soofizadeh 01

جنبش سبز بعد از سە سال

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

soofizadeh 01

soofizadeh 01هادی صوفی زادە

یک توضیح ضروری: مطلب زیر را کە نقدی جدی بە عملکرد جریان سبز است در دست داشتم و تصور می نمودم کە  انتشار آن در سالروز جنبش سبز حساسیت  طرفداران جنبش سبز را کە مسبوق بە سابقە است  برانگیزد. با خواندن  رنجنامە شریف صابر فرزند شادروان هدی صابر  تحت عنوان  به مناسبت سالمرگِ پدرم  بیشتر بە صحت محتوای مطلب  خود پی بردم. 

سە سال  پیش  نسبت  بە تقلب  در انتخابات رئیس جمهوری  ایران اعتراضاتی  تحت نام موج سبز شکل گرفت کە  متعاقبا  بە  جنبش سبز تغییر نام  یافت.  جنبش سبز بیشترین و بحث انگیز ترین  فضای سیاسی را بە خود معطوف،  حضور خیابانی ٢۵ خرداد  سال ٨٨  در تهران را کە  با توجە اختناق  سی سالە  حاکمیت مذهبی  در ایران  طیف وسیعی  از شبکەهای اجتماعی مناطق  مرکزی  و فارس زبان کشور را زیر چتر خود دادە بود  نقطە اقتدار  خود دانست .  جنبش سبز در عین حال فرصت مناسبی  برای عرض اندام   جریانات  چپ استحالە شدە  و دیگر نیروهای ایرانگرای در تبعید بود.

 این  سوال کە آیا  موج  سبز جنبشی برای تحقق مردم سالاری و عدالت بود،  یا صرفا” جریانی برای  بازگشت بە قدرت و آنچە اصولال قدرت مدران دنبالش هستند،  بود. برای مثال  اگر آقای موسوی یا آقای  کروبی بجای احمدی نژاد  در راس امور  مملکت می نشستند چە تغییرات و گشایشی در فضای سیاسی اجتماعی  ایران اتفاق می افتاد  و  برای نمونە آیا آنان امکان  مشارکت احزاب  چپ و کمونیست و نیروهای ملی بعنوان بدیهی ترین اصل آزادی انتخابات  در ایران فراهم می نمودند؟  در مقابل  آیا در صورت دستیابی بە قدرت، آیا  حاضر و یا قادر بە حذف  نهادهای  موانع  آزادی انتخابات  یعنی  نهادهای فرا قانونی و موازی نظیر شورای نگهبان و خبرگان و مصلحت نظام  بودند؟ و سوالات دیگری نظیر اینکە  اگر اعتراضات خیابانی در دوران زمامداری آنان درخیابانها  بە هر بهانەای راە می افتاد، آیا آنان امنیت  تظاهر کنندگان را فراهم  می نمودند یا دستور گلولە باران و دستگیری  آنان را می دادند ؟ اینها و دهها سوال مشابە دیگر  بدلیل کارنامە سابق  آنان و یا در بهترین حالت سکوتشان در جریان حاکمیت سی سالە حکومت مذهبی دغدغە افرادی است کە نمی خواهند از روی احساس تسلیم مظلوم نمائیهای موج سبز شوند و یا نمی خواهند از چالە بە چاە  بیفتند، مطرح است.

 امروزە با گذشت  سە سال از ظهور موج سبز شاهد رکود فعالیتهای  سایتهایی نظیر کلمە و جنبش راە سبز کە سخنگویان اصلی آن جنبش  بودند. شبکەهای اجتماعی  داخل  و خارج مرکز ایران  از جنبش بریدە  و یا بی تفاوت گشتەاند،  جنبش بە جریانی در تبعید تبدیل شدە است.  

بسیاری علت را حصر رهبران جنبش می دانند اما در مقطعی کە آقایان  موسوی و کروبی آزاد بودند،  نماد سردار سازندگی  و سید احمد کروبی پدر آقای مهدی کروبی در کرمان و  الیگودرز پایین کشیدە شد و جنبش ما بیشماریم نتوانستند در زادگاە کروبی و رفسنجانی اعتراضی انجام دهند.  آن انتظاراتی  کە با دستگیری آقایان کروبی و موسوی میدان انقلاب  بە میدان  تحریر بدل خواهد شد، سخن گذافی بیش نبود.  بسیاری از سبزها  برای حفظ موقعیت خود بە  ابراز وفاداری با نظام و  در مقابل خواست مردم قرار گرفتند  و کم نبودند افرادی در طیف سبز  علیە جریان سبز سخن راندند. اگر از دیدگاههای افرادی نظیر عباس عبدی، علیرضا علوی تبار، مهدی خزعلی  و بسیاری صرفنظر نمائیم، رفتار فریبندە آقای محمد خاتمی نماد جریان اصلاحآت  بویژە در جریان شرکت در انتخابات اخیر مجلس  کە  در مقطعی  با ارائە  رویکرد  آرامش  فعال  جامعە را فریب می داد اینبار با شرکت در انتخابات مجلس کە جنبش سبز بر تحریم آن تاکید نمودە بود،  تئوری  مرگ فعال   را نهادینە  نمود.

.

نماد جنبش و سبز:

بکارگیری رنگ سبز در دنیا بیشتر با تعابیر سکولاریستی و قرائت نوینی از محیط زیست و تطبیق  با طبیعت  همراە است.  انتخاب رنگ سبز برای بە اصطلاح جنبش سبز در ایران برگرفتە از رنگ سبزی کە از نظر شیعیان قابل احترام است. روزهای قبل از انتخابات ٨٨،  سید محمد خاتمی  شال سبزی کە ویژە سیدهای شیعی مذهب است  را بە گردن آقای موسوی انداخت و حامیان نیز شعار  حمایت از یار سە سید فاطمی ( خمینی، خامنەای و خاتمی ) را سر دادند.  در مقابل این رویکرد مذهبی حامیان آقای احمدی نژاد با شناخت از فرهنگ موجود شال سبزی را تحت عنوان سبز علوی بر گردن ایشآن انداختند و نمادهای مذهبی آن دو  بە بخشی از مبارزە اصلاح طلبی و اقتدار طلبی تبدیل شد.  این در شرایطی بود کە جامعە ایران یکدست شیعە نبودند و سبز فاطمی همانند  سبز علوی برای دیگر ادیان و ملل توهین آور بود. البتە از دید آنان  بهترین  وسیلە دستیابی بە  قدرت همانا مذهب شیعی است. و بدون این ابزار امکان پیشرفت وجود ندارد. چون شیعی گرایی یعنی نابودی دیگر ادیان و مخالفین. بقول یکی از نویسندگان معروف مذهب شیعە  شورەزاریست کە هیچ بذر دگراندیشی در آن نمی روید.

جنبش سبز و ادیان و ملل غیر فارس:

رنگ و نام جنبش سبز هیچ نسبتی بە ملتهای غیر فارس نداشت، بە عبارتی دیگر  مفاهیم و عملکرد جنبش سبز برای ملتهای غیر فارس ایران کاملا  بیگانە بود. بی تفاوتی ملتهای غیر فارس از فرهنگ سبزها سرچشمە می گرفت. در مقابل  نکاتی کە موج سبز هیچگاە حاضر بە بیان و توضیح در مورد آنها بود. سرنوشت اقلیتهای دینی و ملی نظیر  بهائیان، ملیتهای غیرفارس، جنبشهای کارگری و زنان بود.  بقول آقای داریوش محمدی یکی از عمدە تئورسینهای جنبش سبز کە تئوری و تعریف  ریشە در آب، بی سر وصدا همچو آب،  آب را گل آلود نکنیم. این آب آنقدر ناکافی بود کە هیچگاە بە زمینهای دور دست نرسید و طبیعی است کە آبی کە وجود نداشتە باشد گل آلود هم نمی شود. 

ـ  بهائی ستیزی:  لکە ننگ بر پیشانی حکومت اسلامی  و جامعە شیعە ایرانی  بطور کلی بهائی ستیزی  می باشد  بهائیان بعنوان یک اقلیت دینی از دوران ظهور تاکنون  مورد ظلم حکومتها  و جامعە  شیعە ایران قرار داشتەاند. یکی از نا شفافیهای  جنبش سبز سکوت سران و رسانەهای آنان در مورد دیانت بهائی و بهائیان است. سبزها خارج از اینکە هیچگاە نسبت بە  خاتمە دادن بە اذیت و آزار بهائیان سکوت نمودند با یک نگاە اجمالی می توان دریافت کە  اکثر  بهایی ستیزان معروف  در صف جنبش سبز قرار دارند.

ـ   اگرچە از بدو حکومت اسلامی ملیتهای غیر فارس  مورد تهاجم حاکمیت جمهوری اسلامی قرار گرفتند و بیشترین قتل وعام ملتهای غیر فارس را بویژە کوردها  از طرف  نسل اول حاکمیت و بویژە طرفدارن خمینی ( سبزەهای امروزی ) انجام گرفت ،  خروجشان از حاکمیت این انتظار را ایجاد نمود کە بجهت اثبات صداقت خود در بازگشت بە مسیر انسانی،  با شهامت و بە صراحت  گذشتە خود را نقد  کنند و بابت سهم خود در جنایات جمهوری اسلامی علیە کشتار ملیتهای غیر فارس پوزشخواهی نمایند. اما نە اینکە اینکار انجام نگرفت بلکە بسیاری از جریانات سبز روش خصمانە تری را علیە خواستە ملیتهای غیر فارس در پیش گرفتند.

سران و بدنە موج سبز با کینەهایی کە از کلاسهای عقیدتی سیاسی نهادهای مختلف حکومتی  بە ارث گرفتە بودند، نتوانستند از فرهنگ قبلی خود فاصلە بگیرند و  نە اینکە  نتوانستند اعتماد  ملتهای غیر فارس  ایران نظیر آذریها، عربها، بلوچها و کوردها و تورکمنها را بخود جلب کند. بلکە با رفتارهای  نابخردانە  خود ملتهای تحت ستم را در شوکی عظیم فرو بردند و اگر  تا قبل از ظهور جنبش سبز،   اغلب  جریانات سیاسی ملتهای  غیر فارس  بە یک ساختار فدرال و همزیستی مسالمت آمیز در ایران می اندیشیدند،  با ظهور این موج تصور وحشتناکی از نسلی  کە در از دامن آن بیرون آمد پدیدار شد و فکر رهایی از همچون جامعەای بە اولویت ملیتهای غیر فارس درآمد.  تا جائیکە بنا بە یک نظر سنجی  سال گذشتە بیش از ۵٠% مردم آذربایجان خواستار استقلال و جدایی از ایران هستند.

از جهتی دیگر سە سال  گذشتە درس بزرگی برای  ملتهای غیر فارس ایران بود کە بلحاظ تاریخی، فرهنگی و سیاسی متقاعد  شوند  کە  مملکت ایران  اصلاح شدنی نیست و جنگ قدرتی  کە در مرکز جریان دارد تعلقی بە دیگر ملیتها ندارد و  اساسا چرا باید بیش از این در باطلاق فرهنگی تاریخی و جنگ قدرت  آنان  گرفتار آیند.

البتە نا شفافی سبزها تنها بە وضعیت ادیان و ملل ختم نمی شود و بی تفاوتی نسبت بە حقوق کارگران و فعالان کارگری کە در زندانهای جمهوری اسلامی هستند نمونە دیگریست.  علیرضا محجوب مسئول نهاد ضد کارگری خانە کارگر و  نمایندە مجلس از فراکسیون اقلیت مجلس یکی از چهرەهاییست کە در جنبش سبز جای دارد.  آنان هیچگاە نسبت بە سرنوشت نمایندگان واقعی کارگران نظیر اسانلو و … نظر مساعدی نداشتند. . 

جنبش سبز و بازتولید شیعەگری:

مشکل جامعە ایران دین سالاری و شیعە گریست.  جنبش سبز  با افشاگریهای  بی نظیر خود تا اندازەای توانستە بە آگاە سازی جامعە در مورد فرهنگ زشت و گندیدە  نظام اسلامی از درون بپردازد، اما  این  نیرو خود همچنان  درصدد بازسازی و احیای  این فرهنگ بود.

 سران و بدنە جنبش سبز بیشتر در صدد بازتولید  شیعەگری،  زد و بند با مراجع تقلید و دست بە دامان  مراجع تقلید  برای  تحقق مردم سالاری !! و یکی از دیگر از روشهای برگزیدە آنان پرداختن بە افکار و متون امام موسی صدر کە افکارش کانون  بحران در لبنان و خاورمیانە می باشد.

 مضافا  سبزها  با ادبیات مذهبی  و عبارات   ویژەای  نظیر روزە سیاسی، افطار سیاسی، مردم سالاری دینی، روشنفکر دینی را  در جامعە ترویج دادند کە  اینگونە روش سنخیتی با یک جامعە انسانی و دموکرات ندارد.  وقاحت این فرهنگ مرتجعانە  را می توان در آثار و واکنشهای سیاسی آنان دید.  

آقای علی مزروعی یکی از سخنگویان جنبش سبز  در آخرین نوشتە خود بمناسبت سالروز جنبش سبز از چهار روش آگاە سازی، خیابان، مصالحە و مذاکرە و انتخابات  سخن گفتە است.  حال آنان ثآبت نمودند کە اهل خیابان نیستند، اما اگر حتی بە اهرمهای مذهبی خود پایبند بودند می توانستند  بە روشهای مبارزاتی مرسوم مذهبی در تاریخ معاصر ایران  نظیر تحصن و بست نشینی روی آورند، مثل آنچە سید جمال الدین اسدآبادی در شابدالعظیم بست نشست. با دستگیری موسوی و کروبی بهترین فرصت برای استفاە از این روش بود کە انجام ندادند.

جنبش سبز و انتخابات:

عموم  نمایندگان دور هشتم مجلس شورای اسلامی از حوزە تهران اصولگرایان بودند. اگر فرض بر این باشد کە با توجە بە حضور میلیونی مردم تهران در جریان تقلب سال ٨٨  تهران مرکز اصلاح طلبان است، چگونە ممکن است کرسی های مجلس در آن دورە از آن اصولگرایان باشد؟  آیا تمام طرفداران اصولگرایان یک شبە اصلاح طلب شدند؟ این اتفاق در دور نهم مجلس نیز بە شیوەای دیگر خود را نشان میدهد. 

در انتخابات اخیر ( دور نهم )  مجلس شورای اسلامی  آمار مشارکت  ۵٢% ی از تهران گزارش شد.  از آنجا کە پایگاە اصلی اصلاح طلبان تهران است کسب رای ۵٢%ی برای حاکمیت  رقم   کمی نیست. حال سوال این است  در حالیکە سبزها  از تحریم انتخابات سخن گفتە بودند اگر بپنداریم کە میزان  مشارکت بطور میانگین  در تهران ٨٠% بودە یعنی ٢٨% طرفداران جنبش سبز انتخابات را بایکوت  و یا  حاضر بە رای دادن نبودەاند. اما اگر چنانچە سبزها را با حضورشان در ٢۵ خرداد سنجید  نباید بە میزان رای ۵٢%ی حاکمیت  تردید نمود؟  اگر تقلبی انجام گرفتە سکوت سران جنبش سبز در این مقطع  نشانە چیست؟

موارد فوق نمونەهای کوچکی از بار کج جنبش سبز است. آنان  بدلیل  نقششان در جنایت و فساد  حاکمیت در گذشتە  هیچگاە قادر بە پیروزی در مقابل همقطاران دیروز خود نخواهند شد.  تجارب مشابهی ( با تفاوتهای میان هر کدام ) در کوردستان عراق و با ظهور جنبش تغییر ( گۆڕان ) و  در سوریە نیز عبدلحلیم خدام  بعداز فرار خود را اپوزسیون خطاب قرار داد بە نتیجە نرسیدند. زیرا خود بخشی از خرابیهای موجود بودند و بە آسانی قادر بە کسب اعتماد مردم نبودند.  خارج از آقای کروبی کە انصافا پروژە تقسیم پول نفت میان مردم را داشت، سران سبز کە ستون فقراتش  اصلاحطلبان  دوم خرداد هستند  اثبات نمودند کە فاقد  ارائە طرحی اصلاح طلبانە  حد اقل همچون انقلاب سفید سال ١٣۴٢ بودند.  .

عدم  پایبندی بە مواضع سیاسی خود  در روش  عموم سران جنبش سبز بچشم می خورد. نگاهی بە مواضع   رفسنجانی، ابطحی، کدیور، حسن روحانی، عباس عبدی و مهدی خزعلی و بسیاری  نشان از حفظ  منافع  شخصی خود  بە قیمت  قربانی نمودن کل جامعە است.  یک مورد کە نمی توان بە آسانی از کنار آن گذشت ماجرای سکوت آنان نسبت بە  رد صلاحیت دکتر قاسم شعلە سعدی کاندیدای رئیس جمهوری میباشد.

اینک بعداز سە سال از شکل گیری و  ظهور موج سبز بحران فکری و بی اعتقادی بە مسیری کە دنبالش افتادە اند وجودشان را فرا گرفتە است. آنان بیش از این تاب تحمل بریدن از نعماتی کە در طول سی سال گذشتە بە یمن ظلم و ستمی کە حاکمیت برای آنان فراهم نمودە بود ، ندارد. بیهودە نیست کە آقای علی مزروعی در راە حل چهارگانە خود  مداکرە و مصالحە ارائە میدهد.  نتیجە همچون مصالحە بر سر وعدەهایی کە بە مردم دادند محقق خواهد شد. برخی دیگر از سران سبز  هر ازچند گاهی تزی ارائە میدهند و  ادعا می کنند کە  ادامە دهندە مسیر مشروطە خواهان، راە مصدق و امام خمینی هستند . هر انسان خردمندی می داند جنبش سبز با هیچ وصلەای بە جنبش مشروطە و نهضت مصدق نمی چسپد و آنان ادامە دهندە راە خمینی هستند و بس.   

کوتاە سخن می توان از روی نامە شریف صابر بهتر جریان سبز را شناخت و همین جملە ایشان را کە می نویسد ” دیگر آرزویى هم براى ابراز باقى نمانده،نه آرزوى تغییر دارم، چه بسا همین حکومت که قاتلِ پارهِ تنِ ماست براى حکمرانى بر مردمِ دوست داشتنى و غِیرتمندِ کشورم لایق و کامل است”  

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.