابل توجه است که عمده ادبیات به کار رفته توسط این گروههاوافراد، ادبیاتی پادگانی و تحکّم آمیز است که گاه در طرفداری از افراد سیاسی یا گروهی خاص علیه دیگران به کار میبرند تا آنجا که به طور مثال وقتی آقای نوری علا به تحلیل شرایط زندگی سیاسی شاهزاده رضا پهلوی و مشکلاتی که ایشان با آن روبه رو هستند میپردازد ،ناگهان افرادی به طرفداری کور از رضا پهلوی بر می آیند با ادبیاتی بسیار رادیکال و تند بر علیه آقای نوری علا ، بطوریکه در نگاه اول چنین استنباط میشود که گویا آقای نوری علا مخالف سر سخت شاهزاده بوده و اینان به هوا خواهی شاهزاده قدم به میان گذشته اند!
این درحالیست که حتا لقب سرمایه ملی را درست یا نادرست اولین بار آقای نوری علا در مورد آقای رضا پهلوی استفاده کردند و با توجه به پافشاری نوری علا بر لزوم حمایت از ایشان به بهانههای مختلف ،حسن نیت و خوشبینی آقای نوری علا نسبت به آقای رضا پهلوی برکسی پوشیده نیست اینرا حتا آقای رضا پهلوی هم به خوبی میدانند و در قبال انتقادات و تحلیل های نوری علا هرگز حالت تدافعی به خود نمی گیرند اما بر عکس رضا پهلوی ،هوادران ایشان نه تنها سریع به لاک دفاعی فرو میروند بلکه بلافاصله از حالت دفاعی به تهاجم روی میآورند و در این راه از چنان ادبیاتی استفاده میکنند که آدمی از حیرت انگشت به دهان میماند و نمیداند که اینان قصدشان دفاع از رضا پهلوی است یا تخریب ایشان؟ قصدشان خط و نشان کشیدن به نوری علا می باشد یا اینکه میخواهند نوری علا را مایه عبرت دیگران سازند؟!
بر هیچ اندیشمندی پنهان نیسیت که برخورد پادگانی و استفاده از ادبیات تهاجمی نه تنها کمکی به همگرایی نمیکند بلکه به واگرایی بیشتر نیز می انجامد ،مگر اینکه همگرایی مدّ نظر حمله وران، همگرایی پادگانی باشد که سود این نیز عاید جمهوری اسلامی خواهد شد تا به مردم داخل کشور نشان دهد که دموکراسی و همگرایی و اتحاد حقیقی در میان اپوزیسیون خارج از کشور وجود خارجی ندارد.
با این تفاسیر و با این همه نفوذ و پیشروی تفکر پادگانی که از طرف اتاق فکر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی طراحی و به مورد اجرا گذاشته شده است ،اگر اندکی دیر به خود آییم از اپوزیسیون ریشه دار خارج کشور، اثری باقی نخواهد ماند و به جای آنها گروهها و افراد دست ساز رژیم جایگزین خواهند شد .اگر بخود نیامده ودر صدد جلوگیری از نفوذ فیزیکی وپیشروی فرهنگ پادگانی جمهوری اسلامی بر نیاییم،دیری نخواهد پایید که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.