جمال صفری
ناصرتکمیل همایون در رابطه با « نا بهنجاریهای انجمن ها و عضویت دکترمصدّق در مجمع انسانیت! » می نویسد: یکی از حرکات سودمند وگاه زیان بخش دردورۀ مشروطه خواهی ، تشکیل انجمن های متعدد با نام و نشان های گوناگون ، محلّی ، تباری وخاندانی ، شغلی ، آرمانی و جز اینها بود.
دکترمصدّق نوشته است: همانطورکه درهرکشوراحزاب سیاسی ومشروطه لازم و ملزوم یکدیگرند، در ایران نیزهموطنانم حس میکردند که مشروطه بدون مرکز اتّکاء سر نخواهد گرفت و روی این نظر، هرچند نفر که با هم تجانس و اشتراک منافع داشتند، جمعیتی تشکیل میدادند تا در موقع لزوم همه روی یک اصل متّفق باشند و بتوانند ازآزادی دفاع کنند والحق هم که عدّهای جان درکف نهادند ودر راه ایمان و عقیده از همه چیز گذشتند.( I)
یکی ازانجمن ها که متعلّق به خویشان و هم ولایتی های آشتیانی وتفرشی وگرکانی ها بود « مجمع انسانیت» نام داشت مصدّق از این انجمن هم درخاطرات وتألّمات وهم در« تقریرات در زندان » سخن به میان آورده است که نگارنده از هر دو منبع سود جسته است.
انجمن انسانیت درخانۀ مرحوم میرزا حسن خان مستوفی الممالک تشکیل می شد. این مجمع یک رئیس داشت و دونفرنایب ، ریاست برعهده مستوفی الممالک ونیابت برعهده مصدّق السلطنه ومعز السلطان ( معین الملک جدّ دکتر حسابی ) بود خانه ای نزدیک منزل مستوفی الممالک اجازه شد و همانند دیگرانجمن های عدهای مسلّح داشت به نام «سرباز ملّی» تا موقع لزوم از آزادی دفاع کنند..»(II)
درآن هنگامه که تضاد مشروعه طلبان و مشروطه خواهان بالا گرفته بود، وهمه نهادهای سیاسی درگیرقدرت طلبی بودند تعداد انجمن ها هم روزبه روزفزونی یافت وخواسته های متضاد واختلاف آمیز زیاد ازاندازه شد . آدمیت دراین مقوله و رفع اشکالات آن نوشته است ؛« با افزایش شمارانجمن ها « انجمن مرکزی » به وجود آمد و قرار بود هر انجمنی دو نماینده به آن بفرستد که « روح تمام انجمن ها » آنجا حاضرباشند. دررقابت آن«انجمن رابط » برپا گشت که آن را انجمن سیّارنیزخوانده اند ومقرربود که هرانجمن نماینده ای درآن داشته باشد. منطق وجودی دو انجمن مرکزی وسیّارتصمیم گیری جمعی درامور مشترک عمومی باشد ، امّا هیچ کدام به صورت بنیادی، استواردرنیامد بلکه شیوۀ عمل رایج این بود که هرانجمنی برای گفت و گو درمطلب مورد نظرش از برخی انجمن ها دعوت می کرد که ظاهراً به مشورت نشینند ودرواقع آنها را شریک رأی خویش گرداند. مصوّبات این جرگه به مهرحاضران می رسید و آنرا به عنوان « رأی ملّت » اعلام می کردند. این نحوتصمیم گیری غلط وعاری ازحقیقت بود. نه آرای چند انجمن نمایندۀ افکارعمومی پایتخت بود ونه به طریق اولی منعکس کنندۀ آرای ملّت ورأی ملّت تنها درمصوّبات مجلس ملّی می توانست جلوه یابد» (III)
انجمن ها ی پدید آمده که به انواع و اقسام تندرو ( آذربایجانیها – محلّه دروازه قزوین و…) و معتدل ( مظفّری ، انسانیت و …) حتّی طرفداردربار وسلطنت و به روایت هایی انجمن های « دولت ساخته» ( که وظایف دیگری برعهده داشتند) منقسم بودند این انجمن ها ازیکسو با خود اختلاف نظرداشتند و ازسوی دیگربا مجلس شورای ملّی یکدل نبودند وهمزمان برخی ازآنها با محمّد علی شاه و نهاد سلطنت عناد داشتند و برخی از آنها درخفا روابطی با شاه وقزّاقخانه برقرارکرده بودند.
عبدالله مستوفی نوشته است :
« یکصد و هفتاد انجمن درطهران تشکیل شده و هر یک با برنامه و نظامنامۀ مخصوص خود در پیشرفت آزادی می کوشد. مستبدّین هم با تظاهر مشروطه طلبی دراین انجمن ها یافت می شوند و با خبر چینی های خود رؤسای خویش را از افکار ومقاصد آزادی طلبان خبر دارمی سازند.»(IV) درچنین شرایط مسألۀ قراردار ۱۹۰۷ میلادی و ترور اتابک اعظم امین السلطان ، اوضاع را نابسامان تر کرده بود، کینه توزی و گستاخی و بر خوردهای خصامانه ازهر طرف نمایان تر شد که نشان دهندۀ نا آگاهی های سیاسی و ناهمآهنگیها و ناهمسازیهای اجتماعی بود. برای مثال در هنگامۀ پس از دفن عبّاس آقا تبریزی عده ای که خود را هوادار وی معرفی می کردند . نشانی گور او را ازجلال السلطنه « رئیس کل نظمیه » گرفته و به نام انجمن آذربایجان گور آن مرد تبریزی را گل باران کردند و وی را « شهید راه وطن » نامیدند و مرحوم ملک المتکلّمین و آقا جلال اصفهانی در آن مکان داد سخن دادند وآیه شریفه « ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً..» را درشأن او دانستند، و زمان دیگرپس ازسوء قصد به محمد علی شاه و وقایع « یوم التوب» و کودتای شاه مستبد با کمک قزّاق های روسی علیه نظام مشروطه ، گروه هایی پیدا شدند با احساس های متفاوت، گور عبّاس آقای صرّاف تبریزی را شکافتند واستخوانهای آن مرحوم را به آتش کشیدند که نمایانگر شیوه ای بود « از رفتار آدمی در خشم و کینه کشیدن و دیوانگی»( V)
آدمیت مجموع چند انجمن را با عنوان « جبهۀ افراطیون» نام می برد وهویّت آنها را « انقلابی با مرام سوسیال دموکراسی روسی » به علاوه گروه اجتما عیون – عامیون ، به علاوه چند انجمن به علاوه عناصر مجاهد و فدایی قفقازی و آذربایجانی ، به علاوه منفردینی با همکاری محدود، دانسته و آن را ائتلافی« مرّکب ازعناصرگوناگون بدون رهبری واحد حزبی، اما با همکاری جمعی که در مسائل عمده به قاعده مشورت تصمیم گرفته می شد و به اجرا درمی آمد، شناسانده است. (VI)
وی در بارۀ مجلس شورای ملی و موضوع آن آورده است:« موضوع و مشخّص مجلس نسبت به انجمن ها دفاع از معیارهای دموکراتی درنظام مشروطه پارلمانی بود. پرانتقاد واعتراضی که مجلسیان وارد آوردند، بربیقاعدگی چند انجمن وافراد انگشت شماری بود که درون جبهۀ افراطیون جای گرفته بودند. انجمن ها وعناصری که فعّالیتشان تنیده درحرکت افراطی بود وجبهه ای که مرام و روش خویش را در منطق پرخاشگری وخشونت سیاسی دریافته بود»(VII) آدمیت به درستی نتیجه گیری کرده است: جبهه افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد، نه بصیرت و خرد سیاسی داشت که در مسیر حوادث روش منطقی پیش گیرد به همین سبب در مجلس ملی و جامعه آزادیخواه از منزلت واعتبارسیاسی برخوردار نبود(VIII)
دکتر مصدّق در مخمصۀ فعّالیت های این نوع انجمن ها قرار گرفته بود، و به طوری که خود نوشته است: « جلسات مجمع ( انسانیت را من اداره میکردم و هر وقت هم که کاری در خارج پیش میآمد، عدهای از حضّار پیشنهاد میکردند نایب رئیس دیگر آن را انجام دهد، تا اینکه روزی محمّدعلی شاه از شهر به باغ شاه رفت و انجمن مظفّری واقع در شمال میدان بهارستان ( منزل مرحوم مسیح المک شیرازی پدرسردار فاخرحکمت) از عموم انجمنها دعوت کرد هر کدام نمایندۀ خود را با مهر انجمن به آنجا اعزام کنند که این مرتبه هیچکس پیشنهادی برای انتخاب آن نایب رئیس(معزالسلطان) ننمود و حضّار تقاضا کردند که این کار را هم من انجام دهم.
در مورد چگونگی دعوت و قصد نیّت آن دکتر مصدّق افزوده است:
«انجمن مظفّری، نامهای به شاه نوشته و درخواست کرده بود خود را از ملت جدا نکند و به شهر مراجعت کند که من نیز مثل سایرنمایندگان آن را مهر کردم. سپس قرار شد هر یک از نمایندگان موضوع را در جمعّیت خود طرح کند و هر انجمن یک نمایندۀ دائمی برای تصمیماتی که در آن روزها میبایست اتّخاذ شود، انتخاب نمایند.» (IX)
هر انجمنی یک طاق نما در مسجد سپه سالار برای خود انتخاب کرد و دفتر و دستک خود را در آنجا قرار داد و مجمع انسانیت هم صاحب طاق نمایی شد که در واقع مرکز تصمیمی گیریهای آن بود . سربازان ملّی هم مسلّحانه در آنجا اقامت داشتند. از انجمن های آمادۀ نبرد نام انجمن شاه آباد ، انجمن فاطمیه ، انجمن تشکّر، انجمن امامزاده یحیی ، انجمن وفاییه ، انجمن مجاهدین و مجمع اسنانیت ، دراسناد تاریخی آمده است و از مبارزان انجمن انسانیت افرادی که رسماً آمادۀ نبرد علیه قزّاقان روسی طرفدار محمّد علی شاه بودند، این نام ها شناخته شده اند:
میرزا یحیی خان ولد میرزا عباسعلی آشتیانی
میراز حسین خان گرکانی
قاسم آقای خیّاط
مشهدی حسن تفرشی
محمد حسن بقّال
محمود پاره دوز
میززا رضای فراّش» که هدایت و راهنمایی آنان برعهدۀ میرزا محمّد خان هدایت السلطنه بوده است. (X) مستوفی الممالک فقط عنوان ریاست داشت . و دو تن که به ظاهر معاون او بودند ( مصدّق السلطنه و یمن الملک معز السلطان تفرشی )، در واقع همه کارهای سازمانی و نظامی برعهدۀ دکتر مصدّق بود واو به عنوان نمایندۀ مجمع در « کمیسیون حرب» که محل آن هم در شبستان مسجدبود، شرکت می کرد. (XII)
برپایۀ تصمیم کمیسیون، همۀ سربازان ملّی برای دفاع از مشروطه آماده می شدند اما براثر دسیسه ای پنهانی در روز بمباران مجلس ، سربازان ملّی بعضی از انجمن ها مرخص شده بودند و دفتر آنها بسته شده بود از آن میان دفتر و تجهیزات نظامی مجمع انسانیت به دستور معاون دوم ( معز السلطان ) به خارج از مسجد انتقال داده شده بود و به قول دکتر مصدّق معلوم شد که «نایب رئیس دیگر، بیش از من در سیاست وارد بود و از همه جا اطّلاع داشت!» (XIII)
دکتر مصدّق زمانی که عازم مسجد سپه سالار و مجلس بود، هنوز به چهار راه لاله زار نرسیده ، صدای شلیک توپ از منطقۀ بهارستان شنیده می شد و کودتای شوم محمد علی شاه ( ۲۳ جمادی الاول ۱۳۲۶ برابر ۲۳ ژوئن ۱۹۰۸ م، ۲ تیر ماه ۱۲۸۷ ) به فرماندهی لیاخف سرکردۀ قزّاقخانه شاهنشاهی که تحت نظارت فراماندهی روسیه در قفقاز بود، تحقّق پیدا می کرد.
سخن پایانی
مجلس شورای ملی ویران شد . بسیاری از اثاثیه و دفاتر واسناد و تابلوهای گرانبها به غارت برده شد. (XIV) نظام نوین مشروطه که آزادیخواهان و روحانیان پیشرو در ایجاد آن مرارت ها کشیده بودند، تعطیل شد و « استبداد صغیر» جانشین آن گردید. تنی چند از آزادیخواهان و نمایندگان کشته شدند و گروهی به اسارت درآمدند که سران آنها در باغشاه ناجوانمردانه اعدام شدند.. عدّه ای فرار کردند و ازآن چند تنی به سفارتخانۀ انگلیس پناه بردند و بقیّه درگوشه وکنار شهر متواری بودند.
دکتر مصدّق صادقانه وقایع بعد از کودتا را تحریر کرده و از « مجلس شورای دولتی » وعضویت خودش در آن مجلس با کمک و درایت حشمت الدوله ولاتبار سخن به میان آورده و چنین نوشته است:
مجلس شورای دولتی در عمارت خورشید، محلّ بعدی وزارت دارائی تحت ریاست میرزا عبدالوهّاب خان نظامالملک تشکیل گردید. مشیرالسلطنه صدراعظم آن را افتتاح نمود و چون برنامهای نداشت، هرکس بمذاق خود صحبتی میکرد…
جلسۀ اوّل شورای دولتی به این ترتیب خاتمه یافت و چون اطمینان حاصل شد که متعرّض من نمیشوند به آن یک مرتبه اکتفاء کردم و تصمیم گرفتم وسایل مسافرت خود را برای تحصیل فراهم کنم. صدور تذکره نیز احتیاج به اجازه داشت که این کار هم به دست سناتور والاتبار انجام گرفت. ( 1 ) ( صص 497 – 494 ) (XV)
◀چکیدۀ مقالۀ خلیل موحّد بنام « مصدّق و نهاد مدنی» که در بارۀ مصدّق و «جامع آدمیت» در اینجا برای خوانندگان می آورم :
نخستین نهاد غیردولتی که مصدّق به عضویت آن درآمد، تشکّلی به نام «جامع آدمیت» به رهبری میرزا عباسقلی خان آدمیت (۱۲۴۰ ـ ۱۳۱۸ ش) بود. جامع آدمیت که اندکی پس از قتل ناصرالدین شاه (۱۲۱۱ ـ ۱۲۷۵) باحضور برخی از رجال سیاسی کشور تشکیل شد، کم و بیش متأثّر از افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله (۱۲۱۲ ـ ۱۲۸۷) بنیانگذار «فراموشخانه» و سپس «مجمع آدمیت» بود و در تدارک ذهنی و عینی انقلاب ضدّ خودکامگی مشروطیت نقش مهمّی داشت.
دکتر فریدون آدمیت، نویسنده کتاب فکر آزادی و مقدّمۀ مشروطیت، بعد از بیان تفصیلی پیش درآمدهای اجتماعی و سیاسی نهضت مشروطیت، با تکیه به اسناد و مدارکی که درباره ی «جامع آدمیت» در اختیار داشته، به معرّفی بنیانگذاران و رهبران جامع آدمیت و انعکاس گسترده خاستگاه، مرامنامه، اندیشه و عملکرد جامع آدمیت در قبال دستگاه ستم و استبداد قاجاری و خیزش آزادی خواهان ایران، پرداخته است.
فریدون آدمیت از نقش مثبت جامع آدمیت و میرزا عباسقلی خان در جنبش ضدّ یکّه تازی مشروطیت یاد کرده وافراد وابسته به جامع آدمیت را از طبقۀ روشنفکر می داند. طبقۀ روشنفکری که مسلکی غیرانقلابی داشتند و بنیان فلسفۀ سیاسی آن ها بر «مشروطیت و محدودیت» حاکمان بود. آن ها هوادار سلطنت مشروطه، پارلمان ملی شامل دو مجلس شوراس ملی متشکل از وکلای ملت و مجلس ستاد متشکّل از کملین و ریش سفیدان بودند. هم چنین از استقرار حکومت انتخابی، مسؤول بودن و پاسخگو بودن وزرا، و استقلال قضات حمایت می کردند.
رهبران جامع آدمیت از اصلاحات عمومی و برپایی تأسیسات سیاسی و اجتماعی نوین براساس اصول علمی و به سبک کشورهای اروپایی پشتیبانی کرده، اما با رادیکالیسم و عملیات انقلابی و تند که نهضت رهایی بخش مشروطیت را از مسیر اصلی و طبیعی خود منحرف کند.، مخالف بودند.
به روایت دکتر آدمیت، در انجمن مذکور سیصد و چند نفر از طبقات مختلف مردم به شرح زیر عضویت داشتند:
نمایندگان مجلس اول ۱۵ نفر، رجال و سرشناسان ۱۳۵ نفر، شاهزادگان ۲۰ نفر، اطبّا ۱۱ نفر، هنرمندان ۳ نفر، نظامیان ۱۲ نفر، تجّار ۱۳ نفر، افراد طبقۀ متوسّط ۹۰ نفر، روحانیون ۱۴ نفر.(۱)
برخی از این روحانیون عبارت بودند از: ملّامحمّد علّامه مجتهد بار فروش، سید ولی الله شریف العلما، میرزا سید ابوالقاسم طباطبایی، میرزا مصطفی امجد الذاکرین، شیخ علی زرندی، میرزا محمّدباقر مجتهد آملی، سیدرضا بدیع الذاکرین، صدر المعالی مازندارانی. (۲)
مصدّق نیز در روز دهم تیرماه سال ۱۲۸۶، در سن ۲۵ سالگی و در حالی که کمتر از یکسال از صدور فرمان مشروطیت توسّط مظفّرالدین شاه در ۱۴ مرداد ماه ۱۲۸۵ می گذشت، با امضای سوگندنامه جامع آدمیت، به این نهاد مدنی پیوست؛ ولی حضورش در تشکّل پیش گفته چندان دوامی نیافت و آن نهاد را ترک کرده و به جمعیت دیگری پیوست.(۳)
موضوع عضویت مستعجل مصدّق در جامع آدمیت، به اندازه ای کم اهمیت و بی رنگ بود که تا ۵۴ سال بعد، در هیچ سند مکتوبی انتشار نیافت، تا این که فریدون آدمیت برای نخستین بار در سال ۱۳۴۰ قسم نامۀ مصدّق را به همراه چند قسم نامۀ دیگر، با استفاده از اسناد و مدارک به جای مانده از جامع آدمیت، در کتاب فکر آزادی و مقدمۀ مشروطیت به چاپ رساند.(۴)
چاپ تعهّدنامۀ مصدّق به جامع آدمیت، این امکان را برای برخی مخالفان رهبر نهضت ملی ایران فراهم آورد، تا آن را به عنوان یک کشف تاریخی در بوق و کرنا کنند..
بلافاصله بعد از انتشار کتاب فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطیت، روزنامۀ فرمان، متن سوگندنامه را کلیشه کرده و آن را تحت عنوان سوگندنامۀ عضویت مصدّق در دستگاه «فراماسونی» منتشر کرد. روزنامۀ آژنگ نیز دیگر نشریه ای بود که به چاپ تعهّدنامۀ مصدّق به جامع آدمیت اقدام کرد.(۵ )
هفت سال بعد (۱۳۴۷) موضوع عضویت مصدّق در جامع آدمیت، بار دیگر از درون یکی از کتاب ها سر درآورد. این بار اسماعیل رایین (۱۲۹۸ ـ ۱۳۵۸) در جلد اوّل از کتاب سه جلدی خود به نام «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» تعهّدنامۀ مصدّق را به جامع آدمیت، به همراه تعهّدنامۀ افرادی مانند دکتر اسماعیل مرزبان و محمدعلی فروغی (۱۲۵۱ ـ ۱۳۲۱) آخرین نخست وزیر رضاشاه و نویسندۀ کتاب هایی مانند: «سیر حکمت در اروپا» و «حکمت سقراط و افلاطون» به چاپ رساند.
رایین اما با عبور از معیارهای اخلاقی، در زیر تعهّدنامه نوشت: «متن قسم نامه فراماسونری دکتر محمّد مصدّق»؛ در حالی که به رغم یکسان بودن عبارات قسم نامه ها از کاربرد واژۀ «فراماسونری» درصدر و ذیل قسم نامۀ فروغی خودداری کرد.(۶) رایین با فراماسون خواندن مصدّق، دل خواهانه و یا نابه دلخواه، آغازگر مرحله ی جدیدی از کارزار پلیدافترا زنی علیه مصدّق گردید و اسباب رقص و پایکوبی مخالفان عجول و ستیزه جوی مصدّق رافراهم کرد.
رایین در شرایطی مصدّق را در ردیف فراماسونرها قرار می دهد که خود، ضمن معرّفی فراموشخانه و مجمع آدمیت میرزا ملکم خان و جامع آدمیت به عنوان سه سازمان سیاسی شبه فراماسونری و بیان این نکته که این سازمان ها «آرمان ها و افکار جوانان و تحصیل کرده های سرگردان و ظلم کشیده را رهبری می نمودند» تصریح می کند که «تشکیلات ماسونی جهانی، فراموشخانه و مجمع آدمیت را به رسمیت نمی شناخت و آن ها را از جمعیت ها و فرقه های غیرمجاز و به اصطلاح ماسونی (Clandesten) می شمرد.»
به باور رایین؛ به رغم پیروی جامع آدمیت از نظام و مرام میرزا ملکم خان و عضویت برخی از رهبران آن در لژهای اروپا و هند، سازمان مذکور«بستگی رسمی با فراماسونری جهانی نداشت و صرفاً تقلیدی از این فراموشخانه و تشکیلات ملکم و تعقیب کارهای گذشتۀ او بود…»(7)
فریدون آدمیت نیز پس از معرّفی ملکم خان به عنوان «مبرّزترین رجل روشنفکر دربار ناصرالدین شاه قاجار» و بنیانگزار مکتبی که «مؤثّرین عامل نشر اندیشۀ آزادی و تجددخواهی در ایران» بود، درباره رابطه بین عباسقلی خان، مؤسس جامع آدمیت با ملکم خان می نویسد: «میرزا عباسقلی خان از برکشیدگان یحیی خان مشیرالدوله بود و توسّط او با آزادی خواهان روشنفکر و یاران ملکم محشور گردید و در مقام ترویج افکار او برآمد و در سال ۱۳۰۰ هـ . ق به فراموشخانۀ ملکم پیوست.»
آدمیت اما بر این عقیده است که: «فراموشخانۀ [ملکم] نه شعبه ای از تشکیلات فراماسون بود و نه بانی آن ادعای تشکیل لژ فراماسون را کرده و نه اساساً ملکم اجازۀ تأسیس لژ را داشته است، البتّه او بعدها به عضویت لژ فراماسون فرانسه درآمد.»(8)
عبدالهادی حائری نیز در کتاب خود به نام «تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونگری درکشورهای اسلامی» بعد از ذکر تاریخچه ی پیدایش نحله و گروه فراماسونی در غرب و اشاره به شعارهای سه گانه این طبقه نوپای بورژوازی؛ یعنی برادری، برابری و آزادی می نویسد: انجمن های فراماسونری، خواهان «آزادی از یوغ فئودالیته مذهبی و سیاسی، آزادی در کار، بازرگانی و انباشتن دارایی بود. و می خواست در زمینۀ حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی با دو طبقۀ دیگر ـ اشراف وابسته به کلیسا و اشراف حاکم بر سیاست و دولت ـ برابر باشد…»
حائری سپس متفکّران، سیاست مداران، نویسندگان و سازمان های مختلفی را نام می برد که همگی دارای اندیشه ماسونی بوده و نقش تعیین کننده ای در برخی رویدادهای فرهنگی و سیاسی داشته اند.
این نویسنده پس از بیان پیشینۀ اندیشه فراماسونی در ایران و معرفی برخی افراد از جمله: سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۲۲۰ ـ ۱۲۷۶) و میرزا یوسف مستشارالدوله تبریزی به عنوان فراماسون، در مورد نهادهای تأسیسی میرزا ملکم و پیروانش، تصریح می کند: «به عضویت دوستی صادقانه پاریس درآمد ولی فراموشخانه اش در ایران به رسمیت شناخته نشد و مستقل بود. پس از آن «مجمع آدمیت» شد و سپس بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه، جامع آدمیت توسط عباسقلی خان آدمیت تشکیل گردید. این ها هیچ یک وابسته به سازمان های جهانی فراماسونی نبودند.»
به باور حائری «اعضای جامع آدمیت تنها به خاطر پیوستگی به آن نهاد نباید فراماسون خوانده شوند و اسماعیل رایین که برخی از سرشناسان مانند دکتر محمّد مصدّق را تنها به همین دلیل از اعضای فراماسونگری وانمود کرده سخنی دور از تاریخی گری و تاریخ نگری آورده است»(9)
دیگر محققی که دیدگاه مذکور را تأیید می کند محمّد محیط طباطبایی (۱۲۸۱ ـ ۱۳۷۱) است. او در این باره می نویسد: «ملکم از ابتدای کار هم هرگز یک سالک منظّم مسلک و مرام فراماسونی نبوده و به هیچ وجه از طرف محفل های شرق اعظم فرانسه و اسکاتلند، رخصت چنین اقدامی را نداشته و در حقیقت، استفاده ای که او پنجاه سال قبل از عنوان فراماسون به صورت فراموشخانه در تنظیم افکار و ترتیب مجامع سیاسی خود کرده، یک ابتکار و با استفاده غیر مجاز و بخشش ناپذیر از عنوان فراماسونی بوده است. (۱۰)
طباطبایی اما دربارۀ برخی از رهبران جامع آدمیت، دیدگاهی بدبینانه داشته و معتقد است که بعد از کودتای باغ شاه (به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه مطلق العنان)، میرزا عبدالمطلب یزدی مدیر روزنامه آدمیت و عباسقلی خان قزوینی مؤسس جامع آدمیت، بدخواه و بداندیش عناصر مشروطه شدند.
این دیدگاه محیط طباطبایی با آن چه افرادی مانند فریدون آدمیت و پژوهشگر دیگری به نام محمود کتیرایی درباره ی رئیس جامع آدمیت گفته اند به کلی مغایرت دارد.
کتیرایی بعد از ذکر این نکته که بعد از به توپ بستن مجلس، «طومار جامع آدمیت در هم نوردیده شد» درباره سرنوشت عباسقلی خان، رئیس جامع آدمیت می نویسد: «رئیس جامع تا سال ها پس از آن [حملۀ میرغضبان محمدعلی شاه در دوم تیرماه 1287 به مجلس و سرکوب آزادی خواهان توسط ناخدای استبداد] زنده بود… او مردی ناسیونالیست بود و با بیگانگان داد و ستدی نداشت … پیکار او در راه آزادی و در افتادن با خودکامگی و نیروهای ارتجاعی و بی باکی او در گفتن باور اندیشه خود در خور ستایش است. (۱۱)
به نظر می رسد انتقاداتی که عباسقلی خان بر برخی مخالفان رادیکال محمدعلی شاه وارد می کرده و توصیۀ او به در پیش گرفتن روش های اعتدالی در مقابل حاکمیت، این ذهنیت را در نزد بعضی مانند محیط طباطبایی به وجود آورد که رئیس جامع آدمیت را در ردیف هواداران شاه ضد مشروطه قرار دهد.
البته تشکّل جامع آدمیت ـ مانند سایرگروه ها و جمعیت های سیاسی و اجتماعی در ایران ـ در مسیر خود، دچار دو دستگی و تفرقه شد و افرادی مانند میرزا محمود خان احتشام السلطنه (در گذشت به سال ۱۳۱۴) نماینده در مجلس اول و دوم مشروطه، سلیمان میرزا اسکندری (۱۲۵۵ ـ ۱۳۲۲) یحیی میرزا اسکندری، محمّد غفّاری کمال الملک نقّاش ( ۱۲۲۷ ـ ۱۳۱۹) و مصدّق از آن بریدند.(۱۲) سلیمان میرزا انجمن حقوق را تشکیل داد و روزنامه حقوق را با شعار آزادی، برادری و برابری چاپ می کرد. نشریه ای که انتشارش هفتگی بود و عمرش تا کودتای محمدعلی شاه علیه آزادی و مشروطیت ادامه داشت.(۱۳)
سلیمان میرزا چند دوره وکیل مجلس بود و بعدها از بنیانگذاران حزب توده شد. حضور مصدّق در انجمن آدمیت هم به گفته خودش، بیش از دو سه جلسه نبود. او در نامه ای که در ۱۲ آذر ماه ۱۳۴۴ به ایرج افشار نوشته، دربارۀ انجمن های دوران مشروطیت و سابقۀ حضور خود در جامع آدمیت می گوید: «… راجع به انجمن هایی که در بدو مشروطیت تشکیل می شد و یکی از آن ها انجمن آدمیت بود اطّلاعی که دارم این است مرحوم میرزا عباسقلی در خانه ی خود این انجمن را تشکیل داد و هر کس هم که می خواست عضو انجمن بشود لازم بود کسی از اعضا او را معرفی کند و مبالغی هم بابت حق عضویت بپردازد و یکی از روزها، شخص محترمی به خانۀ من آمد، مرا دعوت نمود و با خود به انجمن برد. در بعدها در دو سه جلسه بنده حاضر شدم و چون مجمع انسانیت تحت ریاست مرحوم مستوفی الممالک تشکیل شد و مرکب بود از آقایان آشتیانی ها، گرگانی ها و تفرشی های ساکن تهران و بنده را هم به سمت نیابت رئیس انتخاب کردند دیگر نتوانستم در انجمن آدمیت حاضر شوم…»(۱۴)
رایین از یک سو با قرار دادن واژۀ فراماسونری در زیر قسم نامۀ مصدّق، به اصطلاح تخم لقّی در دهان مخالفان مصدّق می شکند و از دگر سو در جلد سوم از کتاب خود به ذکر مواردی از ضدیت گروه های فراماسونی، قبل از ۲۸ مرداد ۳۲، با مصدّق و برنامه های آنان برای سرنگون کردن دولت ملی می پردازد.
به روایت رایین، عناصر لژ فراماسونری «همایون» می کوشیدند از «گفت و گو در امور سیاسی و تشریح کارهای سقوط دکتر مصدّق» در حضور یکی از اعضای جوان لژ که حشر و نشری با مصدّق داشته است خودداری کنند. اما پیشنهاد محاکمه و مجازات و اخراج آن عضو به این علت که دولت شخص دیگری را مأمور کسب اطّلاع از لژ خواهد کرد، از سوی دستگاه رهبری لژ رد شد. او بعد از ۲۸ مرداد از لژ اخراج گردیدولی بار دیگر به آن محفل باز گشت.
افزون بر این، لژ همایون ـ که رهبری آن به عهدۀ محمدخلیل جواهری بود ـ تصمیم گرفت هیچ یک از اعضا حق شرکت در رفراندوم و موافقت با دولت را ندارند. رفراندومی که مصدّق در آن از مردم خواسته بود از میان ادامه کار دولت و مجلس، یکی را انتخاب کنند. مردم در 12 مرداد 32 به انحلال مجلس رای دادند.
لژ همایون ـ که محل اجتماع اعضای آن باشگاه حافظ بود ـ در مخالفت با رفراندوم مصدّق تا آن جا پیش رفت که یکی از اعضای خود به نام شهاب خسروانی را به محاکمه کشید. علّت بازخواست خسروانی، چاپ عکسی از وی در روزنامه ها بود که نشان می داد او در حال دادن رأی است؛ ولی در پایان جلسه دادرسی حزبی، مشخّص گردید که عکس پیش گفته مربوط به سال های گذشته بود و در نتیجه خسروانی تبرئه گردید.(۱۵)
به روایت رایین، لژ آبادان، موسوم به لژ ۱۳۰۵ پیشاهنگ که در سال ۱۳۰۱ تشکیل شده و نیز لژ مسجد سلیمان و اهواز که در سال ۱۳۰۲ تأسیس شده بودند و تا قبل از جریان ملّی شدن صنعت نفت و اخراج انگلیسی ها فعّال بودند، با خارج شدن صنعت نفت از سلطۀ انگلیسی ها و اخراج کارکنان بریتانیایی صنعت نفت، فعّالیت آن ها تعطیل گردید. (۱۶)
اسناد ساواک نیز بیانگر اوضاع نه چندان مساعد لژهای فراماسونی در دوران مصدّق است. در آن اسناد از قول دکتر جعفر جهان (از بنیانگذاران لژ هخامنش) آمده که: «در زمان صدارت دکتر محمّد مصدّق، تشکیلات ماسونی سخت تحت کنترل بود و ما به سختی جلسات خود را در زیر زمین تشکیل می دادیم و نهایت در زحمت بودیم … در زمان مصدّق جلسات ما بسیار سرد بود و اگر احساس می شد یکی از ما ماسون هستیم چه بلایی که به جان ما می آوردند… .»(۱۷)
« …رایین اما جویندگان را خیلی در حالت انتظار رها نکرده و با عرضه ی پاسخی قاطع می کوشد به تشویش ذهنی آنان پایان دهد. از منظر این نویسنده، نماد ناوابستگی به جوامع ماسونی و در نتیجه به انگلیسی ها و سمبل مبارزه با اندیشه های آن ها، کسی نیست جز رضاشاه پهلوی.
«در نیم قرن اخیر، نخستین رئیس الوزراء ایران که طوق برادری ماسن ها به گردن نینداخت. و به این مقام رسید، رضاخان سردار سپه اعلیحضرت (شاه فقید) بود. اعلیحضرت فقید نه تنها فراماسن نشد بلکه در دوران سلطنتش، محافل ماسن ها را بست و اجازۀ فعالیت به آن ها نداد.»(۲۳)
البته نباید تصوّر شود که رضاشاه (۱۲۵۶ ـ ۱۳۲۳) تنها کسی است که هیچ نسبتی با فراماسن ها نداشته، بلکه به گمان رایین، زمامداران دیگری نیز قدم در جای پای رضاشاه گذاشته اند.
رایین در این باره می نویسد: «در حوادث بعد از شهریور ۱۳۲۰ فقط پنج رئیس الوزراء مشهور ایران که دوران صدارتشان با حوادث مهمی به پایان رسید فراماسن نبودند… عبدالحسین هژیر (۱۲۸۱ ـ ۱۳۲۸) سپهبد حاجیعلی رزم آرا (۱۲۸۰ ـ ۱۳۲۹) سپهد زاهدی (۱۲۷۲ ـ ۱۳۴۸) و آقایان اسدالله علم (۱۲۹۸ ـ ۱۳۵۷) و دکتر امینی (۱۲۸۴ ـ ۱۳۷۱). چند سال قبل فراماسون های ایران از اسدالله علم دعوت می کنند تا در حلقۀ برادران فراماسن در آید. ایشان در جوابشان می گویند: من در دنیا فقط دست یک نفر را می بوسم و آن شاه ایران است و بس. بنابراین نمی توانم عبودیت و تسلیم مطلق شدن را در محافل فراماسونری بپذیرم.»(۲۴)
رایین علاوه بر ستایش از رضاشاه ـ که از او تحت عنوان «اعلیحضرت فقید رضاشاه کبیر» و یا اعلیحضرت رضاشاه کبیر« یاد می کند، با نقل جملاتی از کتاب مأموریت برای وطنم نوشته محمّدرضا شاه پهلوی (۱۲۹۸ ـ ۱۳۵۹) و با کاربرد عنوان «شاهنشاه آریا مهر» در تکاپوی این است که او را نیز مانند پدرش، عنصری ضدّ فراماسون و مخالف «نوکران اجنبی و عمال متفقین» نشان دهد.(۲۵)
به نظر می رسد از دیدگاه رایین، هر کس حتّی اگر به طور کوتاه مدت و با انگیزه های آزادی خواهانه و برابری طلبانه نیز سرکی به محافل فراماسونی کشیده باشد دلباختۀ سیاست های بیگانه به ویژه بریتانیای کبیر بوده و باید تا ابد هزینۀ این وابستگی را بپردازد؛ اما شاهان سلسله پهلوی که به ظاهر با گروه های فراماسونری وصل نبوده اند، به حتم ضد خارجی بوده و به خصوص با انگلیسی ها هیچ نسبتی نداشتند سهل است که در اصل با محافل سیاسی انگلیس در ستیز و نبرد نیز بوده اند!
از سال ۴۷ که رایین به چاپ کتاب سه جلدی فراموشخانه و فراماسونری در ایران دست زد و مسائل درونی و بیرونی لژها و محافل فراماسونی را با عکس و تفصیل منتشر کرد و جنجالی را در محافل سیاسی و دولتی ایران به وجود آورد؛ این پرسش برای برخی طرح گردید که رایین چگونه توانسته به این اسناد عموماً محرمانه دست یافته و بدون این که از سوی اداره نگارش وزرات فرهنگ و هنر (بخوانید دستگاه ممیزی و سانسور و قلع و قمع کتاب) و نهاد امنیتی و سرکوب گر حاکمیت (ساواک) با موانعی رو به رو گردد، کتاب را در چاپخانه ای داخلی ـ که همگی تحت کنترل دستگاه دوزخی امنیتی بوده اند ـ به چاپ برساند.
پژوهش های برخی محققان تاریخ معاصر که مستند به گفته های بعضی از صاحب منصبان عصر پهلوی دوّم و اسناد ساواک و برخی اسناد دیگر است بیانگر این است که رایین خود با دربار پهلوی و شخص محمّدرضا شاه وسیستم اطلاعاتی او، در تعامل مثبت بوده و این اسناد سری باندهای فراماسونی، از سوی ساواک در اختیار او قرار گرفته و کتاب با پشتیبانی اسدالله علم و نعمت الله نصیری رئیس ساواک، به وسیله دستگاه اطلاعاتی در چاپخانه ای که مورد اعتماد ساواک بود (چاپخانه داور پناه) چاپ شده است.
به باور این پژوهش گران، چاپ و انتشار این کتاب، محصول تضادهای جناح های آمریکایی و انگلیسی درون حاکمیت با یک دیگر بوده و در واقع، نوعی ضدّ حمله از سوی امریکوفیل های درون ساختار قدرت مانند علم و نصیری به رقبای انگلوفیل خویش نظیر امیرعباس هویدا (۱۲۹۸ ـ ۱۳۵۸) ـ کسی که ۱۳ سال در دوران پهلوی دوم نخست وزیر ایران بود ـ می باشد.
علم که «هوادار پر و پا قرص چاپ این کتاب بود می دانست که به مدد آن، دامن سیاسی دشمنانش لکّه دار خواهد شد. گویا حتّی توصیه کرده بود که این کتاب را در دانشگاه نیز تدریس کنند.»
پیامدهای چاپ این کتاب برای عَلَم، شادی آور بود؛ زیرا این کتاب به گفته او مورد مطالعۀ شاه و ملکه (فرح پهلوی) و برخی دیگر از درباریان قرار گرفت. آمریکاییها نیز نسبت به این کتاب حسّاس شده و درباره ی آن گزارشی تهیه کردند. در واکنشی متقابل، فهرستی از مأموران سیا در ایران نیز پخش گردید.(۲۷)
«..اقدام رایین به نوشتن عبارت «متن قسم نامۀ فراموسونری دکتر محمّد مصدّق» در ذیل آن قسم نامه و معرفی مصدّق به عنوان یک فراماسون، واکنش ها و اعتراض های از سوی نیروهای هوادار مصدّق و برخی پژوهش گران برانگیخت. رایین در پاسخ به این انتقادات، عملکرد خود را معلول فشار ساواک دانست. دستگاه اطلاعاتی شاه، به گفته مکرر رایین، هنگامی اجازۀ چاپ و انتشار کتاب را صادر کرد که رایین پذیرفت عبارت مذکور را در پایین تعهّدنامۀ مصدّق به جامع آدمیت، قید کند. رایین نوشتن آن جمله را پاسپورت انتشار کتاب خود می دانست.
اما به هر حال عمل ارادی و یا غیرارادی رایین در اضافه کردن آن جملۀ کذایی در زیر پیمان نامۀ مصدّق و کاربرد لفظ فراماسونری دربارۀ مصدّق، سال ها بعد و این بار پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، با استقبال گستردۀ مخالفان مذهبی مصدق قرار گرفت. این دسته از منتقدان افراطی مصدّق با دستاویز قرار دادن قسم نامۀ او در جامع آدمیت، وی را آماج حملات بی پروای خود قرار داده و بعضاً به گمان خود برای اثبات حقّانیت آیت الله کاشانی (۱۲۶۲ ـ ۱۳۴۰) در اختلافات بین او و مصدّق، به جد کوشیدند با علم کردن موضوع عضویت مصدّق در جامع آدمیت و زدن مارک نامقبول فراماسونری بر پیشانی او و جار زدن این خبر بر هر کوی و برزن، به زعم خود، مصدّق را از چشم مردمان این سرزمین بیندازند.
یکی از نویسندگانی که موضوع عضویت مصدّق در جامع آدمیت را با انبوهی شاخ و برگ درکتاب خود ذکر کرده است نویسنده ای به نام بهمن اسماعیلی است.
اسماعیلی که خود را دکتر و استاد تاریخ و علوم اجتماعی از دانشگاه بیروت و میشگان معرِّفی کرده در کتابی به نام «زندگی نامۀ مصدّق السلطنه» پافشاری می کند که همکاری مصدق با جامع آدمیت برخلاف آن چه که «چند جویای نام و حواریون کنونی مصدّق السلطنه» ادعا می کنند، نمی تواند کوتاه مدت باشد، زیرا به گفته اسماعیلی: «کسانی که به رموز ماسونی و ریتول های جهانی آشنایی کامل دارند می دانند که استعفا در لژهای ماسونی به هیچ وجه صحیح نیست… و ماسون وارد شده به لژ پای استاد اعظم را می بوسد تا روزی که می میرد، همیشه به ماسونی وفادار بوده و هیچ گاه هم استعفا نمی دهد…»
می توان گفت به زعم نویسنده، لژ فراماسونی دوزخی است که اگر هر کس لحظه ای هم در آن وارد شود راه بازگشتی برای او وجود نخواهد داشت بلکه در آن جاودان خواهد ماند! اسماعیلی در کتاب خود ـ که در آن از نام ناشر، مکان و تاریخ نشر آن خبری نیست ـ در دیگر اظهار نظری عجیب که با مدعیات خودش ناسازگار بوده و ناخواسته اسباب منزلت افراد و جمعیت هایی می شود که او آن هارا بی مهابا مورد حمله قرار داده است، معتقد است که «فراموشخانه ملکم»، «جامع آدمیت» و «لژ فراماسونری» وابسته به بیداری ایران، از پناهگاه های تاریک و پوشیده از راز و رمز اعضای خانواده قاجار بوده که همگی علیه سلاطین قاجار توطئه و قیام کرده و دشمن سرسخت پادشاهان ظالم، جبار، ستمگر و بی رحم قاجار بوده وبر ضدّ این سلسلۀ سلطنتی ستمگر فعالیت می کرده اند!!
اسماعیلی آن گاه به رغم اذعان به این که دربارۀ کم و کیف فعالیت مصدّق در به قول خودش «لژ ماسونی» هیچ اثر مکتوبی در دست نیست، به احتمال، به قصد این که مصدّق را در قتل علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم، شریک کند.
برخلاف مستندات تاریخی با قاطعیّت، اعضای جامع آدمیت را به شرکت در ترور صدراعظم محمّدعلی شاه متّهم می کند.
گفتنی است هر دو منبعی که اسماعیلی بر پایه مندرجات آن دو، مصدق را فراماسون می خواند، بر این باورندکه جامع آدمیت در ترور امین السلطان (۸ شهریور ۱۲۸۶) نقشی نداشته است.(۲۹)
این نویسندۀ مخالف و منتقد مصّدق، ضمن بیان مخالفت «دستگاه استبداد شاهی با هر گونه فکر، اجتماع سیاسی و تشکیل لژهای ماسونی» می گوید که در جامع آدمیت در حدود ۳۲۰ عضو از خوشنام ترین رجال و بیست نفر از شاهزادگان دربار قاجار گرد هم جمع شده بودند. و در آن افراد آزادی خواه و پاکدامن به همراه عناصر مستبد و سودجو دور هم جمع شده بودند.
به حتم، به پندار اسماعیلی، مصدّق شأن این را نخواهد داشت که از مصادیق افراد آزادی خواه و پاکدامن انجمن آدمیت باشد. ولی استعداد این را دارد که از نمونه های عناصر مستبد و سودجوی آن جماعت به حساب آید.
اسماعیلی در این بخش از نوشته خود یک پارادایم و پیش فرض و باور قطعی دارد و آن پیش فرض این است که مصدّق فراماسونر است. سپس ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به خدمت می گیرد تا با رو کردن مستندات عینی، پیش فرض ذهنی خود را برای دیگران نیز اثبات کند.
ادعاهای اسماعیلی عبارتند از: کوشش مصدّق برای به قدرت رساندن ابوالفضل میرزا عضدالسلطان، فرزند مظفرالدین شاه به سلطنت، برخی دیدگاه های مثبت مصدّق نسبت به میرزا ملکم خان و انتقاد رضا آشتیانی زاده نماینده دور شانزدهم مجلس از مصدّق به جهت به کار گماردن یکی از دو نفر از متّهمان به عضویت در فراماسونی به وسیله برخی وزرای مصدّق در پست معاونت وزیر.(۳۰)
اسماعیلی نه فقط انتساب مصدق به جامع آدمیت را در بوق و کرنا کرده بلکه در سراسر کتاب به تقریب دویست صفحه ای خود، با زیر و زبر کردن حیات فردی و اجتماعی مصدّق، سراسر زندگی شخصی، خانوادگی و سیاسی او را چنان ظلمانی و وحشت زا به تصویر کشیده است که در جبین آن کمترین نور رستگاری دیده نمی شود. مصدّق در این کتاب فردی به کمال و تمام ریاکار، خرافاتی، خیال باف، منفی باف، مورد حمایت انگلیس، روسیه و آمریکا معرفی شده است. از منظر این استاد دانشگاه بیروت و میشیگان، در پس همۀ اندیشه ها، گفتارها و کردارهای مصدّق، جز نیرنگ، ناخالصی، غلّ و غش و اجرای برنامه های استعماری و توطئه آمیز آمریکا، انگلیس و روس، هیچ واقعیّت دیگری وجود ندارد.
موضوع عضویت چند روزه مصدّق در جامع آدمیت، در کتاب «نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی ۱۹۲۰ عراق و نقش علمای مجاهدین اسلامی» نوشته محمدصادق تهرانی نیز بازگویی شده است وی در قسمت سوم از کتاب مذکور، تحت عنوان بازتاب انقلاب اسلامی عراق در ایران، به نظر می رسد بیشتر به بغض مصدّق و نه الزاماً حب کاشانی، بار دیگر کهنه قباله ی فراماسونری مصدّق را به نقل از اسماعیل رایین پیش کشیده و با چاپ قسم نامۀ مصدق، به این نتیجه ی قاطع می رسد که «جای تردید در ارتباط او [مصدّق] با شبکۀ فراماسونری که سازمان جاسوسی انگلیسی ها در ایران است باقی نمی گذارد.»
تهرانی که از شدت مخالفت خود نسبت به مصدّق، از موضوع تحلیل انقلاب اسلامی عراق، سراسیمه به مسئله ای بی ربط به آن؛ یعنی فراماسون بودن وهمی مصدّق، سر در می آورد، برای اثبات ادعای بی بنیاد خود، از سناتور محسن خواجه نوری نیز مدد می جوید.
خواجه نوری در هنگام محاکمۀ خود در دادگاه انقلاب در مهر ۱۳۵۸، علّت حضور خود را در لژ فراماسونری ابن سینا، حضور و سابقۀ عضویت افرادی مانند سیدجمال، سیدنصرالله تقوی (۱۲۴۴ ـ ۱۳۲۶) از بلندپایگان دستگاه قضایی ایران و وکیل دوره اول و دوم مجلس و رئیس دانشکده ی معقول و منقول (الهیات) و مصدّق در آن لژ دانست. (۳۱)
سخن خواجه نوری مبنی برعضویت سیدجمال، مصدّق و تقوی در لژ ابن سینا، سخنی سست و بی پایه است؛ زیرا لژ مذکور به نوشته رایین در سال ۱۹۶۲ م / ۱۳۴۱ تأسیس شده است.(۳۲)اگر خواجه نوری در شرایط دشوار دادگاه برای حفظ جان خود مجبور بوده تا این سخن برهنه از کمترین واقعیت را بیان کند، شاید نتوان چندان بر او خرده گرفت. اما از شیخ محمدصادقی تهرانی که بنا به نوشتۀآن کتاب، در برخی حوزه های علمیه در قم، به تدریس فقه سیاسی، تفسیر و اقتصاد اسلامی اشتغال داشته است، پذیرفته نیست که ادعای بی اساس یک نفر متّهم را بدون این که صدق آن را در لابلای کتب تاریخی بیاید، به ابزاری برای متّهم کردن و حتّی محکومیت مخالفان خود تبدیل کند.
ایشان از خود نپرسیده است سیدجمال که در سال ۱۲۷۶ ش یعنی ۶۵ سال پیش از تأسیس لژ ابن سینا بدرود حیات گفته، چگونه می تواند عضو لژ ابن سینا باشد؛ و همین طور تقوی که ۱۵ سال قبل از تأسیس آن لژ درگذشته است و همین گونه مصدّق که در آن زمان به تقریب ۸۰ ساله بوده و دوران تبعید محنت بار خود را در احمدآباد می گذرانده است.
خواجه نوری اما چرا برای رهایی خود، پای سیدجمال و مصدّق و تقوی را به در دادگاه به میان کشیده است، به گمان نزدیک به یقین می توان گفت خواجه نوری قصد داشته به دادگاه یاداوری کند که اگر عضویت در فلان لژ، جرم است، پس همه افراد ولو این که دستشان از این دنیا هم کوتاه باشد باید اخلاقاً و غیاباً محکوم شوند. و آیا دادگاه حاضر به انجام چنین کاری است؟(۳۳)
دیگر نویسنده ای که از موضع هواداری از کاشانی به نقد مصدّق پرداخته حسن آیت (۱۳۱۷ ـ ۱۳۶۰) است. آیت ـ که از نزدیکان مظفّر بقایی کرمانی (۱۲۹۱ ـ ۱۳۶۶) از مخالفان سرسخت مصدّق به شمار می رفت، در نگاهی مطلقاً منفی و ویرانگر، با کاریست که تمام اندوختۀ ذهنی و توان نوشتاری خود، جد و جهدی بلیغ کرده تا مصدّق را تمام عیار سیاه نموده، او را به کلّی از اعتبار ساقط کند.
آیت که بعد از فروپاشی رژیم سابق نظریه پرداز حزب جمهوری اسلامی شد و در مجلس بررسی قانون اساسی با همکاری آیت الله حسینعلی منتظری، نقش مهمی در طرح، تنظیم و تصویب اصل ۱۱۰ قانون اساسی داشت، به سان همفکران خود، اسماعیلی و صادقی تهرانی، موضوع عضویت مصدّق را در جامع آدمیت طرح و قسم نامۀ مصدّق وی را به سبک اسماعیل رایین به چاپ رسانده است.(۳۴)
محمود کاشانی (فرزند آیت الله کاشانی) نیز پیمان نامۀ مصدّق را به نقل از کتاب رایین نقل کرده و «با آب و تاب مفصّل، مصّدق را فراماسون معرّفی کرده است»(۳۵)
اما این فقط برخی نویسندگان مسلمان نبوده اند که قسم نامۀ مصدّق به جامع آدمیت را در هر کوی برزن جار زدند، بلکه تک و توکی از عناصر چپ مارکسیست نیز نیمه نگاهی به این پدیدۀ مهم تاریخی! داشته اند احسان طبری ـ که ایدئولوگ و مشهورترین تئوری پرداز حزب توده ایران ـ به شمار می رفت در یکی از کتاب های خود به نام «کژ راهه خاطراتی از تاریخ حزب توده ایران» در ذیل مسائل مطروحه در پلنوم چهارم حزب توده، بعد از ذکر چگونگی موضع حزب در برابر مصدّق و کاشانی، به این داوری می رسد که دیدگاه حزب نسبت به مصدّق از ضدّیت و دشنام گویی تا انتقاد از او، در حال تغییر بوده و این قضاوت بعدها به شکل افراطی به سود مصدّق تصحیح شد.» (۳۶)
به باور طبری داوری افراطی مثبت حزب توده دربارۀ مصدّق، باعث شد که «نقش گذشتۀ مصدّق در فراماسون… به کلّی فراموش شد و مصدّق عنصر ملّی پاکدامن معرفی گردید.»
این عضو کمیته مرکزی حزب توه، در اثر دیگرش که پیش از یک دهه بعد از کتاب کژراهه، انتشار داده است، بعد از ذکر نام برخی از افراد شاخص مرتبط با انجمن های فراماسونری، تصریح می کند: «هرگز روانیست زندگی و شخصیت کسانی مانند ادیب [الممالک فراهانی] و کمال الملک را در کنار تقی زاده نهاد…»
این دکترای فلسفه در کتابش به نام «نوشته های فلسفی و اجتماعی» که در سال ۱۳۵۹ انتشار یافته، به این باور است که نمی شود هر فرد پیوسته به «لژ ماسونی» را «عامل استعمار و امپریالیسم» دانست. طبری ـ که رساله دکترای خود را در فلسفۀ ملاصدرا از آلمان شرقی گرفت ـ در مورد افراد بریده از جامع آدمیت نیز دیدگاهی عرضه می کند که با نظرگاهش در کتاب کژ راهه ناسازگار است.
به گفتۀ طبری «… افراد با حسن نیت از همان «جامع آدمیت»، راه مخالفت را در پیش می گیرند و بعدها در مشروطیت و پس از آن نقش رادیکال و میهن پرستانه ای ایفا می کنند.»(۳۷) طبری نیک می دانست که مصدّق یکی از همان افراد با حسن نیت است .
جالب این جاست که طبری تا قبل از یورش مأموران جمهوری اسلامی به حزب توده در بهمن سال ۶۱ و دستگیری و زندانی کردن رهبران و کادرهای آن، در چهارچوب تفکّرات حزب توده، در تضاد میان مصدّق و کاشانی از مصدق حمایت می کرد؛ اما این متفکّر نامعتقد به جهان بینی مذهبی، با معجزۀ زندان به قول نورالدین کیانوردی، دبیر کلّ سابق حزب توده، در زندان به یک «مسلمان دو آتشه»(۳۸) تبدیل گردید و دیدگاه های خود را دربارۀ مصدق و کاشانی جا به جا کرد.
طبری زمانی که کمونیست بود بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در سال ۱۳۳۴، با صدای خود، شعر زیبایی به مناسبت سقوط «حکومت ملّی دکتر محمّد مصدّق» سرود و در سال ۱۳۵۷ نیز «حکومت ملّی» را تأیید کرده ولی بعد از سال ۶۲ و در دوران مسلمانی خود، در زندان، با یک انقلاب فکری به صف مخالفان تمام عیار مصدّق پیوست. (۳۹) و داوری خود درباره او را به اغراض سیاسی نامنصفانه آلوده کرد، » ( ۲ )
◀ وحید میرزاده درنوشته ای تحت عنوان « “فراماسون ” بودن مصدّق ، دشنام سیاسی و یک واقعیت تاریخی؟» اینگونه شرح می کند :
حامد الگار در مورد جامع آدمیت معتقد است: « جامع آدمیت به وسیلۀ عباسقلی خان قزوینی تأسیس گردید. این سازمان در تمام طول مدت بقای خود تحت رهبری وی قرار گرفت و او حتّی اصول این انجمن یعنی آدمیت را به عنوان نام خانودگی خود برگزید. گرچه سازمان جدید بنا به تصویب ملکم تشکیل گردید و از رُم نظارت وسرپرستی خود را بر آن اعمال می داشت ( درآن زماان ملکم خان سفیر ایران در رُم بود) ، ولی بنیانگذاری آن بنا به ابتکارعباسقلی خان صورت گرفت وخط مشی آن نیزبه وسیلۀ خود او درتهران تعیین می گردید». همین پژوهشگر در اثر دیگر خود با عنوان نقش روحانیون پیشر و در جنبش مشروطیت آورده است.
« درواقع هنگامی که مجمع فراماسونهای وابسته به شرق اعظم در دوران حکومت محمد علی شاه تأسیس شد. معلوم شد که فراموشخانۀ ملکم خان رسماً هیچ گونه ارتباط رسمی با مجامع فراماسونری اروپا نداشته است. ملکم از آنان بیش ازهمه شکل – تکنیک تشکیلات مخفی و تبلیغ – را اخذ کرده بود که بی شک شباهت زیادی با سنّت ایرانی داشت. شباهت محافل سرّی — نه فقط آنهایی که منشأ فراماسونری یا شبه فراماسونری داشتند – به اشکال سنتی تشکیلات نفوذ مذهبی آنها را هنگام انقلاب مشروطیت افزایش بسیار داد.»( نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت ، پرفسور حامد الگار، ترجمۀ دکترابوالقاسم سری، انتشارت طوس، 1359، ص 262 )
اسماعیل رائین نیز در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران در این ارتباط می گوید: « پس از شکست فراموشخانۀ ملکم ومجمع آدمیت، سومین سازمان سیاسی شبه فراماسونری ایران که به نام «جامع آدمیت» نامیده می شد، به وسیلۀ پیروان ملکم بوجود آمد. فراموشخانۀ ملکم، « مجمع آدمیت» و«جامع آدمیت» سه سازمان سیاسی بودند که آرمانها وافکار جوانان و تحصیل کرده های سرگردان و ظلم کشیده را رهبری می نمودند… اما تشکیلات ماسونی جهانی فراموشخانه و مجمع آدمیت را به رسمیت نمی شناخت وآنها را ازجمعیتها وفرقه های غیر مجاز و به اصطلاح ماسونی (landesten ) می شمرد».( رائین – فراموشخانه و فرماسونری در ایران – ج ۱ ، صص ۶۳۵ – ۶۳۲ )
در ادامه آن به اختلاف ودشمنی جامع آدمیت با « لژ فراماسونری بیداری ایرانیان » می پردازد و می نویسد:» دراین اوان لژ فراماسونر « بیداری ایران » ازطرف “گراند اوریان” فرانسه ، رسماً در ایران تشکیل یافته وشروع به کارکرده بود. جالب این که فراماسونهای این لژ در دو جبهه می جنگیدند. از یک طرف با جامع آدمیت که آن را یک نوع فراماسونی غیر قانونی می شمردند سرسختانه مبارزه می کردند و ازطرف دیگر تلاش می کردند تا اداره وهدایت دستۀ انقلابی مشروطه را برای به دست گرفتن قدرت همچنان به خود منحصرکنند وخواستهای لژ را اجرا نمایند». رائین در بخش دیگری از این کتاب تصریح دارد : جامع آدمیت گرچه از نظام و مرام فراموشخانۀ ملکم پیروی می نمودند و عدّه ای ازسرجنبانان آن در لژهای اروپا و هند ” ماسون” شده بودند، معهذا همانطور که قبلاً گذشت سازمان مزبور بستگی رسمی با فراماسونی جهانی نداشت، وصرفاً تقلیدی ازاین فراموشخانه وتشکیلات ملکم وتعقیب کارهای گذشته بود. این گسیختگی جامع آدمیت از سازمانهای ماسونی جهانی از یک سو گروهی را به عضویت آن می کشانید وازسوی دیگر برخی از اعضای جامع را از آن روی گردان کرده وبه عضویت درلژ بیداری متمایل می گردانید و کم کم کار به آنجا کشیده شد که همین گروه زمزمۀ مخالف را با جامعه ساز کردند».
با تمام این تفصیلات مذکورمتأسفانه اسماعیل رائین مرتکب بی انصافی نابخشودنی نسبت به دکتر مصدق شده است. اوتصویرمتن قسم نامۀ دکترمصدّق و دکتر اسماعیل مرزبان و محمد علی فروغی را برای عضویت درجامع آدمیت چاپ کرده و زیر قسم نامۀ دکتر مصدّق آورده است « متن قسم نامۀ فراماسونری دکترمحمّد مصدّق » ، اما در ذیل قسم نامه های مرزبان و فروغی نوشته است نوشته است قسم نامۀ دکتر اسماعیل مرزبان و قسم نامۀ محمد علی فروغی ذکاءالملک. مؤ لف کتاب با اضافه کردن واژۀ فراماسونری درجلوی کلمۀ قسم نامه ضمن اقدامی غیراخلاقی عملاً سند مزبور را مخدوش نموده است و خلاف ادعا های قبلی خود برخورد کرده است.
حال این سئوال مطرح است که چرا آقای رائین با داشتن اطلاعات وسیع درخصوص قضایا ی مربوط به جامع آدمیت وفراماسونری درایران چنین خبطی را مرتکب شده است؟ این سئوالات واعتراضات در سالهای انتشاراین کتاب در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ بارها از سوی محققان و پژوهشگران تاریخ ایران و همچین علاقه مندان و وفاداران راه مصدّق مطرح گشت. در نشریۀ خبر نامۀ جبهۀ ملّی ایران شماره ( هشتم ، مورّخ تیرماه ۱۳۴۸ ) آمده است : « نویسنده کتاب ( اسماعیل رائین ) در برابر موج اعتراض علیه این گونه اعمال دور از شرافت و رذیلانه مکرر در مکرر گفته است : ” این کار پاسپورت انتشار کتاب بوده است” و سازمان امنیت انتشار کتاب را منوط به آن جمله درزیرآن تعهّد نامه کرده است». البته این نقد مربوط به سالهای انتشار آن مقالات است اما با توجّه به اسنادی که اخیراً به دست آمده می باید ماهیت اسماعیل رائین مورد بررسی مجدد قرار گیرد.
رائین با شخص محمّد رضا پهلوی رابطه حسنه ای داشته که برای اطلاع بیشتر می توان به نامۀ نامبرده به « نصرت الله معینیان » رئیس دفتر مخصوص شاه در تاریخ ۳۰ / ۲ / ۱۳۵۵ و حواشی آن نامه توسّط شاه ،مراجعه کرد. در آن نامه حمایت شاه از اقدامات تحقیقی رائین به وضوح توضیح داده شده و سابقۀ حُسن رابطۀ آنها بنا به آن نامه حداقل به سالهای قبل از ۱۳۳۷ می رسد. همچنین ارتشبد فردوست درکتاب خاطراتش نقل کرده که « جعفر شریف امامی » نسبت به ارتباط رائین با مقامات بالای رژیم معترض بوده و با توجّه به عضویت شریف امامی در تشکیلات فراماسونری ، گویا ازافشای نام خود درهراس بوده که لب به اعتراض گشوده است. هر چند د راین درگیریهای، رقابت گروههای درون حکومت افرادرا نباید از نظر دور داشت .
در دوران انقلاب رائین کتاب اسناد خانۀ سدان را منتشر کرد و در آن به تبلیغ و تمجید از مظفّر بقایی و تخریب چهرۀ رهبر نهضت ملی ایران مرحوم مصدّق پرداخت. نکتۀ حائز اهمیت دیگر در این خصوص این است که دکتر مصدّق در سال ۱۲۸۶ خورشیدی یعنی حدود یک سال از انقلاب مشروطیت به این گروه سیاسی پیوسته و قریب چند جلسه هم بیشتر در آن جامع شرکت نگرده و درهمان سال به « مجمع انسانیت » که توسّط گروهی از رجال آشتیان و گرکان ازجمله مستوفی الممالک تشکیل شده بود، پیوست و دیگر در جلسات جامع آدمیت حاضر نشده است. خود آن مرحوم در نامۀ مورخۀ ۱۴ آذر ۱۳۴۴ به آقای افشار این موضوع را تأیید کرده است.
در دوران نخست وزیری دکتر مصدّق عوامل منتسب به لژهای فراماسونری درجهت تضعیف دولت و تهیۀ مقدّمات سقوط آن سخت کوشا بودند. برای نمونه می توان اقدامات لژ همایون که از طرف لژ وابسته به گراند اوریان در سراسر جهان مورد شناسایی قرار گرفته بود و این موضوع موفقیت بزرگی برای ان محسوب می شد، اشاره کرد. در متون مربوط به این لژ به صراحت از « تشریح کارهای سقوط دکتر مصدّق » و« تصمیم لژ مبنی براین که هیچ یک از اعضا حقّ شرکت در رفراندوم انحلال مجلس هفدهم در روزهای پایانی دولت مصدّق ) و موافقت با دولت را نداشتند» نام برده است.
گفتنی است درسالهای نخست پس ازانقلاب دوکتاب انتشاریافت که درادّعای اسماعیل رائین تکرار نمودند. یکی نوشتۀ دکترمحمد صادقی تهرانی به نام نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی ۱۸۲۰ عراق و نقش علماء مجاهدین اسلام (انتشارات دارالفکر قم ، منتشرشده در سال ۱۳۵۸) ودیگری کتاب قیام ملت مسلمان ایران ۳۰ تیر از دکتر محمود کاشانی ( فرزند مرحوم آیت الله کاشانی ) در تیر ۱۳۵۹. ازهردو کتاب سند چاپ شده در کتاب رائین آورده شده و با آب و تاب مفصّل مصدّق رافراماسون کرده است. کتاب دیگر که در پاسخ به این ادعا منتشر شد کتاب تحقیقی – تحلیلی آقای محمد ترکمان با نام آیا مصدّق فراماسون بود ، که نویسنده این کتاب سئوالی را مطرح می کند: « اگر آقای رائین تحت فشار سازمان ضدّ امنیتی شاه در سال ۱۳۴۷ مجبور به نوشتن چنین جمله ای در زیر پیمان نامۀ پیشوای نهضت مالی ایران می گردد، آقایان محمد صادقی تهرانی وسید محمود کاشانی در زیرچه جبر و فشاری این عمل زشت و ضد اسلامی و… را در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ تکرار می کنند ؟!» برای بیشتر روشن شدن نظر سوء آقایان صادقی تهرانی و محمود کاشانی لازم به ذکر است که مقالۀ فوق را هر دو نفر مطالعه فرموده اند، نفر اول بیش از ۱۵ سال خارج از ایران بوده و نشریۀ خبر نامۀ جبهۀ ملّی ایران که پاسخ مستدل به ادعای آقای رائین داه است را دریافت می نموده است و نفر دوم نیز در صفحۀ ۱۸۸ « قیام ملّت مسلمان ایران » … بدون ذکر مأخذ اشاره ای به این مقاله نموده است . به راستی روی آقای رائین سفید.
جهت اطلاع خوانند گان تذکّر ذیل بی فایده نیست که آقای صادقی تهرانی در سالهای اوایل دهۀ چهل همراه با گروهی ازباند مظفّر بقایی ازجمله دکتر حسن آیت در خیابان فلسطین ( کاخ سابق) برای انحراف دانشجویان ازمسائل سیاسی و در تقابل با نهضت آزادی که در ان زمان رهبران آن در زندان و تحت فشار رژیم شاه بودند اقدام به تأسیس جمعیتی به نام « کانون تشیع» نمود که این نکته بنا به اعتراف حسن آیت در نامه به بقایی که در کتب زندگینامه سیاسی بقایی منتشر شذه، آمده است . شخص مذکور پس از انقلاب مدرسه ای در قم احداث کرد که بنا به دلایلی توسط دولت تعطیل گردید.
دکترمحمود کاشانی نیزاز افراد جانبدار مظفّر بقایی است که در کتاب بقایی بارها از وی نام برده شده و نوشته های متعدد مغرضانه ای علیۀ نهضت ملّی از او منتشر شده سات. او مدّتی نمایندۀ ایران دردیوان داوری لاهه در خصوص دعاوی مربوط به بیانیۀ الجزایر بود که بعداً از این سمت برکنار شد و در سال ۱۳۶۴ به عنوان نامزد ریاست جمهوری داوطلب گردید که توفیقی در این زمینه نداشت.
در ماههای اخیر نیز برخی از نشریات به تکرار ادعاهای سازمان امنیت شاه پرداخته اند و بدون زحمت هیچ گونه تحقیق و رعایت تقوای انسانی و اخلاق اسلامی همان اتّهامات واهی وبا دشنامهای سیاسی را مطرح نموده اند.( ۴ )
◀ منصور بیات زاده در کتاب «دکتر محمّد مصّدق و راه مصدّق» بدرستی با اشاره به افرادی که یک نقل قول جعلی از کتاب « دکتر باقر عاقلی- ذکاء الملک فروغی و شهریور» ۱۳۲۰ ص۱۶۰) که چاپ اول کتاب ۱۳۶۷بوده و خوشبختانه کتاب براحتی مجوّز از وزارت ارشاد ( بخوانید وازرت ممیّزی) رژیم جمهوری اسلامی گرفته است را اساس اثبات ناسزاهای خود برعلیه دکتر مصدّق می کنند، می نویسد: «.. به قلم آقای دکترباقرعاقلی ، مدّعی شده است که معرّف آقای محسن فروغی پس محمد علی فروغی – یعنی پسر استاد اعظم فراماسونری – به تشکیلات فرامانسونری ، شخص دکتر مصدّق بوده است . بدون اینکه جناب نویسنده از خود سئوال کند که آقای محسن فروغی پسراستاد اعظم فراماسونری درایران، با داشتن پدری همچون ذکاءالملک فروغی برای ورود به تشکیلات فراماسونی به معرّفی فردی مانند دکتر مصدّق اصولاًچه احتیاجی داشته است؟ آنهم همان مصدّقی که در مجلس شورایملی دوره ششم قانونگذاری در دوران سلطنت احمد شاه قاجار ، بخاطر حضور وثوق الدوله و پدر همین آقای محسن فروغی ، یعنی محمد علی فروغی ذکاء الملک در کابینۀ مستوفی الممالک، با ترکیب آن کابینه به مخالفت برخاست وعلیه سیاست وعملکرد دولت انگلیس وعمّال آن دولت و ارتش انگلیس درجنوب ایران، روشنگری نمود!!» (۴ )
منصور بیات زاده با تاکید به این مهم که : به نظرمن دکترمصدّق همچون هرانسان دیگرکه دارای فعّالیت های سیاسی واجتماعی باشد ، حتماً جایزالخطاست. تا آنجا که کمبودها، اشتباهات وحتّی خطاهای ایشان برایم روشن باشند و نسبت به آنها آگاهی واطّلاعات داشته باشم، حتماً درجلد های بعدی این کتاب دررابطه با بررسی سیاست وفعّالیت های مصدّق به آنها اشاره خواهم کرد، ولی چیزی که برای من مهم بوده وهست و درواقع تعیین کننده می باشد، این مسئله و موضوع است که دکتر محمّد مصدّق بهیچوجه وهیچگاه به منافع ملّی واستقلال وحاکمیّت ملّی ایران نه تنها خیانت نکرده است، بلکه اومبارزات وفعّالیت ها و روشنگری های خود را بر محور دفاع ازآن ” ارزش ” ها شکل داده است.
به این واقعیت تاریخی باید توجّه داشت ، و آن اینکه ، برخی از سیاستمداران ایرانی که خود را در زمرۀ وطن پرستان ایران بشمارمی آورند، بخاطرحفظ استقلال ایران درمقابل دولتهای انگلیس و روسیه ، در آن مقطع تاریخی ازسیاستی به نام « سیاست موازنۀ مثبت » پشتیبانی می کردند، سیاستی که بر پایه توازن و« موازنه» بین قدرت و نفوذ دولتهای استعمارگرانگلیس و روس درایران طرح ریزی شده بود. همچنین درآنزمان بسیاری ازرجال ایرانی بطورعلنی خود را طرفدار روسیه «روسوفیل » ویا طرفدارانگلیس « انگلو فیل » می دانستند وچیزی بعنوان منافع ملّی ایران برایشان مطرح نبود. دکترمصدّق درمقابله ومبارزه با چنان فرهنگ وسیاستی که برایران حاکم بود، تز«سیاست موازنۀ منفی » را مطرح کرد و پرچمدارمبارزه برای استقلال وحاکمیّت ملّی ایران شد. درواقع اوبطورکلّی به مخالفت با نفوذ سیاسی بیگانگان درایران برخاست. دراین رابطه است که ضروری تشخیص دادم تا دررابطه با دراتّهام و شایعات ” فراماسونری” بودن دکتر مصدّق به توضیح بخشی از خصوصیات وسمت وسوی ارزش های فکری ایشان در این جلد کتاب بپردازم.
همچنین ضروریست دررابطه با مسئلۀ فوق متذکّر شد که در بین رجال ملّی ، سید حسن مدرّس نیز سیاستی شبیه به سیاست مصدّق داشت که با نفوذ بیگانگان در ایران مخالف بود و از آن سیاست ، بعنوان « موازنۀ عدمی » نام برده می شد، موضع سیاسی که حتماً بی تأثیر در شکل گرفتن سمت و سوی نظرات وعقاید دکتر مصدّق در رابطه با « سیاست موازنۀ منفی » نبوده است.
محمّد رضا شاه پهلوی نسبت به دکتر مصدّق کینه و خصومت شخصی داشت. حتّی زمانیکه مصدّق فوت کرد( ۱۴ – اسفند ۱۳۴۵ ) ، فرزندان و یاران سیاسی و هواداران مصدّق اجازه نداشتند، یک مجلس ترحیم ، امری که در جامعه ایران جزو سنّتهای جامعه بوده وهست ، برپا کنند و یا طیّ یک آگهی تسلیت باطّلاع فامیل ، آشنایان ودوستداران مصدّق برسانند که دکتر مصدّق رهبرنهضت ملّی ایران ، مرد سال ۱۳۳۱ جهان درگذشت ! حتّی شاه و سازمان امنیّتش اجازه ندادند تا او را برمبنای وصیّتش در کنار آرامگاه شهدای سی تیر در« ابن بابویه » به خاک بسپارند . با توجّه به وضع ترور و خفقان حاکم برجامعۀ ایران درآن مقطع تاریخی مورد بحث که هیچ کس دربارۀ هیچ موضوعی ، بدون صواب دید و اجازۀ « ساواک » حقّ اظهار نظر نداشت و درواقع « سانسور » برهمه چیز حاکم بود. انتشار کتاب فراموشخانه وفرامانسونری اسماعیل رائین برای من – نگارندۀ این کتاب – در آنزمان که یکی از فعّالین« جبهۀ ملّی ایران در اروپا» و سازمان « کنفدراسیون جهانی محصّلین و دانشجویان ایران – اتحادیۀ ملّی » بودم، همچون بسیاری از فعّالین دیگر این سئوال مطرح بود، هدف سیاسی شاه و سازمان امنیت اش از انتشار کتاب رائین در بارۀ فراماسونری چیست؟
اسماعیل رائین درآن کتاب اکثرسیاستمداران ایران را فراماسونری قلمداد کرده و نوشته است، همگی ان جماعت به منافع ملی ایران خیانت کرده اند. این جناب حتّی دکتر محمّد مصدّق رهبر نهضت ملّی شدن صنعت نفت، را به خاطر اینکه در دوران جوانی چند صباحی عضویت درانجمن « جامع آدمیت» ، داشته است، « فراماسونری » معرّفی کرده بود! بدون اینکه حتّی به این مسئلۀ ساده توجّه نماید که « جامع آدمیت » یک تشکیلات علنی بود، درحالیکه تشکّل های فراماسونری ، همگی تشکّلهائی سرّی بودند!.. (5)
بیات زاده در ادامۀ آن می نویسد: همچینن نباید ازخاطر بدور داشت که کتاب فراماسونی اسماعیل رائین بعد از ” انقلاب سفید شاه ” ، انتشار پیدا کرد، دورانی که جامعه می بایستی بطور کامل در اختیارسیاستمداران طرفدار امپریالیسم امریکا – جوانان مورد نظر و علاقه ویلیام وارن، معروف به کانون مترّقی ، و سازمان جاسوسی آمریکا ( سیا) قرار گیرد.
در کتاب « ظهور وسقوط سلطنت پهلوی » که گفته می شود به قلم حسین فردوست است، بحش مربوط به « فراماسونری ، بهائیت و توده ای های انگلیسی » نوشته شده است:
« فرامواسونری در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسی به نفع انگلستان کار می کرد ، به نحوی که اکثر مقامات مهم مملکتی یا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده می شد و یا پس از اشتغال فراماسون می شدند.»
به چگونگی تأسیس « لژ پهلوی » در دوران سلطنت محمّد رضا شاه که فردی بنام ] محمد خلیل [ جواهری در رأس آن « لژ» قرارداشته است اشاره شده و در ادامۀ آن نوشتار آورده شده است:
« آمریکائی ها از همان آغاز که ساواک را ایجاد کردند، خواستند که کلیۀ سازمان های سیاسی و غیرسیاسی وسازمان بین المللی که درایران شعبه دارند، درادارۀ کل سوم بررسی شود. این نظرهم شامل فراماسونری می شد وهم شامل بهائیت. آمریکایی مستشارادارۀ کل سوم روی این بررسی نظارت می کرد ودرواقع اطّلاعات دست اوّل را خودش به « سیا» انتقال میداد. بدین ترتیب ، آمریکایی ها تواستند ازهمان سال 1336 تشکیلات فراماسونری ایران را بشناسند و روی آن کار کنند.»
در رابطه با کتاب فراماسونری رائین در همان کتابی که بنام فردوست به چاپ رسیده است، چنین نوشته شده است:
« انتشار کتاب ۳ جلدی رائین ضربۀ سختی به فراماسونی ایران ، زیرا اسامی بسیاری از آنها را افشاء کرد. آیا رائین راسأ به این کار مبادرت نموده باشد و به احتمال قریب به یقین چاپ آن از افشاگری های آمریکا بود…»
در جلد دو کتاب « ظهور و سقوط سلطنت پهلوی » که « مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی » مؤلف آن هست – در واقع نویسندۀ آن کتاب عبدالله شهبازی می باشد – در صفحۀ ۲۴۳ آن کتاب درج شده است که :
” اسماعیل رائین با ساواک ارتباط داشت و از « همکاران» ادارۀ کل نهم ساواک ، که محلّ تجمّع اندیشمندان و « نخبگان» وابسته به ساواک بود، محسوب می شد. به اعتقاد ما ، اسناد و مدارک منحصر بفرد شاپور جی دستمایۀ تألیف رائین قرارگرفت و این طرح پیچیده حاصل اندیشۀ او بود که با دست اسدالله علم اجرا شد. بنابراین عجیب نیست که در مجموعۀ سه جلدی فوق مهم ترین بخش تاریخ فراماسونری ایران ، یعنی نقش اردشیر جی درآن حذف شده و تنها در دو سه مورد نام وی به چشم می خورد و نام چهره های مرموزی چون میرزا کریم رشتی نیز بکلّی حذف گردیده است.”
و در صفحۀ ۲۴۵ همان کتاب می خوانیم:
” … جلد چهارم اثر اوهیچگاه انتشار نیافت. باید افزود که در 3 جلد منتشر شده نیز مهم ترین فصول تاریخ فراماسونری ایران سانسور شد. از جمله این موارد حذف نام چهره های مورد نظر ] اسدالله [ علم از لیستت فراماسونری وحذف کامل داستان « لژ پهلوی » و نقش محمّدرضا شاه به عنوان بزرگ فراماسون ایران بود”.
همانطور که قبلاً اشاره رفت ، محمّد رضا شاه با مصدّق و مصدّقیها دشمنی خصمانه داشت و برای ضربه زدن به مصدّق حاضر به دست زدن به هر کاری بود. روشن بود که وی از متّهم کردن مصدّق به « فراماسونری » ، تشکیلاتی که در جامعۀ ایران بد نام بود ، استقبال می کرد. مگر دستگاه تبلیغاتی سازمان امنیت شاه تمام نیروهای سیاسی از جمله ما فعّالان کنفدراسیون جهانی محصّلین و دانشجویان ایرانی را که مخالف با وابستگی رژیم شاه به امپریالیسم آمریکا بودیم و شدیداً به قانون شکنی و پایمال شدن حقوق قانونی مردم توسّط کارگزران و مأمورین رژیم شاه اعتراض داشتیم ودست به افشاگری می زدیم. بدون ارائۀ کوچکترین مدرکی متّهم به همکاری با سازمان های جاسوسی شرق و غرب نکرد؟!!
در زیر یک نمونه ازاین برخورد خصمانه و کینه توزانه شاه با طرفداران مصدّق ، اشاره می کنم..:
ابوالحسن ابتهاج ، فردی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ، در دوران نخست وزیری دولت کودتای سپهبد زاهدی ، رئیس کل سازمان برنامه بود. در کتاب خاطراتش نوشته است که سازمان امنیت و همچنین شاه ومملکت – محمّد رضا شاه پهلوی – از وی می خواهد تا طرفداران مصدّق – منظور اعضای « حزب ایران» بود که شغلهای حسّاس و کلیدی در آن مؤسسه داشته اند و حضور آن ها برای ادامه کار ” سازمان برنامه” در آن زمان لازم و ضروری بوده است – را از آن اداره اخراج کند. امری که با مخالفت ابتهاج روبرو میشود. جرم آن افراد که می بایستی اخراج شوند. نه اختلاس و دزدی ، بلکه این گناه کبیر بوده است که بعد ازکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باز هم برای شخصیت دکتر مصدّق احترام قائل می شده اند.
با وجود تمام ترفندها وشایعه پراکنیها، تهدیدات، ارعاب ، سرکوب و زندان…شاه موفّق نشد و نتوانست در بین مردم ایران از ارزش و اُبَّهَت مصدّق ومصدّقیها که مردم به جمع آنها در آنزمان « ملیون» می گفتند، بکاهد. حتّی شاه مدّتی کوشش کرد تا به رهبری « غلام خانه زاد » خود ، دکتر منوچهر اقبال یکی از احزاب دو قلوی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را « حزب ملیون» بنامد- تا از آن طریق، شاید نام « ملیون » مصدّقی بفراموشی سپرده شود- همان « حزبی » که چون فعّالیتهایش نتوانست نتیجه ی مثبتی با خود بهمراه داشته باشد. بعداً تغییر نام داد وخود را « حزب ایران نوین » نامید ، که بنا بر” فرمان شاه”، آن حزب نیز خود را بعداً منحل وستون اصلی ” حزب رستاخیر ” شاه را تشکیل داد.
ج- اتهام « فراماسونری » به فردی همچون مصدّق با آن کارنامۀ سیاسی و خصوصیات و ارزش هائی که هویت سیاسی اش را تشکیل می دادند ، نمی تواسنت چیزی جز تبلیغات دروغین دشمنان نهضت ملّی و قدرت طلبان تمامیت خواه و نیروهای عقبگرا و متحجّر باشد !
پس از شهر یور ۱۳۲۰ و استعفای رضا شاه از سلطنت و شروع سلطنت محمّد رضا شاه با کمک و یاری محمد علی فروغی « استاد اعظم فراماسیونری ایران » ، صف بندیهای جدید سیاسی در ایران بوجود آمد. که یکی از این طیف های سیاسی بر پایۀ نظرات وعقاید مطرح شده از سوی مصدّق و همفکرانش شکل گرفت. نیروی سیاسی که برای استقلال و آزادی، حقّ حاکمیت ملّی و تمامیت ارضی ایران و حاکمیت قانون ، و حاکمیت ملّت از طریق برگزاری انتخابات آزاد وعدالت اجتماعی ، نسبت به دیگر مسائل سیاسی – اجتماعی ارجحیت تام قائل بود. سیاستی که درتضاد و مخالفت با نظرات وعقاید و اهداف وعملکرد نیروهای چپ و راست وابسته به بیگانگان وطرفداران استبداد و متحجّرقرار داشت. مصدّق در طیّ فعّالیت های سیاسی خود توانسته بود با کمک همفکران و طرفدارانش ارزش ها ی « آزادی و استقلال » را به جزئی از ارزش های هویتی بخشی از فعّالین سیاسی و علاقمندان به ایران آزاد و مستقل و آباد تبدیل نماید. روی این اصل مخالفین سیاسی مصدّق با تمام نیرو درجهت مغشوش جلوه دادن نظرات وعقاید مصدّق و مصدّقیهای واقعی عمل کردند و می کنند.
بخشی ازنیروهای مخالف مصدّق ، پس ازمرگ مصدق برمحور شایعه پراکنی دربارۀ عضویت مصدق در « جامع آدمیت » دست به تبلیغات زدند. حتّی پس از سرنگونی رژیم شاه بعضی از افراد و نیروهای وابسته به رژیم شاه و طرفداران دکتر مظفّر بقائی کرمانی ، جناح هائی از هیئت حاکمه جمهوری اسلامی که با آزادیخواهی وحاکمیت ملّت و ترقّی و پیشرفت سر عناد داشتند. حتّی افراد بیگانه پرست که با تظاهر به طرفداری ازاسلام ومذهب شیعه ، خود را در صفوف مدافعین جمهوری اسلامی جا زده بودند. در ان کارزار تبلیغاتی شرکت کردند. این نیروهای مخالف ، در تبلیغات سوء خود تا آن درجه پیش رفتند که مدّعی شدند. ” دکتر مصدّق در تمام زندگی سیاسی اش عامل انگلیس بوده است”. بدون اینکه به این موضوع توجّه داشته باشند که سیاستمداران دولت استعمارگر انگلیس مگر مغز خر خورده بودند که اگر دکتر مصدّق همچون تقی زاده ، وثوق الدوله ، فرمانفرما ، فروغی … « عامل» آنها بوده است ، بجای مأموریت دفاع ازمنافع انگلیس و خیانت به منافع ملّی ایران، به ایشان « مأموریت » بوجود آوردن ” نهضتی ” برمحور خواست دفاع از ” حاکمیت ملّی ایران”، که در تحلیل نهائی بنفع منافع و سیادت دولت انگلیس به هیچوجه نبود و بضرر آنها تمام می شد را، بدهند!1
آنان که چنین ادعای کاذبی را مطرح کرده و می کنند و دست به قصّه پردازی زده اند، فراموش کرده اند که اسناد و مدارک زیادی درتاریخ معاصر ایران و حتّی تاریخ جهان وجود دارند که عکس ادّعای آنها را بیان می کنند و در براین امر تأکید دارند.
چ – اشاره ای کوتاه به کارنامۀ سیاسی دکتر مصدّق
۱ – مصدق جوان اوّلین سیاستمدارایرانی بود که درآبان ۱۲۹۳ شمسی با نگارش رساله ای در بارۀ «کاپیتولاسیون »، خواستار بوجود آوردن وضعیت جدید حقوقی برای پایان دادن به کاپیتولاسیون در ایران شد.
۲ – دکترمصدق با قرارداد نهم اوت ۱۹۱۹ میلادی – برابرهفدهم مرداد ۱۲۹۱ شمسی – وثوق الدوله که دربست ایران را به انگلستان فروخت، مخالفت کرد و درآن مورد مشخّص در آنزمان به جامعۀ ملل شکایت نمود و علیه دولت انگلیس عرض حال داد.
۳ – دکتر مصدّق در اعتراض به کودتای انگلیسی سید ضیاءالدین طباطبائی و رضا خان میرپنج در سوم اسفند ۱۲۹۹ طیّ تلگرافی به احمد شاه تلویحاً با حکم نخست وزیری سید ضیاء از ماهیت کودتای سوّم اسفند ۱۲۹۹ پرده برداشت.
۴ – دکتر مصدّق – در زمانیکه در کابینۀ مشیر الدوله ، وزیر امور خارجه بود – با ادّعای دولت انگلیس درخصوص مالکیت آن دولت استعمارگر بر جزائر « ابوموسی » و « شیخ شعیب » درخلیج فارس ، مخالفت کرد.
۵ – دکترمصدّق در مجلس ششم با دولت مستوفی ، بخاطر حضور وثوق الدوله ( وزیر دادگستری ) و محمد علی فروغی ذکاءالملک ( وزیر جنگ ) درکابینه او، دست به مخالفت زد و در بارۀ سیاست استعماری انگلیس و عاملینش در ایران به روشنگری پرداخت.
۶ – دکتر مصدّق با تغییرسلطنت بنفع رضا خان سردار سپه که در اثر کودتای انگلیسی سوّم اسفند ۱۲۹۹ مقدّمات بدست گرفتن قدرت توسّط او آماده شده بود. دست به مخالفت زد و یکی از بزرگترین نطق های تاریخی خود را در دفاع از ” حاکمیت قانون “، قانونمداری ومخالفت با استبداد و دیکتاتوری در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ درمجلس شورای ملی کرد و گفت:
« پادشاه فقط و فقط می تواند به واسطۀ رأی اعتماد مجلس یک رییس الوزرایی را به کار گمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رییس الوزرا پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رییس الوزرا هستند، فرمانده کل قواهستند. بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب [یکی از نمایندگان معمم مجلس که در دفاع از تغییر قانون اساسی بنفع رضا خان قبلا در مجلس صحبت کرده بود ـ منصور بیات زاده] هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرف ها نمی روم ـ بعد از بیست سال خون ریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید؟! آزادی خواه بودید ؟ بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر رفتید و مردم را دعوت به آزادی می کردید، حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که، هم شاه باشد هم رییس الوزرا، هم حاکم! اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی خود ریختید؟! چرا مردم را به کشتن دادید، می خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم، مشروطه نمی خواستیم، آزادی نمی خواستیم ؛ یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود….»
۷ – دکتر مصدّق با طرح تز « موازنۀ منفی » ، امر دفاع از استقلال و “حاکمیت ملّی ” ایران را مطرح کرد و بر پایۀ این « تز» ، به مقابله با نفوذ سیاسی کشورهای بیگانه درایران پرداخت و با واگذاری امتیاز نفت به آمریکا و شوروی مخالفت نمود و مبارزات نهضت ملّی شدن صنعت نفت را به خاطر قطع نفوذ سیاسی دولت انگلیس و شرکت نفت شکل داد و به پیش برد. او در رابطه با همین تزدر۱۲ اسفند ۱۳۲۴ در مجلس شورایملی گفت:« همه میدانید که من از طرفداران جدی سیاست بیطرفی و موازنه هستم و برای حفظ این سیاست در این مجلس مبازره نموده ام…» مصدق « سیاست بیطرفی » را سالهای قبل از تشکیل کنفرانسی ازسوی سران کشورهای بیطرف در « باندوگ» مطرح کرده بود.
۸ – دکترمصدّق با ارائۀ پیشنهاد قانون منع واگذاری امتیاز نفت در مجلس دورۀ ۱۴ ، دولت را موظّف کرد تا زمانیکه کشور ایران تحت اشغال ارتش بیگانه قرار دارد، با هیچ کشور بیگانه ای وارد مذاکره و انعقاد قرار داد در رابطه با واگذاری منابع زیر زمینی نگردد.
دراثر تصویب پیشنهاد مصدّق ازسوی مجلس در زمان دولت سهام السطان بیات ، وضعیت قانونی درایران بوجود آمد که بعدها ، احمد قوام ( قوام السلطنه) نخست وزیرکه برای پایان دادن به حضور ارتش سرخ دراستان آذربایجان به مسکو مسافرت کرد، توانست با استفاده ازآن « وضعیت قانونی »، استالین را متقاعد کند تا ارتش سرخ ، خاک ایران را ترک کند و بعنوان پادش نفت شمال را – در صورت توافق مجلس شورایملی – دریافت کند!!
۹ – دکتر مصدّق در مجلس دورۀ چهاردهم پرده از تمدید قرار داددارسی در دوران سلطنت رضا شاه برداشت و سید حسن تقی زاده وزیر مالیه در زمان تمدید قرار داد را ( سال ۱۳۱۲ ) شدیداً مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و گفت:
« تاریخ عالم نشان نمی دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ بلیون و ۱۲۸ هزار ریال ( به پول آن زمان ) ضرر زده باشد ، و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کرده باشد !!»
۱۰ – دکترمصدّق برای” حاکمیت ملّت ( حاکمیت مردم ) ” ارزش والائی قائل بود و در این رابطه بود که درامر آزادی انتخابات مجلس شورایملی و آزادی مطبوعات و برقراری حاکمیت قانون و در واقع اجرای قانون اساسی مشروطیت تأکید فراوان داشت و اتّفاقاً فکرایجاد تشکیل « جبهۀ ملّی ایران » در تحصّن دردرباردررابطه با اعتراض به انتخابات تقلّبی دور شانزدهم مجلس شورایملی ریخته شد.
۱۱ – دکتر مصدّق رهبرو پرچمدارنهضت ملّی شدن صنعت نفت بود، نهضتی که در کنار مبارزات استقلال طلبانۀ گاندی درهند، بزرگترین ضربه بر پیکر امپراطوری انگلیس در آن مقطع تاریخی وارد کرد. ( در بوجود آوردن آن نهضت امر ملّی شدن صنعت نفت ضروریست خاطر نشان کرد که افرادی همچون آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، دکتر مظفّر بقائی کرمانی، حسین مکّی، نقش بزرگی داشتنه اند – افرادی که بعد از قیام سی تیر ۱۳۳۱ به صفوف مخالفین مصدّق پیوستند و در سرنگونی دولت دکتر مصدّق همچنین بی تأثیر نبودند.)
۱۲ – دولت ملّی و قانونی دکتر مصدّق دراثر کودتائی که سازمانهای جاسوسی انگلیس و ایالات متّحده آمریکا با کمک نیروهای ارتجاعی و بخشی از ارتش شاهنشاهی ترتیب داده بودند سرنگون شد. همان کودتائی که رئیس جمهورسابق آمریکا،پرزیدنت کلینتون، بطورواضح و آشکار به شرکت دولت آمریکا درکودتا اشاره کرد وبیان داشت که کودتا بضرر دمکراسی در ایران وخاورمیانه بوده است وخانم اولبرایت وزیرامورخارجه اش از رویداد آن فاجعه افسوس خورد.
۱۳ – دکترمصدّق دراولین جلسۀ رسیدگی به « صلاحیت» در« محکمه نظامی » دولت کودتا محمّد رضا شاه پهلوی می گوید:
« دفاع من فقط دونظراست : اول آنکه ثابت کنم که با چه استدلالی یک عدّه از رجال وطن پرست را که سرمایۀ بزرگی برای مملکت خواهند شد به جای این که تشویق شوند گرفتارحبس و زجر کرده اند؛ دوّم این که با چه لطایف الحیل می خواهند نهضت ملّی ایران را که چند سال است مردم مملکت در راه آن رنج کشیده اند و به نتایج نیکویی رسیده اند از بین ببرند و باز وطن عزیز ما را دچار دخالت های نامشروع واغراض دول استعماری وعمّال آنها بکنند…» (۶)
◀ به بیان دیگردکتر مصدّق در جواب شاه در کتاب « مأموریت برای وطنم » در هنگامیکه مصدّق در زندان احمدآباد آخرین سالهای زندگیش را سپری می کرد و هرگونه دفاعی از او سلب شده بود، شاه عقدۀ سرسپردگی و بیگانه پرستی اش را به مصدّق نسبت می داد، گفت:
« چنانچه من به سیاست انگلیس سر سپرده بودم در طهران با دولت وثوق الدوله مبارزه نمی کردم و نسبت به قرار داد ۱۹ اوت ۱۹۱۹ وثوق الدوله که ایران را تحت الحمایه ی دولت انگلیس قرار داده بود در اروپا به جامعه ی ملل عرضحال شکایت نمی دادم.
در شیراز هم با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مخالفت نمی کردم و مثل سایر ولات و رجال تلگراف بالا بلندی به رئیس دولت و کابینۀ سیاه مخابره می نمودم و آمادگی خود را برای انجام هرگونه امر و دستور باستحضار او میرساندم و نیز مخالفتم در دولت مشیر الدوله که وزیر خارجه بودم با نامه ای که سفارت در خصوص مالکیت جزائر « ابو موسی » و « شیخ شعیب » در خلیج فارس برای مستوفی الممالک نخست وزیر فرستاده بود و نخست وزیر ذیل نامه نوشته بود « ضبط شود» و نامه بلاجواب مانده بود.
مخالفتم بسمت نمایندگی طهران درمجلس پنجم و روز نه آبان ماه ۱۳۰۴ با مادۀ واحده که ناقض قانون اساسی بود چونکه مجلس حق نداشت سلسله ی قاجار را از سلطنت خلع کند و این کار را می بایست مجلس مؤسسان می کرد،
مخالفتم درمجلس ششم با دولت مستوفی راجع به انتصاب وثوق الدوله درپست وزارت عدلیه ومحمد علی فروغی در پست وزارت جنگ، عدم موافقت با انتصاب خودم به نخست وزیری که اعلیحضرت شاه فقید می خواستند مرا ازمجلس خارج کنند و جزو رجال دسته دوم و در صورت امکان جزو دسته اول قرار دهند، دلایل واضح و روشنی است که من به سیاست انگلیس سر نسپرده بودم.
من نه فقط با سیاست انگلیس بلکه با هر دولتی که می خواست کاری برخلاف مصالح مردم بکند مخالفت کرده ام. من اوّل کسی بودم که در تبریز با مخالفت شدید قونسول شوروی قرارداد « ایران – اتحاد جماهیر شوروی » را در خصوص نسخ کاپیتولاسیون اجرا کردم.
من با پیشنهاد « کافتارادزه» راجع به امتیاز نفت شمال مخالفت نمودم و در همان مجلس قانون تحریم امیتاز را به تصویب رسانیدم.
من با تقاضای سادچیکف که می خواست شیلات بحر خزر کمکان درد ست عمال شوروی بماند تا بع قرار دادی در این باره تنظیم شود موافقت ننمودم و روزی که قرار داد به آخر رسید بهره برداری از شیلات ملٌی گردید.
من با پیشنهاد اصل چهار که موادی مخالف استقلال ایران در آن« درج شده بود موافقت ننمودم تا پیشنهاد را تصحیح کردند و بعد امضا نمودم .
همه میدانند که سلسلۀ پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چونکه تا سوم اسفند ۱۲۹۹ غیرازعدّه ای محدود کسی حتّی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند که تلگرافی از او بشیراز رسید، هرکس از دیگری سؤال میکرد و میپرسید این کی است، کجا بوده وحالا اینطور تلگراف میکند. بدیهی است شخصی که با وسایل غیر ملّی وارد کار شود نمیتواندازملّت انتظار پشتیبانی داشته باشد. بهمین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید وسپس اعلیحضرت محمّد رضا شاه هر کدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه میخواستند با یک عدّه وطنپرست مدارا کنند از انجام وظیفه درمقابل استثمار باز میماندند و چنانچه با این عدّه بسختی و خشونت عمل میکردند دیگر برای این سلسله حیثیّتی باقی نمیماند تا بتوانند بکار ادامه دهند.
این بود که هر کس ابراز احساساتی می کرد و یا انتقادی از اعمال شاه می نمود وصله ی عضویت حزب توده را به او می چسابانیدند و او را به اشدّ مجازات محکوم می کردند. تبعید و قتل مدرّس و فرّخی در زندان که نتوانستند آنان را متّهم به مرام کمونیستی بکنند یک دلیل بارز و مسلّمی است بر صدق این مقال و تا صفحات تاریخ باقی است خواهند گفت آنها را برای چه در زندان از بین بردند. ( ۷ )
◀ پیام دکتر مصدّق
پیام دکتر مصدّق رهبر نهضت ملّی ایران خطاب به مردم ایران و افکار عمومی جهان در روز ۲۸ آذر سال ۱۳۳۲ درآخرین روزها ی جلسۀ محاکمه در دادگاه نظامی برای ثبت در تاریخ اینست :
“…آری تنها گناه من وگناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملّی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم ترین امپراطوریهای جهان را ازاین مملکت برچیده ام و پنجه در پنجۀ مخوف ترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت ازدست رفتن خود و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همّت وارادۀ مردم آزادۀ این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردیدم. من طیّ این همه فشاروناملایمات ، این همه تهدید و تضییقات از علّت اساسی و اصلی گرفتاری خودم غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایۀ عبرت مردانی بشود که ممکن است درآتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعماربرآیند.
من میخواهم برای آخرین باردرزندگی خود مّلت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشت انگیز مطّلع سازم و مژده بدهم:
مصطفی را وعده داد الطاف حق
گربمیری تو نمیرد این ورق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملّت کوچک ترین ارزشی ندارد و ازآن چه برایم پیش آوردهاند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفۀ تاریخی خود راتا سرحدّ امکان انجام داده ام و من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقّتهایی که امروز گریبان همه را گرفته بثمر رسیده و خواهد رسید.
عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد ولی آن چه می ماند حیات و سرافرازی یک ملّت مظلوم و ستم دیده است. از مقدّمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشۀ زندان خواهم ماند و این صدا و حرارت را که همیشه درخیر مردم به کار برده ام خاموش خواهند کرد و دیگر جزدراین لحظه نمی توانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. بدینوسیله از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن و پیروجوان تودیع میکنم و تاًکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشتهاند از هیچ حادثهای نهراسند و نهضت مقدّس خود را ادامه دهند و یقین بدانند ، خدا یارو مدد کار آنها خواهد بود.”
دکتر محمّد مصدّق( ۸)
◀ توضیحات و مآخذ:
« چنانچه من به سیاست انگلیس سر سپرده بودم در طهران با دولت وثوق الدوله مبارزه نمی کردم و نسبت به قرار داد ۱۹ اوت ۱۹۱۹ وثوق الدوله که ایران را تحت الحمایه ی دولت انگلیس قرار داده بود در اروپا به جامعه ی ملل عرضحال شکایت نمی دادم.
در شیراز هم با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مخالفت نمی کردم و مثل سایر ولات و رجال تلگراف بالا بلندی به رئیس دولت و کابینۀ سیاه مخابره می نمودم و آمادگی خود را برای انجام هرگونه امر و دستور باستحضار او میرساندم و نیز مخالفتم در دولت مشیر الدوله که وزیر خارجه بودم با نامه ای که سفارت در خصوص مالکیت جزائر « ابو موسی » و « شیخ شعیب » در خلیج فارس برای مستوفی الممالک نخست وزیر فرستاده بود و نخست وزیر ذیل نامه نوشته بود « ضبط شود» و نامه بلاجواب مانده بود.
مخالفتم بسمت نمایندگی طهران درمجلس پنجم و روز نه آبان ماه ۱۳۰۴ با مادۀ واحده که ناقض قانون اساسی بود چونکه مجلس حق نداشت سلسله ی قاجار را از سلطنت خلع کند و این کار را می بایست مجلس مؤسسان می کرد،
◀ ایرج آرینپور مدیر کل ادارۀ امتیازات وزارت اطّلاعات و جهانگردی رژیم شاه می گوید :
مرحوم علم که فرصت را برای تخریب شخصیت رقبای مهمّ خویش به خصوص هویدا، اقبال، شریف امامی و سایر مقامات برجستۀ مملکتی مناسب میبیند بدون توجّه به پیآمدهای نامناسب چنین اقدامی از لحاظ مصالح مملکتی، پادشاه را کاملاً ترغیب میکند و قرار بر این میشود که امیر اسدلله علم وزیر دربار و ارتشبد نعمتالله نصیری رئیس سازمان اطّلاعات و امنیت کشور مشترکاً در این باره چارهای بیندیشند و نظر پادشاه را برآورده کنند. در آن هنگام مرحوم اسماعیل رائین مؤسسهای تأسیس کرده بود به نام «مؤسسه تحقیق رائین» که محلّ آن در کوچۀ شمالی دانشکده قدیم ادبیات و در نزدیکی مجلس شورای ملی و میدان بهارستان بود. رائین با سازمان امنیت رابطهای نزدیک داشت و از فرد آگاهی شنیده بودم که ماهانه حقوقی نیز به او پرداخت میشد.
کار اوّلیۀ رائین تهیّۀ گزارشها و اطّلاعاتی پیرامون امور شخصی و پنهانی و گاه سودجوئیهای شخصی روزنامهنگاران بود. به طوری که برای هر یک از روزنامهنگاران سرشناس و به خصوص مدیران و سردبیران و خبرنگاران معروف مطبوعات شرح حال جامعی تهیّه کرده بود که بسیاری از امور شخصی و سوابق ناشناخته و دارائیها و زد و بندهای پنهانی برخی از آنان را بر ملا میساخت. وی این بیوگرافیهای اختصاصی و خواندنی را به وزارت اطّلاعات وقت که امور مطبوعات و روزنامهنگاران را زیر نظر داشت فروخت و بهای آن از طریق بودجۀ محرمانۀ وزارتخانه که منحصراً در اختیار وزیر بود پرداخت شد. (آخرین رقم این بودجۀ محرمانه ۵ میلیون تومان در سال بود).
با تمهیدات ارتشبد نصیری و با آگاهی مرحوم علم، سازمان امنیت که در طول سالها خود اطّلاعات ویژهای درباره فراماسونری در ایران و فراماسونهای مشهور و نحوۀ عمل و ارتباطات و اقدامها و جلسات آنها گردآوری کرده بود، اطّلاعات مورد نیاز را در اختیار رائین گذاشت. او هم با استفاده از آن اطلاعات جلد سوم کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» را تدوین کرد که با پشتیبانی سازمان اطلاعات و امنیت کشور در چاپخانۀ داور پناه در تهران چاپ و منتشر شد و عنوان این که کتاب در ایتالیا چاپ شده ادعائی نادرست بود که صرفاً برای به اصطلاح رد گم کردن مطرح شده بود. البته عدّهای ـ بر طبق شایعاتی که برخیها رواج میدادند ـ تصوّرشان این بود که تشکیلات فراماسونری ایران تشکیلاتی مخفی و جاسوسی بود که به نفع بریتانیا کار میکرد، در حالی که چنین نبود.
منبع : سایت خواندنیها- ایرج آرینپور مدیر کلّ ادارۀ امتیازات وزارت اطلاعات و جهانگردی رژیم سلطنتی در مطلبی که در نشریۀ ره آورد چاپ امریکا با عنوان «یادداشتی بر یادداشتهای علم جلد سوم فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چرا و چگونه به چاپ رسید »
◀ در ساعت ۱۸/۳۰ مورّخۀ ۲۸ فروردین سال ۱۳۴۸ در دفتر تحقیق اسماعیل رائین نویسندۀ کتاب های فراماسونری، آقایان دژکام مشاور وزارت دارائی، ابراهیم هاشمی کاندید حزب مردم (حزب علم) در انتخابات گذشتۀ مجلس شورای ملی و عضو وزارت آموزش و پرورش، ریاحی خبرنگار اقتصادی روزنامه کیهان و دو نفر دیگر حضور داشتند. ابتدا رائین به مهندس شریف امامی و آقای هویدا حمله کرد و گفت: من در بازجویی که در سازمان امنیت از من کردند گفتم افراد پیر و نترس که تکلیفشان معلوم است ولی چرا افراد جوان مانند دکتر مفیدی استاد دانشگاه و مهندس ناصر بهبودی اخیراً عضو فراماسونری شده اند و اضافه نمود: آقای هویدا از آن می ترسد که من جلد چهارم را منتشر سازم که در آن صورت جلسه پلیس فدرال را دربارۀ کار قاچاق او چاپ کند. سپس اظهار داشت: اعلیحضرت جلد چهارم را ملاحظه فرموده اند که مبادا این کتاب را چاپ کنم زیرا با چاپ آن آبروی رجال کاملاً خواهد ریخت. این کتاب با عکس های مربوطه کاملاً آمادۀ چاپ بود ولی چاپ نشد و تحویل آقای علم گردید و رائین فقط مسوّده ای از آن دارد …
(سند ساواک- ۱۳۴۸/۱/۳۱)
◀ سند مورخ ۱۰/۴/۱۳۴۸ ساواک، واکنش شریف امامی را در قبال این حادثه چنین شرح میدهد:
[شروع نقل قول]آقای [علی] آبتین رئیس بازرسی مجلس سنا روز ۸/۴/۴۸ در یک مذاکرۀ خصوصی اظهار داشت [:] اوایل هفته قبل آقای مهندس شریف امامی رئیس مجلس سنا به آقای فخرالدین وفا رئیس مجلس مأموریت داده است به طور خیلی محرمانه یک نسخه از جلد چهارم کتاب فراماسونری را تهیه و به نامبرده تحویل دهد و آقای وفا کتاب مزبور را در اسرع وقت تهیّه و در اختیار آقای شریف امامی گذارده است [.] آقای شریف امامی در حالی که از انتشار کتاب مزبور سخت ناراحت بود به وفا گفته است که ناشر این کتاب به پشتیبانی و حمایت ساواک مبادرت به چاپ و توزیع آن نموده و روز سهشنبه که شرفیاب خواهم شد این موضوع را به عرض شاهنشاه خواهم رساند.
(آقای شریف امامی ساعت ۱۱۳۰ روزهای سهشنبه هر هفته وقت شرفیابی دارد) ضمناً روز موعد کتاب مربوطه را در کارتن کارهای شرفعرضی با خود به دربار برده است [.] بعداً آقای آبتین اضافه نمود [:] معمولاً آقای شریف امامی بعد از هر شرفیابی به خانۀ خود به شمیران میرود [،] ولی روز سهشنبه هفتۀ قبل بعد از شرفیابی تلفنی با مجلس تماس حاصل و اطلاع داده است به مجلس خواهد آمد [.] لحظهای بعد آقای شریف امامی از اتومبیل خود پیاده با حالتی پریشان و ناراحت و بسیار عصبانی به طرف اطاق کار خود رفته و با شخص ناشناسی تلفنی تماس [گرفته] و به مخاطب با صدای بلندی که بیشباهت به فریاد نبوده است اظهار میدارد [:] مطالب کتاب را به عرض رساندم و حتّی اظهار داشتم که بدون اجازۀ ساواک چطور ممکن است چنین کتابی طبع و انتشار یابد ولی در مقابل عرایض خود پاسخی دریافت نداشتم و به عرایض دیگر پرداختم و دستور گرفتم.
ناطق [آبتین] سپس اظهار عقیده نمود که آقای شریف امامی در حال حاضر مسئول و گرداننده فراماسیون در ایران میباشد [.] سپس نقل قول از اظهارات آقای عدلالملک دادگر [،] که از رجال سیاسی قدیمی ایران و چندین دوره سناتور و ریاست مجلس شورای ملّی را عهدهدار بوده [،] گفت [:] کلیۀ افرادی که نامشان در کتاب فراماسونری برده شده در ظرف پنج سال آینده از رأس امور مهم برکنار خواهند شد [.] ناطق بعد اشاره به اظهارات آقای مشایخ منشی مخصوص آقای شریف امامی [،] که اصولاً کارهای سرّی و محرمانۀ وی را انجام میدهد [،] نموده و گفت [:] نامبرده در یک صحبت خصوصی به مشارالیه گفته است [:] من هنگامی وارد جمعیت فراماسونری شدهام که تصمیم بر آن است این قبیل اشخاص را از رأس امور مهم و حسّاس برکنار نمایند [،] و بعداً ادامه داده است [:] آقای شریف امامی این روزها به خاطر کتاب رائین بسیار ناراحت و عصبانی میباشد و حتّی پیش شاهنشاه آریامهر از این موضوع شکایت نموده ولی مثمر ثمر واقع نگردیده است و متصور است خود دستگاه با انتشار این کتاب میخواسته آبروی ما را ببرد و ما غافل بودهایم که به خاطر ۷ الی ۸ هزارتومان خود را در تله انداخته و از ما هتک آبرو شده است… [پایان نقل قول]
◀ سند زیر غوغای پس از انتشار کتاب و فشار ماسون ها بر رائین را چنین منعکس می کند:
تاریخ: ۷/۵/۱۳۴۸
به: تیمسار مدیریت کل اداره هشتم
از: دایره دوم عملیات شوروی ۸۱۳/ج
موضوع: ملاقات با منبع ۱۴۹۸
محترما به استحضار می رساند:
ضمن ملاقاتی که در تاریخ ۷/۵/۴۸ با منبع ۱۴۹۸ در محلّ کارش به عمل آمد نامبرده اظهار داشت: در ملاقاتی که با مورخ الدوله سپهر نموده نامبرده از طرف جامعۀ فراماسیون ها به منبع پیغام داده که فراماسیون ها حاضرند مبلغ دویست هزار تومان به منبع بدهند تا منبع جلد چهارم کتاب خود را به چاپ نرساند یا اینکه اگر خواست به چاپ برساند نباید اسمی از جناب آقای هویدا نخست وزیر ایران درآن باشد ولی ذکر نام شریف امامی مانعی ندارد و چون منبع در این زمینه قصد شانتاژ نداشته از قبول این وجه خودداری نموده است که متعاقب آن به منبع اعلام داشته اند پس در این صورت شما بهتر است کشور ایران را ترک نموده و مقیم آرژانتین شوید. منبع اظهار داشته اگر قرار باشد از ایران بروم به کشورهای اروپایی مسافرت خواهم نمود. ضمناً منبع درنظر دارد در این مورد با تیمسار مدیریت کل تماس گرفته و مراتب را به استحضار برساند.
مدیرکل هشتم ساواک (ضد جاسوسی) درحاشیۀ گزارش فوق نوشته:
فوراً وقت بدهید که منبع درخارج از اداره با اینجانب ملاقات نماید تا بعداً جریان گزارش آن به عرض برسد. ۹/۵/۱۳۴۸
پی نوشت بعدی چنین است:
قرار شد منبع ساعت ۰۰/۱۷ دوشنبه مورخه ۱۱/۵/۴۸ با تیمسار مدیریت کل ملاقات نماید.
سند دیگر نشان می دهد که پس از انتشار کتاب، ساواک به شایعه سازی برای نفی پیوند رائین با این سازمان دست می زند:
چند گزارش دراین هفته داریم که ساواک مانع مسافرت او به لهستان شده است.
حقیقت امر این است که نه دفتر تحقیق، او متعلق به ساواک است و نه اینکه ساواک مانع مسافرت او شده، بنابراین شایعات چندان پایه و اساسی ندارد.
نصیری جمله «ساواک» مانع مسافرت او به لهستان شده است» را مشخص کرده و در حاشیۀ آن نوشته است:«این شایعه را به وسیلۀ منابع بیشتر منتشر نمائید.»
جمال صفری
* (1) – منابع و پی نوشت ها مقاله ناصر تکمیل همایون :
I- – خاطرات و تألمات مصدق – ص ۶۲
II- همان
III- آدمیت ، فریدون ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، جلد دوم . مجلس اول و بحران آزادی ( تهران ، انتشارات روشنگران ، بی تا – ص ۲۳۴
IV – مستوفی ، عبدالله « شرح زندگانی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» – تهران، زوار۱۳۴۵ – جلد دوم ، ص ۲۴۹
V- آدمیت ، فریدون ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، جلد دوم – ص ۱۷۷
VI – همان – ص ۸ – ۱۰۷
VII – همان – ص ۱۴۲
VIII- همان – ص ۱۴۸
– IX خاطرات و تألمات مصدق ، ص ۶۲
X – به نقل از : « آیا مصدق فراموسون بود؟ » ص ۴۷، برای بیشتر علاوه بر « خاطرات و تألمات مصدق » تقریرات مصدق در زندان ، یادداشت شده توسط مرحوم جلیل بزرگهمر به کوشش ایرج افشار ، تهران ، انتشارات فرهنگ ایران زمین ، خرداد ۱۳۵۹ .
XII – دکتر مصدق از دو نفر که دائماً به شاه ناسزا می گفتند بی انکه نام آنها را بنویسد یاد می کند و در پاورقی می افزاید « روزی که برای اجازه مسافرت اروپا به باغ شاه رفتم همین دو نفر را در جلوی چادر قهرمان نیر السطان فراشباشی ایستاده، با ارشدالدوله فرماندۀ ایرانی نبردهای نظامی محمد علی شاه که نشسته بود نجوا می کردند» – خاطرات و تألمات دکتر مصدق ، ص ۶۳
XIII – همانجا
XIV – برای آگاهی بیشتر باستانی راد، دکتر حسن« بهارستان در تاریخ» – تهران ، کتابخانه موزه و مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۰ – ص ۶۰ – ۲۵۳
XV – خاطرات و تألمات مصدق ، ص ۶۴ ۶۳
* ( ۲ ) منابع و پی نوشت ها مقاله خلیل موحد بنام « مصدق و نهاد مدنی»
۱-آدمیت، فریدون: فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۴۰، ص ۲۴۱. ، ۲-همان، ص ۲۴۳. ، ۳-راستگو، عبدالله: فریاد خلق، یادی از مصدق، تهران، چاپ مردم، نشر تاریخ، بی تا، ص ۱۳. ، ۴-فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، ص ۲۲۱. ، ۵-روزنامه فرمان، ش ۲۸۲، سال ۱۳۴۰ و روزنامه آژنگ، ش ۱۱۱، سال ۱۳۴۰ به نقل از فریاد خلق، ص ۱۴ و اسماعیلی بهمن: زندگی نامه مصدق السلطنه: بی جا، بی نا، بی تا. ص ۸۲. ، ۶-رایین، اسماعیل: فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، نشر رایین، جلد اول، چاپ سوم (چاپ اول نشر رایین)، ۱۳۷۸، صص ۶۴۰ ـ ۶۴۲. ، ۷-همان، صص ۶۳۲، ۶۳۴، ۶۳۹ و ۶۵۴. ، ۸-فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، صص ۲۰۰ـ ۲۰۱ ، ۹-حائری، عبدالهادی، تاریح جنبش ها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸، صص ۱۳ ـ ۱۴ و ۲۹ ـ ۳۷ و ۴۹ ـ ۵۰
۱۰-محیط طباطبایی، محمد: مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تهران، انتشارات علمی، صص ( ز ـ ط) به نقل از فراستخواه، مقصود: سرآغاز نواندیشی معاصر، دینی و غیردینی، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ص۵۲. ،۱۱-کتیرایی، محمود: فراماسونری در ایران از آغاز تا تشکیل لژ ایران، تهران، انتشارات اقبال، چاپ دوم، ۱۳۵۵، ص ۹۵ به نقل از ماهنامه توقیف شده ایران فردا، ش ۵۳، اردیبهشت ۷۸، ص ۸۹. ، ۱۲-همان. ، ۱۳-محیط طباطبایی، محمد: تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران (؟)، انتشارات بعثت، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص ۱۴۳. ،۱۴-ترکمان، محمد؛ نامه های دکتر مصدق، تهران، انتشارات هزاران، جلد اول، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۳۵۱. ، ۱۵-فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، جلد سوم، چاپ دوم، ۱۳۵۷، صص ۶۱ ـ ۶۳. ،۱۶-همان، صص ۱۴۴ ـ ۱۴۵ و استاد فراماسونری در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، جلد دوم، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۶۸. ،۱۷-استاد فراماسونری در ایران، جلد دوم، صص ۲۵۴ ـ ۲۵۵ ،۱۸-فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۱، ص ۴۵۲، رایین نام دهخدا و سایر کادرهای مدرسه علوم سیاسی را از نوشته خان ملک ساسانی در شماره ۵ مجله این هفته گرفته است. در آن نوشته همه رؤسا و معلمان مدرسه علوم سیاسی، فراماسون معرفی شده اند. ،۱۹-رائین، اسماعیل؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات رایین، جلد دوم، چاپ سوم (چاپ لول نشر رایین) ۱۳۷۸، صص ۱۷۰، ۱۷۳ و ۲۵۱ و ج ۳، ص ۵۹۶. ،۲۰-همان. ج ۲، صص ۲۲۵ و ۲۶۳. ،۲۱-همان. ج ۱، صص ۳۵۹ ـ ۴۲۲ ،۲۲-سرآغاز نواندیشی معاصر، دینی و غیردینی، صص ۱۵۶ ـ ۱۵۸. ،۲۳-فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۱ صص ۲۱ و ۲۲. ،۲۴-همان، ص ۲۲ ،۲۵-همان، ص ۱۲۳و ج ۳، ص ۱۴۹. ،۲۶-همان، ج ۳، ص ۱۲۹ ،۲۷-اسناد فراماسونری در ایران، جلد دوم، صص ۳۵۱ ـ ۴۵۰؛ حدادی، نصرالله. روزنامه شرق، ۲۸/۷/۸۴؛ میلانی، عباس: معمای هویدا، تهران، نشر اختران، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، صص ۱۳۷ ـ ۱۳۹. ،۲۸-ر. ک: به مقدمه حسن حاج سید جوادی و سیما رایین بر چاپ جدید (چاپ سوم ۱۳۷۸) کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران. ،۲۹-ن. ک: فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، صص ۲۶۸ ـ ۲۷۴ و فراموشخانه و فراماسونری در ایران ج ۲، صص ۲۸۳ ـ ۲۸۷ ،۳۰-زندگی نامه مصدق السلطنه، صص ۸۱ ـ ۹۰ ،۳۱-صادقی تهرانی، محمد: نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی، ۱۹۲۰ عراق و نقش علمای مجاهدین اسلام، قم، انشارات دارالفکر؛ نوبت چاپ (؟)، بی تا. صص ۱۲۲ ـ ۱۲۵ و روزنامه کیهان، ۲۸/۶/.۱۳۵۸ در فهرستی که رایین از نام اعضای لژ ابن سینا ارائه کرده، نام خواجه نوری وجود دارد. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد ۳، ص ۳۹۶ ـ ۴۰۲ ،۳۲- فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۳، ص ۳۹۶. ،۳۳-خواجه نوری به اتفاق سناتور سرلشگر ایرج مطبوعی و پرفسور جمشید اعلم، پزشک مخصوص شاه، در مهر ۱۳۵۸ به حکم دادگاه انقلاب اعدام شدند. روزنامه کیهان، ۲/۷/۵۸. ،۳۴-آیت، حسن: درس هایی از تاریخ سیاسی ایران، تهران، ناشر، حزب جمهوری اسلامی، نوبت چاپ (؟)،۱۳۶۳، صص ۱۷۶ ـ ۱۷۷. ،۳۵-ایران فردا، ش ۵۳، اردی بهشت ۷۸، ص ۹۰. ،۳۶-طبری، احسان: کژراهه، خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص ۱۶۹. طبری در صفحات دیگری از این کتاب نیز درباره مصدق اظهار نظر کرده و از موضعی کاملاً جانبدارانه نسبت به آیت الله کاشانی، مصدق را به نقد کشیده است، گرچه در مجموع درباره مصدق، بیانی آشفته و ناهمگون دارد. ن. ک: صص ۱۴۸ ـ ۱۷۸. ،۳۷-طبری، احسان: نوشته های فلسفی اجتماعی، ۱۳۵۹، ص ۵۵۱ به نقل از برهان، عبدالله: بیراهه، پاسخ به (کژراهه)ی احسان طبری، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، ۱۳۶۸، ص ۲۱۹. ،۳۸-نورالدین کیانوری خاطرات، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص ۵۵۵ ،۳۹-بیراهه، پاسخ به (کژراهه)ی احسان طبری، ص ۱۹۵. ،۴۰- فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، صص ۲۱۰ ـ ۲۲۲ ،۴۱-الگار، حامد: نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه دکترابوالقاسم سری، انتشارات طوس، ۱۳۵۹، ص ۲۶۲، به نقل از ایران فردا، ش ۵۳، اردیبهشت ۷۸ ص ۷۹. ،۴۲-فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، صص ۲۲۷ ـ ۲۴۴ در این صفحات نام اعضای کلان و خرد جامع آدمیت، همراه با شرح حالی از رهبران آن انجمن آمده است. ،۴۳-بیراهه، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷ به نقل از ترکمان، محمد، اسناد سخن می گویند ـ آیا مصدق فراماسون بود؟ تهران، انتشارات ابوذر، مرکز پخش مؤسسه خدمات فرهنگی رسا. بی تا. گفتنی است در صورت اسامی رهبران و اعضای جامع آدمیت که در کتاب فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ذکر شده، نام تقی زاده وجود ندارد. ،۴۴-فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، ص ۲۴۴ و فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج۱، ص ۶۷۸ .