منصور فرهنگ
بحث و مناقشه برخی ایرانیان مقیم خارج کشور در باره روابط ایران و آمریکا و بخصوص امکان حمله نظامی به ایران، از آن نوع گفتگوهایی است که تأثیری بر تصمیم گیری در تهران و واشنگتن ندارد ولی محتوای آن گویای این درد مشترک فرهنگ سیاسی ایران است که در مناظره اصول مدنی را مراعات نمیکنیم و اختلاف نظر را امری طبیعی نمی بینیم. وقتی در برابر انتقاد یا موضعی مخالف قرار میگیریم به جای پرداختن به فرضیات و منطق و استدلال طرف مقابل، انگیزه و اخلاق و معنویت او را زیر سوأل می بریم و تصویری از او میسازیم که نظریاتش پرده ای بر نیت پنهان و نا مشروع جلوه کند و بدینسان گفتگو بر سر مسئله ای سیاسی تبدیل به پرخاشگری و اتهام زنی میشود.
تقابل بین ایران و آمریکا به مرحله ای رسیده است که درگیری نظامی بین آنها از تهدید فراتر رفته و خطری جدی شده است. جناحی از کارشناسان امور بین المللی و سیاستگزاران آمریکا احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای را چنان خطر باالقوه ای برای هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه و امنیت اسرائیل می بینند که بمباران تأسیسات هسته ای و پایگاهای نظامی ایران را به عنوان عملیاتی ضروری و پیشگیرانه توصیه میکنند. جناح دیگری از کارشناسان و دولتمردان مطمئن نیستند که چنین اقدامی برنامه هسته ای ایران را بطور نامحدود فلج کند. از سوی دیگر، این ناظران پیامدهای سیاسی و نظامی حمله به ایران را غیر قابل کنترل میدانند و اجرای آن را برای منافع دراز مدت آمریکا در منطقه پر مخاطره می بینند.
مسلم این است که هیچ گروه با نفوذی در واشنگتن اشغال نظامی ایران و تکرار جنگ عراق و افغانستان را توصیه نمیکند و نیز غالب ناظران بر این باورند که دولت اوباما، حداقل تا پایان دوره اول ریاست جمهوری خود، از گزینه نظامی علیه ایران استفاده نخواهد کرد و فشار به ایران را از طریق تشدید تحریمهای اقتصادی و انزوای سیاسی ادامه خواهد داد.
بحث ایرانیان مخالف رژیم یا اصلاح طلب در داخل یا خارج کشور درباره اینکه آمریکا و ایران با چه هدفی به تقابل سی ساله خود ادامه میدهند و چه باید یا نباید بکنند تأثیر قابل ذکری بر بینش و تصمیمات مسئولان در واشنگتن و تهران ندارد. آنچه پیش آید ریشه در بینش و انتظارات و آمادگی خطر پذیری رهبران دو کشور خواهد داشت. دلیل حمایت برخی سیاستمداران آمریکا از یک گروه خاص ایرانی، استفاده از امکانات آن گروه است و نه تعهد به اهداف آن.
اقلیتی از هم میهنان ما در داخل و خارج کشور چنان در برابر استبداد ولایت مطلق فقیه احساس استیضال و نا امیدی میکنند که دخالت خارجی را راهی قابل تحمل برای بر اندازی رژیم می بینند. این انسانها به آنجا رسیده اند که هم نوا با زنده یاد مهدی اخوان ثالث میگویند که “نادری پیدا نخواهد شد امید، کاشکی اسکندری پیدا شود”.
این نظر یا انتظار بیشتر در خشم و عصیان نسبت به ولایت فقیه ریشه دارد تا مبنای منطقی و تجربی. چگونه میتوان قربانی انسانی حمله نظامی به ایران را توجیه کرد و مدعی شد که بمباران تأسیسات هسته ای ایران زمینه ساز سقوط رژیم خواهد شد؟ واقعیت امر این است که به احتمال قریب به یقین بمباران ایران تسلط رژیم بر جامعه را تقویت، سرکوب مخالفان را تشدید و مشکل معاش توده های مردم را حادتر خواهد کرد.
از خطر جنگ که بگذریم، این امری عادی و اجتناب ناپذیر است که ایرانیان مخالف رژیم ولایت فقیه در باره تقابل بین ایران و آمریکا و یا دیگر موضوعات و مسائل مربوط به جامعه ایران مواضع متنوع و در مواردی متضاد داشته باشند.
گروهی تحریم اقتصادی را به ضرر توده های مردم میدانند و معتقدند که فشار اقتصادی تغیری در رفتار رژیم ایجاد نمیکند و گروهی دیگر تحریمهای خاصی را برای رژیم مسئله ساز میدانند و از آنها حمایت میکنند.
گروهی معتقدند که آمریکا باید از تهدید و تحریم و منزوی کردن ایران دست بر دارد و از طریق دیپلماسی و ارائه مشوق رهبران ایران را به رفع نگرانیهای غرب از برنامه هسته ای خود متقاعد کند و گروهی دیگر بر این باورند که هدف آمریکا حمایت از تفوق نظامی اسرائیل به عنوان تنها کشور دارای سلاح هسته ای در خاور میانه است و لذا اقدام هر کشوری که خواهان توازن قوای نظامی در منطقه باشد را در تضاد با منافع خود و مهار آن را ضروری میداند.
برخی افراد بهبود روابط ایران و آمریکا را به نفع فعالان حقوق بشر و منتقدان رژیم در داخل کشور میدانند و برخی دیگر پیش بینی میکنند که چنین تحولی موجب تقویت استبداد حاکم و تشدید سرکوب مخالفان خواهد شد. تحلیل گرانی هستند که جمهوری اسلامی را دارای تمایل بالقوه برای حل مسالمت جویانه اختلافاتش با غرب میدانند و دیگران معتقدند که رژیم ولایت فقیه ماهیتأ نیاز به دشمن دارد و بقای خود را در اغراق گوئی و توطئه بینی در باره خطر دشمن میداند.
هدف از ذکر نکات فوق بحث در باره فرضیات و منطق و استدلال مواضع مختلف نیست بلکه توجه به این واقعیت است که بر خورد عقاید و آراء در محیطی که آزادی بیان و امنیت قضائی وجود دارد، اجتناب ناپذیر است و بر چسب زنی و پر خاشگری به مواضع و عقاید مخالف نفی مشروعیت کثرت گرائی عقیدتی و تحلیلی در جامعه است.
اساسی ترین پیش فرض دمکراسی این است که اتباع یک جامعه یا ملت اصطکاک عقیده و منافع و سلیقه و غرور دارند و این اصطکاکات نه تنها به درجات مختلف و متغیر دائمی و اجتناب ناپذیرند، بلکه با گسترش طبقات میانی و مدرن شدن اقتصاد و فرهنگ حادتر و پیچیده تر میشوند. به بیان دیگر، در حریم سیاست هر تزی آنتی تزی دارد، هر نظریه ای مخالفی دارد، هر اندیشه ای مورد سوأل قرار میگیرد و هر حرکتی برای تغییر یا اصلاح در جامعه با مقاومت روبرو میشود. در هر کشوری که دمکراسی موفق به ساختن زیربنای لازم برای حرکت به سوی نهادینه کردن حقوق مدنی شهروندان شده، اکثریت بزرگ طبقات متوسط و بخصوص روشنفکران پیش فرض فوق را هضم کرده اند و این واقعیت را پذیرفته اند که در حریم سیاست همه خواسته ها و دست آوردها از کمتر و بیشتر و بهتر و بدتر شروع میشوند و به کمتر و بیشتر و بهتر و بدتر ختم میگردند. مدینه فاضله یا اتوپی حاصل تخیل انسان است و هر گز تبلوری در تاریخ بشر نداشته است.
از شهریور ۱۳۲۰ که همه گروههای سیاسی در ایران از آزادی بیان بر خوردار بودند، برچسبهائی چون خیانت، فساد و سرسپرده گی در جدلهای سیاسی کشور رواج فراوان داشت. اینگونه پرخاشگریها در سالهای بعد از انقلاب مشروطیت هم وجود داشت ولی در طی دوره ۱۲ ساله فوق حزب توده برای ترور شخصیت رقبای خود با استفاده از متدهائی که در شوروی دوران استالین ابداع شده بودند زبان و القائات زیرکانه تری برای برچسب زنی و دروغ پردازی وارد تبلیغات و جدلهای سیاسی ایران کرد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نیز حزب توده در بر چسب زنی و ترور شخصیت معلم اسلامگرایان اقتدارگرا شد و به آنان آموخت که چگونه در تبلیغ خود واژه لیبرال را به برچسبی منفی، وابسته و مشکوک تبدیل کنند.
دولتمداران و مبلغان جمهوری اسلامی در توصیف منتقدان و مخالفان خود استفاده از بر چسب و اتهامات واهی و پرخاشگری را امری عادی کرده اند. جای تعجب و تأسف است که برخی فعالان سیاسی مخالف رژیم در خارج کشور هم از رفتار ناهنجار برچسب زنی بری نیستند و در انتقادات خود از مواضع و نظریان دیگران از کلمات و عباراتی استفاده میکنند که گفت و شنود منطقی و آموزنده را نامیسر میکند و تعهد طرفین مجادله به دمکراسی و کثرت پذیری را زیر سوأل می برد.
اگر روزی آرزوی دمکراسی خواهان بر آورده شود و همه ایرانیان در میهن خود از آزادی بیان و حق شرکت در زندگی سیاسی کشور بهره مند شوند، تردیدی نیست که در آن زمان گروههای متنوع اسلامگرا، چپ، سوسیال دموکرات، لیبرال و محافظه کار در صحنه سیاسی کشور فعال خواهند شد و به رقابت با یکدیگر رقابت خواهند پرداخت.
در چنین شرایطی اگر شهروندان متعلق به گروه های مختلف نتوانند به اصالت انگیزه های یکدیگر احترام بگذارند و روی قواعد رقابت توافق کنند، جامعه گرفتار بحران و ناامنی خواهد شد و بازسازی استبداد را محتمل خواهد نمود.
دلیل اصلی اینکه انقلاب ۱۳۵۷ به دمکراسی نیانجامید این بود که در دوره ۲۵ ساله مبارزه با استبداد شاه رفتار دمکراتیک، پذیرش کثرت گرائی و تعهد ملموس به حقوق بشر در آثار دگراندیشان صاحب نفوذ و عملکرد فعالان سیاسی جایگاه قابل ذکری نداشت. تردیدی نیست که دیر یا زود ولایت مطلقه فقیه، چون دیگر رژیمهای استبدادی جهان مدرن، به بن بست خواهد رسید. اینکه آیا جامعه ما در گذار از این بن بست راه دمکراسی را انتخاب خواهد کرد و یا استبداد دیگری جانشین ولایت فقیه خواهد شد بستگی به این دارد که آیا حامیان دمکراسی در دوران مبارزه با استبداد از تربیت و رفتار دمکراتیک بهره مند بوده اند یا خیر.
*منصور فرهنگ نماینده پیشین ایران در سازمان ملل و تحلیلگر سیاسی است