گویی من در گذرگاههایِ بینابینیِ سرودههایِ این کتاب، همواره درگیر با زندگی و با “شدن”ام و بهنحوی همزمان دنیایی در درونِ دنیای خود میسازم، زبانی غریب و ارزشهایی نوین را کشف میکنم، خود را به بینش و نیوششی نوین مرتبط میکنم، میسرایم و سروده مرا میسراید، گویی زبانی بیگانه میسازم که درونِ زبانِ من سِکسِکه میکند، لکنت دارد و همواره مرا به چالش میگیرد و در سرودهها خطوطِ پروازی نوین میآفریند.
از کتاب “این روزها[1] “– ر. رخشانی
دیباچه
«ادبیات تندرستیست. هنگامیکه ادبیات درمانگاهی[2] میشود، واژهها دیگر دریچههایی رو به سوی هیچچیز نیستند و انسان نه چیزی را از طریقشان میشنود و نه چیزی را میبیند، بجز شامِ تیرهای را که تاریخ و رنگها و سرودههایاش را گم کرده است. اما زمانی که ادبیات سالم است، واژهها از یک سویِ گیتی به دیگر سو سفر داده میشوند.»[3]
برای من هر کارِ هنری سفر است، اما سفریست که این یا آن راه و یا مسیرِ بیرونیاش را، تنها از گذرگاهِ باریکهراههایِ درونی نقش میزند و چشماندازِ سفر را نگارهای پروازگونه و یگانه[4] میبخشد. سرودن همچنین کشفِ زبانی نو، خُرد و ناآشنا در زبانی خویش و آشناست. شاید هم کشفِ فرآیندیست تا بتوانم “مهر و پندار و خیالام” را از این سوی گیتی به دیگر سو سفر دهم.
مسیرهایِ سُرایش، نه تنها راههایِ پرپیچوخمی در جستجویِ “توازن و تعادل”اند؛ بلکه همچنین گذرگاههایی بینابینیاند – بینِ واژهها، بینِ حالات، بینِ چیزها و بینِ واژه-حال-چیزها.
سرودن سفر است اما گویی سفریست که بهنگامِ تندرستیِ (ذهن و روح و روان) خطوطِ پروازی بیرونی در بیانِ راستی و حقیقت دارد، زمانهایی دیگر خطوطِ پروازی درونی تا زدایندهیِ اندوهی گردد.
سرودن “دیگر” شدن است، بازگشودنِ زبان است به نیروهایِ گوناگونِ درون و بر راههایِ پروازِ به بیرون؛ دگرگون شدن است.
سرودن، خطوطِ پروازی نوین آفریدن است، بیقلمرو شدن است، گریختن است، گریز ساختن است، خود را نقد کردن و ارزشهایی کهنه را به چالشگرفتن است، دچارِ هذیانشدن است، ساختارهایِ غالب را به پرسشکشیدن است، کلّ دیدن و از کلیگرایی بریبودن است، به ظرایف پرداختن و از تقلیلگرایی پرهیزکردن است، جایپایی بهجایگذاشتن است، سرخوردهشدن است، زبانی غریب و ارزشهایی نوین را کشفکردن است، به توازنی یا تعادلی، هرچند گذرا و بیثبات، رسیدن است، گردآوری کردن است، پیوند دهندهی جریانها شدن است، بیقرار شدن است و “شدن” است. اما بیش از هرچیزِ دیگری، سرودن، نگارهپردازی برای یکی از راههایِ پرواز (یا سفر) است و همچنین درگیرشدن است، نه تنها در مسیرِ یک زندگی؛ بلکه در گذرگاههایی بینابینی برایِ گسترشِ حوزههایِ اِمکان است، و البته گذاری از روزمرهگیِ متعارفِ “این روزها،” و گریز به زندگانیای “دیگر” برایِ “شدن” است. پرسشِ مهم، گریز به کدامین زندگانی نیست، مادامیکه زندگیای “دیگر” است، حسی “دیگر” و بینشی “دیگر” (دیدن با چشمِ ذهن) و نیوششی “دیگر” (شنیدن با گوشِ جان) و تجربهای “دیگر” است.
و گویی من در گذرگاههایِ بینابینیِ سرودههایِ این کتاب، همواره درگیر با زندگی و با “شدن”ام و بهنحوی همزمان دنیایی در درونِ دنیای خود میسازم، زبانی غریب و ارزشهایی نوین را کشف میکنم، خود را به بینش و نیوششی نوین مرتبط میکنم، میسرایم و سروده مرا میسراید، گویی زبانی بیگانه میسازم که درونِ زبانِ من سِکسِکه میکند، لکنت دارد و همواره مرا به چالش میگیرد و در سرودهها خطوطِ پروازی نوین میآفریند. گویی من امیدوارانه در این فرآیند، در طرحسامانی پیچیده، خطوطِ پروازی “دیگر” در جستجویِ امکاناتی “دیگر” برای تندرستی میآفرینم تا خود را بیان و نقد کنم، تا روابطِ انسانیام را، مناسباتِ غالبِ قدرت جامعهام را و تا ارزشهایِ کهنه و سنتیِ “این روزها” را بیان و نقد کنم.
اگر تنها یکی از سرودههایِ این کتاب زدایندهیِ اندوهی گردد، یا شفافیتی را در بیانِ راستی و حقیقت پدید آورد یا حتی ارزشِ نوینی را برایِ حفظِ تندرستی در زندگی بیآفریند، شاید آن سروده در حوزههایِ بینابینیِ “مهر و پندار و خیالِ” من، به درجهی توازنی (یا میزانی) رسیده است. شاید هم سرایندهاش، در سفرهایی بیرونی و درونی، “دیگر” شده است.
سانتامونیکا، تابستان ۱۳۹۱
«اینهمه»
اینهمه سَروهایِ تَبَرخورده
اینهمه مادرانِ آزرده،
اینهمه آدمکهایِ جامهسیاه
اینهمه دل، برون و درون، جمله سیاه
اینهمه درد، اینهمه زجر، اینهمه اشک
اینهمه رفتارهایِ تباه
اینهمه نفرین، حِرص و حسد، آز و گناه
اینهمه آشوب
در گوهر و ذِهن و نگاه،
اینهمه زخم بر دهان
اینهمه سین جیم، شکنجه
اینهمه تیغِ به ما آختهات یعنی چه؟
اینهمه مویه، شِکوه، نوحه و عزا
اینهمه ترس از فنا
اینهمه بَند بر دست و به پا
اینهمه دشمنانِ دروغین برای بقا
اینهمه کمبودِ مِهر،
فقدانِ عشق،
نبودِ صفا.
* * * * * * * * * * * *
اگرچه هیچ غم بیدردسر نیست
غمی از چشمدرراهی بتر نیست“
«انتظار»
در انتظارم،
در انتظار بارشِ بیانتهای مِهر
بری ز اِلتهاب،
فسون، فسانه و سِحر
در انتظارِ کُحلیِ پهنایِ آسمان
ورایِ قرمزی،
فرایِ پسزمینهیِ آوایِ کهکشان
در انتظارِ رنگ
وقتی خیال
ژرفای یاد را آشکار میکند
در انتظار حادثه
وقتی حواس کار میکند
در انتظار بهارِ بختها
وقتی وجودِ من
در جستجویِ تو
هوایِ گلزار میکند
در انتظارِ عطرِ گیسوان،
در انتظارِ نام تو،
سرمستیام
در بازوان و کامِ تو
در انتظار تابستان،
بارشِ پاییزِ سرد،
در انتظار برفِ زمستان،
شکوهِ بهار،
پایان درد
در انتظار آوازهایِ گرم و شاد،
شامگاهِ ظلم و ستم،
سحرگاهِ عدل و داد
در انتظار عشق،
مستی، بوسیدن،
خندههای تو،
دستدردست پوییدن
در انتظارم،
در انتظارِ آن لحظههای شور،
دلشادی،
فضازمانِ احترام،
آن لحظههای آزادی.
* * * * * * * * * * * *
«کار عالم حیرت است و عبرت است
حیرت اندر حیرت اندر حیرت است»
عطار
«من»
من از ژرفایِ بهار میآیم
از آنجا
که آخِرین آهِ زایش
در خیال و نسیم و نوازش
جوانه میزند
من از درازایِ تابستان میآیم
از آنجا
که گرمایِ کور
مفتونِ مِهر و نور
موجی به رگهایِ شور میزند
من از پهنایِ خزان میآیم
از آنجا
که بادِ مست
در برگها، بر آن خاکِ پَست
رنگی به درکِ پیوَست میزند
من از بلندایِ زمستان میآیم
از آنجا
که سوزِ بیکرانِ درد
نیشی به پندارِ روزِ سرد میزند.
* * * * * * * * * * * *
«چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
«ما»
ما، نورِ چَشمِ پدر،
ما، نَفَسِ مادریم،
ما
یارِ بَرادر، دوستِ خواهریم،
ما
آهِ بینوایان،
شوق توانمندانایم،
ما، روحِ زمان،
رهاییِ آدمیانایم!
ما آدمخواران
جَبرِ دولتمردانایم!
ما
صندوقخانهی گِلولایایم!
مجمعالجَزایرِ تنهایی،
امتدادِ آسمانی سیاهایم!
وَسوَسههایِ شیطانی،
دزدانِ مکتبی تباهایم!
ما
“دانشمندانِ” فِیسبوکگَردِ آسایشگاهایم!
کارگزارانی ناخواسته،
ندانسته در “شبکهی اجتماعی[5]” اف.بی.آی ایم!
ما، “کنشگرانِ” اینترنتیِ آرامگاهایم!
افسانههایِ دیرین،
چشماندازِ سبزِ کاهایم!
ما، خوشآمدِ فراموشی،
دوستانِ نیمهراهایم!
ما، اَنبارهایِ جَسَد ایم!
تلنباری از حَسَد ایم!
ما، کابوسِ خیرخواهیایم،
اقیانوسِ بیدارخوابیایم،
فنجانهایِ آگاهیایم،
قصهگوهایِ روستاییایم،
سپیدیِ پاکِ پارساییایم!
ما، نیکوکارانایم،
عَمدگرایانایم،
ملاصِفَتان،
معتادان، پهلوانانایم،
روسپیان، زنبارهگانایم،
ما آدمکشان
فرزندانِ فرهنگِ زورچپانانایم!
ما، رویایِ دیرینِ پدربزرگایم!
دعایِ دوشینِ مادربزرگایم!
R. Rakhshani. These Days. CreateSpace Publishers, A Division of Amazon. Charleston, S. Carolina. July 2012
Clinical
Deleuze. Critique et Clinique. Paris: Minuit, 1993. Trans. “Essays, Critical and Clinical” Daniel W. Smith and Michael A. Greco. Minneapolis: University of Minnesota Press, 1997.
Sui generis
رجوع کنید به اسناد منتشر شده ی ویکی لیکس پیرامون همکاری نزدیک فیس بوک با سازمانهای امنیتی آمریکا. ماه آوریل، ۲۰۱۰