koorosh zaim 03

ایرانی بودن یک فرهنگ جهانیست

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

koorosh zaim 03

koorosh zaim 03سخنرانی کورش زعیم در نشست جوانان حزب پان ایرانیست

شش سال پیش در اسپند ۱۳۸۵، در سخنرانی خود در دانشگاه تهران، اندیشه ناسیونالیسم ایرانی را در برابر آنچه در جهان، بویژه کشورهای غربی، ناسیونالیسم می خوانند و به علت جنبه های فاشیستی و نژادپرستی آن منفور جامعه است، عنوان کردم. من ناسیونالیسم ایرانی را، ناسیونالیسم مردم گرا و خردگرا تعریف کردم و برای به تصویر کشاندن این اندیشه، از عملکرد محمد مصدق بهره جستم که به ما سه درس مهم داد.

نخست اینکه هر گونه سیاستگزاری در راستای منافع کشور، بویژه آنها که با جامعه جهانی ارتباط پیدا می کنند، باید با مطالعات کارشناسی لازم و حزم و احتیاط و خردورزی انجام شود. سیاستگزاری در یک جو توهم و ناآگاهی و ارزیابی های یکسونگرانه فقط به فاجعه منتهی می گردد.
دومین درس این بود که حتا یک اقلیت کوچک در مجلس شورا، اگر هوشمند و خردمند و شجاع باشند، و اگر فقط منافع کشور و سعادت ملت را در سر داشته باشند نه منافع شخصی و گروهی را، می توانند سرچشمه تحولاتی چشمگیر و سرنوشت ساز شوند. مجلس ششم که اکثریت آنان هوشمند هم بودند و نیت خدمت داشتند، از آنجا که شجاعت لازم برخوردار نبودند و منافع شخصی دیدشان را غبارآلود کرده بود، نتوانستند از این مثال سرمشق بگیرد.

سومین درس که از عملکرد مصدق می گیریم اینست که در هر مبارزه برای احقاق حقوق ملت، میتوان با خردمندی و برنامه ریزی هوشمندانه، و توجه و احترام به قدرت و توان طرف مقابل، بر او پیروز شد. در صحنه بین المللی، مبارزه باید مبارزه در عرصه آگاهی، هوشمندی و شعور باشد نه شعار و تهدید. مصدق در تمام طول مبارزه اش که هدف آن رهایی اقتصاد کشور و رهایی روحیه ملت از استیلای ابرقدرتهای زمان بود، یک بار شعار نداد، مبارز نطلبید، خشونت گرایی نکرد، رسانه ها را نبست، مخالفان را به بند نکشید، به مردم دروغ نگفت، به جامعه جهانی دروغ نگفت؛ و مهمتر از همه، در مبارزه ای جهانی که میان ما و ابرقدرت زمان برای خلع ید از او و احقاق حقوق ملت ایران در گرفت، دولت ایران با خردمندی و رعایت کلیه قانونهای بین المللی در دادگاه بین المللی تحت قانون های مورد قبول دو طرف و با استفاده مثبت از افکار عمومی جهانی به سود ایران، دشمن را در زمین بازی خودش شکست داد. در این راه، نه تنها دولت ایران یا دولتمردان ایران و یا کشور ایران منزوی و منفور جهانیان نشد، و استهزای جهانیان را بر نیانگیخت، بلکه محبوب آنان نیز شد. بطوری که مصدق هر جا که رفت، با استقبال گرم و پرشور مردم، همانند یک قهرمان جهانی، روبرو شد.

این برای من معنای ناسیونالیسم یا ملی گرایی ایرانی است، یعنی خردگرایی و یعنی گراییدن به خواست ملت، نه به یک شخص یا به یک ایدئولوژی یا به یک ابرقدرت
شما اگر تاریخ مبارزه مصدق را برای دفاع از منافع ملی ایران را بخوانید، به معنای راستین ناسیونالیسم ایرانی پی می برید. مصدق مبارزه با قدرتمندترین و خطرناکترین دشمن را که سربازان خود را در مرز و ناوگان جنگی خود را در آبهای ایران مستقر کرده بود، در شرایط حاکمیت دموکراسی کامل در کشور، رعایت کامل اعلامیه جهانی حقوق بشر، آزادی کامل رسانه ها و آزادی بیان کامل برای مخالفان، انجام داد. در آن دوران بحرانی حساس، که اقلیتهای ما به علت همین دموکراسی و آزادی ها، و آن غرور ملی که خردمندی و عدالت گستری دولت در آنان ایحاد کرده بود، نه تنها جذب هیچ اندیشه تجزیه طلبی نشدند که خود عامل بازدارنده توطئه های تجاوز به مرزهای ایران بودند. چه بسا همسایگان که اکنون دشمنان بالقوه ما هستند، ولی در آن زمان رویای بازپیوستن به ما را در سر می پروراندند. در ناسیونالیسم ایرانی ذره ای برتری جویی، سلطه طلبی، نژادپرستی یا گسترش مرزی وجود ندارد. ناسیونالیسم ایرانی با فرهنگ خود و خرد و دانش خود و با دوستی و همکاری و احترام به ارزشهای فرهنگی و آیینی دیگران، خود را در دل مردم و ملتهای دیگر جا می کند. فردوسی سرشت ناسیونالیسم ایرانی را به خوبی ترسیم کرده است:

همه یک به یک مهربانی کنید به ایران زمین پاسبانی کنید

و دشمنان خارجی و داخلی ما همگی در طول تاریخ می دانستند و اکنون نیز باید بدانند که در صورت تجاوز به این سرزمین اهورایی، هرچند که
مسائل امروز را گروههای حاکم بی اعتنا به منافع ملی بوجود آورده اند، یا در صورت تجاوز از طریق مزدوران داخلی به مردم ما، در نهایت با ناسیونالیسم ایرانی رویارو خواهند شد، که همیشه از این شعار پیروی کرده که:

چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

ناسیونالیسم ایرانی معنایی بسیار متفاوت از معنای ناسیونالیسم در دیگر کشورهای جهان دارد. ناسیونالیسم ایرانی از زمانی که ایران بنا نهاده شده، در خون ایرانیان آزاده جریان داشته است. آنان که تصور می کنند و می نویسند که ناسیونالیسم در ایران از زمان جنبش مشروطیت بوجود آمده و از غرب نفوذ کرده، هزاران سال حضور این اندیشه و احساس را در ایران نادیده می گیرند. باید ۲۶ سده به عقب برگردید و از آن تاریخ ناسیونالیسم ایرانی را پیگیری کنید. ناسیونالیسمی که کورش معرفی و عمل کرد، یک ناسیونالیسم مردمی و جهانگرا بود. او به همه ملتها و آرمانهایشان و باورهایشان و آیین هایشان احترام می گذارد، و نه تنها آنها را در اداره امور خود آزاد می گذاشت و در برابر دشمنانشان از آنها حفاظت می کرد، بلکه به آنها اجازه گزینش فرمانروای خود را هم میداد.

آنچه در طول تاریخ ایران درباره ناسیونالیسم، نمایی یکسان دارد، اینست که همه مبارزان ملی گرای ما، از بابک و یعقوب و مرداویج گرفته تا سربداران و رنگین جامگان و آل بویه، و حتی جنبش شیعی زمان صفویه، برای بازپس گیری مناطق از دست رفته و بازگردانی و حفاظت از مرزهای ایران زمین بوده، نه برای تجاوز به مرزهای دیگر کشورها. اگر بخاطر ناسیونالیسم قدرتمند و خردمند ایرانی نبود، اکنون اثری از ایران و ایرانی نمی یافتیم مگر در کتابهای تاریخ.

دهها مثال روشن از تجلی قدرت و یکپارچه گرایی ناسیونالیسم ایرانی را در طی تاریخ چندهزار ساله ما می توان برشمرد که بارها و بارها ایران عزیز ما را از ورطه های خطرناک نجات داده است. اکنون نیز فقط خرد ناسیونالیسم ایرانی، که تحت خفقان حاکمیت بسر می برد، می تواند ایران از بحران هولناکی که در آن گرفتار آمده رهایی بخشد.

امروزه، ناسیونالیسم ایرانی باید، مانند همیشه در درازنای تاریخ پرافتخار خود، باید خود را با واقعیات زمان تطبیق دهد. ناسیونالیسم نباید به معنای کهنه گرایی باشد که افزون بر فرهنگ ملی، به سامانه های کشورداری گذشته هم گرایش داشته باشیم. یعنی نباید بگوییم که هر چه در گذشته بوده خوب بوده، ایرانی بوده و باید تکرار شود.

اگر به پادشاهی کورش و داریوش و دیگران می بالیم، برای پادشاه بودن آنان نیست، برای آن کارهایی است که آنان کردند، برای فرهنگی است که آنان ساختند. وگرنه باید به پادشاهی یزدگرد و سلطان حسین و ناصرالدین شاه هم افتخار کنیم، چون شاه بودند. باید مصدق را طرد کنیم، چون پادشاه نبود. ما عملکرد دولتهای خوب خود را عملکرد ایرانی می دانیم. هر دولتی در هر کجای جهان عملکردی در چارچوب باورهای فرهنگ ایرانی داشته باشد، برای ما ایرانی است. آنچه ما به آن می بالیم، فرهنگی است که در این هزاره ها در این سرزمین ساخته شده، از زرتشت تا مصدق. اگر به دین ها و باورهایی که در این سرزمین آفریده شده اند یا پذیرفته شده و در این سرزمین تکامل یافته اند می بالیم، برای آموزه هایی است که برای ما بجای گذاشته اند.

ما حتا به جغرافیای گذشته نباید ببالیم یا برای از دست رفتنش افسوس بخوریم. مرزهای سیاسی، مردمان را از هم جدا نمی کند، مدیریت ها را از هم جدا می کند. اگر جغرافیای ما بعنوان یک امپراتوری سیاسی هنوز برای ما غرورانگیز است، پس باید تحمل کنیم که امپراتوری مغول و امپراتوری بریتانیا و امپراتوری عثمانی و دیگر کشورگشایی ها هم برای شماری از مردم جهان غرورانگیز باشد. همین غرور دروغین نسبت به جغرافیای از دست رفته است که اکنون بریتانیا را مورد بی اعتمادی مردمان آسیای غربی و خیلی جاهای دیگر نسبت به سیاست هایشان کرده است. ما نمی خواهیم بخاطر چنین غرور دروغین و غیر ضروری بدگمانی هیچ مردمی را برانگیزیم. ما چون ایرانی هستیم، نباید خود را به این غرورهای کاذب آویزان کنیم و از ادامه فرهنگ سازی ایرانی غافل شویم. اگر همیشه نگاه به عقب داشته باشیم جلوی پای خود را نمی بینیم و فرصتها و قدرت آینده سازی خود را از دست می دهیم.

ما باید این غرورهای ناسازنده را کنار بگذاریم. آنچه ما برای میهنمان می کنیم و خواهیم کرد باید غرور آفرین باشد، نه تنها آنچه دیگران کردند و رفتند. ما باید نشان بدهیم که از این فرهنگ آدم ساز خود چه بهره ای برده ایم.
هویت ایرانی را نباید محدود به مرزهای سیاسی خود بدانیم. ایرانی یعنی آزاده. هر کس آزاده باشد ایرانی است. ایرانی یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک. هر کس از این پند بزرگ انسان ساز پیروی کند ایرانی است، حتی اگر شهروند ایران سیاسی نبوده و نباشد. ایرانی یعنی گرامی دارنده حقوق بشر. آنچه کورش را چنین بزرگ کرد گرامیداشت حقوق بشر بود، نه کشورگشایی او. این یک فرهنگ ایرانیست، پس هر کس در هر جای جهان حقوق بشر را گرامی بدارد، او ایرانی است.

ایرانی یعنی شادی آفرین، یعنی زیبایی آفرین. کسانی که شادی را از ما می گیرند و با سوگ و غم و افسردگی جایگزین می کنند ایرانی نیستند، حتا اگر در مرزهای سیاسی ما زندگی کنند.

ایرانی بودن الگوی یک زندگی زیبا، سازنده و سالم است. ایرانی بودن یک صفت شایسته است و تنها یک هویت ملی نیست. ما ایرانیان از این بخت بزرگ برخوردار بوده ایم که نیاکان ما این روش زندگی را برای ما تبدیل به یک فرهنگ ملی کرده اند. همین فرهنگ ملی یا روش زندگی، بیگانگان نامتمدنی را که به کشور ما بارها تاختند و کشتند و سوختند و غارت کردند جذب نمود و آنان را کم کم به روش ایرانی زندگی کردن خو داد.
پان ایرانیسم باید ترویج دهنده این روش ایرانی زیستن باشد: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک. ما می توانیم با این جنگ افزار قدرتمند و شکست ناپذیر، جهان را فتح کنیم. این فرهنگ آدم ساز از بمب اتمی کاربرد موثرتری در تسخیر جهان دارد. آنان که تصور می کنند با ابزار خشونت، با ترساندن، با اعدام و بریدن سر و دست و پا می توانند جهان را مطیع خود کنند، خود برده ذهنیتی خودنابودساز هستند.

ایرانی یعنی از رنگها و آواهایی که خداوند برای ما آفریده بهره و لذت بردن. کسانی که رنگارنگی زندگی را از ما می گیرند و ما را سیاهپوش و تکرنگ می کنند، کسانی که آواهای زیبای طبیعت و موسیقی را از ما می گیرند و تک صدایی غم زده و سوگ پسند را بر ما اجبار می کنند، ایرانی نیستند. ایرانی یعنی عشق به زندگی، عشق به طبیعت، عشق به یکدیگر، آنان که عشق را درک نمی کنند و برده شهوت افسارگسیخته خود می شوند ایرانی نیستند.

اکنون هر کجای جهان که پای بگذارید جای پای فرهنگ و زبان ایرانی را می یابید. آیینی در جهان نیست که برگرفته از آیین های فرهنگ ایرانی نباشد. زبانی در جهان نیست که از زبانهایی که ایرانیان اکنون و در گذشته به آن سخن می گفته و می نوشته اند برخوردار نشده باشد. ایران همه جا حضور دارد، از چین تا امریکا و از روسیه تا افریقا. ما همه جا هستیم و باید ارزش این فرهنگ گستران زیبای آزادگی و نیکی را بشناسیم و ستایش و ترویج کنیم.

آنان که ایران بزرگ را گسترش مرزهای سیاسی ایران می دانند گمراهانند. ما با محدود کردن فرهنگ ایرانی به مرزهای سیاسی، خود را کوچک و تحقیر می کنیم. ایران بزرگ هم اکنون وجود دارد. حتا آن همسایگان کهنه اندیش که می پندارند هویتشان در گرو تفکیک مرزها حفظ می شود، نمی دانند که هویت آنان هم برگرفته از هویت ایرانی است. خود آنان هم ایرانی هستند و فرهنگ و زبانهایی که می خواهند ترویج کنند بر گرفته ار فرهنگ و زبان ایرانی است.

ما بجای ستیزگری و توهین و تمسخر برخی همسایگان و حتا دشمنان کشور، باید به دوستی و مهربانی بگرویم. ما باید از خشونت و کینه گرایی و انتقامجویی حتا نسبت که کسان و گروهها و فرقه هایی را که زندگی ما جهنم کرده اند بپرهیزیم. ما باید به همه مردم ستمدیده و تحت خفقان و حکومتهای خشن و فاسد جهان نصیحت کنیم که در دل دیکتاتورهای خود ترس ایجاد نکنند، آنها را عفو کنند و اطمینان بدهند که در حکومت مردمی آینده همه خواهند توانست در امنیت و آرامش به یک زندگی سازنده بپردازند. حتا اگر یک نفر در راه رسیدن به آزادی و دموکراسی جان خود را از دست بدهد، یک سرمایه بالقوه ملی از دست رفته است. حتا اگر یک روز آغاز بازسازی و سازندگی کشور عقب بیافتد، یک روز دست نیافتنی از کف مردم خواهد رفت و در یک رویارویی و چالشگری متقابل هیچ تضمینی نیست که چرخه ای درازمدت از خشونت و خفقان و عقب افتادگی تکرار نشود. بیایید دست در دست هم بدهیم و با کردار خود ثابت کنیم که ایرانی راستین هستیم؛ آنگاه پیروزی از آن ما خواهد بود.

کورش زعیم
۷ امرداد ۱۳۹۱ (۲۸ ژوئیه ۲۰۱۲)

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.