khatami 03

گفتگویی خودمونی با سید خندان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

khatami 03

khatami 03ی. صفایی

… شما چه مخالف وچه موافق فرقی نمی کنه، اینو متوجه باشین که من با همۀ حرفایی که گفتم، حالا بجا یا بیجا!!!!!!! از موضع اصلاحات و در جهت نگه داشت روزنه های اصلاح طلبی که اون را مهم ترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دستیابی به آرمان های اصیل انقلاب و تأمین حقوق مردم و مصالح ملت می دونم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کردم. هدف ممکن و مطلوب، بازگردوندن امور به موقعیتیه که در اون مصلحت کشور و خواست های اساسی و تاریخی مردم اصل قرار بگیره وما برای حفظ شئونات اسلام و برگشتن به دوران طلایی امام همه کاری می کنیم؛ البته اگر بخواهیم این پاراگراف تکراری رو که گفتم خلاصه کنیم میشه: موندن ما در قدرت…

صفایی: الو، حاج آقا خاتمی؟

خاتمی: بـــــــــــــله، شما هم بفرمائید. امرتون؟

ص: خوشحالم از اینکه منزل تشریف دارین و می تونم باهاتون صحبت کنم.

خ: خوشحالیتون رو به حاج خانوم ابراز کنین که فکر می کرد اینجا توی تهرون چه خبره!!!!!!

ص: حاج آقا مثل اینکه یه کمی عصبی هستین، بی موقع که مزاحم نشدم؟

خ: نخیر آقا، اختیار دارین. آخه هر چی به این حاج خانوم گفتم یه چند روزی همونجا دماوند بمونیم، هواش از تهرون بهتره……. انگار نه انگار! پاش رو تو یه کفش کرد که هنوز خونه تکونی نکرده و باید برگردیم. حالا انگار که این نظام که سالی چند بار خونه تکونی می کنه و آشغالاشو دور می ریزه!!!! کجا رو گرفته…….

ص: راستش منم تعجب کردم از اینکه گوشی رو برداشتین….

خ: اولش می خواستم توی این چند روز جواب تلفن رو ندم ولی بعد فکر کردم فردا ” خبرگزاری فارس ” می نویسه که خاتمی بعد از رأی دادن و ادای دین به حفظ نظام، جان به جان آفرین تسلیم کرد، چون هیچ خبری ازش نیست!!!! حالا شما بفرمایین، امرتون؟

ص: اگه اجازه بدین می خواستم در مورد انتخابات و رأی دادن شما، ازتون سئوال کنم.

خ: توی این چند روز یکی زنگ نزده حال ما رو بپرسه، هر کی تلفن می کنه حرفش همینه.

ص: آخه حاج آقا…….. ببخشین می تونم باهاتون راحت صحبت کنم؟

خ: من که خودم راحتم، اینه که شما هم راحت باشین.

ص: بله….. حاج آقا چطور شد که با وجودی که همه نیروهای سیاسی و احزاب و حتی طرفداران خودتون چه در بیرون و چه در داخل ایران و حتی در زندان ها، این انتخابات را تحریم کردن ولی شما رفتین و رآی دادین، چرا؟

خ: این نظام که علف هرز نیست که خودبخود رشد کنه، بالاخره باید از یه جاهایی آبخور داشته باشه یا نه؟

ص: درسته ولی حالا چرا از طرف شما؟ به هر حال شما به ویژه بعد از انتحابات 88، وجهۀ دیگه ای بین مردم پیدا کرده بودین.

خ: ای آقا….. وجهۀ اصلی ما زیر عبامونه. شما قیمت عبا رو ببین و بعد حساب وجهۀ زیرش رو بکن.

ص: بله متوجه شدم! ولی آخه به چه قیمتی؟!

خ: بله به هر قیمتی. البته با وجود سختی و پیچیدگی این مسأله انتظار ندارم که شما از قیمتش سر در بیارین! چون ما نرخ خودمون رو داریم و اون نرخی که شما در نظر گرفتین، از حد امکانات من و مصلحت نظام بالاتره! حالا شما خودت حساب کن، ببین رأی دادن به نفع بود یا رأی ندادن؟

در ضمن اینم بگم که همونطور که می دونین، آقا مجتبی رفته بود پیش آقای موسوی که ایشون رو راضی کنه که موفق نشد و دست از پا درازتر برگشت پیش ابوی. بعدش دوشب قبل از انتخابات ایشون شبونه و به طور محرمانه خدمت بنده رسیدن و گفتن چون شما همیشه وقتی نظام در خطر بوده پا پیش گذاشتین، این بارهم یا علی…….. و نمونۀ انتخابات ریاست جمهوری رو یادآور شد. می دونین که زمان آقای هاشمی و اون قتل های میکونوس وآبروریزی که برای نظام شده بود، اینا اومدن بنده را که سرم تو کتابخونه ملی گرم بود، کشیدن وهل دادن جلو تا آبروی رفته نظام را به جوی پر از خون، خون شهدا…… خون شهدای این نظام برگردوندم…..

……..حاج خانـــــــــــوم این دستمال من کو؟؟؟؟؟؟

ص: ببخشین که اوقاتتون رو مکدر کردم ولی حالا که صحبت از پیشینۀ خودتون کردین، بفرمائین که این داستان تدارکچی بودن تون چی بود؟

خ: از اونجایی که من حافظ بقای نظام هستم، خب برای اینکار نیاز به تدارکات هم هست و کی بهتر از بندۀ حقیر که خراب این نظام نباشه؟

ص: چرا با مردم رو راست نبودین؟

خ: البته ناگفته نمونه که اقدامات من از منش و بینش سیاسی و فکری من و اونچه به اون باور دارم و پایبندم ریشه می گیره. پس به این نتیجه می رسیم که ” رو راست بودن با مردم ” همچین هم راحت نیست، درعین حال که لزومی هم نداره! چون در لحظه های حساس کشور مردم برای ما فقط ابزاره، همونطور که اپوزیسیون طرفدار اصلاحات نیز مثل ابزار عمل می کنه!

ص: حالا بحث راجع به این موضوع زیاده، برگردیم به ملاقاتتون با آقا مجتبی…..

خ: بله داشتم می گفتم ایشون اومدن و نظر دادن که بنده برای حفظ نظام هم که شده گوش به تحریم آقایون ندم و برم رأی بدم. بعد هم گفتن که جملۀ رمزی از طرف ابوی برای من دارن به این مضمون که ” ای سید آل عبا، صعود کن، صعود کن “.

ص: خب معنی این جمله چی بود؟

خ: یعنی دست عیال رو بگیر و برو دماوند* رأی بده.

ص: حالا چرا دماوند؟ شما که در جماران ساکن هستین؟

خ: منم همین فکر رو کردم. ولی بعد متوجه شدم که آقا داره اشاره به شعر ” دماوند ” می کنه و این نشونی از وطن پرستی ایشونه! اینه که گفتم حاج خانوم جمع و جور کن یه چند روزی بریم دماوند.

ص: خب شما فکر نکردین که با پیشینه ای که برای خودتون درست کردین، صدای همه در میاد؟

خ: چرا. ولی بعدش حساب کردم که اگه صدای تق نظام در بیاد، برای ما از همۀ صداهای دیگه بدتره!!!!!!!

ص: آخه یکی از طرفدارانتون در خارج کشور گفته بود که اگر شما رأی دادنتون رو تکذیب نکنین، می شکنه….

خ: میدونم از کی دارین حرف میزنین. اون همینجوریش هم داره میشکنه! تازه من که به شخص خاصی رأی ندادم، بنده به ( جمهوری اسلامی ) رأی دادم.

ص: درسته، ولی نفس عمل مهمه سید…….

خ: ای بابا، ما می گیم نره شما می گین بدوش…….. کدوم نفس عمل؟

ص: یعنی سید جان در طول این همه سال که شما این همه سخنرانی های آنچنانی کردین و این خارج نشین ها براتون کف زدن وسید سید می کردن، کشک بود؟

خ: آفرین به آدم چیز فهم، خوشم میاد که گرفتین! برای من مهم نیست که برام کف بزنن، مهم اینه که این اعتراض ها به انحراف کشیده بشه و عده ای هم سرگرم بشن که تا اینجا من مسئولیتم رو خوب انجام دادم….

ص: برای همینه که من از روز اول با شما وتزهای آبکی تون مخالف بودم.

خ: شما چه مخالف وچه موافق فرقی نمی کنه، اینو متوجه باشین که من با همۀ حرفایی که گفتم، حالا بجا یا بیجا!!!!!!! از موضع اصلاحات و در جهت نگه داشت روزنه های اصلاح طلبی که اون را مهم ترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دستیابی به آرمان های اصیل انقلاب و تأمین حقوق مردم و مصالح ملت می دونم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کردم. هدف ممکن و مطلوب، بازگردوندن امور به موقعیتیه که در اون مصلحت کشور و خواست های اساسی و تاریخی مردم اصل قرار بگیره وما برای حفظ شئونات اسلام و برگشتن به دوران طلایی امام همه کاری می کنیم؛ البته اگر بخواهیم این پاراگراف تکراری رو که گفتم خلاصه کنیم میشه: موندن ما در قدرت.

ص: این….. همون سیدی که من شناختم.

حالا سید از همۀ این حرفا گذشته، چند روز دیگه عیده و سال نو…… فکر می کنین رهبر معظم شما، برای سال 91 چه اسمی رو در نظر گرفته باشن؟

خ: اتفاقاً در جریان هستم که ایشون به دنبال همۀ تحریم ها و سختی ها برای امت اسلامی در سال 91، سال جدید رو سال « فشار جدی، تحمل ملی » نامگذاری خواهند کرد که به عبارتی یعنی: «آلت دولت در مقعد ملت».

ما که عادت داریم، شما فکر خوتون رو بکنین………..

ببخشید من دیگه باید برم بیت رهبری، جلسه داریم. خدانگهدار شما

تازه متوجه شدم که وقتی ایشون می گه:

«امیدوارم درک مشترکی از شرایطی که در آن قرار گرفته ایم به وجود آید.»

منظورش چیه!!!!!!!!!

گوشی رو قطع کرد ومن موندم و یه دنیا سئوال…….. شما چی؟

ی. صفایی

۹ مارس ۲۰۱۲ (۱۹ اسفند ۱۳۹۰)

پانویس: * اشاره به شعر ” دماوند ” از ملک الشعرای بهار

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.