رضا پرچی زاده
امروز مقاله ای به قلمِ آقای ابراهیم نبوی خواندم با عنوان «رئیس مجلس، شاه دوماد»، که در آن آقای نبوی وبلاگِ گمنامیان را «یک سایت مجهول الهویه که احتمالا از همین سایت های سایبری سپاه است و توسط جماعت هفت هزار تومانی اداره می شود» خطاب کرده بودند. در این مقاله، آقای نبوی فرمایشاتِ بسیارِ دیگری نیز فرموده بودند که جای تامل دارد. با این وجود، در اینجا به آن فرمایشات کاری ندارم، و تنها به مبحثِ ایشان درباره گمنامیان می پردازم. به نظرِ حقیر، در اظهارِ این بیانات، آقای نبوی بسیار تند رفته اند؛ امری که شاید از پیشینه ذهنیتیِ «خطِ امامیِ» ایشان نشات می گیرد.
اینجانب گمنامِ گمنامیان را مدتهاست که از نزدیک می شناسم. گرچه هیچگاه از برخوردهای عمدتا تخریبیِ ایشان با مساله مذهب راضی نبوده ام – همیشه در این باره با ایشان بگومگو داشته ام؛ و گرچه به تازگی، به عنوانِ یک جمهوری خواه، به دلیلِ نزدیکیِ نسبیِ اخیرِ ایشان به آقای پهلوی و در نتیجه موضع گیری هایِ تند و گهگداری به دور از انصاف شان در برابرِ جبهه ملی و جبهه های جمهوری خواه از ایشان چندان دلِ خوشی ندارم – که به فاصله افتادن میانِ ما دوستانِ قدیمی انجامیده است؛ اما هنگامی که با ایشان به دور از عدالت برخورد می شود، خود را موظف می دانم که جانبِ حق را بگیرم و حقیقت را بگویم.
گمنامِ گمنامیان فعالِ مستقلِ حقوق بشر است. ایشان به دلیل فعالیتهای آزادی خواهانه، در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه شده است، و از هنگامِ خروج از ایران در بیش از یک دهه قبل، در حدِ توانش به فعالیتهای حقوقِ بشری مشغول بوده است.
از این به بعد را نمی دانم، که حالِ آدمی مدام در تحول است – بادا که به «احسن الحال» باشد؛ اما به جهتِ آشناییِ دیرینه ام با گمنامیان، امروز می توانم با صراحت و با وجدانی آسوده بگویم که آنچه او می کند، بر مسیرِ اخلاص و اعتقاد است، و نه بر هوایِ مال اندوزی و منفعت طلبی. ممکن است در سر خطا کند، اما در دل خالص است. لذا شایسته است که با وی به انصاف برخورد شود، و بد و خوبش با هم سنجیده شود؛ که به فرموده سعدی:
ز تاجِ ملک زاده ای در مَلاخ/شبی لعلی افتاد در سنگلاخ
پدر گفتش اندر شبِ تیره رنگ/چه دانی که گوهر کدام است و سنگ؟
همه سنگها پاس دار ای پسر/که لعل از میانش نباشد به در
در اوباش، پاکانِ شوریده رنگ/همان جایِ تاریک و لعلند و سنگ….