war 05

آسیب شناسی جنگ نقده و دیالوگ پیشنهادی حزب دموکرات کردستان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

war 05

war 05دنیز ایشچی

پس از اینکه مقاله جناب “قادر وریا” را خواندم، به خودم گفتم حتما باید نقدی بر آن بنویسم. وقتی آخر نوشته ایشان رسیدم و متوجه شدم که ایشان نه فقط عضو دفتر سیاسی حزب، بلکه استادیار دانشگاه هستند، از تعجب حیران شده و بیشتر بر این امر مصمم شدم. گرچه نوشته ایشان خیلی کوتاه و در عین حال بیشتر به یک دعوت نامه برای دیالوگ میماند، تا یک تحلیل آسیب شناسانه، با وجود این به نحو کاملی دیدگاههای “اسیب شناسانه” حزب ایشان و دوستانشان را تصویر میکند.

برای اینکه از ترکیب جمعیتی مناطق مختلف منطقه سولدوز ” نقده” یک تصویر تجسمی عینی تری داشته باشیم، میخواستم چند نمونه کوچک را بصورت اشاره وار مطرح کرده باشم. من در دوران کودکی خویش زمانی را که جمعیت ایران بیست و پنج میلیون نفر، یعنی یک سوم جمعیت فعلی بود و کوچه های نقده تازه تازه سنگ فرش میشدند و ما دنبال درشکه های اسبی می دویدیم تا از آنها آویزان شویم و ما کودکان شهر از وجود خارجی “اسفالت” بی خبر بودیم و جمعیت نقده شاید بین ده تا پانزده هزار نفر بیشتر نمیشد را هنوز به خاطر می آورم. در همان دوران کودکی من ، مادرم از اینکه واقعیتهای زندگی در منطقه سولدوز در زمان پدر و پدر بزرگ ایشان به چه نحوی بود صحبت میکرد. اگر با همین مقیاس ارزیابی تراکم جمعیتی به صد و یا دویست سال پیش برگردیم، تا حدودی میتوانیم تراکم جمعیتی سولدوز و مرکز ان نقده را حدث بزنیم.

زمان کودکی من نه فقط اقتصاد منطقه کشاورزی و دامپروری در مقیاس خود کفائی بود، بلکه بافت اجتماعی عمدتا از روستاهای پراکنده ای که جمعیت آنها از چند صد تا یکی دو هزار تجاوز نمی کرد، تشکیل می شد. اهالی کرد نشین عمدتا در نواحی مجاور رشته کوه نه چندان بزرگ “سلطان یعقوب” و چشمه ها و جویبارهای اطراف آن، مسیر سمت اشنویه، پیرانشهر و ساوج بولاق “مهاباد فعلی” ، و ترک نشین ها در مناطق زمینهای دشت وسیع سولدوز و مناطق و کوهستانهای شرقی زندگی میکردند . قابل توجه است ذکر بکنیم که علاوه بر ترک و کرد، در همین منطقه ارمنی ها، آسوری ها و خانواده های جهودی هم زندگی می کردندو بخاطر وفور زمین برای زراعت و دامپروری برای همه، کرد، ترک، جهود، ارمنی، آسوری و غیره برادروار بی دردسر در کنار هم زندگی میکرند.

مادرم از قول پدرش از زمینهای وسیعی در منطقه سولدوز که اکثرا آب آنها را پوشانده بود و همه جا پر از نی زارهایی بود که گرازهای وحشی و روباهها، گرگها و دیگر حیوانات وحشی و پرندگان ماوایشان بود صحبت میکردند. از همان زمان بود که مفهوم اسم این ناحیه برای من تعریف شده و کلمه “سولدوز”، که از ترکیب دو کلمه “سولو” و “دوز” به مفهوم فارسی “دشت پر آب” تشکیل شده است، در ذهن من نقش بست. دشت وسیع پر آبی که همه اش نی زارهایی بود در نزدیکی دریاچه اورمیه ماوای پرندگان و دیگر حیوانات وحشی بود که رودخانه “گادار” از وسط آن گذر می کند. زمانی که در حدود سی سال پیش در زمینه تاریخچه، فرهنگ و اقتصاد منطقه یک پروژه تحقیقی را آغاز کرده بودیم، مصاحبه هایی که با مرحوم “یوسف قهرمانپور” محقق تاریخ ایل “قره پاپاق” که عمده ساکنان ترک نقده از آن ایل بودند، صورت گرفت، ایشان نام گذاری شهر نقده را به “نقی خان بورچالو” ، پدر “قلی خان بورچالو ” نسبت می دادند، که اسم نقده تلفظ عامیانه شده ای از “نقی دای” میباشد.

در همان دوران کودکی خویش به چشم خویش شاهد بوده ام که چگونه روستائیان سولدوز بصورتی دسته جمعی و عمدتا به فرمان اربابها جهت زه کشی آبهای زمینها از دشت وسیع سولدوز، چطور روزها پشت سر هم به بیل زدن می پرداختند تا پس از اینکه هر روستا سهم خویش را در لایروبی چویهای زه کشی به انجام رسانند، آبهای ارضی به رودخانه گادار پیوسته و به سوی دریاچه اورمیه جاری شود. به این شیوه بود که زمینهای نی زارهای پوشیده از آب که جولانگاه پرندگان و حیوانات وحشی بود، زه کشی شده و به زمینهای قابل کشاورزی تبدیل شده بودند، تا نه فقط اهالی شهر نقده ، که شهر مرکزی منطقه سولدوز می باشد به کشاورزی بپردازند، بلکه تمامی اهالی زوستاهایی مثل “آغ طوله” ، “بیگم قالا” ، “حسنلی” ، “چیانا”، “میر آوا” ، “گوران آوا” و “بالخچی” و غیره نیز پس از زراعی کردن زمنیها به کشاورزی و دامپروری در آنها می پرداختند.

بر همه ماکه در همان شهر بزرگ می شدیم،پر واضح و واضحتر میشد که موضع حزب دموکرات کردستان بیشتر و بیشتر بر این پایه ها استوار می باشد که با وجود اینکه آن موقع جمعیت کرد نشین شهر حدود یک چهارم تا یک سوم کل اهالی شهر را تشکیل می داد و در روستاها اهم ضریب جمعیتی کرد نشینها از این هم کمتر بود، سولدوز را بخشی از کردستان شمرده و همیشه بعنوان مالک و ارباب منطقه سولدوز با ترک ها به سخنگویی بپردازد. به دور از اندیشه های رهبران حزب دموکرات کردستان، مردم اهالی برادروار در کنار همدیگر بدون توجه به اندیشه های سیاستمدارن بومی کرد، به کشت و زرع، تجارت و ازدواج جوانها با همدیگر و تشکیل خانواده های مشترک ادامه می دادند.تنها خاطره منفی که از طرف مادرم در رابطه با احتمال پیش آمدن مشکل امنیتی با بخشی از مردم کرد تبار مطرح میشد، خاطره بد ترکها از حمله و غارت ترکها توسط نظامیان “اسماعیل آقا سمیتکو” بود که خطر احتمال حمله نظامیان کرد را، هر چقدر هم احتمال آن کم باشد، در اذهان آنها تداعی میکرد. شاید لازم باشد تا در مقدمه کوچک دیگری به جو روانی اجتماعی و شرایط امنیتی قبل از جنگ نقده اشاره ای بکنیم تا بتوانیم خود جنگ نقده را تا حدودی آسیب شناسی کرده باشیم.

زمان شاه هیچ فردی غیر نظامی مسلح نبود واگر هم اسلحه داشت، اجازه نداشت آنرا حمل کند. پس از برچیده شدن نظام شاه، در منطقه، یک خلا امنیتی بوجود آمد. در منطقه حساسی که از یکطرف مرز کردستان و آذربایجان می باشد، از طرف دیگر نزدیک مرزهای ایران، عراق و ترکیه نزدیک مناطق حساس کوهستانی مرزی بود و ساواک در زمان شاه بصورتی حساس فعال بود. در شرایطی که اهالی ترک منطقه سولدوز غیر مسلح بودند، بر همه واضح بود که اهالی کرد منطقه بخاطر اسکان در مناطق مرزی عراق و ترکیه و اقامت در مناطق کوهستانی، اکثر در مقیاس محدودی هم بوده باشد، مسلح بودند. پس از انقلاب با تعجب همگان ما ها شاهد بودیم که بخش مختصری ازبازار هفتگی فروش حیوانات، به خرید و فروش اسلحه هایی تخصیص یافت که در مناطق کرد نشین از زیر زمینها بیرون آمده بودند. مسلح بودن کردها، بصورتی غیر مستقیم خوف و ترسی را در میان مردم ترک نشین فراهم میکرد. پادم می آید که پدران ما مرتب با بی اعتمادی به نیت مسئولین سیاسی کردستان، و خاطره های منفی هجومهای قدیمی زمان پدران خویش را برای ماها یاد آوری میکردند.

در کنار پدیده مسلح بودن کردها ، ترس و خوف ترک نشینان از این بابت، دو مساله دیگر هم باید مورد توجه قرار بگیرد. . یکی انفجار مین در جاده های روستائی ترک نشین که از یک طرف موجب کشته شدن روستائیان ترک می شد، از طرف دیگر این خوف و ترس مردم ,عادی را صد چندان میکرد که بخاطر حفط جان و مال خانواده های خویش، که عملا موجب مهاجرت ترکها به شهری های بزرگتر از قبیل اورمیه، تبریز و تهران میشد. از همان روزهای اول بعد از بهمن پنجاه و هفت، مهاجرت بعضی خانواده های ترک به دلایل امنیتی به کرج و شهرهای دیگر آغاز شد.

در یک چنین شرایطی هر شب پشت سر هم رگبار تیر اندازیهای هوایی خوف و وحشت عجیبی را در میان زنان، بچه ها، خانواده ها ایجاد میکرد که بمدت ساعتها ادامه داشت. بعضی این تیر اندازها را به بازماندگان رژیم شاه و ساواکیها نسبت می دادند، بعضی به تیر اندازیهای هدفمند از طرف حزب دموکرات کردستان ایران جهت ایجاد خوف در میان ترکها و مجبور کردن ترکها به مهاجرت از منطقه، و برخی دیگر به افرادی از میان ترکها که به تازگی مسلح شده بودند و خود را برای دفاع از ترکها در شرایط خلا امنیتی آماده میکردند. شاید این تیراندازها از طرف همه این نیروهای مسلح جهت ابراز قدرت در مقابل دسته های نظامی دیگر و پیشبرد هدفهایشان صورت میگرفت. میتینگ ده هزار نفره روستائیان غیر منظم و آموزش ندیده غیر ارتشی مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران در قلب منطقه ترک نشین و استودیوم ورزشی شهر در چنین شرایطی برگزار میشد.

مرحوم قاسملو، رهبر فقید حزب دموکرات کردستان ایران در قید حیات نیستند، لذا خیلی راحت است تا آقای “قادر وریا” براحتی پشت سر ا جناب دکتر قاسملوی فقید که میخواستند در نقده سخنرانی بکنند، خود را قایم کرده و از پرداختن به جوهر مسائل طفره بروند. برای ما فعالین دانشجوئی سیاسی آندوره پر واضح بود که از زمان قبل از انقلاب بهمن پنجاه هفت، مسئول سیاسی تشکیلاتی حزب دموکرات ایران در منطقه سولدوز، کسی غیر از جناب “مصطفی هجری” دبیر کل فعلی حزب نبودند. آرشیتکت اصلی چنین میتینگی از ده هزار روستائی مسلح غیر ارتشی در قلب منطقه ترک نشین در چنان جو خلا امنیتی خوف، رعب و وحشت، خارج از اینکه چه پیغامی را به مردم ترک نشین میخواست برساند، کسی غیر از رهبر فعلی آقای وریا، یعنی جناب مصطفی هجری نیستند. برنامه ریزان چنین میتینگی در چنان شرایطی که منتظر یک جرقه ای بود تا فاجعه ای آفریده شود، باید برای خانواده های شهدای هر دو طرف کرد و ترک پاسخگو باشند که چرا چنین برنامه فاجعه باری را ریخته و به مرحله اجرا در آوردند.

جرقه ای شعله ور شد، و فاجعه ای شروع به آغاز شدن کرد. مهم نیست تیر اول را کی شلیک کرد، در شهری که هر شب از ساعت نه، تا دوازده شب، رگبار تیر اندازیها خواب را بر زنان و بچه ها حرام کرده بود، مردم داشتند عادت میکردند که در فلان جاده روستائی بر اثر انفجار مین، چند نفر یا دست و پای خود و یا احتمالا جان خود را از دست داده اند. با وجود هزاران هزار مسلح غیر نظامی در وسط شهر متشنجی مثل نقده، بالاخره شهر آبستن گلوله ای از یک گوشه بود. فاجعه آغاز شد و دهها، بلکه صدها نفر مردم عادی، از زنان و بچه های کرد و ترک جان خویش را از دست دادند.

مردم با وجدان عادی کرد و ترک، همسایه های خود را که از ملیت دیگر بودند، در خانه های خویش امان می دادند. خانواده های مردم عادی کرد و ترک خود را در داخل خانه های خویش حبس می کردند، تا افراد ملسح تیر اندازیهای نظامی خویش را در کوچه و خیابانها به اتمام برسانند. جوانان چپ پیشگام و هواداران مجاهدین خلق، در داخل خانه ها با شدت تشنج آوری با پدران و فامیلهای خویش را در گیر بودند تا به آنها ثابت بکنند که این جنگ میان مردم دو ملیت ترک و کرد نیست، بلکه مردم قربانی سیاستهای مغرضانه دسته ها بخصوصی گردیده اند.

پدر خانواده “مجنون” ، پیر مرد مظلوم کردی که در خیابانها پنیر می فروخت، به همراه پسر کوچکش که به قتل سرسیدند، پدر و برادر یکی از دوستان صمیمی من بودند. همانطور خیلی از اعضای خانوده “بدلی” ها که ترک بودند و جان خود را از دست دادند، از آشنایان صمیمی من بودند. من بعنوان کسی که دوستان صمیمی خویش را چه در میان کردها، و چه در میان ترکها از دست داده است، در وحله اول برنامه ریزان و آرشیتکتهای اصلی میتینگ نقده ، را مسئول تبدیل شدن اشخاصی مثل ملا حسنی و بعضی قاچاقچیان و لمپنهای سابق به قهرمان ملی مردم ترک نقده میدانم.

عقب نشینی و خارج شدن نیروهای مسلح کرد از شهر، ابعاد فاجعه را تا مقیاس خیلی زیادی پائین آورد. تاکتیک خارج شدن اقلیت کردنشین شهر از نقده و رفتن آنها به شهرها و روستاهای اطراف هم تا حدود زیادی به کاهش ابعاد فاجعه کمک کرد. نقش جوانان، معلمین، کارمندان، جوانان هواداران فدائیان خلق و مجادین خلق در ایجاد پل های مودت و دوستی و عادی کردن مناسبات میان ترک و کرد در جو تهدیدهای کور ملی افراطی بینهایت شجاعانه و قابل تقدیر بود. اعتماد متقابل و پلهای دوستی و مودت مجدد میان ترک و کرد را نه آرشیتکت های میتینگ مسلحانه، بلکه محصلین، دانشجویان، معلمین، کارمندان، فعالین سیاسی جوان و دیگر روشنفکران و جوانان کرد و ترک ایجاد کردند.

با تثبیت بیشتر سپاه پاسداران، کمیته های انقلاب و دیگر ارگانهای نظامی حکومت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، از یک طرف جوانان بیکار ترک عمدتا به دلایل اقتصادی به آنها پیوستند. این در شرایطی بود که کردها به دلیل سنی بودن و به دلایل ملی سیاسی دیگر نمیتوانستند وارد سپاه و کمیته ها بشوند. به این وسیله شرایط خلا امنیتی منطقه جای خود را به امنیت حکومتی جمهوری اسلامی ایران داد که با استحکام یافتن خویش نه فقط امنیت توام با خوف و وحشت زمان شاهی را ادامه داد، بلکه به کشت و کشتار جوانان و روشنفکران سیاسی هر دو طرف کرد و ترک آغاز کرده و ادامه داد.

آقای قادر وریای عزیز، با مخفی کردن چهره های آرشیتکت های اصلی میتینگ ده هزار نفر روستائی مسلح کرد در قلب منطقه ترک نشین در آن جو هیستریک را که شما آن را “با مقاصد صلح آمیز” می نامید که با هدف ” روشنگری سیاستهای حزب” از طرف مرحوم دکتر قاسملو تشکیل شده بود، نمیتوان آسیب شناسی واقع بینانه ای کرد. کسانی که ملا حسنی ها و افراد معلوم الحال را تبدیل به قهرمانان ملی و ناجیان مردم ترک کرده اند، باید مسئولیت خویش را در اتخاذ چنین تاکتیک فاجعه باری به عهده بگیرند. البته یک موفقیت کوچکی که فاجعه نقده برای برنامه ریزان میتینگ نقده آورد این بود که خیلی از خانواده ها و طایفه های ترک نشین شهر بخاطر حفظ جان، مال و زندگی خود و خانواده هایشان، دار و ندار خویش را فروخته و به شهرهای بزرگ کوچ کردند. کوچ دادن مردم ترک به هر قیمت به شهرهای دیگر هدف اصلی این آقایان بوده و هنوز هم میباشد.

آیا از این فاجعه درسهای لازم را گرفته ایم؟ آیا ایجاد جو نا امنی، خوف و وحشت در میان اهالی ترک نشین، کاملا خاتمه یافته است؟ شما که تلاش میکنید از یک موقعیت اخلاقی وجدانی بالا و بی طرفانه در مورد بقیه قضاوت بکنید، باید بتوانید به سوالاتی از این قبیل پاسخ بدهید که چه کسانی با پولهای کلانی که از طریق قاچاق و یا آنطرف مرزها از راهای معلوم و نامعلوم می آورند، خانه های ترک ها را به قیمتهای بالاتر از ارزش بازاری می خرند تا ترکیب جمعیتی را بصورت خزنده ای در جهت سیاستهای شبه اسرائیلی خویش پیش می برند؟ چه کسانی در شرایطی که مردم انتخابات را تحریم میکنند، بصورت خزنده به مردم توصیه میکنند تا در انتخابات شرکت بکنند تا نماینده ملیت آنها به مجلس برود تا از آن طریق اینها بتوانند آمال غیر سالم خویش را به پیش ببرند. البته اگر ترکیب جمعیتی ترک و کرد حدود پنجاه سال پیش، سه چهارم ترک و یک چهرم کرد بود، این ضریب الان به پنجاه پنجاه نزدیکتر میشود. بدون در نظر گرفتن اینکه دوستان ما با اتخاذ چه تاکتیکهایی به این موفقیت نائل آمده اند، باید به این امر اشاره کرد که آنها خود را میزبانان مهمان نواز متمدنی نشان می دهند که حاضر هستند تمامی حقوق میزبانان خویش” یعنی ترکها” را مراعات کرده و به آنها احترام بگذارند. دقیقا مشابه بینش فلسفی سیاسی که هژمونیستی طلبان فارس در مورد بقیه ملیتها در ایران بکار می برند.

اگر سی چهل سال پیش جوانان بسمت ایدئولوژی چپی که بر پایه های انترناسیونالسم پرولتری و انسانی گرایش یافته و عمدتا بر پایه های ارزشهای انسانی با رنگهای خفیف ملی با همدیگر جوش میخوردند، امروزه این جو برگشته و جوانان به سمت گرایشهای ملی افراطی مثل ناسیونالیسم ترک افراطی و یا کرد افراطی گرایش پیدا میکنند.با دو برابر شدن جمعیت شهر نسبت به سی سال پیش، اگر خلا امنیتی دیگری پیش بیاید، منطقه میتواند آبستن فاجعه مشابهی باشد دوباره به یک جرقه ای بسته باشد. متاسفانه این مساله ابعاد فاجعه را میتواند بمراتب بیشتر بکند.

دوست گرامی، آقای وریا. آسیب شناسی فاجعه نقده اول باید در قلبها و وجدانهای ما پیاده شود، تا با نیتی سالم و انسان دوستانه و عشق به مردم کرد و ترک منطقه و زندگی برادر وار آنها در کنار هم بدون هیچگونه برتری ارزشی یکی بر دیگری استوار باشد. اگر قرار بر این باشد که چون به منزل میرویم، آن کار دیگر بکنیم، آب همان آب و کاسه همان کاسه خواهد بود.

دنیز ایشچی ۲۲/۰۴/۲۰۱۲

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.