گفتوگو با جمشید اسدی
دسامبر ماه پایان جنگ درعراق بود. در این واپسین ماه سال ۲۰۱۱، آخرین نیروهای ارتش آمریکا نیز خاک عراق را ترک کردند و این نقطه پایانی بود بر نُه سال جنگ در همسایگی ما. با این حال خطر از مرزهای ایران چندان دور نشدهاست، بلکه بسیاری از تحلیلگران نسبت به آینده کشمکشهای بینالمللی بر سر پرونده هستهای ایران ابراز نگرانی میکنند. در این میانه هستند تحلیلگرانی هم که وقوع جنگی دیگر را با توجه به وضعیت ناگوار اقتصادی جهان ناممکن میدانند.
دکتر جمشید اسدی، متخصص در اقتصاد سیاسی، دیدگاههای خود را درباره جنگ آمریکا با عراق، تبعات اقتصادی آن و مورد ایران شرح میدهد.
در هفتههای اخیر عاقبت نیروهای آمریکا، عراق را ترک کردند. درباره این جنگ و اشغال عراق اما مسائل بسیاری مطرح بود، از جمله انگیزههای اقتصادی آمریکا. این مسئله را چگونه توضیح میدهید؟
خروج نیروهای آمریکا از عراق بر مبنای برنامهای بود که رئیس جمهوری پیشین آمریکا، جورج بوش اعلام کرده بود. بهعبارتی از ابتدا هم قرار بود که تا پایان سال ۲۰۱۱ نیروهای آمریکایی خاک عراق را ترک کنند و از این رو اوباما طرح جدیدی درنینداخت، جز آن که همان برنامه را به درستی عملی کرد.
اما آیا چنانچه برخی عقیده دارند، آمریکا و متحدانش این جنگ را به خاطر منافع اقتصادی خود به راه انداختند؟ من اینطوری فکر نمیکنم. البته که آمریکاییها در پی منافعی هم بودهاند، اما این منافع تنها اقتصادی نبود و آمریکا ـ درست یا نادرست ـ در پی دموکراسی سازی در خاورمیانه هم بود. اجازه دهید به چند دلیل اشاره کنم:
دلیل اول اینکه آمریکا در ارتباط با نفت عراق مشکل چندانی نداشت و میتوانست با دولت عراق در این مورد به توافق برسد. در حقیقت، عراقیها هیچگاه نگفته بودند که نفت خود را در بازار جهانی نخواهند فروخت، بلکه این جامعه جهانی بود که نفت عراق را تحریم کرده بود و تنها در برابر غذا فروش آن را مجاز میدانست.
دوم اینکه دیدگاه کلانی در دولت بوش حاکم بود با این مضمون که گسترش دموکراسی در جهان، همسو با منافع آمریکا در جهان است، و این اندیشه همچنان به قوت خود باقیست. این دیدگاه میتواند درست یا نادرست باشد و در هر حال نقدپذیر است، اما لزوما ماهیتی استعماری ندارد، بلکه به طور کلی فرض بر این است که خواست و آرمانهای ملت آمریکا گسترش دموکراسی در جهان را ایجاب میکند. یکی از دلایل عمده حمله به عراق هم این مسئله بود.
در هر حال ما امروز خبر داریم که تهمت آمریکا به عراق مبنی بر ساخت و اختفای سلاحهای کشتار جمعی بیپایه بودهاست، چنانچه پس از اشغال عراق، هیچ نشانی از این سلاحها پیدا نشد، اما این را هنوز نمیدانیم که آیا در ابتدا هم دولت آمریکا میدانست که چنین سلاحهایی وجود ندارد و به جهانیان دروغ گفت یا اینکه خود آنها نیز در نتیجه تحقیقات ناکافی و اطلاعات ناقص به اشتباه افتادند و تصور کردند که عراقیها این سلاحها را مخفی کردهاند. با این وجود واقعیت این است که ادعاهای آمریکا در آن زمان با گزارشهای سازمانهای بینالمللی نظیر آژانس انرژی اتمی همخوانی نداشت.
البته در این میان تنشهایی هم که صدام ایجاد میکرد، بیتاثیر در شروع جنگ نبود. اگرچه این توجیهی برای جنگ نمیتواند باشد، اما واقعیت این است که زمینه را برای این اتفاق فراهم آورد. این مسئله را به این خاطر میگویم که متوجه باشیم تنشآفرینیهای امروز جمهوری اسلامی برای کشور ما خطرات بسیاری در پی دارد و ما باید از عاقبت عراق درس بگیریم.
آیا چنانچه رسانههای رسمی ایران اغلب بر آن اصرار دارند میتوان ارتباطی هم میان بحران اخیر اقتصادی جهان با جنگهای افغانستان و عراق برقرار کرد یا این نوع تحلیلها به بیراه میروند؟
نه، به نظر من ارتباط علت و معلولی یگانهای وجود ندارد، البته در جهان درهم تنیده، این عوامل میتواند به نسبتی بر هم تاثیرگذار باشند. اما به باور من این بحرانها زاده یکسری اشتباهات اقتصادی و بورس بازیهاست؛ به این شکل که هم در سطح دولتها و هم در سطوح غیردولتی، یعنی بخش خصوصی، همیشه مخارج و هزینهها بیشتر از درآمدها بودهاست. آن بحرانی که سال ۲۰۰۸ شدت گرفت و به بخش خصوصی ضربه شدیدی زد، بیشتر به این دلیل بود که بانکها افزون بر اعتبارشان به مردم وام داده بودند.
در توضیح مسئله باید گفت، بانکها گاهی تحت فشار دولت و گاهی به خاطر سودجویی، وامهای زیادی بدون توجیه اقتصادی به کسانی میدادند که اعتبار کافی برای آن وام نداشتند. آنها هم این وامها را به منظور سرمایهگذاری در بورسها و بازارهای مالی جهان میفروختند. این مسائل باعث یک دور باطل خطرناک شد که در سال ۲۰۰۸ به شکل بحران مالی بروز پیدا کرد. پس از آن هم بحرانی که از حدود سال ۲۰۱۱ میلادی به ویژه کشورهای اروپایی را درنوردید، به طور کلی ناشی از هزینههای بیشتر از درآمد دولتهای ملی بود.
بنابراین، من به هیچ عنوان فکر نمیکنم که بحران اخیر اقتصادی جهان تنها ناشی از جنگ در عراق بوده باشد. البته این جنگ فشارهایی بر اقتصاد آمریکا آورده و هزینههای مالی بسیاری برای آن داشته، اما اینکه علت بحران اقتصادی جهان را این جنگ بنامیم، اشتباه است چرا که این بحران بیشتر متوجه کشورهای اروپایی است و اروپا هم در جنگ عراق مشارکت چندانی نداشت.
تنها اسپانیا بود که در جنگ شرکت کرد و الان هم دچار بحران اقتصادی است، اما ارتش اسپانیا هم با تغییر نخست وزیر این کشور، بلافاصله از عراق فراخوانده شد. فقط همین یک مورد را میتوان مثال زد، در حالی که این بحران بیشتر دامن کشورهایی را گرفتهاست که در جنگ حضور نداشتند، مثل یونان، پرتغال، ایتالیا.
اجازه بدهید به مورد ایران بپردازیم و زمزمههایی که درباره جنگ شنیده میشود. اسرائیل، ایران را به حمله نظامی تهدید کردهاست و نگرانی از جنگ احتمالی آمریکا با ایران نیز وجود دارد. برخی تحلیلگران اما احتمال جنگ را با توجه به وضعیت اقتصادی امروز جهان نفی میکنند. نظر شما چیست؟
به نظر من در حال حاضر جنگ گزینه نامحتملی است، اما نه به دلایل اقتصادی، بلکه به این خاطر که جامعه جهانی هنوز از امکان دیگری برای تحت فشار گذاشتن جمهوری اسلامی برخوردار است و آن تحریم سفت و سخت ایران است.
به طور کلی سه مرحله تا وقوع یک جنگ وجود دارد. مرحله اول اخطار است، مرحله دوم تحریم و مرحله سوم، جنگ. هنوز ایران به صورت گسترده تحریم نشدهاست، اما شوربختانه اکنون در آستانه آن قرار داریم. بانک مرکزی ایران را برخی کشورها تحریم کردهاند و بحث تحریم نفت هم جدی است. آمریکاییها در این مورد خیلی پیش رفتهاند و این امکان وجود دارد که اروپا هم همین مسیر را پیش بگیرد، حتی اگر شورای امنیت هم موافق این تحریمها نباشد.
اما اگر تحریمها هم به نتیجه نرسید و جامعه جهانی تصور کرد که ایران در آستانه دستیابی به سلاح اتمی است، شاید آن زمان مسئله جنگ جدیتر بشود.
و این تحریم نفت چه تاثیری بر معیشت مردم ایران خواهد داشت؟
بدون شک شرایط را سختتر از گذشته خواهد کرد. اقتصاد ما کاملا متکی به درآمدهای نفتی است و در صورت تحریم نفت، فشار همه جانبهای به کشور و مردم ایران وارد میشود. حتی آن امکاناتی هم که آقای احمدینژاد به طور معمول برای مریدپروری و راضی نگه داشتن برخی قشرها در اختیار آنها میگذارد، محدود و محدودتر خواهد شد. تصور کنید که قیمتها در پی طرح هدفمندی یارانهها به شدت افزایش پیدا کردهاست، اما دولت دیگر پولی ندارد که به ازای آن به مردم پرداخت کند. به این خاطر شرایط را بسیار سختتر از گذشته میبینم.
تاثیر تحریم نفت ایران را بر اقتصاد جهانی چگونه ارزیابی میکنید؟
از دیدگاه نظری، تحریم نفت ایران میتواند منجر به افزایش بهای نفت شود و به این ترتیب بر اقتصاد جهانی نیز تاثیر بگذارد.اما در شرایط کنونی فکر میکنم که افزایش بهای نفت آنقدرها هم چشمگیر و قابل ملاحظه نخواهد بود. دلیل اول اینکه کشورهای منطقه و خاصه عربستان سعودی، از برنامههای هستهای ایران بسیار نگران هستند و همه کار خواهند کرد که بهای نفت بالا نرود. بدین ترتیب آمادگی لازم را هم دارند که تولید نفت خود را افزایش دهند، چنانچه بارها هم بر آن تاکید کردهاند.
دوم اینکه عراق به طور مرتب تولید نفت خود را افزایش میدهد و لیبی هم به زودی وارد عرصه تولید میشود.
آخر هم اینکه بر اساس برآوردهای کارشناسان، اقتصاد جهانی در سال ۲۰۱۲ رشد چندانی نخواهد داشت و حتی برخی کشورها در شش ماهه نخست سال با رکود مواجه خواهند بود. در نتیجه تقاضا هم برای نفت پایین میآید.
با توجه به همه این موارد، من گمان نمیکنم که تحریم نفت ایران تاثیر بسیار مهمی بر بازار جهانی داشته باشد.
کشورهایی مانند چین که بیشتر خریدار نفت ایران هستند، با این مسئله چگونه کنار میآیند؟
دقت کنید که رابطه چین و ایران مدتی است که تنها در سطح داد و ستد باقی مانده. به عبارتی، از زمانی که فشارهای بینالمللی بر ایران در پی تنشآفرینیهای آقای احمدینژاد افزایش پیدا کرده، چین نیز هیچ سرمایهگذاری یا پروژه عمرانی جدیدی در ایران نداشتهاست.
فقط نفت ایران را میخرد و در برابر نیز از ایران میخواهد که با درآمد نفت خود از چین خرید کند. چین حتی در جریان هیچ کدام از تحریمها علیه جمهوری اسلامی نیز از حق وتوی خود استفاده نکرد. رشد اقتصادی چین کماکان در گروی بازار جهانی است. از این رو فکر نمیکنم علاقهای داشته باشد به خاطر پشتیبانی از ایران، رابطه خود با جهان را خراب کند.
اگر تحریم نفت ایران قطعی شود، جامعه جهانی خواهد کوشید که تولیدکننده دیگری برای نفت مورد نیاز چین پیدا کند و چین نیز به احتمال زیاد از آن استقبال خواهد کرد.
آیا گمان میکنید که حکومت ایران تسلیم این فشارها بشود و پروژه هستهای خود را متوقف کند؟
هرگز به چنین چیزی تن در نخواهند داد. آنها فکر میکنند که این شیشه عمرشان است و باید هر طوری که هست برنامههای اتمی خود را دنبال کنند. جمهوری اسلامی میداند اگر تسلیم این فشارها بشود، هم در سطح بینالمللی و هم در سطح داخلی انتظارات بیشتری از آن به وجود میآید که باید به آنها تن بدهد. این مسئله برای سرسختانی که امروز در ایران قدرت را در دست دارند، بسیار ناگوار خواهد بود.
دوم این که تنشآفرینی لازمه ادامه حاکمیت ایشان در ایران است. آنها از تنشهای بینالمللی استقبال میکنند چرا که همیشه به یک دشمن خارجی نیاز دارند تا به بهانه آن بتوانند آزادیخواهان و مخالفان داخلی را سرکوب کنند.
به همین دلایل هیچ امیدی نمیتوان داشت که جمهوری اسلامی در این مورد سازش کند و جام زهر را به موقع بنوشد و همین نیز احتمال جنگ را افزایش میدهد.
متاسفانه جغد جنگ بر فراز ایران در پرواز است، گرچه فکر نمیکنم که در کوتاه مدت چنین اتفاقی رخ بدهد، اما خطر آن جدی است. در حال حاضر جامعه جهانی میخواهد تاثیر این تحریمها را بسنجد و بعد به تصمیم برسد.