talebi reza 02

از آسترالوپیتکوس تا همو ساپینها ٬ جورابهای مغز بابانوئلی من

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

talebi reza 02

talebi reza 02رضا طالبی

… همه میدانند درد آزادی چیست ولیکن چرا موقعی که انسان قدرت را در درست میگیرد به نوعی خود مخالف آزادی میشود و سعی بر ایجاد محدودیت حال اگر ضمنی نیز نباشد بصورت عملی دارد.آگاهی و کسب معارف و علوم به نوعی شاید تنها سلاح دفاعی در مقابل دیکتاتورگری باشد حال شخصی و یا اجتماعی٬زیرا جامعه کم سواد و کم بهره علمی خود بستر را برای پویایی تسلسل دیکتاری مهیا میکند…

(قسمت دوم مقاله قهرمانان فراموش شده و سوباسا اوزارا)

خواننده عزیز باورکن نمی خواهم سر شما را به درد بیاورم و مبحث را سخت و پیچیده کنم٬بلی اصلا فرض را بگذارید بنده سوادم در این حد است و میخواهیم این مساله ساده را که آنقدر پیچ و تاب بهش داده ایم که قادر به درکش نیز نشده ایم را باهم راحت صحبت کنیم.

احسان شریعتی در مقاله شنبه ۲۹ خرداد خود در روزنامه آرمان مینویسد:« به من پیشنهاد شد درباره جمله‌ای که دکتر شریعتی خطاب به من نوشته بودند یعنی “اگر می‌خواهی اسیر دیکتاتوری نشی یک کار کن، بخوان بخوان بخوان درباره‌ رابطه آگاهی و‌ آزادی یا چون من اهل فلسفه هستم ٬میخواهم دررابطه آگاهی با ضد آزادی یعنی اقتدار که یکی از اشکال آن دیکتاتوریست صحبت می‌کنم.»

من هم چون اهل فلسفه نیستم میخواهم هردم بیلی بحث دل خود را به اشتراک بگذارم شاید همانند احسان مقبول نیفتد ولی آنچه دارم ای است و لاغیر و قلم همچنان مینالد!

همه میدانند درد آزادی چیست ولیکن چرا موقعی که انسان قدرت را در درست میگیرد به نوعی خود مخالف آزادی میشود و سعی بر ایجاد محدودیت حال اگر ضمنی نیز نباشد بصورت عملی دارد.آگاهی و کسب معارف و علوم به نوعی شاید تنها سلاح دفاعی در مقابل دیکتاتورگری باشد حال شخصی و یا اجتماعی٬زیرا جامعه کم سواد و کم بهره علمی خود بستر را برای پویایی تسلسل دیکتاری مهیا میکند.کانت وجدان را معیار آزادی٬هایدگر آزادی را در چرخش در سرشت انسان٬ژان پل سارتر آزادی را در کتاب هستی و نیستی بر عدم وجود ماورالطبیعه و باروخ اسپینوزا آزادی را بر خلاف سارتر خلاق می داندو……..ابن خلیفه و ابن مقفع و ابن عربی هم آزادی را منطقا مشتعل از قدرت الهی میدانند و هنوز مفهوم آزادی بر اساس آنچه که انسان نسبت به آن آزاد نیست تغییر میکند!

فلسفه داروین و مدینه فاضله دیدن جهان به نوعی نشانگر این است که انسانی وجود ندارد،و حتی به جرئت میتوان گفت که شاید ما انسان نیستیم و انسان حقیقتا موجودی دیگر بوده است که ما اورا کشته ایم و ما به جای نشسته ایم!تکامل داروینی را فقط در این نباید دید که مقصود وی فقط و فقط روند انسان شدن از لحاظ ساختار جسمی است٬زیرا اگر واقعیت را بنگریم٬درک و احساسات و بیان و فهم انسان امروزی کاملا با انسانهای نئاندرتال و ماقبل تاریخ متفاوت تر است.ما به دنبال رسیدن به آن انسان هستیم٬انسانی که در ذهن ما هاله ای از رفتارهای او باقی مانده است٬به قول کانت ما باید چگونه انسان بودن را بیاموزیم.

خواندن و خواندن و خواندن یعنی تلاش برای رسیدن به یک مطلق کذایی!و سرانجام مرگ!همانند مورچه هایی که بی محابا برای بارورشدن ملکه ذهنشان ٬تکاپو میکنند و آخر مورچه کارگر با دستان پینه بسته شدن دستانش به پایان میرسد!پوچ!

این حرفهای بی ربطم من را یاد دکتر فرانکشتاین می اندازد٬درست همانند آن داستان ما هم فرانکشتاین سازی شده ایم٬و سرانجام کار دزدیده ایم خالق خود را!تلاش کانت و ارسطو برای جمهوریت همان بازگشت انسان به اصل خویش است یعنی برابری و عدم وجود قانون و دیکتاتوریست!یعنی همه برابر یعنی بر خلاف ماشین الکترونیکی که هر چقدر جوانتر باشد کاربری بهتری دارد بر خلاف فکر اولیه ما ها اگر انسان خود را بدانیم!چون ما فکر میکردم هرچقدر پیرتر باشی بهتر میتوانی مدیریت کنی از روسای قبایل این امر کاملا مشهود بود.انسان آزاد بود چون تنها بود و آزادی او برای خودش تعریفی داشت٬حال اینکه میمون آزاد نبود و کثرت او سبب امتناع آزادیش بود لذا انسان بدبخت را که با در آزادیش شریک بود را خورد!نوش جان و انسان رفته رفته همانند ویروس وارد بدن میمون شد و رفته رقته شد وسیله تجزیه و تحلیل داروین و احنست بر خود سرداد که مامیمون بوده ایم!بهتر بود میگفت ما در میمون بوده ایم!حال اگر ابن عربی روایتی را بیاورد که خدا مجسم شده است و شعوبیه بر او بخندند زیرا ابن عربی مرضی شدید داشته است و آنهم ناشی از تاثیر این ویروس انشانی بر او بوده است!حال اگر انسان را هم انرژی و یا بیماری بدانیم که در بعضی قویتر و در برخی اضعف است!حال میمونیت و انسانیت درون ما در حال جدالند!گاها میمونیت پیروز شده و تک صدایی و دیکتاتوری و اینکه من میمون بزرگم را تداعی میکند و گاهی از کسی میشنویم که به ما میگوید انسان باش!مگر انسان نیستم و یا اینکه ویژگیهای انسان چیز دیگریست!حال محققین هلندی ٬ بیایند و فریاد بزنند که تفاوت انسان و میمون در قطعه ریزی بنام آر.ان. ای هست در دی.ان .ای مشترکند!و برخی فریاد زنند که ما میمون نیستیم!خوب اگر نیستیم تعریفی از میمون بنمایید که چه فرقی با ما دارد ٬ حال که تعریفی از انسان بودن به ما ندادید!من که خودم بر این باورم که میمونیم و بلکه بدتر ٬چه لزومی دارد که حتما تمامی این علوم و تکنولوژی خوب باشد٬شاید در تعریف خوب و بد هم دچار اشتباه شده ایم٬زیرا با پیشرفت تکنولوژی و ورود به پسا مدرنیزم ٬رفته رفته انسان بیشتر به طبیعت خالص و معیارهای اولیه محیط خویش بر میگردد٬هوای سالم٬مواد غذایی طبیعی٬عریان شدن٬عصیان وقانون گریزی ٬بله انسان و این ویروسی که بنام اوست خواستار برگشت به همان مرحله است…فلش بکی به گذشته و استفراغ همان ویروس تا بدنی دیگر برای خود بیابد زیرا بدن میمون توانایی گذر به دموکراسی را نداشت!تناسخ روح در بودیسم و انتقال از یک کالبد به کالبدی دیگر نیز هویدایی بر این مساله است.بنابراین انسان در ذات خود آزادی طلب است ولی متاسفانه آزاد نیست!انسان از یک جسم به جسمی دیگر میرود تا مکانی مناسب برای خود پیدا کند و بازپرور شود.ما هم شده ایم همانند جورابهایی که شب کریسمس منتظر بابانوئلی هستند تا برایشان هدیه بیاورد.جورابهایی که نه از آزادی اخلاقی یاسپرس و نه از عقلانیت کالینگوود سیر شدند.انسان بودن و تلاش برای انسان بودن زیباست٬زیرا اینکه هستیم و میمون نیستیم و آن واین درمانگر درد ما نیست و یا بقول یکی از بزرگان درست است که از میمون نبوده ایم ولی به سمت میمون شدن میروم و من فریاد میزنم که باز میگردیم به اصل خویش که همان میمون شدن است زیرا برای تخلیه انسانیت خودمان به همان میمون اولیه نیاز داریم تا ما را باز تولید کند.

لذا ابتدای تلاش هر جامعه و یا به طور اخص هر فردی بیشتر برای خودسازی است .اینکه هر کس باید فراتر از فلسفه و شعر ودین و آمال انسانی خود را بسازد شاید روزی بتوانیم به ان انسانی که میمون آسترالو پیتکوس آن را بال خواهد آورد بازگردیم.آیا جورابهای مغزما در انتظار بابانوئل دیگری یک سال باید صبر کنند!لذا توصیه این حقیر فقط در این قسمت٬چونکه از مطالب نوشته شده بالای صفحه که بر قلم جاری شد ٬بی خبرم و بهتر بگویم نفهمیدم چی نوشتم!این است که خود را بسازیم برای ساختن یک جامعه بهتر و رها شدن از این سیستمی که میمونیت ما بر انسانیت ما غلبه کرد و خدا را در قالب ماه دیدیم و شوکران را نوشیدیم و پلنگمان آچمز شد!!و آن جز با خواندن و خواندن و خواندن…و فهمیدن میسر نشود٬هرکه باشیم و به هرچه معتقد باشیم ٬همه منتظر استفراغ آسترالو پیتکوس هستیم!سال نو نزدیک است ٬جورابها راآماده کنید!

ادامه دارد

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.