بهروز سورن
اطلاعیه نشست مشترک احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست – تلاش برای شکل دادن به یک بدیل سوسیالیستی
اوائل دهه شصت بود که خبری در زندان سید علی خان اصفهان مبنی بر اطلاعیه مشترک میان تعدادی از تشکلهای چپ در خارج از کشور منتشر شد . این خبر از سوئی نشاندهنده بازسازی برخی از سازمانهای سرکوب شده توسط جانیان جمهوری اسلامی در خارج از کشور بود و از زاویه ای دیگر نوید تقویت بنیه نیروی مبارز و مقاوم چپ و به تبع آن افشای گسترده ترجنایات رژیم در زندانهای کشور را میداد. جنایاتی که شاید با اقدامات مشترک نیروهای سیاسی و فشارهای بین المللی میتوانست متوقف و یا امیدوارانه تقلیل یابد.
مشابه این خبر نیز بعدها در زندان دستگرد اصفهان بند ۳ منتشر شد و بدنبال آن موجی از امید و خوشبینی به آینده ای طلائی! و مملو از رهائی در میان زندانیان براه افتاد. پچ پچ ها جان گرفتند, اندیشه ها از دیوارهای بلند زندان به دنیای آزاد پرواز کردند, تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی آپ دیت شدند, قدم زدنهای دو نفره و بحث های سفره ای چند نفره در میان چپ های زندانی از سر گرفته و عنصر مقاومت در برابر سرکوبها در زندان تقویت شد.
اینهمه درکی تخیلی از توان نیروهای چپ و رادیکال سازمانی در میان زندانیان سیاسی بود و با نگاهی به گذشته میتوان بدان اعتراف کرد. توازن قوای انقلاب و ضد انقلاب یا مورد بحث نبود و یا درکی انتزاعی از آن داده میشد و بر همان اساس نیز سیاست های سازمانی اتخاذ میشد. برخی از نیروها با چند صد نفر به جنگل ها روانه می شدند و در پی زدن جرقه انقلاب بودند, برخی دیگر با چند هزار نیروی سازمانی خود از غرب حمله کردند و میخواستند پایتخت را تصرف کنند, آن دیگران بدنبال بحرکت درآوردن موتور کوچک برای چرخش موتور بزرگ انقلاب بودند, برخی نیز از شوک انفجار داخلی و زایش هیولائی بنام سازمان اکثریت از شکم خود هنوز سرگیجه داشتند. سایر نیروهای چپ نیز با درکی غیر واقعی از توازن قوا, شرایط سیاسی وقت و نیروی عظیم و مهلک حاکمیت, عقب نشینی سازمانی را دیر شروع کردند. تقصیر به گردن هیچ کس نبود و نیست, چپ سازمانی به دلایل بسیار بیش از این در توان نداشت و مشخصه آن پراکندگی بود. این پراکندگی و اتمیزه بودن هنوز ادامه دارد.
آرزوی اتحاد عمل چپ, آرزوئی دیرینه و به قدمت فردای آغاز سرکوب تشکلهای سیاسی پراکنده توسط جمهوری اسلامی است. از آن تاریخ نزدیک به سه دهه میگذرد و در بر همان پاشنه میچرخد. تعدادی ازرهبران قدیمی که بمرور زمان تقدس یافته اند هنوز رهبر هستند و بخشی از چپ در شکل و شمایل تا کنونی خود بیشتر به برگی از تاریخ شبیه است و نه نیروئی سیاسی که موثر در تحولات سیاسی جاری است.
نسل جوان متاسفانه با تاریخ سرکوب سازمانهای چپ آشنا نیستند زیرا حضور این طیف را در تحولات سیاسی سه دهه اخیر احساس نکرده اند. این نسل حتی با کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت نیز آشنائی ندارد. جائی خواندم که در یک نظر سنجی وبلاگی بخش اعظم پاسخ دهندگان به این سوال که از دهه شصت چه میدانید؟ به جنگ میان ایران و عراق اشاره داشته اند و حتی بندرت از کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم سخن گفته اند.
چنانچه توجه کنیم که پاسخ دهندگان بخش آگاه و قلم زن و دسترسی به اینترنت داشته اند پس میتوان این موضوع را به کلیت جوانان کشورمان بسط و نتیجه گرفت که چپ بطور کلی در وقایع سیاسی و افکار عمومی جوانان غایب است.جایگاهی ندارد و خروارها کار برای شناساندن آن در برابر فعالین این طیف است.
اندیشه چپ اما زنده است. عدالت جوئی و برابری طلبی اما هرگز نمی میرد. کارگران کشورمان مدافع پیگیر حقوق خود و تشکلهای خود هستند. اگر چه امروز این موضوع نسبی, اما در آینده ای نزدیک شاهد حضور گسترده آنان در مبارزات سیاسی و اجتماعی خواهیم بود و همین نیروست که مطالبات برابری طلبانه را در راس خواستهای خود قرار خواهد داد. قطعا چپ بیهوده موجودیت ندارد و عناصر و نطفه های پیوند آنان با جنبش کارگری را میتوان امروز مشاهده و بر شمرد.
اینکه نیروهای متشکل چپ ایران و بویژه در خارج از کشور که مشکلات سرکوب و موانع تجمع آنها ناقابل است در کنار هم بنشینند و گفتگو کنند, از آرزوهائی بوده است که فعالین سیاسی منفرد چپ سالهاست درباره آن مینویسند و قلم میزنند. این گفتگو همیشه جاری بوده است و سازمانها کمتر بدان توجه داشته اند. دیالوگ متقابل نبوده است زیرا سنتی در میان گروههای سیاسی است که پاسخگو به فرد نباشند و از سطحی جمعی به اندازه های فردی نغلطند.
جالب اینجاست که فعالین سیاسی عضو این سازمانها نیز همیشه در برابر این معضل چپ و ضرورتهای دیالوگ میان این نیروها سکوت کرده اند زیرا که نقد به خود و سازمان خود مکروه! است. هرجا که تجمعی از بخشی از آنها صورت گرفته, پیش از راهیابی و پشتیبانی از این عمل مثبت در فکر عمده کردن نقاط افتراق و انگشت گذاشتن و تاکید کردن بر آن نکات بوده اند. ( ناگفته نماند که برخی از تشکلهای موجود گامهای بزرگی به هر دلیل برای نشر دمکراسی درونی در سازمان خود برداشته اند و نقش شخصیتهای سنتی را حذف کرده اند).
سرانجام چنین نگرشی پراکندگی این نیروها و کم اثری آنها بوده است. کار را بجائی رساندند که حتی در آکسیونهای مشترک حول خواستهای رادیکال عمومی و دمکراتیک نیز در کنار هم قرار نگرفتند. تنها فضای فعالیت مشترک میان نیروهای متشکل و افراد حضور در نهادهای دمکراتیک محلی بوده است و آنهم مشروط به اینکه اصول تشکیلاتی زیر پا گذاشته نشود.
البته نقد هائی نیز جسته گریخته به فعالین منفرد چپ صورت می گیرد که تشکیلات پذیر نیستند, فردگرا و یا ضد سازمان هستند. این انتقادات متقابل هم فضائی برای بحث میخواهد و چه خوب که یکی از موضوعات قلم بدستان طیف سازمانی چپ که معمولا سکوت می کنند, شود. ناگفته پیداست که حضور وزین این فعالین منفرد در نهادهای دمکراتیک دال بر تشکیلات پذیری, و نه هژمونی پذیری آنها است.
اگر چه تعدادی از نظرمندان در این طیف به آینده موفقیت آمیز این اقدام خوشبین نیستند اما تن دادن نیروهای بسیط این طیف به هم گوئی و هم زیستی و مشارکتی عمل کردن اقدامی عقلانی است. نشاندهنده آن است که ضرورت های موجود به آنها تکانی داده است و مایلند که تحت فشار شرایط واکنش نشان دهند.
تردیدی نیست که تشکیل بلوک چپ و تقویت آن در حضور جبهه وابسته و متمول! راست که با دلارها و یورو های تزریق شده هدفی جز ترمز زدن به جنبش های رادیکال و مردمی در کشورمان ندارند, از ضرورت هاست. نباید از خاطر دور کرد که شرکت در این تجمع با تصویری مطلق گراست که میتواند به نومیدی ها دامن زده و این اقدام بسیار مهم سرانجام تلاش های موضعی شکست خورده و یا خاموش شده پیشین را بدنبال داشته باشد.
حمایت از این تلاش جمعی و نادر در میان تشکلهای چپ چند خاصیت دارد:
اول اینکه تمرینی است برای دمکراسی و میتواند راههای عملی و تجربی مشارکت و خردگرائی جمعی را به بخشی از این نیروهای شرکت کننده, نشان دهد.
دوم اینکه میتواند به خواستی عمومی تر و مطرح در بازار! سیاست که جای چپ را بطور کلی خالی می بینند, با حضور خود پاسخ دهد.
سوم اینکه امکان آلترناتیو برابری خواه و حامی کارگران را در افکار عمومی و در برابر تلاشهای جبهه سرمایه برای آلترناتیو سازی از میان سازشکاران حرفه ای مطرح کند.
چهارم اینکه حضور سکتاریسم در میان چپ متشکل و نقش شخصیت سازی و پردازی در این طیف را کم رنگتر کند. تصمیم گیری ها را در عرض به مشارکت بگذارد و روش های دمکراتیک تر متناسب با پیشرفت های عصر امروز را در برابر چپ متشکل قرار دهد.
پنجم اینکه چپ نماهای راست را که به خود و دوستانشان ( در اتحاد برای دمکراسی ) لقب چپ میدهند رسوا کند و نقاب چپ از چهره فریبکارانه راست های معامله جو بردارد.
ششم اینکه اندیشه ورزی و کثرت گرائی را ضمن حضور گرایشات گوناگون, در طیف حاضر در این مجموعه تقویت و خوشبینانه گامهای موثرتر جمعی را بردارند. ( کار مشترک را با ایجاد زمینه های نظری و سیاسی تشکلها برای ادغام در هم نمیتوان یکی دانست. چنانچه توجه کنیم که بحث های اقنائی!! به تجربه در میان نیروهای چپ که میانگین سنی آنها بالای پنجاه است, کابردی نداشته و ندارد, بنابر این میتوان در نظر داشت که گروهها و سازمانهای دخیل با حفظ پایه های نظری خود بر اساس حداقل های مشترک خویش میتوانند کار صواب! و مشترک با دیگران را در برنامه خود قرار دهند.
۱۰. ۰۷. ۲۰۱۲