پاسخی به اظهار لطف آقای خرازی
پرونده ویژه نشریه آسمان در شماره ۲۱ (۷ / ۵ / ۹۱) به نقد سیاست خارجی در گفتگو با آقای سید محمد صادق خرازی اختصاص یافته بود. با توجه به ذهنیتی که از دیدگاههای ایشان داشتم، احتمال میدادم که گفتگو برای خوانندگان نشریه خواندنی باشد. هرچند مطمئن بودم که فضای عمومی رسانهها به گونهای نیست که ایشان یا هر کس دیگری بتواند هر چه را که در این زمینه در ذهن دارد بیان کند.
از سوی دیگر با توجه به وضعیت جسمی و بیماری آقای خرازی جالب بود که همچنان احساس مسئولیت نموده و درباره یکی از مهمترین وجوه سیاسی کشور اظهارات انتقادی بیان کند. با وجود این، فرصت نشده بود که آن را بخوانم و مجله را روی میز گذاشته بودم تا در اولین فرصت آن را مطالعه کنم. تا اینکه یکشنبه شب پس از افطار به دیدار دوستی که تازه به مرخصی آمده بود رفتم که او در میان صحبتهایش به بخشی از صحبتهای آقای خرازی در این گفتگو اشاره کرد و تعجب کرده بود که چرا حمله تندی را متوجه بنده کرده است و از این که من از آن اظهار بیاطلاعی کردم تعجب کرد. در نتیجه مجبور شدم که متن را زودتر مرور کنم. واقعیت این است که از خواندن آنچه که در تعریض به بنده گفته بودند تعجب کردم. نه به واسطه این که مطلبی را علیه بنده گفتهاند، بلکه به خاطر دور بودن آن از حداقل منطق. به نحوی که گمان میرفت سایر بخشهای گفتگو هم کمابیش دچار همین مشکل باشند. پیش از آن که تصمیم به پاسخ بگیرم، با یکی از دوستان مشترک که به نحوی دستاندرکار نشریه آسمان هم هستند تماس گرفتم که نظرش را درباره پاسخگوییام جویا شود. معتقد بودم که اگر این مطلب در نشریه دیگری بود، به آن نمیپرداختم. ولی وقتی که در نشریه ای منتشر میشود که یکی از نویسندگان ثابت آن هستم، مسکوت گذاشتن به منزله پذیرش متن است. به علاوه در شأن آقای خرازی نیست که نسبت به گفتههایشان بیتفاوت باشیم و باید احترام ایشان را از این حیث رعایت کرد. آن دوست مشترک هم از متن مذکور اظهار تعجب کردند و برداشت خودشان این بود که چون در طول گفتگو، انتقادهای زیادی به برخی از دستاندرکاران سیاست خارجی در سالهای اخیر شده بود، خواستهاند با اظهار این جملات نوعی توازن برقرار کنند! البته من نمیانم که آیا آقای خرازی چنین هدفی داشتهاند یا خیر، ولی اگر چنین باشد، گویی دیگران باید کیسه بوکس برخی از دوستان باشند تا مبادا اتهامی متوجه گرایشهای آنان شود! از این رو تصمیم گرفتم که با طرح آنچه که به طور ضمنی علیه بنده نوشتهاند، به نقد ریشهای از این نوع نوشتهها بپردازم. ایشان در برابر این پرسش که «مهمترین چالشهایی که ما در دوره اصلاحات در سیاست خارجی با آن مواجه بودیم چه بود؟» پاسخ کوتاهی دادهاند که بخشی از آن چنین است: «به زعم من بزرگترین ضربات را دستگاه سیاست خارجی از تندروی خودیها خورد. برخی مواضع و رفتارهای هنجارشکنانه عدهای، محدودیتهای جدی برای متولیان سیاست خارجی به وجود آورد. برخی و عدهای که از سیاستمداران چپ کور بیمنطق بودند با یک گردش یک شبه به سیاستمداران روشنفکر اصلاحطلبنمایی تبدیل شدند که مشکل همه مسائل را در خودارعابی و وادادگی محض جستوجو میکنند؛ روزگاری کوس چپزدنهایشان چنان هزینههایی را بر ملت و مملکت تحمیل میکرد و روزگاری کوس وادادگیشان چوب حراج بر دار و ندار این ملت زده است. در سیاست خارجی نه آن چپزدنها و چپکاریها کارساز است و نه آن دلبستگیها و وابستگیها. اقدامات خارج از ضوابط برخی از اصلاحطلبان مثل مذاکرات با برخی از گروگانهای سفارت آمریکا که خودشان عاملش بودند، در برقراری روابط با آمریکا مانع ایجاد کرد. این دسته از اصلاحطلبان با استحاله تدریجی افکار تند خودشان به قیمت نادیده انگاشتن تمام توان و ظرفیت ملی، به قدری دردسرساز شدند که از حد تحمل گذر کرد. یکی از دغدغههای عمده مسوولان کنترل غضنفرهای اصلاحطلبخواندهای بود که بی دلیل مرعوب هیمنه قدرت غرب شدند…».
امیدوارم که آقای خرازی از پاسخی که در ادامه خواهد آمد دلگیر نشوند. در هر حال وقتی که چنین بیمحابا و به دور از حداقلی از منطق و با عصبانیت، کلمات را به کار میبرند، باید انتظار پاسخ هم داشته باشند. هرچند بنده سعی کردهام که ادبیات متن و برخی از موضوعات را بدان حد تلطیف کنم که رعایت حال جسمی ایشان هم شده باشد.
۱ـ هر متنی باید مشخص باشد که از زاویه تحلیلی است یا سیاسی. هدف متن تحلیلی افزایش آگاهی است. برای مثال این که منافع ملی چیست، چگونه تأمین میشود و چرا فلان اقدام مشخص در جهت یا خلاف جهت منافع ملی بوده است، پرسشهایی است که در یک متن تحلیلی به آنها پاسخ داده میشود. ادبیات آن به دور از کلمات تحقیرکننده یا شعاری است و گزارههای آن از ویژگیهای منطقی برخوردارند. ذهن و شعور مخاطب را هدف قرار می دهد. اگرنام نویسنده متن، عوض یا حتی حذف شود، تأثیر چندانی بر اثرگذاری آن ندارد، زیرا اعتبار منطقی گزارههای متن همچنان وجود دارد. در مقابل، یک متن وقتی سیاسی است که هدف آن آگاهی بخشی نیست، بلکه بسیج نیروها و تخریب رقیب یا دشمن و تقدیس و تکریم جبهه خودی است. گزارههای آن از جنس قدرت است. نام گوینده یا نویسنده آن را نمیتوان حذف کرد، زیرا اگر چنین شود، متن فاقد اثرگذاری خواهد شد. هرکدام از این دو نوع متن کاربرد و اثرگذاری خاص خود را دارد و پاسخگویی به آنها نیز با یکدیگر فرق دارد. هر فردی بر حسب این که خود را در چه موقعیتی تعریف کند، میتواند یکی از این دو نوع متن را بنویسد. برای نمونه بنده اگر خود را در مقام تحلیلگر تعریف کنم، باید یک متن تحلیلی با تمام ویژگیهای آن بنویسم و اگر در مقام کنشگر سیاسی تعریف کنم، میتوانم متن سیاسی بنویسم. ولی در یک متن واحد نمیتوان هر دو نقش را ایفا کرد، زیرا در این صورت نتایج منفی هر دو شیوه بر متن بار میشود، بدون آن که نتایج مثبتی از آن به دست آید.
متن(کل گفتگوی ایشان) آقای خرازی از این حیث دچار اشکال جدی است که مرز میان گفتمان تحلیلی و گفتمان سیاسی را از میان برده است و نتایج احتمالی تحلیلی آن را در پرتو نگاه سیاسی زایل کرده است. بنده برای اطلاع بیشتر از پیشینه آقای خرازی به سایت شخصی ایشان مراجعه کردم. هیچ سابقهای در کنشگری سیاسی نیافتم یا اگر هم بوده ایشان ننوشتهاند. ولی تا دلتان بخواهد مدیریت موسسات پژوهشی و مدارک واقعی یا افتخاری دانشگاهی و امثال آن را میتوان دید. اما نمیدانم چرا انعکاسی از آن پیشینه در متن مذکور دیده نمیشود و به جای آن جملاتی را به کار بردهاند که سیاستمداران ناآشنا با موضوع و بیگانه با تحلیل هم میتوانستند چنین جملاتی را در کنار هم ردیف کنند. این نوع کلمات فاقد ارزش، متن را شبیه به بیانههای بی محتوای گروههای سیاسی کرده است.
۲ـ این که آقای خرازی چنین عقیدهای در باره تصرف سفارت یا مناظره با باری روزن دارند مسألهای نیست. ولی چه خوب بود که طی سه دهه گذشته، حداقل یک مقاله تحلیلی در توضیح این عقیده خود مینوشتند و جامعه را نسبت به آن آگاه میکردند، نه آن که پس از سه دهه یک باره با این کلمات به استقبال موضوع بروند. ایشان که جزو سیاستمداران چپ کور و بیمنطق نبودند و هیچگاه هم خودارعابی و وادادگی محض را تجربه نکرده و دچار استحاله هم نشدهاند، چرا در این باره تاکنون سکوت کردهاند؟ حداقل درباره اثرات سوء مذاکرات(!!) بنده با گروگان آمریکایی که خودمان عاملش بودیم میتوانستند حضوری توضیح دهند. این اندازه از حق را به عنوان یک هموطن از یکدیگر داریم که اگر اشکالی در یکدیگر دیدیم، برادرانه متذکر شویم. به علاوه اگر این اقدام بنده خسارات فراوانی وارد کرده است، پس چرا بنده را برای مناظره با آقای جواد لاریجانی درباره موضوع روابط با آمریکا به آن جلسه وزارت خارجه دعوت(بهار ۱۳۷۹) و دهها نفر از اساتید دانشگاه و کارشناسان مهم وزارت خارجه را برای شنیدن آن دعوت کردید؟ گمان نمیکنم که شما همموضع آقای جواد لاریجانی بودید و قصد نقد دیدگاههای من را داشتید. به احتمال فراوان قضیه معکوس بود، حداقل برداشت من از برخوردهای شما چنین بود، بویژه این که یک بار آقای خرازی هنگامی که سفیر ایران در فرانسه بودند یکی از دوستانی که به دلیلی به پاریس رفته بودند را به سفارت دعوت میکنند، او از جمله دوستانی است که در مناظره با باری روزن همراه بنده بود، در آن دیدار آقای خرازی درباره آن مناظره تحلیل مفصلی ارائه کرده و آن را اقدامی بسیار خوب و در جهت منافع کشور معرفی میکند و هیچگاه هم ادعا نمیکنند که این اقدام مانع برنامه ایشان برای ایجاد رابطه با آمریکا شده است، و معلوم نیست که در این فاصله چه اتفاقاتی رخ داده که ایشان به برداشت جدیدی رسیدهاند؟ اگر ایشان این ادعا را رد کردند بنده اسامی آن دوست و افراد دیگری که در آن جلسه بودهاند را تقدیم خواهم کرد.
۳ـ آشنایی آقای خرازی با مسایل سیاست خارجی این انتظار را ایجاد میکند که در استفاده از کلمات دقت لازم را به کار ببرند. این که نوشتهاند مذاکره با برخی از گروگانهای سفارت آمریکا، اصلاً کلمه درستی نیست. در اینجا مذاکره معنایی ندارد. مناظره بود. شما در همان گفتگوی خود کلمه مذاکره را تعریف کردهاید و اصولاً میان دو شهروند عادی مذاکره چه معنایی دارد؟ به علاوه شما میتوانید به متن سخنرانی بنده در آن مناظره مراجعه کنید تا میزان استحاله تدریجی، خودارعابی و وادادگی مرا دریابید. فرق من با برخی افراد در این است که ۹۹ درصد حرفهای بنده همینها است که مینویسم و میگویم و عمل میکنم. یاد گرفتهام که اینطور سخن بگویم در حالی که بسیاری از دیگران در خلوت به گونهای سخن میگویند که اگر با جلوت آنان در تعارض نباشد، حداقل یکی نیست.
نکته دیگر این که آقای خرازی نوشتهاند انتساب «اقدامات خارج از ضوابط» به رفتار بنده است. خدا را شکر که دیگران این اقدام بنده را مثل ایشان خارج از ضوابط ندانستند والا در پروندههای خود باید پاسخگوی آنها هم میشدم. آقای خرازی! کدام ضابطه؟ خوب است بفرمایید یک فرد عادی که نه به استخدام دولت است و نه از آن ارتزاق میکند، بر اساس کدام ضابطه باید رفتار کند؟ نکند در همه موارد تا این حد غیرمنطقی و بیحساب از کلمات استفاده شده است؟ اگر شما فقط بفرمایید که بنده کدام ضابطه را در نظر نگرفتهام، همه ادعاهایتان را میپذیرم. نکند باید از دوستان وزارت خارجه کسب اجازه میکردم؟ همین که شما برای رفتار یک شهروند این چنین تعیین تکلیف میکنید، نشان دهنده خیلی از مسایل است.
۴ـ درباره نظر شما نسبت به تصرف سفارت آمریکا در ادامه خواهم نوشت، ولی درباره مناظره با باری روزن عرض کنم که هدف من از آن مناظره، نه برقراری رابطه با آمریکا بود نه به هم زدن این رابطه. هدف خود را در همان زمان به وضوح شرح دادم. میخواستم نشان دهم که موضوع تصرف سفارت، مربوط به زمان خود و در واکنش به سیاستهای آن زمان بوده و امروز میتوان به گونه دیگری رفتار کرد. ولی مسأله اصلی من این است که در آن زمان همه فکر میکردند که این کار با هدف تسهیل روابط انجام شده است و این برای اولین بار است که میشنوم این اقدام در برقراری روابط مانع ایجاد کرده است! این هم از عجایب روزگار است. خوب بود حداقل برای بنده یا دیگران میگفتید چگونه مانع این کار شده است؟
ولی اجازه دهید به یک نکته ظریف اشاره کنم. اگر در آن زمان در ایران ارادهای مبتنی بر آگاهی و تأمین منافع ملی برای ایجاد و بهبود رابطه با آمریکا وجود میداشت، به طور قطع و یقین میتوانست از این اقدام که نوعی تلطیف فضای فرهنگی و روانی بود، برای تحقق این هدف استفاده کند. ولی اگر ایجاد رابطه با آمریکا از طریقهای خاص و با کارهایی که شما بهتر از هر کسی میدانید، چگونه است و این که یواشکی کارهایی شود و هیچ کس حرفی نزند و کاری نکند، در این صورت روشن است که سرنوشت آن همین است که شد. خاک بر سر (ببخشید که این کلمه را به کار میبرم) سیاستی که بخواهد روابط با آمریکا را تنظیم کند ولی یک اقدام تا این حد عادی و حتی مکمل آن، مانع تحقق آن سیاست شود. اتفاقاً همین نگاه و سیاست بوده که تا کنون مشکلی را در این زمینه حل نکرده است، و اکنون بجای پرداختن به نقد خود به دیگران حمله میکند!
۵ـ و اما درباره نظر شما درباره اصل تصرف سفارت آمریکا، من در بخش بعدی اشکال مهم این اقدام را شرح خواهد داد، ولی پیش از آن فرض میکنیم که آن اقدام که به قول شما چپزدن و غیرکارساز و مخالف منافع کشور بود. (چنان که از متن شما استنباط میشود) در این صورت متن شما یا دچار تناقض خواهد شد یا دچار بیصداقتی. چرا؟ اعتراضی که برخی افراد به تصرف سفارت آمریکا دارند، درباره اصل اقدام نیست. این اقدام میتوانست از چند ساعت یا حداکثر تا چند روز انجام شود و پایان پذیرد. مشکلی که مطرح میکنند، تداوم ۴۴۴ روزه آن است. شما در متن و گفتگوی خود بارها و بارها با کلمات احترامآمیز از سیاست و درایت امام خمینی و مقام رهبری یاد و تجلیل کردهاید، ولی هیچگاه به خود زحمت نمیدهید که بپرسید، این امام اگر مخالف آن اقدام بود، فقط با یک پیام کوتاه میتوانست کاری کند که همه دانشجویان به سرعت از آنجا خارج شوند، نه آن که آن را انقلاب دوم بنامد و بارها و بارها از آن تعریف کند. نه تنها ایشان، بلکه اصلیترین مقامات بعدی کشور نیز همواره از آن اقدام دفاع کردهاند، پس چطور میشود که شما این افراد را کماکان در قله فهم و دانش سیاسی بنشانید، و در عین حال به آن اقدام حمله کنید؟ این چیزی نیست جز، تناقض یا بیصداقتی؟ اگر متوجه موضوع نباشیم، تناقض در تحلیل است و اگر متوجه باشیم، و به هر دلیل نخواهیم یا نتوانیم از رهبران انتقاد کنیم، و حمله خود را متوجه کسانی کنیم که فعلاً دستشان کوتاه و خرما بر نخیل است، بیصداقتی خواهد بود. اگر شما آن تمجیدها را از امام و رهبری نمیکردید، باز هم میفهمیدیم که براساس محذورات چیزهایی را نگفتهاید، ولی وقتی آنها را بیان میکنید، چارهای جز اینکه آن را تناقض یا بیصداقتی بدانیم نداریم.
اجازه دهید خیلی روشن مسئولیت اینگونه رفتارها را در شکلگیری وضعیت ناهنجار کشور با صراحت و روشنی بیان کنم. این فرصتی است که برای بیان این عقیدهام پیش آمده است. اگر خاطرات مقامات ایرانی و یا حتی آمریکایی را درباره پیش از انقلاب خوانده باشید، این نکته مکرر دیده میشود که بسیاری از سیاستمداران ایرانی سخنان متفاوتی را در خلوت و جلوت میزنند. برای نمونه در جلساتی که شاه حضور دارد یا در رادیو و تلویزیون یا در مصاحبهها، سخنان اغراقآمیزی درباره درستی سیاستهای رسمی اظهار میکنند، ولی وقتی که در خلوت قرار میگیرند بدترین و تندترین انتقادها را نسبت به همان سیاستها بیان مینمایند. در واقع تعارض جدی میان عقل و منفعت شخصی خود ایجاد کرده و در منظر عمومی طرف منفعت را گرفته و عقل را پایمال میکنند، ولی هنگامی که به خلوت میروند براساس عقل خود سخن میگویند. این افراد ضعیفکش هم هستند. در واقع هرچه اشکال است را به عهده مادون و افراد ضعیف میاندازند و مافوق را مبرا میکنند و مجیز آن را میگویند. این رفتار چیزی جز حمایت از سیاستهای غلط نیست، هرچند بعدها و در هنگام خاطرهنویسی میخواهند بگویند که ما از اول میدانستیم که آن سیاستها غلط است. غافل از اینکه خودشان به نحوی مقوم آن سیاستهای نادرست بودهاند.
متأسفانه در جامعه ما اینگونه سیاستمداران کم نیستند. اگر به سخنان آشکار آنان رجوع کنیم، جز تمجید و ترفیع مافوق چیزی نمیشنویم. ولی کافیست که گوش شما به خلوت آنان باز شود، تا متوجه شوید که انتقادات رادیکالترین مخالفان حکومت، پیش انتقادات آنان، سخنان پیشپاافتاده و محافظهکارانه محسوب میشود!!
هرکسی که این خصلت را دارد، جز اینکه در خدمت بازتولید فرآیندهای غلط است، کارکرد دیگری ندارد. بنده اگر هر اشکالی داشته باشم، به هر دلیل، از جمله اینکه برای انسانیت و شخصیت انسانی اعتبار قائلم، زیر بار این دوگانگی خانمانبرانداز نمیروم، و نه تنها تحلیلم، بلکه ادبیات اظهاراتم در خلوت و جلوت، تفاوت چندانی ندارد، یا حداقل اینکه در تعارض با هم نیست. ولی ظاهراً برخی افراد ظرفیت بالایی برای تحمل این تعارض دارند.
۶ـ فرض کنیم که تمامی انتقادات شما به تصرف سفارت آمریکا درست باشد. در این صورت گمان نمیکنم که شما حق بیان آن را داشته باشید. چرا؟ این ادعای مهمی است، حتماً به جزییات دلایل آن توجه کنید. به نظر من مهمترین مشکل و نتیجه منفی در تصرف سفارت آمریکا این بود که موازنه قوای سیاسی در داخل کشور را به هم زد. و این موازنه را به نفع کسانی کرد که خودشان در ایجاد آن نقشی نداشتند. من سالهاست که مترصد بیان این مشکل بودم، نوشته آقای خرازی این فرصت را برایم ایجاد کرده است که از ایشان ممنونم. به عبارت دقیقتر تصرف سفارت، نوعی رانت سیاسی برای عدهای ایجاد کرد. چگونه؟ از مثال استفاده میکنم. اگر دولت تصمیم بگیرد که یک مجموعه کارخانه یا مجتمع صنعتی مهم را در اطراف یک روستای دور افتاده و کماهمیت تأسیس کند، به یکباره ارزش زمینهای آن روستا چندین برابر میشود و زمینهایی که نزدیک به کارخانهها هستند، گرانتر میشوند، حتی اگر بیکیفیتتر بوده و یا مثلاً آب نداشته و مخصوص دیمکاری باشند. صاحبان این املاک بدون آنکه کار مفیدی کرده باشند یا خلاقیتی از خود بروز داده باشند، صاحب اموال زیادی میشوند، مثل جایزه بختآزمایی. روشن است که بسیاری از این افراد قادر به استفاده درست از این اموال رانتی و بادآورده نیستند، البته میتوانند یک خانه در شهر بخرند، یا مدرکی هم دست و پا کنند و صاحب قدرتی هم بشوند، ولی در هر حال با اتکای به جایگاهی که بر اثر این رانت به دست آوردهاند نمیتوانند علیه نتایج آن مجتمع صنعتی موضعگیری کنند، زیرا خودشان به نحوی منتفعشوندگان اصلی (البته رانتی) از احداث آن کارخانه هستند.
تصرف سفارت آمریکا هم، در حوزه توازن و تعادل نیروهای سیاسی چنین اثراتی داشت. کسانی را بر صدر نشاند که بر اساس شایستگیهای ذاتی خودشان به آن جایگاه نرسیده بودند.
خوب اینها همه از نتایج به هم ریختن آن توازن نیرویی است که در اثر تصرف سفارت آمریکا ایجاد شد که این یک نمونهاش است. و البته ما نمیدانستیم که چنین نتیجهای حاصل میشود، ولی در هر حال امیدواریم که خداوند ما را به دلیل این نتایج ناخواسته مواخذه نکند! مساله مهم این است که امثال آقای خرازی میخواهند در زمانهای گوناگون و در برخی موارد حتی همزمان! از مواهب موافقت و نیز مخالفت با تصرف سفارت آمریکا و نیز دیدار با روزن بهرهمند شوند و حتما دیگران هم همواره و در همه حال چوب هر دوی این اقدامات را بخورند!! چنین نخواهد شد.
منتشر شده در آسمان ۴-۶-۱۳۹۱