silence 03

دو بلوک اپوزیسیون، دو استراتژی متقابل

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

silence 03

silence 03دنیز ایشچی

سالگرد بیست و یک آذر ، گرامی داشت دستاوردهای حکومتهای ملی آذربایجان و کردستان در شرایطی سپری شد که تمامی سازمانهای سیاسی چپ سرتاسری ایران عوض گرامی داشت یاد بود، و درس آموزی از تاریخ، آن را با سکوت کامل سپری کردند. این در شرایطی میباشد که آتشفشان سر و صدای احتمال حمله نظامی به ایران، مسائل مربوط به احتمال دست یابی سپاه پاسداران به سلاح هسته ای در ایران و بالاخره جنجال حمله به سفارت انگلیس در تهران ، هیچگونه بازتابهای انعکاسی در رسانه های سازمانهای سیاسی آذربایجانی نمی یابد. علت اینکه این دو کاروان تحول و دگرگونی در مسیر متقابل و رو در روی همدیگر حرکت میکنند چیست؟ آیا واقعا آنها از وجود قطاری که از مقابل می آید و مسیر حرکت آن خبر ندارند؟ اگر خبر دارند، این چه گونه تحولی است که جنبش واحد مردمی برای عبور از ولایت فقیه را دو شقه کرده و کاروان حرکت آنها در دو سوی متفاوت و مقابل هم حرکت میکنند.

از یک طرف سازمانهای چپ سوسیال دموکراتیک سرتاسری در مورد آمال، آرزوها، جنبش ها و دستاوردهای جنبش های ملی دموکراتیک و بخصوص جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان سکوت مطلق پیشه میکنند، از طرف دیگر سازمانهای نوین و جوان سیاسی دموکراتیک آذربایجانی در مقابل تحولاتی که در تهران و در مقیاس سرتاسری ایران اتفاق می افتد، سکوت مطلق پیشه میکنند. آیا سوسیال دموکراسی ایرانی به حقوق ملی دموکراتیک ملیتها اعتقادی ندارد؟ درد آنها را بعنوان درد بخش قابل توجهی از مردم ایران نمیدانند؟ آیا نسل نوین مبارزان ملی دموکراتیک سازمانهای سیاسی مختلف ملیتها، مبارزان دموکراتیک سرتاسری زنان، جوانان، دانشجویان و دیگر اقشار و طبقات اجتماعی برای خلاصی از دست حکومت ولایت فقیه را هیچ شمرده و با مبارزات ملی دموکراتیک خویش کاملا بیگانه و بی ربط میدانند؟ آی این نوعی دچار شدن به سکتاریسم از هر دو طرف نیست؟

چرا سوسیالیستها و سوسیال دموکراتهای ایران و شاخه ها و اندامهای دموکراتیک، سکولار و جمهوریخواه آن همگی در سالگرد یادبود تشکیل حکومتهای ملی دموکراتیک آذربایجان و کردستان در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ سکوت کامل اتخاذ کردند؟ آیا از ان بی خبر میباشند؟ آیا آنها به سیاست پنجاه و پنج ساله سکوت حزب توده ایران در این مورد پیوسته اند؟ چرا اگر مجبور به کوچکترین اشاره انعکاسی در این زمینه باشند، فقط به حرکت ملی کردستان اشاره میکنند و بس. مگر نه این است که پربارترن دستاوردهای سیاسی جنبش سوسیال دموکراسی در ایران فقط توانست در دوره حکومت ملی یکساله آذربایجان مادیت یافته وخود را متبلور بکند؟ انتخابات آزاد و دموکراتیک مردمی برای پارلمان، آزادی زنان و حق رای آنها در انتخابات، آموزش به زبان مادری، تشکیل دانشگاه تبریز، اصلاحات ارضی، تشکیل سندیکاها و اتحادیه های کارگری و دهقانی تنها نمونه های اندکی از دستاوردهای سترگ چنین حکومت و پرچمداران اندیشه های سوسیال دموکراسی میباشد که امروزه روز باید پرچمداران اندیشه های سوسیال دموکراسی، سکولاریسم و تجدد گرایی مثل بیرق کاوه آهنگر با افتخار بر بالای سرشان به اهتزاز در بیاورند.

سکوت مطلق تمامی جنبش سوسیال دموکراسی و چپ ایران را در این زمینه یکی دیگر از عارضه های بیماری مزمن و کشنده ای میباشد که جنبش سوسیال دموکراسی ایران به آن مبتلا شده است. آیا انها بخاطر عدم تحریک حساسیتهای “رهبران نمادین جنبشی که آن را سبز حسینی می نامند” این کار را میکنند؟ آیا آنها بخاطر جلو گیری از ایجاد رنجش در مناسبات خویش با سلطنت طلبان و جبهه ملی ایران و جریانهای مشابه چنین سیاستی را آگاهانه به پیش میبرند؟ چگونه میشود خود را سازمان پیشگام آزادی ، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر نامید و بزرگترین دستاوردهای بخش بزرگی از ملت ایران در در این زمینه ها را زیر پا گذاشته از دید همگان مخفی نگه داشت؟ تسلیم افکار غیر دموکراتیک و آپارتایدی و بعضی اندیشه های سکتاریستی و غیر دموکراتیک سیاسی شدن در تقابل با خواسته های دموکراتیک ملیتهای غیر فارس ایران چه زنگ خطر هایی را در گوش ما به صدا در می آورد؟ چرا این جریانات سرتاسری به نحوی از انحاء بصورتهای مایوسانه در یافتن فصل مشترکی به جناحهای مختلف حکومت ولایی فقاهتی، خود ارزشهایی را که ارکان باورهای سوسیال دموکراسی را تشکیل میدهد، زیر پای میگذارند.

عدم داشت پلاتفورم مستقل، شفاف و آشکار جریانات چپ و سوسیال دموکراسی جهت تشکیل جبهه متحد چپ ایران ضعف بزرگ اغازین چنین بیماری مزمنی میباشد.عدم داشتن استراتزی برنامه ای مستقل جهت تشکیل کنگره و یا نهاد واحد گرد هم آورنده جبهه نیروهای اپوزیسیون خارج حکومتی سکولار، مدرن، دموکراتیک و عدالت خواه زیر یک چتر، علت دیگر چنین بیماری مزمنی میباشد. به دلیل استراتژی سی ساله مماشات و فصل مشترک واحد یابی با جناحهای مختلف حکومتی موجب ضربات جدی مایوس کننده ای بر روان سیاسی نسلهای جوان چپ ایران گردیده است و از طرف دیگر این ویروس چنان بر تن نسلهای اولیه رهبران این سازمانها نشسته است که دیگر بخشی جدائی ناپذیر از هستی آنها را تشکیل میدهد. این مساله موجب گردیده است تا از پتانسیلهای دموکراتیک مبارزات میلیونی مردم و نسلهای نوین غافل بمانند و جنبش های مردمی مجبور گردند تا خود راههای نوینی جدا از نسخه های کهنه این رهبران سیاسی برای دست یابی به آرمانهای دموکراتیک و مردمی خویش بیابند. با این تحلیل، سکوت تقریبا تمامی سازمانهای سرتاسری چپ ایران در زمینه سالگرد تاسیس حکومت های ملی آذربایجان و کردستان و عدم برگزاری هیچگونه یادواره درس آموزی از تاریخ آنرا مسکوت بگذارند قابل توجیه میباشد.

نسلهای نوین آزاده و تحول گرای نوین، دیگر راههای مماشات گرانه با جناحهای حکومت را کنر گداشته و در جنبش های نوین و دموکرانیک زنان، دانشجویان، جوانان و جنبش های ملی دموکراتیک ملیتها گرد آمده و راههای نوین و جدیدی را جستجوی میکنند. سازمانهای سیاسی ملیتها مختلف در کنار روشنفکران نسل نوین آزاده و دموکراتیک این ملیتها دیگر نه در سازمانهای سیاسی سرتاسری، بلکه در نهادهای سیاسی دموکراتیک ملی خویش گرد آمده و نه تنها اجازه نمیدهند تا این خمودگی و فرسودگی حاکم بر سازمانهای دموکراتیک سرتاسری سوسیال دموکراتیک بر آنها تاثیر بگذارد، بلکه آنها چنین خلائی را به سرعت با حلقه زدن بر محور آمال ملی دموکراتیکی که سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری آنها را مسکوت میگذارند، پر میکنند.

چون سازمانهای سرتاسری و بخصوص سازمانهای سوسیال دموکراتیک در مورد آمال انسانی، طبیعی و ملیملیتهای غیر فارس و بخصوص ملیت آذربایجان، سکوت مطلق اتخاذ کرده اند و این خواسته های دموکراتیک را در برنامه های سیاسی روزمره خویش قرار نمیدهند، نسل نوین تحولگرای این ملیتها در مدتی اندک در شکل دهی به اندامهای ملی دموکراتیک خویش پیش چنان پیشرفتهای چشمگیری به دست آورده اند که به آلترناتیوی قابل رقابت با سازمانهای سرتاسری تبدیل میگردند. در شرایطی که فرسودگی سیاسی ناشی از ناکامی در اتخاذ استراتژی بر محور ایجاد اتحاد پلاتفورمی با جناحهای مختلف حکومت ولایی، جنبش سوسیال دموکراتیک را این چنین قفل بند کرده است، ویژگی جوان، نوین ، آینده نگر و تحول گرا بودن جنبشهای ملی دموکراتیک ، به آنها پویایی و بالندگی ویژه ای بخشیده و آبستن تحولات دگرگون کننده در راستای آینده نوین کرده است.

جنبش های دموکراتیک خود بخودی ویا سازمان یافته زنان، ملیتها، جوانان، روشنفکران و دیگر اقشار میانه جامعه از یکطرف بخاطر دست یابی به آرمانهای بالنده و دموکراتیک خویش ، و پر کردن خلا ایجاد شده بر بستر بیمادی سیاسی فرسودگی حاکم بر جریانهایی که حاضر به فورمولبندی استراتژی نوین، مستقل و تحولگرایانه نیستند، بصورت مستقل و فعال وارد میدان میگردند. این جنبشهای نوین با دست یازیدن به آرمانها، ساختارها و فورمولبندیهای نوین، دیگر نه در فکر یافتن فصل مشترکهای تعریف و تحریف شده با جناحهای مختلف حکومتی، بلکه گشودن جبهه های نوینی در راه تحول نوین و عبور از نظام ولایت فقیه میباشند. در یکی دو دهه اخیر نه فقط جنبش چپ از این پتانسیل ها استفاده نکرده است، بلکه این بیماری امکان آن را فراهم نخواهد کرد تا آنها سازمانهای سیاسی اقشار و طبقات نوین اجتماعی باشند و آمال این اقشار و طبقات را نمایندگی بکنند..

سازمانهای سیاسی دموکراتیک ملیتهای مختلف هم در مقابل استراتژی بیش از پنجاه سال سکوت حزب توده ایران و سیاستهای مشابه از طرف سازمانهای سرتاسری سوسیال دموکراتیک، گاها بصورت عکس العملی و آنتی تز گونه انعکاس متقابل منفی نشان میدهند که به همان اندازه تخریبی میباشد. سکوت کامل جریانهای سیاسی ملیتها مثل سازمان فدرال دموکرات آذربایجان در مقابل مسائل داغ سیاسی روز ایران از قبیل حمله به سفارت انگلیس در تهران، تحریمهای سیاسی اقتصادی در ایران، تلاشهای سپاه پاسداران در زمینه دست یابی به سلاح هسته ای، سیاستهای جنگ افروزانه و تشنج آفرین جمهوری ولایت فقیه از یک طرف و تحدیدهای نظامی اسرائیل و غزب، خود در عمل نشان میدهد که وقتی پای عملکرد سیاسی میرسد، این عزیزان یک سیاست انفعالی مطلق در مقابله با نظام ولایت فقیه را اتخاذ کرده اند.

در حالیکه سازمانهای ملیتها از قبیل سازمان فدرال دموکرات آذربایجان در مقابل نظام ولایت فقیه سیاست سکوت مطلق را پیشه کرده اند و سازمانهاس سوسیال دموکراتیک سرتاسری در ایران استراتژی فصل مشترک یابی با جناحبندیهای مختلف حکومتی و رهبر تراشی از آنها را تعقیب میکنند. در چنین شرایطی از یک طرف انسان با این سوال روبرو میباشد که واقعا چه این سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری و چه سازمانهای ملی دموکراتیک مثل سازمان فدرال دموکرات آذربایجان، تا چه اندازه در عبور از نظام ولایت فقیه به نظامی نوین، آزاد و بالنده جدی میباشند. حتی انسان به شک می افتد که تا چه اندازه امکان دارد که ولایت فقیه در زمین اپوزیسیون سکولار دموکراتیک بازی میکند. در چنین شرایطی نهادهای دموکراتیک و ابتکاری مردمی برای عبور از نظام ولایت فقیه دنبال راه حلهای نوین، ابتکاری و سومی میگردند. آنها با ابتکارهای روزمره خویش میخواهند تا سنتز این دو کاروانی را که در دو مسیر متفاوت حرکت میکنند را بیافرینند و سیاستهای غیر رادیکالی را که جریانهای ردیف اول و دوم در مقابله با نظام ولایت فقیه تعقیب میکنند، بازبینی و بازسازی بکنند.

دنیز ایشچی ۱۶/۱۲/۲۰۱۱

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.