esmail nooriala 01

فهرست دم افزون اشتراکات

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail nooriala 01اسماعیل نوری علا

بخود مژده می دهم که، با پایان گرفتن زمستان و فرا رسیدن بهار نو، بهار آزادی کشور و ملت ما نیز از راه خواهد رسید؛ البته اگر عاقل باشیم و درست عمل کنیم. و فاعل این افعال چه کس می تواند باشد جز همهء سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب خارج کشور که می توانند، در آزادی دور از دسترس شحنگان خونریز حکومت، دست به ایجاد کنگرهء ملی بزنند و از دل آن آلترناتیوی متمدن، امروزی، صلح طلب و خواستار آزادی و رفاه برای هممیهنان مان بیرون کشند؟ پس، این هفته می خواهم کمی از داستان افق گشاینده سکولار دموکراسی برایتان بنویسم.

من امروز دیگر یقین کردم که حکومت اسلامی در آستانهء فروپاشی است و اکنون، همچون غریقی بی چاره، به هر تخته پاره ای چنگ می زند. مقصودم از تخته پاره البته کسی جز خودم نیست که «نه بر اشتری سوارم / نه چو خر به زیر بارم // نه خداوند رعیت / نه غلام شهریارم!»؛ نه صاحب قدرتی هستم و نه جز کلام و سخن اسلحه ای در دست گرفته ام. اینکه در طی یک ماههء اخیر چندین بار صفحات پنج گانهء من در «فیس بووک» مورد حملهء اوباش اینترنتی حکومت اسلامی قرار گرفته و آنان توانسته اند کنترل آنها را به دست گرفته و از جانب من اعلامیه صادر کنند نشان عجز کامل این حکومت است که این روزها از سایهء خود هم (که در زندان و حصر خانگی گرفتار است) نیز می ترسد. این جیره خواران تا کنون دو اعلامیه را از جانب من صادر کرده اند، یکی علیه آقای رضا پهلوی و دیگری در تشویق مردم برای شرکت در «انتخابات» مضحکی که هم امروز در حال انجام شدن است. زیر هر اعلامیه هم از جانب چند نفر «کامنت» گذاشته اند که کارشان جدی و باور کردنی شود. دوستی می گفت: فلانی خوشحال باشد که لااقل یک جوان ایرانی اینترنت شناس را در تهران سر کار گذاشته و زندگی اش را ئآمین کرده ای! براستی هم که اگر روزگار به این جوانان با استعداد امکان کار درست و شرافتمندانه می داد چه ها که نمی کردند.

در عین حال، هفتهء پیش من و همپیمانان ام در شبکهء سکولارهای سبز درگیری های دیگری هم داشتم که بیشتر در جهت اختلاف اندازی بین من و ما با آقای رضا پهلوی بود، و چند تنی از دوستان ساده دل ما را هم با خود برد، و من نیز در میان آن همه مشغله نتوانستم، پس از هفت سال، جمعه گردی هفتهء پیش را بنویسم.

من این همه را از باب تفاخر نمی نویسم و هرگز نیز دچار این توهم نیستم که کاری که من و ما می کنیم حکومت اسلامی را چنان متوحش کرده که می کوشد ما را هم، بقول امام شان، «فشل» کند! نه، این فقط نمایشگر استیصال آن غریق در حال موت است. بخود مژده می دهم که، با پایان گرفتن زمستان و فرا رسیدن بهار نو، بهار آزادی کشور و ملت ما نیز از راه خواهد رسید؛ البته اگر عاقل باشیم و درست عمل کنیم. و فاعل این افعال چه کس می تواند باشد جز همهء سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب خارج کشور که می توانند، در آزادی دور از دسترس شحنگان خونریز حکومت، دست به ایجاد کنگره ای ملی بزنند و از دل آن آلترناتیوی متمدن، امروزی، صلح طلب و خواستار آزادی و رفاه برای هممیهنان مان بیرون کشند؟ پس، این هفته می خواهم کمی از داستان افق گشایندهء سکولار دموکراسی برایتان بنویسم.

در دو سال گذشته ما شاهد تغییرات عمده ای در اردوگاه اپوزیسیون حکومت اسلامی بوده ایم و، در پی این تغییرات، گام به گام به لحظهء اجماع و ائتلاف برای منحل ساختن حکومت اسلامی نزدیک تر شده ایم. جدیدترین تغییر شاید همین امروز رخ داده باشد. در طی سی و سه سال گذشته، همواره سردمدار و آتش بیار معرکه ای نمایشی به نام «انتخابات» گروه هائی بوده اند که از «خط امامی» تا «دوم خردادی» و سپس «اصلاح طلب» تغییر نام داده اند. همین دو سال پیش، در جریان «انتخابات ریاست جمهوری!»، این اصلاح طلبان بودند که پارچهء سبز را در ایران نایاب کردند و آن همه جوان رعنا را به پای صندوق های رأی کشاندند؛ همان ها بودند که «تحریم انتخابات» را تا حد جنایت و خیانت جلوه می دادند و معتقد بودند اصلاح کار ملت ما جز از راه صندوق های شعبده ای که رژیم در روزهای انتخابات در مسجد و مغازه و حسینیه کار می گذارد ممکن نیست. اما امروز، برای نخستین بار، می بینیم که اصلاح طلبان خسته و فرسوده، بدون آنکه چندان به سکولار دموکراسی معتقد شده باشند، اما بخاطر طرد شدگی از بازی سیاسی که آن را به آزاد نبودن انتخابات تعبیر می کنند (تو گوئی که تا کنون انتخابات در آن مظلمه بازار آزاد بوده است!) دیگر منادی شرکت در این مضحکه نیستند و اگر به کلام صریح «تحریم» نکرده باشند به عدم شرکت رأی داده اند. این «دست آورد» خون بهای ندا ها و سهراب ها است که راه اصلاح طلبی مذهبی را مسدود کرده. این دیگر مضحکهء «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات ِ» آقای حجاریان نیست. دیگر هیچگونه اصلاحاتی نمی تواند جانشین اصلاحات قبلی متوفی شود. و دیگر نمی توان روزی را پیش بینی کرد که این سیاست بازان بخواهند مرده را در کالسکهء ناصر الدین شاهی بنشانند و دور شهر بگردانند تا نشان داده باشند که «اصلاحات همچنان زنده است».

وقتی شورای مفلوج هماهنگی ِ موسوم به «راه سبز امید» هم از انتخابات اسلامی قطع امید می کند اما هنوز معتقد است که «جنبش» حکم آلترناتیوی را دارد که رهبری اش در حصر خانگی است، در واقع به این امر اعتراف کرده است اگر روزی هم این «رهبری» از حصر به در شود و در صحنهء سیاسی ایران قد علم کند دیگر نمی تواند خواستار زنده کردن «اصول مغفولهء قانون اساسی اسلامی» باشد و وعدهء «بازگشت به عصر طلائی امام» را به مردم تشنهء آزادی و رفاه عرضه کند. آن اصول مغفول و آن عصر طلائی همه در مقبرهء امام راحل به نکبت تاریخ سپرده شده اند و ایران فردا اینگونه زنجیرها را هم اکنون از پای خویش باز کرده است.

با کنار رفتن اصلاح طلبان از معرکه، و رویاروئی غائی سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب با اصل رژیم، دوران دیگری از مبارزات سیاسی آغاز می شود که اصلاح طلبان سابقی که دست شان به خون مردمان آلوده نباشد می توانند در آن برای خود جایگاهی بیابند و نامردمی های گذشتهء خود را، با اعلام اعتقاد به ضرورت ایجاد یک آلترناتیو و تسلیم امکانات خود به اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات و انحلال طلب، جبران کنند.

باری، به این نکته بازگردم که اکنون افق بازتر از همیشه است و می توان به فرارسیدن لحظهء تحویل عید سیاسی کشورمان نیز امیدوار بود. این امر را می توان در واقعیت های متعدد دیگری نیز یافت. از جمله اینکه اگر دو سال پیش به سختی می شد فهرستی از «مشترکات» شخصیت ها و گروه های سیاسی سکولار دموکرات انحلال طلب دست یافت اکنون به ضرس قاطع می توان ادعا کرد که شمار اینگونه مشترکات به عددی دو رقمی رسیده است و می توان امیدوار بود که بزودی بر این شمار نیز افزوده تر شود. من اکنون، در رصد سپهر سیاسی اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات انحلال طلب مان، به مجموعه ای از این مشترکات رسیده ام که فکر می کنم تنها کسانی که، به هر دلیل و همچنان، معتاد آموزه های ایدئولوژیک عتیقه اند، با برخی از اصول این مجموعهء دموکراتیک مخالفت می کنند. بدین سان از این پس، سکولار دموکراسی چاره ای ندارد که در دو جبهه مبارزه کند: یکی علیه حکومت اسلامی و دیگر در رویاروئی با سکولارهای مخالف دموکراسی.

این نکته البته درخور آن است که در فرصتی دیگر و به تفصیلی بیشتر به آن پرداخته شود. پس اجازه دهید که در اینجا تنها به فهرست غرورآفرین باورهای مشترک هر کی و گروهی که خود را سکولار دموکرات انحلال طلب می داند اشاره ای داشته و در مورد هر فقره از این اشتراکات توضیحات مختصری را عرضه کنم:

۱. اعتقاد و تعهد به حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور.

بدیهی است که وقتی دربارهء حکومت آیندهء ایران سخن می گوئیم، لازمهء کار آن است که موجودی به نام «کشور ایران» وجود داشته باشد تا دربارهء آیندهء آن به بحث و مذاکره و مبارزه بنشینیم. لذا، این یک خواستهء مهم «شرط ناپذیر» است که سکولار دموکرات های انحلال طلب را از تجزیه طلبان قومی و زبانی و مذهبی متفاوت می کند و راه آنها را بر ورود به هرگونه ائتلافی می بندد. هر کس موافقت خود با این اصل را مشروط به امر دیگری کند (مثلاً بگوید که این اصل را در صورتی می پذیرم که حکومت جمهوری یا پادشاهی باشد و یا دولت با روش های غیرمتمرکز عمل کند) نمی تواند در ائتلاف نیروهای سکولار دموکرات های انحلال طلب شراکت داشته باشد.

۲. خواستاری استقرار حاکمیت ملت (یا «ملی»).

من در میان سکولار دموکرات های انحلال طلب کسی را سراغ ندارم که به ضرورت استقرار حاکمیت ملی اعتقاد نداشته باشد. شاید این نکته ای بدیهی بنظر رسد اما اهمیت آن هنگامی آشکار می شود که دریابیم تاریخ کشور ما چندان تجربه ای را در مورد استقرار چنین حاکمیتی عرضه نمی دارد. دشمن حاکمیت ملی چیزی جز برقراری «استبداد» نیست که خود بیانگر وجود حاکمیتی تحمیلی و سلطه گر و قانون گریز است؛ حکومتی که در زبان علوم اجتماعی از آن با نام «سلطانیسم» نام می برند؛ نامی برخاسته از حاکمیت گردن کشانی که در برابر خلافت رو به زوال عباسی خویشتن را «سلطان» نامیدند و ارث شان تا پایان عهد «خلیفه ـ سلطان» های عثمانی پا بر جا بود. سلطنت به معنی حکومت از راه سرکوب و تحمیل و قانون گزیزی و خودکامگی است. امروز، با پیدایش پادشاهی خواهی از یکسو و مسلمانان سکولار از سوی دیگر، دیگر نمی توان در اردوگاه سکولار دموکرات های انحلال طلب کسی را با عنوان هواخواه سلطنت یا حکومت مذهبی یافت. سلطنت طلبان (چه سکولار و چه اسلامیست) طایفه ای در اواخر عهد انقراض خود هستند. همچنان که حکومت مذهبی خواهان. و در نبود آنان آنچه چهره می نماید بازگرداندن مالکیت حکومت به ملت و، در نتیجه، خواستاری حاکمیت ملی است. یعنی، چه حکومت جمهوری باشد و چه پادشاهی اراده مردم است که حکومت می کند.

۳. خواستاری جلوگیری از بازگشت استبداد. در هر دو صورت سلطنتی و جمهوری ناقص (همچون حکومت موسوسم به «جمهوری اسلامی»). این وجه اشتراک که منتجهء آن خواست نخست محسوب می شود، زمینه را برای مذاکره در مورد نوع حکومت آیندهء ایران هموار می سازد و از تفاوت های انواع حکومت محتمل آینده به حد بسیار زیادی می کاهد.

۴. خواستاری حکومت سکولار (جدائی مذهب، یا نهاد دین، از نهاد حکومت و دولت ـ خواستاری حکومت غیرایدئولوژیک و بی طرف) از طریق مقاومت در برابر گنجاندن هرگونه مذهب یا ایدئولوزی رسمی در قانون اساسی. این نکته نیز، اگرچه توضیح چندانی لازم ندارد، سخت هیجان انگیز است. سکولار دموکرات های انحلال طلب اکنون از مرحلهء گنجاندن مواد مربوط به وجود مذهب رسمی در قانون اساسی و مبتنی بودن این قانون بر هر گونه شریعت و دین و مذهبی برگذشته اند تا بکوشند عصر ایران سکولار ـ دموکرات را آغاز کنند.

۵. خواستاری التزام قانونی اساسی این حکومت سکولار به برقراری دموکراسی از طریق قرار دادن آن بر بنیاد اعلامیهء جهانی حقوق بشر.

من کسی را در میان سکولار دموکرات های انحلال طلب و رسته از دام های ایدئولوژیک سراغ ندارم که با ابتنای قانون اساسی آینده بر اعلامیه جهانی حقوق بشر مخالف باشد. اینکه این اعلامیه مالکیت خصوصی را به رسمیت می شناسد نمی تواند جز از طریق توسل به ایدئولوژی مورد موافقت قرار نگیر و سکولار دموکرات های انحلال طلب مدعی آنند که از هرگونه ایدئولژی گذشته اند.

۵. خواستاری برقراری سیستم غیرمتمرکز مدیریت کشور از طریق واحدهای خودگردان استانی و در داخل مجموعهء واحد «ملت ـ حکومت» ایران.

این سیستم در اغلب کشورهای دموکراتیک با نام «فدرال» (به معنای «متحده») شناخته می شود، اما برخی از نیروهای سکولار دموکرات از بکار بردن این واژه اکراه دارند. من، در پی گفتگو با بسیاری از فدرالیست های ملتزم به حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران، به این نتیجه رسیده ام که اگر شرایط لازم برای برقراری سیستم فدرال فراهم شود ممکن است نیازی به استفاده از این واژه هم در کار نیاید؛ همانگونه که در کشورهای بریتانیا و سوئد نیز، در عین وجود سیستم فدرال، از خواندن سیستم مزبور بدین نام خودداری می شود. به عبارت دیگر اصلیت با ساختار حکومتی است که از فردای تصویب قانون اساسی جدید بصورت غیرمتمرکز عمل می کند و نه حکومت متمرکزی که با برنامه های قطره چکانی به روند غیرمتمرکز کردن پرداخته و هرگاه هم که لازم ببیند بتواند اختیارات داده شده را پس بگیرد.

۷. خواستاری استقرار کثرت مداری فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی در جهت حفظ گوناگونی فرهنگی، زبانی، مذهبی و عقیدتی کشور و استقرار کثرت مداری.

۸. خواستاری تضمین آزادی های حزبی، فردی، عقیدتی، مذهبی، فرهنگی و هرگونه دگراندیشی.

سکولار دموکرات های انحلال طلب با هیچگونه آزادی مخالف نیستند و مبتنی بودن قانون اساسی خود بر اعلامیهء حقوق بشر و الحاقات به آن را (که تضمین کنندهء این آزادی ها هستند) بعنوان دلیل روشن ذکر می کنند.

۹. از خواست بالا می توان خواستاری از میان برداشتن هرگونه زندان عقیدتی را نیز استخراج کرد. داشتن عقیده جرم نیست و حتی نمی توان به دلیل تبلیغ عقیده کسی را متهم کرد. این نکته را نیز مبتنی بودن قانون اساسی بر شالودهء اعلامیه حقوق بشر تضمین می کند.

۱۰. خواستاری لغو مجازات غیر انسانی اعدام از طریق قانون اساسی جدید.

من سکولار دموکرات های انحلال طلبی را نمی شناسم که معتقد باشد اعدام راه حل رفع مشکلات اجتماعی است. همچنین، از آنجا که «کرامت انسان» پایهء اعلامیهء جهانی حقوق بشر است، می توان دریافت که اعدام در تخالف صریح با آن قرار می گیرد و نمی تواند مورد خواست سکولار دموکرات های انحلال طلب باشد.

۱۱. خواستاری حکومت قانون.

از آنجا که خلاء حاکمیت قانون را حاکمیت فردی و گروهی و برقراری استبداد آنان پر می کند، حاکمیت قانون و التزام حاکمان و مردمان بدان مهمترین تضمین برای برقراری سکولار دموکراسی محسوب می شود.

۱۲. خواستاری اولویت دادن به «انتخابات آزاد»، بر حسب کنوانسیون ۱۹۹۴ بین المجالس، بر هر روش دیگری در راستای قانونگزاری، انجام رفراندوم و انتخابات. «انتخابات آزاد»، در جوامع پهناوری همچون ایران، عنصر اصلی ترکیب پدیده ای به نام «دموکراسی» است که تنها از طریق اعمال همهء آنچه در پیش گفته شد تحقق پذیر است.

۱۳. خواستاری گردش مدیران بر اساس شایسته سالاری.

آنچه در هر حکومت استبدادی غایب می شود شایسته سالاری است و، بسته به شرایط، جای آن را پارتی بازی، رانت خواری، تعهد به ایدئولوژی و وابستگی به قدرتمندان پر می کند. در یک حکومت دموکراتیک همهء راه ها به روی استقرار شایسته سالاری باز می شود.

۱۴. خواستاری تسلط سیاست صلح طلبانه و روابط دوستی با همهء کشورهای جهان بر اساس احترام متقابل.

باری، قطعاً می توان مواد دیگری را نیز به این فهرست افزود؛ اما مهم آن است که در بازبینی همین مختصر، می توان دید که ـ در مقایسه با وضعیت اپوزیسیون در سال ۱۳۵۷ ـ چه راه درازی پیموده شده و سکولار دموکرات های انحلال طلب چگونه در فاصله ای کوتاه به چه حد از بلوغ فکری و سیاسی رسیده و موقعیتی مرکزی را در سپهر سیاسی ما بخود اختصاص داده اند.

اگر در سال ۵۷ گفتمان «غربزدگی» و «بازگشت به خویش» کشور ما را به جهنم حکومت اسلامی کشاند، امید آن می رود که فراگیر شدن گفتمان «سکولار دموکراسی» بتواند قطار از ریل خارج شدهء کشورمان را بروی ریل بازگشت به جهان مدرن برگرداند.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.