esmail nooriala 01

مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail nooriala 01اسماعیل نوری علا

گفته می شود که اگر دموکراسی نهادینه نشود رسیدن به آن هم چارهء کار نبوده و عاقبت امر به عقیم ماندن اش می انجامد. آن هم با این توجه که  یکی از شاخصه های این «نهادینه شدن» (یا کردن) دموکراسی عجله بخرج ندادن، با حکومت سرکوبگر با مسالمت رفتار کردن، و موجب تغییر تدریجی آن شدن است. به عبارت دیگر، جان کلام آن است که اگر حکومت سرکوبگر با خشونت و به سرعت ساقط شود امکان دموکراسی که سهل است امکان نهادینه شدن آن نیز از دست می رود!

پیشدرآمد

می خواهم مطلب این هفته را با اکتشافات نظری جدید دوستی نادیده به نام آقای دکتر اکبر کرمی آغاز کنم که چند سالی است با فکر و قلم شان آشنا شده و گاهی هم ناشر نوشته هایشان بوده ام، و در ایام زندگی شان در شهر قم، بعنوان یک پزشک، و در ایام عسرت و زندان شان، بخاطر دگراندیشی نسبت به تفکر بنیادگرایان حاکم بر ایران، و در ایام هجرت شان به خارج کشور، بخاطر ناممکن یافتن ادامهء زیست در وطن، نوشته هاشان را اینجا و آنجا خوانده و برخی شان را منتشر کرده ام.

ایشان اخیراً مقاله ای را به دست انتشار سپرده اند به نام «بی حوصله گی ها و راه دراز مردم سالاری؛ در نقد بنیادگرائی سیاسی و رد پای مجتبی واحدی در آن»(*) که در آن فرمول زیر مطرح شده است:

«مسالهء اصلاح طلبی را نباید با پرسش از اصلاح پذیر بودن حاکمیت یا حاکمان آغاز کرد؛ مسالهء اصلی توازن قوا، امکانات ما و رؤیاهایی است که برای خود پرداخته ایم… مسالهء ما تنها عبور از جمهوری وحشت اسلامی نیست که به هر بهانه و بهایی تن دهیم؛ مسالهء ما دمکراسی و حقوق بشر هم هست؛ و به همین دلیل ساده انتخاب های ما محدود می شود…»

این مقاله در واقع دفاعیهء بالا بلندی است از «اصلاح طلبی»، آن هم با این مقصود که نشان دهد چرا، با توجه به اینکه «مسالهء ما دمکراسی و حقوق بشر هم هست؛ و به همین دلیل ساده انتخاب های ما محدود می شود»، «اصلاح طلبی تنها راه رسیدن به دموکراسی در ایران است!» و حال که چنین است می توان بر بنیاد این نظریه پردازی به نتایج شگفت آور دیگری نیز رسید، مثلاً:

«هنوز هم می توان و می باید از راهبرد اصلاح طلبی دفاع کرد؛ چه، بیرون از اصلاح طلبی، دست کم در شرایط موجود، چشم اندازی برای ایرانی آباد و آزاد دیده نمی شود… بگذارید ملموس تر بگویم: فرض کنیم جنبش سبز (با تکیه و تأکید بر حقوق ملت، که دست کم در مناسبات تصمیم سازی تا حدی لحاظ شده است) بتواند کف خیابان ها را (به گونه ای مسالمت آمیز) از نیروهای سرکوب گر پس بگیرد و فرایند ننگین سرکوب، سکوت و سانسور را عقیم بگذارد؛ در چنین شرایطی خواست جنبش سبز چه باید باشد؟ “تغییرات مسالمت آمیز، اما واقعی و مؤثر برای استقرار دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر”، احتمالن سرجمع ِ چیزی است که باید خواست! هر امر دیگری، به باور من، موضوعی دومین و قابل مذاکره است. حالا اگر ما نمی توانیم پهنهء عمومی را از قدرت خالی کنیم و حتا، نه در مناسبات غیردمکراتیک حاکم، که دست کم در جامعهء مدنی حضوری موثر و انسجام آفرین داشته باشیم، فکر می کنید بعد از جمهوری اسلامی (حتا اگر با سلام و صلوات برود) می توان در این خاک دمکراسی کاشت؟»

استورهء مسالمت جوئی با دشمن

          از نظر من اینگونه احتجاجات ظاهراً ساختارمند ما را به یک جابجائی اساسی در اندیشه دعوت می کند: اولویت دادن به استقرار (یا نهادینه کردن) دموکراسی نسبت به کوشش برای انحلال حکومت اسلامی، آن هم از طریق خواستاری «تغییرات مسالمت آمیز!»

          این البته دعوت تازه ای نیست اما کمتر کسی در اردوگاه اصلاح طلبی توانسته است دلایل گرایش خود به این نحله را با این روشنی فرموله کرده و حتی تا آنجا پیش رود که توصیه کند اگر کسانی کوشیدند «کف خیابان ها را از نیروهای سرکوب گر پس بگیرند و فرایند ننگین سرکوب، سکوت و سانسور را عقیم بگذارند» باید مراقب باشند که مبارزه شان «مسامت آمیز» بوده و خواست شان هم نه انحلال و براندازی حکومت اسلامی که انجام «تغییرات مسالمت آمیز» باشد چرا که، در تعبیر من از سخن ایشان، اگر حکومت اسلامی از طریق غیر مسالمت آمیز سرنگون شود و یا اگر سرنگون نشد و در حدی تقلیل پیدا کرد که بتوان از آن توقعی داشت این توقع باید در حد «تغییرات مسالمت آمیز» باشد زیرا دموکراسی تنها از طریق مبارزهء مسالمت آمیز، و طرح خواست های مسالمت جویانه از حریف، تحقق می یابد و نهادینه می شود.

این سخنان آنگونه بیان می شوند که گوئی آقای دکتر کرمی در لابراتوار خود دقیقاً پدیده ای به نام دموکراسی را در طول تاریخ این پدیده زیر میکروسکپ گذاشته، رابطهء حیاتی و ارگانیک آن را با روش های مبارزه و خواست های مسالمت آمیز کشف و ثبت  کرده و هیچ راه حل دیگری را هم در این مورد مؤثر و کارا نیافته است.

اما براستی میدان تحقیق و لنز میکروسپی که این منظر را بر نویسنده مکشوف ساخته تا چه حد مبتنی بر واقعیت بوده است؟ و تاریخ کدام یک از کشورهائی که به دموکراسی واقعی رسیده اند این رابطهء مستقیم و تخطی ناپذیر مابین مبارزه با استبداد و روش های مسالمت آمیز را نشان داده و تثبیت کرده است؟

یعنی، این چگونه مبارزه ای است که از ابتدا به حریف بگوئیم که جز به مسالمت با تو نخواهیم آویخت و جز تغییرات آرام و مسالمت آمیز از تو نخواهیم خواست؟ حریف مزبور باید از کدام هیبت ما بترسد و با ما راه بیاید وقتی که روشنفکر اصلاح طلب ما می خواهد «کف خیابان» را هم با مبارزات مسالمت آمیز از «نیروهای سرکوب گر پس بگیرد و فرایند ننگین سرکوب، سکوت و سانسور را عقیم بگذارد!؟»

در این رابطه است که من فکر می کنم «استورهء خشونت پرهیزی» (که در زبان ما به «عدم خشونت» و «مبارزهء مسالمت آمیز» تبدیل شده) چنان ذهنیت روشنفکران اصلاح طلب ما را فرا گرفته است که آنها به دو نکتهء بدیهی در امر هر مبارزه ای بی اعتنا شده اند:

1. خشونت پرهیزی با مسالمت آمیز رفتار کردن با «نیروهای سرکوب گر و فرایند ننگین سرکوب، سکوت و سانسور» متفاوت است،

2. مسالمت آمیز بودن و یا به خشونت کشیده شدن مبارزهء خیابانی، برای پس گرفتن خیابان از نیروهای سرکوبگر، را نه مبارزان ضد استبداد که نیروهای سرکوبگر استبداد تعیین می کنند.

براستی کدام مبارزهء ضد استبدادی است که با مسالمت و طرح خواست های مسالمت آمیز آغاز نشده باشد؟ کدام مبارزه ای است که نیروهای سرکوبگر در به خشونت کشیده شدن اش نقش اصلی را بازی نکرده باشند؟ اما، اینگونه «مسالمت آمیز رفتار کردن» که دکتر اکرمی مبلغ آن شده است بیشتر یادآور نصایح عیسی مسیح است تا آدمیانی همچون گاندی و ماندلا. کدام شخصیت سیاسی خشونت پرهیز توصیه کرده است که اگر طرف مقابل کشیده ای بر گونهء راست تو زد تو نیز، البته بصورتی مسالمت آمیز، گونهء چپ ات را نیز در برابرش بگیر تا آن را نیز به نوازشی خونین کند؟

و تازه این همه مسالمت برای چیست؟ برای اینکه مبادا رژیم سرکوبگر به ناگهانی سرنگون شود؟ و نیروهای مسالمت جو فرصت آن را نیابند که مطالبات مسالمت آمیز خود را با آن در میان بگذارند؟ و در نتیجه فرصت نهادینه کردن دموکراسی از دست برود؟

استورهء نهادینه شدن دموکراسی

اما آنچه در کلام آقای دکتر کرمی به صراحت بچشم می خورد «ضرورت استقرار دموکراسی» نیست، بلکه اسباب و لوازم «نهادینه کردن» آن را در رصد خود دارد. چرا که گفته می شود که اگر دموکراسی نهادینه نشود رسیدن به آن هم چارهء کار نبوده و عاقبت امر به عقیم ماندن آن می انجامد. آن هم با این توجه که  یکی از شاخصه های این «نهادینه شدن» (یا کردن) عجله بخرج ندادن، با حکومت سرکوبگر با مسالمت رفتار کردن، و موجب تغییر تدریجی آن شدن است. به عبارت دیگر، جان کلام آن است که اگر حکومت سرکوبگر با خشونت و به سرعت ساقط شود امکان دموکراسی که سهل است امکان نهادینه شدن آن نیز از دست می رود!

این نکات البته یک جنبهء مهم دیگر هم دارند و آن اینکه خود مبارزان باید مواظب باشند که مبارزه شان از جادهء مسالمت خارج نشده و به سرنگونی سریع حکومت نیانجامد. آنها باید بکوشند تا، از یک طرف، بصورتی کاملاً مسالمت آمیز «کف خیابان ها را از نیروهای سرکوب گر پس بگیرد و فرایند ننگین سرکوب، سکوت و سانسور را عقیم بگذارند» و، از سوی دیگر، بیش از این پیش نرفته و از آن پس «سرجمع چیزی که باید بخواهند» عبارت است از «تغییرات مسالمت آمیز، اما واقعی و مؤثر برای استقرار دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر».

جنبهء مهم دیگری نیز در همین مفهوم ِ «سرجمع چیزی که باید بخواهند» نهفته است. فرق اقدام شخصی با خواستار شدن انجام گرفتن کاری در آن است که «خواستن» ناظر بر وجود «دیگری» است؛ یعنی شما پس از فتح خیابان و عقیم کردن نیروهای سرکوب نباید بخواهید که خودتان «تغییرات واقعی و مؤثر برای استقرار دموکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر» را انجام دهید بلکه باید از همان نیروی سرکوبگر که مقهور مبارزات شما شده و کف خیابان را تسلیم شما کرده است بخواهید تا تن به «تغییرات مسالمت آمیز» بدهد و تصور هم نکند که می تواند به بهانهء پذیرش خواست شما برای خودش وقت بخرد تا بتواند کف خیابان را از شما پس بگیرد چرا که شما اگرچه خواستار «تغییرات مسالمت آمیز» هستید اما، در همان حال، اکیداً می خواهید که این تغییرات « واقعی و مؤثر» بوده و به کار «استقرار دموکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر» بخورند. ضمانت اجرائی اش هم لابد آن است که کف خیابان را به دست اورده و نیروهای سرکوبگر را مقهور خود کرده اید!

تجسم نتایج این امر چندان مشکل نیست. بنا بر مصالح مربوط به «نهادینه کردن ِ دموکراسی»، فتح خیابان و عقیم کردن نیروهای سرکوب نباید باعث شود که حکومت اسلامی منحل و قانون اساسی اش  لغو شود بلکه این حکومت باید بماند اما بی هیچ مجامله ای مجری «تغییرات مسالمت آمیز»ی باشد که اهداف و مقصدش را مبارزان علیه حکومت اسلامی تعیین می کنند!

استورهء توهم و خوشخیالی

آیا دکتر کرمی دچار توهم و خوش خیالی شده است؟ اختیار دارید! ایشان چنان پای خود را بر زمین سخت واقعیت ها استوار می بیند که می نویسد:

«مهمترین نقدی که به جریان های برانداز و انحلال طلب می توان وارد کرد (برخلاف تصور خودشان) شاید آن باشد که از فرط خوشبینی دچار نوعی توهم اند؛ توهمی که هم از تفکیک مردم از حاکمیت آب می خورد و هم از خوشبینی عمیق به آن ها و آینده؛ در غیر این صورت، توجیه این نسخه ها بسیار دشوار خواهد بود. به عبارت دیگر، به نظر می رسد این جریان ها در گفتمان “انحطاط تاریخی ایران” غایب اند و از دلایل و عوامل آن غافل. استقرار دمکراسی در بی ثباتی، در ایرانی که دهه ها دزدها و رانت خورها فرصت داشته اند چاق و چله شوند، جامعهء مدنی نابود شده است، روشنفکری در منگنه بوده است و در شرایطی که بوی تند نفت همه را دیوانه کرده است، رویایی است که به سنگی بزرگ می ماند».

و این نکتهء اخیر ما را به یکی دیگر از پناهگاه های اصلاح طلبی می رساند:

از یکسو، «مردم هنوز از حاکمیت جدا نشده اند» و،

از سوی دیگر، باید انحطاط تاریخی ایران را (که قطعاً به معنی انحطاط تاریخی ایرانیان است) در نظر گرفت و دید و دانست که وقتی مردمی دهه ها در محیط زیسته ای زیسته باشند که در آن «دزدها و رانت خورها فرصت داشته اند چاق و چله شوند، جامعهء مدنی نابود شده است، روشنفکری در منگنه بوده است و در شرایطی که بوی تند نفت همه را دیوانه کرده است»

و بر این اساس است که نمی توان از آنها انتظار گرایش به دموکراسی را داشت چرا که آنها هیچگونه آمادگی برای استقرار دموکراسی را در خود ندارند.

اصلاح طلبان این سخنان را به گونه های پوشیده تری مطرح می کنند مثلاً، از این سخن می گویند که مردم ایران بشدت مذهبی اند و آمادگی حکومتی سکولار را (که لازمهء استقرار دموکراسی است) ندارند. آقای دکتر کرمی اما در عین صراحت این نکته به دو قسمت تقسیم می کند، یک پاره را به «تفکیک ناشدگی مردم از حکومت» نسبت می دهد و پارهء دیگر را در «اتحطاط تاریخی» آنها می جویند.

استورهء اصلاح پذیری

چنانکه در ابتدای این مطلب نقل شد، فرمول دکتر اکرمی با یک جابجائی اساسی تکمیل می شود: «مسالهء اصلاح طلبی را نباید با پرسش از اصلاح پذیر بودن حاکمیت یا حاکمان آغاز کرد».

معنای این سخن چیست؟ آیا نه اینکه در آن پاسخی نو به این نظر نهفته است که «حکومت اسلامی اصلاح پذیر نیست!؟!» دکتر اکرمی می گوید که مسئله اصلاً اصلاح پذیر بودن یا نبودن حکومت نیست که بخواهیم با این استدلال منکر صلاحیت عملی اصلاح طلبی شویم.

پس در ورودی کدام است؟ دکتر اکرمی معتقد است که «مسالهء اصلی توازن قوا، امکانات ما و رؤیاهایی است که برای خود پرداخته ایم».

اما حتی اگر این فرمول را بپذیریم و در پی ایجاد «توازن قوا» از طریق «فتح کف خیابان» و «عقیم کردن نیروهای سرکوبگر» برویم تازه با این اخطار روبرو می شویم که مبادا در پی این فتوحات خیال سرنگون کردن حکومت اسلامی را داشته باشیم. این حکومت باید باشد و تن به تغییرات مسالمت آمیز اما واقعی بدهد، چرا که، در غیر این صورت، روند نهادینه شدن دموکراسی متوقف خواهد شد!  

می بینیم که این دفاع جانانه از اصلاح طلبی، آن هم با این استدلال که «هنوز هم می توان و می باید از راهبرد اصلاح طلبی دفاع کرد؛ چه، بیرون از اصلاح طلبی، دست کم در شرایط موجود، چشم اندازی برای ایرانی آباد و آزاد دیده نمی شود»، خود بلافاصله به ضد خود تبدیل شده و صحت و سلامت مبادی خویش را در دایرهء بسته ای که گرفتار آن می شود نفی می کند.

یک نتیجه گیری

          بنظر من، اندیشهء اصلاح طلبی ـ حتی اگر آن را از همهء اغراض و سوء نیت های قدرت طلبانه اش خالی کنیم ـ اندیشه ای استوار بر یک سلسله سوء تفاهم و ادراک غلط است که از تبدیل «خشونت پرهیزی» به «مسالمت جوئی» آغاز شده و از کوشش برای انحلال حکومت به کوشش برای حفظ آن بمنظور اجرای خواست های مسالمت آمیز مبارزان علیه خود انجامیده است و، در مجموع، بر این تصور استوار است که دموکراسی تنها از راه حفظ حکومت سرکوبگر و تغییر تدریجی آن به سود نهادینه کردن اش ممکن می شود.

و بی آنکه بخواهم وارد هرگونه شرح تفصیلی شوم، لازم می بینم سخنم را با این گفته به پایان برم که: در این مقام در می یابیم که چه شباهت عجیبی بین تز «توازن قوا» و تز «انتخابات آزاد» وجود دارد.


*. در مطلب کنونی به نظرات آقای کرمی در مورد شیخ شجاع، آقای مجتبی واحدی و اینکه قانون اساسی حکومت اسلامی مانع رسیدن به دموکراسی نهادینه شده نیست پرداخته نشده است.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.