shokooh mirzadegi 02

استفاده ابزاری از فرهنگ ایرانی!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shokooh mirzadegi 02

shokooh mirzadegi 02نوروز، دوباره آمد، زیبا و سربلند و آزاد؛ با آتش جاودان اش، با بوسه های آشتی جوی مهربان اش، و با شادمانی زلال و طبیعی اش؛ آمد تا دوباره سرزمین هزاران ساله ی خویش را به رنگ بهار بیاراید، و دیگرباره به یاد مردمان اش بیاورد که «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق»..

اما امسال نیز، همچون سی و سه سال گذشته، لشگریانی عبوس و مرگ اندیش و شادی گریز در مقابل اش صف کشیده و در تلاش اند که راه او را به سوی شادمانی مردمان ببندند.

عجیب است! به راستی در گوهر دیکتاتوری کدام نیروی اهریمنی نهفته که هیچ صدای حق طلبی تکان اش نمی دهد و هیچ تجربه ای به او درسی نمی آموزاند؟ و اگر تاریخ را نخوانده و یا ندیده گرفته، چگونه است که سی و سه سال زندگی ملموس نیز به او نیاموخته که فشار و ممنوعیت و سرکوب نمی تواند مردمان را از نگاهبانی و نگاهداری از سنت های ملی شان برحذر دارد؟ چرا به او نیاموخته که نمی تواند شعله های آتش مهری را که در چهارشنبه های آخر هر سال بلند تر از همیشه سر می کشند خاموش کند، سفره های هفت سین را برچیند، و در سیزدهم فروردین شتافتن به دشت و دمن، و به شادمانی و رقص پرداختن، را مانع شود؟ چگونه است که باز، به سان ماشینی بی احساس در مقابل مردم می ایستد و آن ها را هدف تندی ها و خشونت های خویش می کند؟ و نوروز، بی خیال این همه، هر سال زیباتر و خندان تر از گذشته، نرم و سبک از کنارش می گذرد و مردمان را در آغوش پر مهر خویش می گیرد.

به راستی در این سنت ها و مراسم فرهنگی چه گوهری نهفته است که می تواند این گونه از بستر سخت ترین فشارها و بحران ها، حتی جنگ ها و اشغال ها بگذرد، همواره به پا خیزد، نو و نوتر شود، و ـ در همان حال ـ عمری به بلندای تاریخ داشته باشد؟

تردیدی نیست که سنت های فرهنگی، از سال های اول کودکی در ذهن و جان ما می نشینند و به مرور جا خوش می کنند و سرچشمه ی راه و روشی می شوند که شکل دهنده ی همه ی زندگی ما است. البته برخی از این سنت ها، مثل هر روش و عادتی، به خصوص اگر دست و پاگیر آزادی و خوشی ما باشند، از سنین جوانی به بعد، با تغییرات فکری و روحی ما، یا با رشد و تکامل ما، رنگی متفاوت بخود می گیرند؛ حتی گاه، به دلخواه یا به اجبار، کنار گذاشته می شوند اما فراموش شدن آن ها از ذهن ما تقریباً ناممکن است.

اگر دقیق تر به این پدیده بنگریم می بینیم که فرهنگ ها مجموعه هایی از عناصر مختلفی چون علم، دانش، شناخت، تاریخ، هنر، ادبیات، مذهب، سنت و غیره هستند اما، در درون هر فرهنگ، سنت ها و مراسم نیز خود، بطور کلی، به دو بخش مهم تقسیم می شوند؛ یکی را می توانیم «سنت های ملی» بخوانیم و دیگری را «سنت های مذهبی» نام دهیم.

سنت های ملی، برخلاف سنت های مذهبی، معمولاً با اجبار در آمیخته نیست و حتی آموزش آنها برای همه و به خصوص کودکان در هر سنی مطبوع است. به همین دلیل سنت های ملی در جان آدمیان به مراتب ماندگار تر از سنت های مذهبی اند و کارایی بیشتری دارند و این واقعیت درست برخلاف نظریه ی کهنه شده ای است که سنت های مذهبی را ریشه ای تر می بییند.

به سرزمین خودمان نگاه کنیم؛ سرزمینی با قدمتی چندین هزارساله که در طول تاریخ خود مذاهب زیادی را در خود پرورانده و یا بخود دیده است ـ چه با زور و چه به دلخواه. زمانی میترایی بودیم، زمانی مهری، زمانی، مزدکی، و زمانی زرتشتی، زمانی سنی مسلمان و زمانی شیعه مسلمان. و ده ها مذهب کوچک و بزرگ در حوزه ی باورها و اعتقادات ما آمده و رفته اند اما، در هر مذهب و مرامی که داشته ایم، نوروز ما، بعنوان یک سنت ملی همچنان با ما مانده است.

در واقعیت، مهم ترین دلیلی که سنت های ملی را پایدار تر از سنت های مذهبی می کند آن است که سنت های ملی (تقریباً در همه جای جهان) زمینی و معمولاً برگرفته از پدیده های طبیعی اند و، در نتیجه، در راستای کنار آمدن انسان با طبیعتی که هستی او را تضمین می کند، مهربان و آشتی خواه و ملموس اند و روشی تند و تحمیلی ندارند. و همین آزادگی این سنت ها را در ذهن ها قابل پذیرش و ماندگار می کند.

هیچ مادر یا پدری، با هر مذهب و بی مذهبی و مرامی که داشته باشد، کودکش را با تهدید وادار به انجام سنت های ملی نمی کند، در حالی که همان پدر و مادر اگر مذهبی باشند خود را موظف می دانند که فرزندشان را وادار به انجام سنت های مذهبی کنند. آنها، حتی وقتی می خواهند کودکشان را تشویق کنند، ناچارند که او را یا از آتش دوزخ و خشم خدا و قدیسین بترسانند و یا از او بخواهند تا برای خشنودی یا رضایت آن ها به انجام این سنت ها تن دهد. حال آنکه هیچ کسی، حتی اگر عاشق سنتی ملی باشد، کودک اش را موظف به انجام یا حتی توجه به آن نمی کند. مثلاً، در سرزمین ما، هیچ کس به فرزند اش نمی گوید که مجبوری از روی آتش چهارشنبه سوری بپری، و همواره دیده می شود که خود کودک چند قدم جلوتر از پدر یا مادر می دود تا از روی آتش بپرد. نوروز هم، با شادمانی و بوسه و عطر گل و شیرینی اش، هر انسان سالمی را در هر سنی که باشد جذب خود می کند و لزومی ندارد که کسی را مجبور به دوست داشتن و پذیرفتن آن وا داشت.

و چنین است که سی و سه سال است شاهد این بوده ایم که حکومت مذهبی ناچار شده که برای هر جشن و عید و سنت و مراسم مذهبی اش رقم هایی سرسام آوری از بودجه ی کشور را خرج نموده و تجار و کسبه را نیز مستقیم و غیر مستقیم وادار به پرداخت هزینه هایی برای برگزاری عیدهای مذهبی کند، حال آنکه عیدهای ملی، با این که پشتوانه ی حکومتی ندارد، و حتی برگزاری شان از سوی حکومت ممنوع اعلام می شود، میلیون ها میلیون انسان را بخود جذب کرده و به همت داوطلبانه ی آنان برگزار می شوند؛ حال چه به صورت اعتراض در بیرون از خانه باشد و چه از ترس در پستوی خانه.

همین واقعیت انکار ناپذیر نیز سبب شده است که، در دو سه سال گذشته، بخش کوچکی از حکومت مذهبی، به سرکردگی آقای احمدی نژاد، سعی کرده است تا خود را به این ارزش ها و سنت های ملی نزدیک کنند، تا شاید به وسیله ی آنها توجه مردم را بخود جلب کرده و به اهداف سیاسی خود برسند. یعنی به شکل مضحکی تلاش کرده که از این پدیده ها نیز «استفاده ی ابزاری» کند. اما چنین ترفندی به سه دلیل اساسی محکوم به شکست است و راه بجایی نخواهد برد.

۱ـ فرهنگ ایرانی سکولار است. زیرا در آن هیچ مذهب و مرام خاصی برتر یا پست تر نیست.

۲ـ فرهنگ ایرانی ضد تبعیض است، زیرا در آن هیچ نژاد و قومیت و جنسیت خاصی بر دیگران برتری ندارد.

۳ ـ فرهنگ ایرانی، با وجود تاکید بر حق انسانی مبارزه با بیدادگر و بیدادگری، در گوهر خود ضد اعمال خشونت است، زیرا در آن شادمانی و مهر و نیک کرداری و نیک رفتاری و حتی نیک پنداری وجه مسلط را دارند و بنیاد کار بر آن است که همین صفات بهترین حربه علیه حاکمانی است که دست به خشونت می زنند.

از چنین فرهنگی نمی توان به نفع هیچ امری که بیرون از ضد تبعیض بودن، سکولار بودن، و ضد خشونت بودن باشد استفاده کرد و توفیقی همگانی به دست آورد. به خصوص در زمانه ای که همه ی راه های حقوق بشری، و ذهن های آزادی خواه و انسانمدار مردم جهان نیز برای رسیدن به چنین اهدافی هموار می شوند.

و چنین است که اپوزیسیون حکومت و دولت اسلامی نیز قادر نیست بدون توجه و احترام به چنین فرهنگی توفیقی در ایران به دست آورد، چه اصلاح طلب باشد و چه انحلال طلب، چه چپ باشد و چه راست و چه لیبرال. در همان حال باید پذیرفت که هیچ بخشی از این اپوزیسیون قادر نخواهد بود که از این فرهنگ جز در راستای منتهی شونده به آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، و حقوق بشر بهره بگیرد یا از آن «استفاده ی ابزاری» کند.

نوروز ۱۳۹۱ خورشیدی ـ مارچ ۲۰۱۲

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.