esmail nooriala 01

وظیفهء تاریخی احزاب منطقه ای

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail nooriala_01من این را بخوبی درک کرده ام که چرا وقتی کسی به یک کرد یا آذری یا بلوچ می گوید که «باید ثابت کنی که تجزیه طلب نیستی»، خشمی عظیم جان این مخاطب را به آتش می کشد. آخر کدام ایرانی ـ که بهر حال خود هم متعلق به ملیتی است ـ از یک بلوج و آذری و کرد و ترکمن و عرب ساکن ایران ایرانی تر است؟ اما خشم ناشی از این بی انصافی ها را چاره ای در خور نیست. گره را باید با انگشت تدبیر گشود. شخصیت ها و احزاب ملیتی باید تضمین کردن یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران را با افتخار بپذیرند و باید به یاد همگان بیاورند که همین ملیت های آذری و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن اند که اکنون و همیشه پاسداران مرزهای ایران بشمار می روند.

براستی «ملیت» یعنی چه و چه فرقی با «ملت» دارد؟ ملیت را بجای مفهوم sub-nation گذاشته اند و من در مورد صحت و سقم این برابرگذاری پیش از این مطالبی نوشته ام و قبول دارم که در این مورد سهل انگاری شده است و حق آن بوده که آن مفهوم فرنگی را بجای «ملیت» به واژه هائی همچون «خرده ملت» و نظایر آن ترجمه می کردند. نیز می دانم گروهی معتقدند که این کار را تجزیه طلبان موجود در مناطق مختلف ایران به عمد انجام داده اند تا با نامیدن خود با واژهء «ملیت» راه را رفته رفته بر طرح ادعای «ملت» بودن خود باز کنند و خواهان استقلال سرزمین خود از ایران شوند.

اما، بنظر من، حتی اگر این نظر درست باشد دردی را از مای ایرانی دوا نمی کند. طبیعی است که تجزیه طلب بکوشد تا از هر تخته پاره ای به سود رؤیای خود استفاده کند و از گیر افتادن مخالفان اش در دام واژه ها وسیله ای بسازد برای برافروختن مردمی که از وجود یک دولت متمرکز و سرکوبگر رنجی تاریخی برده اند و از این طریق زمینه را برای تجزیه کشور فراهم کند. در واقع، او از خدا می خواهد که ما وقت خود را، بجای پرداختن به تعریف ها و مفاهیم، صرف دعوا بر سر واژگان کنیم و نتوانیم زمینه ای را فراهم آوریم که مردم مناطق مختلف ایران از ایرانی بودن خود بیزار نشوند. هرچه اصرار «تمرکز خواهان» بر دعواهای کلامی بیشتر شود شادمانی و عیش تجزیه طلبان نیز عمیق تر خواهد شد.

پس من، بعنوان یک نویسندهء ایرانی، نه از واژهء فدرالیسم می هراسم و نه از استفادهء از واژهء «ملیت» بیم دارم و بجای دعوا بر سر لغات می کوشم ببینم که در تعریف و مفهوم این دو واژه چه اختلاف نظرهائی بین طرفین دعوا وجود دارد.

بنا بر تعریف سازمان ملل، هر جمعیتی از یک کشور که بخش هائی از آن را جدا کرده و به کشورهای دیگر داده باشند، در داخل ملت خود یک «ملیت» محسوب می شود. حال، اگر به سرنوشت کشورمان از این بابت بنگریم و به ایران بزرگی که روزگاری از جمع آمدن مردمان و تیره ها و اقوام مختلف بوجود آمده بود و آنها با رضا و رغبت تن به همباشی و همزیستی در سایهء یک ساختار سیاسی داده بودند بیاندیشیم، در خواهیم یافت که ملت «کنونی» ایران از ملیت هائی چند بوجود می آید، بخش هائی از فارس ها، آذری / ترک ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها هم اکنون در بیرون از مرزهای ایران زندگی می کنند و به همین دلیل باقی مانده های آنان در ایران «ملیت» محسوب می شوند.

این ملیت ها اگرچه دارای زبان ها، فرهنگ ها، آئین ها و مذاهب خاص خویش اند اما همزیستی بلند تاریخی شان با هم در بین شان ملاطی از همدلی و احساس یگانگی ایجاد کرده است؛ آنگونه که همهء آنان دارای هویتی یکپارچه اما دو رنگه اند: فارس ایرانی، آذری ایرانی، کرد ایرانی و… و هر پاره از این هویت در برابر پرسشی که از مردمان ایران می شود بکار می آید. در داخل ایران کسی خود را به دیگری بعنوان «ایرانی» معرفی نمی کند. چرا که در این وضعیت «ایرانی بودن» امری طبیعی و بدیهی محسوب می شود. پس اگر از هموطنی بپرسیم که «کجائی هستی» نخواهیم شنید که بگوید «من ایرانی ام». پاسخ او این خواهد بود که «من آذری ام، کردم، عربم…» اما همین پرسش اگر در بیرون از مرزهای ایران و یا بوسیلهء یک بیگانه مطرح شود پاسخ همه این خواهد بود که «من ایرانی ام». در پاسپورت هامان نیز همین را نوشته اند: «زادهء ایران» حتی اگر، بر اثر مرارت های مهاجرت، تابعیت کشور محل سکونت مان را پذیرفته باشیم. ما هنوز زادهء ایرانیم و این هویت از جان ما زدودنی نیست.

در واقع، در منطقهء کهنسال ما ـ آسیای جنوب غربی و خاورمیانه، جایگاه پیدایش نخستین تمدن های بشری ـ کشوری نیست که چند ملیتی نبوده و در درون مرزهای سیاسی خود ملیت هائی گوناگونی را جای نداده باشد. بنابر این، اگرچه در دوران معاصر و بر اساس حقوق بین الملل، هر کشور عبارت است یک سرزمین، یک ملت و یک حکومت اما، بر اساس همان مفاهیم، یک ملت می تواند از «ملیت» های مختلف بوجود آمده و دولت های محلی متعددی باشد. کشور ایران هم دارای فقط یک ملت است و بس و تک تک شهروندانش نیز موظف به حفظ یکپارچگی آنند.

اما چنین کشورهائی، در عین حال و همیشه، بوسیله یک سیستم حکومتی خاص تهدید می شوند و آن سیستم حکومت متمرکز است. سرنوشت تاریخی کشور ما خود گواه درستی این قانونمندی است. هر کجا که تمرکز قدرت از اندازه گذشته و اقوام و تیره های گوناگون، و اکنون ملیت های مختلف ساکن ایران، نسبت به سرزمین خود بی حق و مسلوب العلاقه شده اند ایران از دشمن مهاجم (اسکندر و اسلام و مغول در مقیاسی بزرگ و جنگ های ناحیه ای بعد از اسلام در مقیاسی کوچک تر) آسیب دیده و شکست خورده است.

اما مشکل اساسی ناشی از «تمرکز قوا» تنها این نیست که امکان تشکیل و ادامهء حکومت های استبدادی را فراهم می کند. مهمتر از آن این که «تمرکز» بصورتی طبیعی زمینه را برای رشد فکر جدا شدن و خود را از شر حکومت استبدادی متمرکز خلاص کردن نیز فراهم می کند. مردمی که از وضع خود راضی باشند، احساس نکنند تحت ستم قرار دارند، حق داشته باشند امور خود را آنگونه که می خواهند انجام دهند، در سرنوشت منطقه و کشور خود سهم داشته باشند چه مرضی خواهند داشت که خواستار جدائی و استقلال شوند؟ خواستاری جدائی همان تبی است که از وجود مرض حکایت می کند. و پزشکان باید برای مرض چاره بجویند نه اینکه بکوشند تب را ظاهراً قطع کنند.

***

همچنین، از منظری دورتر که بنگریم، می بینیم که بخشی از مردم متعلق به ملیت های ایرانی در بیرون از مرزهای ایران زندگی می کنند، بی آنکه توانسته باشند همگونی های موجود در میان پاره های خویش را فراموش کنند. یک کرد ساکن ایران با یک کرد ساکن عراق، یا ترکیه و یا سوریه، دارای زبان و فرهنگ و مذهب مشترکی است. آن تکه ها روزی از آن ایران بوده اند و بی کفایتی زمامداران کشور آنها را به دست بیگانه سپرده است. به همین دلیل هر اتفاقی که برای هموندان یک ملیت در فراسوی مرز کشور ما بیافتد نمی تواند مورد اعتنای ملیت داخل کشورمان قرر نگیرد. در نتیجه، نمی توان منکر آن شد که در ذهن یک کرد ایرانی آرزوی بازگشت تکه های جدا شده از ایران و ایجاد ایالت کردستان ایران هم می تواند وجود داشته باشد. توجه کنیم که حتی فکر اصلی نظریهء «پان ایرانیسم» هم بر بنیاد همین تمایل بازگرداندن تکه های جدا شدهء ایران به آن شکل گرفته است. فراموش نکنیم که پس از انقلاب به نکبت انجامیدهء ۵۷ و در جریان قیام های مردم کردستان ایران مجبور شدند از زنده یاد داریوش فروهر بخواهند تا در جریان مذاکرات دولت مرکزی و احزاب کردی شراکت کند و فروهر از مهمترین معتقدان به پان ایرانیسم اصیل بود.

اما حملهء امریکا به عراق، برقراری حکومت فدرال، تشکیل «اقلیم خودمختار کردستان»، و آزادی و رفاهی که دولت این اقلیم برای مردم اش فراهم کرده داستان را معکوس کرده است. اینها اموری نیستند که از چشم کردهای ساکن ایران پنهان بمانند. اقلیم کردستان عراق اکنون پناهگاه بسیاری از کردها و غیرکردهای ایرانی است. پس، در عین حال، نمی توان این واقعیت را نیز انکار کرد که یک کرد ستمدیده از حکومت مرکزی، نخواسته باشد سرزمین اش را از ایران جدا کند و به اقلیم کردستان بپیوندد.

اما در عین حال یک واقعیت مهمتر هم وجود دارد که اینگونه اندیشه را به خوشخیالی غیر قابل تحقق تبدیل می کند؛ و آن اینکه جدا شدن کردستان ایران و پیوستن اش به اقلیم کردستان به دلایل زیر تقریباً بصورت امری محال در آمده است:

۱. تردیدی نیست که هرگونه تغییری در مرزبندی های جغرافیائی ـ سیاسی کشورهای منطقه بوسیلهء مجموعهء دولت های منطقه سرکوب خواهد شد. ترکیه نگران کردستان عراق و سوریه و ایران است، سوریه به همچنین و ایران نیز. در واقع، بهم خوردن مرزهای بازمانده از جنگ دوم جهانی در منطقهء ما محتاج وجود شرایطی است که اکنون کلاً مفقودند.

۲. کردهای ایران، در پیوستن به اقلیم کردستان، برای مدت های مدید شهروند درجهء دو محسوب خواهند شد، حال آنکه بطور تاریخی این کردستان عراق است که باید به کردستان ایران بپیوندد.

۳. وضعیت آیندهء خود اقلیم کردستان عراق نیز در شرایط مبهمی قرار دارد و باید دید که آیا زیادت خواهی های حکومت شیعی فعلی اجازه خواهد داد که آب خوش از گلوی مردم آن اقلیم فرو رود یا نه.

***

بصورت یک تعریض، توجه کنیم که آنچه در عراق امروز می گذرد برای آیندهء منطقه و سرزمین های غربی ایران حائز اهمیت بسیار است. هم اکنون آخرین سربازان امریکا عراق را ترک کرده اند و نیروهای سیاسی فعال در آن کشور می کوشند هرچه زودتر بیشترین جایگاه را در خلاء سیاسی ناشی از این جریان به دست آورند. سه جمعیت نامتجانس (کرد سنی، عرب سنی و عرب شیعه) که فقط در انتهای جنگ جهانی اول به زور قدرت بریتانیا در زیر سقف یک کشور جمع شده و پدیده ای مصنوعی به نام عراق را تشکیل داده اند، تا زمانی که قوای امریکا عراق را در اشغال خود داشت دندان نیش خود را پنهان داشته و بر آن روکشی از لبخند پوشانده بودند، حال آنکه اکنون، یک هفته ای بیش از خروج آخرین نیروهای امریکا از عراق نگذشته اعراب شیعه، که همواره از پشتیبانی دینکاران شیعهء نشسته در قدرت در کشور همجوارشان ایران برخوردار بوده اند، حملهء سریع خود را برای به دست گرفتن «برتری» آغاز کرده و نخستین طعمه های خود را در شخص طارق هاشمی و صالح مطلق عرب سنی یافته اند و با اعلام اینکه آنها قصد ایجاد عملیات تروریستی و کشتن شخصیت های شیعه را داشته اند در صدد دستگیری آنها برآمده اند. هاشمی نیز به اقلیم کردستان (یک سرزمین غیر عرب اما سنی) گریخته و معلوم نیست که عاقبت کارش چه خواهد شد و قرار است سرنوشت صالح مطلق را پارلمان عراق در هفتهء آینده روشن کند. در این میان موضع «بی طرفی» که مقامات دولت خودگردان اقلیم کردستان اتخاذ کرده و از حمایت دولت مرکزی امتناع نموده اند بر پیچیدگی موقعیت صد چندان افزوده است.

در اینکه حکومت اسلامی مسلط بر ایران سخت مشتاق ایجاد یک جمهوری شیعهء دیگر در عراق است شکی نیست و نوری المالکی و اعوان و انصارش نیز بر همین حمایت همه جانبه تکیه دارند. بدین ترتیب، سیاست های بحران ساز، تبعیض آفرین و تجزیه کنندهء حکومت ولایت فقیه اکنون می رود تا کشور عراق را در بحرانی هولناک و خونین فرو برد و بهشت در حال ساخته شدن «اقلیم کردستان» را به جهنم تبدیل سازد.

همین مطالب را می توان با قدرت بیشتری در مورد مناطق و ملیت های دیگر ایران نیز بیان داشت. اگر دولت عراق، تلو تلو خوران، از دل حملهء امریکا بیرون می آید حکومت پاکستان (که خود بصورتی فدرال شکل گرفته و ایالت بلوچستان اش خودگردان است) تردیدی در سرکوب هرگونه تمایل به تغییر مرزها بخود راه نخواهد داد.

***

پس، صرفهء ملیت های ایرانی در تجزیه طلبی نیست. این را آنها خود بهتر از دیگران می دانند و به همین دلیل هم هست که به غر و لند تجزیه طلبان مناطق خودشان اعتنائی نمی کنند؛ هر چند که ممکن است بخواهند از آنها بعنوان لولوی سر خرمن برای ترساندن دولت مرکزی کنونی و دولت موقت پس از انحلال حکومت اسلامی استفاده کنند.

صرفهء آنها در پیوند یافتن با دیگر احزاب و شخصیت های ایرانی برای ایجاد یک ایران آّباد و آزاد است که در آن وظایف گرداندن کشور کلاً به دولت مرکزی محول نشده و، با ایجاد دولت های منطقه ای، تصمیم گیری های محلی بر عهدهء دولت های خودگردان استانی گذاشته شده باشد. شخصیت ها و احزاب مربوط به ملیت های ایرانی در این راستا وظیفهء مشکلی را بر عهده دارند که در آن اشگ و لبخند در هم می آمیزد. من این را بخوبی درک کرده ام که چرا وقتی کسی به یک کرد یا آذری یا بلوچ می گوید که «باید ثابت کنی که تجزیه طلب نیستی»، خشمی عظیم جان این مخاطب را به آتش می کشد. آخر کدام ایرانی ـ که بهر حال خود هم متعلق به ملیتی است ـ از یک بلوج و آذری و کرد و ترکمن و عرب ساکن ایران ایرانی تر است؟

اما خشم ناشی از این بی انصافی ها را چاره ای در خور نیست. گره را باید با انگشت تدبیر گشود. شخصیت ها و احزاب ملیتی باید تضمین کردن یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران را با افتخار بپذیرند و باید به یاد همگان بیاورند که همین ملیت های آذری و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن اند که اکنون و همیشه پاسداران مرزهای ایران بشمار می روند.

***

من خود یک بار از یکی از دوستانم [که رهبر یکی از احزاب غیرمنطقه ای است، به ضرورت استقرار حکومت نامتمرکز اعتقاد دارد، اما همواره مخالفت خود را با استعمال واژه های «فدرالیسم» و «ملیت» اعلام داشته، و حتی به طعنه به من گفته است که «فلانی، تو فریب تجزیه طلبان را نخور. آنها در پشت این الفاظ پنهانند و پس از جا انداختن آنها سراغ جداسری و استقلال می رونند»] خواستم که تعریف خود را از «اصل عدم تمرکز» برایم کتباً بفرستد و او چنین نوشت: «ما معتقدیم که هرگونه خدشه بر تمامیت ارضی، یکپارچگی کشور و یگانگی ملی غیر قابل تحمل و بخشش بوده و تکه تکه شدن کشورمان برای ما میهنی باقی نخواهد گذاشت که برای بهروزی آن تلاش کنیم. اما در همین زمینه، و بمنظور رفع مشکلات گذشته، بر این باور توافق داریم که ساختار حکومت ایران آینده باید بر اصل تجزیه ناپذیر و مشترک بودن حاکمیت و تقسِم پذیر بودن حکومت، بر بنیاد تقسیم اختیارات بین دولت های منطقه ای و مرکزی، استوار باشد و تصمیم گیری در مورد امور منطقه ای، در هر محل و تا پائین ترین درجات، توسط مردمان هر منطقه صورت پذیرد. ما معتقدیم که بدین طریق ایران یکپارچه خواهد ماند و مردمان ایران زیر یک قانون بی تبعیض و عادلانه خواهند زیست بی آنکه کشور بصورتی متمرکز اداره شود».

من این متن را به برخی از رهبران احزاب منطقه ای نشان داده و از آنها پرسیده ام که آیا شما این تعریف را بعنوان تعریف حکومت فدرال مورد نظرتان می پذیرید؟ و دیده ام که آنها آماده اند تا زیر این تعریف را بعنوان منظور خود از فدرالیسم امضاء کنند.

پس آیا نباید از خود بپرسیم که مشکل کار ما برای همکاری در راستای برانداختن حکومتی که تبعیض و ظلم و خودکامگی را در قانون اساسی اش قانونی کرده چیست؟ در افسانه های مربوط به کتاب مقدس یهودیان آمده است که پس از فرو نشستن توفان نوح، مردمان بسیاری از مشرق زمین به منطقه ای که بابل نام داشت (در عراق فعلی) آمدند. آنها مردمی متحد و همزبان بودند که تصمیم به ساختن برج شگفت انگیز بابل کردند. آنگاه خدا بر آنان نازل شد و همدلی و همزبانی آنان را دید و گفت باید زبان این مردم را «مشوش» کنم و چنین شد. از آن پس بین آنان تفرقه و جدائی و خصومت واقع شد. بنظر من، در این داستان همزبانی به معنی داشتن یک زبان واحد نیست و بیشتر به مفهوم ها و تعریف های مشترک بر می گردد. بقول حافظ: «بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود».

آیا براستی ما هم دچار همان نفرین شده ایم که نمی توانیم در یک سطح ملی با هم گفتگو کنیم، و با اینکه تعریف و منظور ما مشترک است بر سر نامی که بر آن تعریف می گذاریم به مخالفت و مجادله و تفرقه و بهم نرسیدن می پردازیم؟

***

تازه این مسائل یک بعد جدید هم دارند که صورت و حل مسئله را یکجا عوض می کند و آن اینکه شاید ما در اواخر دوران وجود دولت ـ ملت ها قرار داشته باشیم و روندی که با نام «جهانی شدن» آغاز شده رفته رفته در همه جای جهان بهم پیوستن کشورهای همسایه و هم تاریخ و هم فرهنگ را بصورت امری گریز ناپذیر در آورده است. در این صورت رفاه آیندهء مردم منطقهء ما نیز در فکر کردن به ایجاد اتحادیه های منطقه ای است و در این مورد ملیت های ایران می توانند بیشترین نقش را بازی کنند چرا که آنها دریچه هائی هستند گشوده بر ملیت های همگون خویش در کشورهای همسایه و می توانند ایران را تبدیل به مرکز «اتحادیهء آسیای غربی» کنند، با توان مالی و ثروت های وسیع، جمعیت بسیار، و استعدادهای خلاق انکار ناپذیر. اگر کشورهای اروپائی، که در دو جنگ هولناک جهانی با یکدیگر جنگیده اند، اکنون گرد هم آمده و اتحادیهء اروپا را تشکیل داده اند ما چرا نتوانیم به چشم اندازی در آینده بیاندیشیم که بین ایران بزرگ تاریخ گذشته و اتحادیهء آسیای جنوب غربی آینده تفاوت چندانی وجود ندارد؟

از این منظر که بنگریم بیشتر به بی پایگی و ناممکن بودن تجزیه طلبی در کشورمان پی خواهیم برد و ـ شاید ـ همین موجب شود که دست از لجاجت برداریم، ضرورت برقراری یک حکومت فدرال ـ سکولار ـ دموکرات را برای آیندهء ایران بپذیریم و به مردم ستمدیدهء کشورمان مژده دهیم که همان فرمولی که در گذشته ضامن وحدت و تمامیت ارضی ایران بوده است، هم اکنون نیز، دیگرباره، در زهدان تاریخ جان می گیرد تا انسان ایرانی را واقعاً از قرن پانزدهم هجری برهاند و به قرن بیست و یکم جهانی بکشاند.

esmail@nooriala.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.