رسول شوکتی
هویج وچماق سیاست جاری زندان بود: مرخصی یکی از هویج هایش بود. در سالهای شصت وشصت ویک به بعد وگذشتن ویا از سر گذراندن جو ترس ووحشت مردم وتپانده شدن بیش از ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر در زندان ومحکوم به حبس شدن این تعداد باقیمانده ,شمشیر داموکلس اعدام با وجود نگه داشتن دائمی بر سر دستگیر شدگان که سیاست اساسی اش بود ,رژیم ناچار بود وشد که همراه با سیاست تواب سازی فشار خانواده هارا بنوعی خنثی نماید .
آزاد کردن حتی توابین تا سال ۶۳ به درازا کشیده شده بود-مسابقاتی(سرکار گذاشتن) برای خانواده ترتیب داده بود که با خواندن یکی از کتابهای مهمل (سیره رسول اکرم ,سیره علی و..)وامتحانات عمومی در یکی از مساجد به نفر اول سه روز مرخصی به عضو زندانی خانواده وبه نفرات دوم وسوم به ترتیب دو ویک روز داده می شد وماهانه این کار تکرار می شد وهمراه با آن در داخل نیز از این امتحانات می گذاشت وبهمان نحو مرخصی داده می شد واین جدا از مرخصی هائی بود که بصورت روتین به توابین داده می شد.ویا ملاقات حضوری نیز همینطور. این مرخصی های نتیجه امتحانات و ..هیچ مو قع شامل من وتعداد ی(نه زیاد ) از رفقا ودوستان نشد -بچه های قرنطینه که اصلاداخل این بازی ها نبودند وبعد ها نیز با انحلال یا جمع کردن قرنطینه ها وآوردنشان به بند دو نیز این سیاست در موردشان ادامه یافت .البته نا گفته نماند که من در این مسابقات شرکت نمی کردم وفقط یکبار خواهرم با ترس ولرز در ملاقات پرسید:
که می خواهی منهم شرکت کنم که جوابی ندادم وفقط نگاهش کردم نگاهی تلخ وسرزنش بار که مادرم گوشی را گرفت وموضوع صحبت را عوض کرد .اما نتیجه امتحانات چه خانواده ها وچه زندانی ها برداشت من این بود که تعیین کننده نبود چرا که از بین شرکت کننده ها نیز فقط تعداد خاصی !برنده شده وجایزه مرخصی را می بردند !!.
ملاقات ها به روال زندان شهربانی هفتگی بود وخانواده ها مجاز بودند فقط از فروشگاه زندان بدون آنکه جنس را ببینند وفقط در حد تخصیص یافته پولش را بدهند وداخل زندان بما تحویل داده شود .مثلا یک بسته دو یا سه کیلویی سیب ویک بسته پرتغال-در نوروز یک جعبه شیرینی خشک ,در تابستان یک یا دو بار هندوانه ویا خربوزه-(تمامی راه های ارتباطی را بسته بودند )لباس نیز از داخل زندان به خارج نمی رفت(به بهانه شستشو)واز بیرون نیز یک یا دو بار (بهار وپائیز)دریافت می شد وبعد از چند روز تحویل میگردید.پول هفته ائی پنجاه ویا صد تومان(بعضی از بچه های شهرستانی که خانواده هایشان نمی توانستند مرتب بیایند بیشتر پذیرفته می شد ولی به همان مقدار هفتگی وبتدریج در اختیارشان گذاشته می شد-بانک ملی شعبه داشت)
فروشگاه داخل بند که روزانه دو یا سه ساعتی باز میشد و هفتگی یک بسته سیگار همای بیضی چهل تایی به سهمیه داران (که سنشان بیش از ۲۷-۳۰ سال بود)برطبق لیست تائید شده می فروخت .
از لیف و لنگ وشورت های مامان دوز وکنسرو های خاویار بادمجان ,لوبیا و تن ماهی (که به تعداد محدود این رقم آورده می شد و کسانی چون خان حاتمی که هم پولدار بود و هم نقرس داشت یک یا دو جعبه سهمیه بند را اگر می توانست یکجا خریده واز آن خود نماید واز این نظر مورد غر و ایراد بعضی از بچه ها بود -قیمتش گران بود وپنج تومان!) -لازم به ذکر است که میانگین سنی کمتر از بیست وپنج سال بود وغذای زندان تکافوی میزان نیاز آنان نبود در نتیجه شبها قبل از خاموشی یک کنسرو خاویار بادمجان که ارزان هم بود ( ۱۵-۲۰ ریال)باز کرده وچهار یا پنج نفره با هم می خوردند -یعنی در حقیقت با نان خشک وکناره نانی که در سطل عمومی بند برای نان اضافی (میدانید که حرام است با آشغال دیگری مخلوط شود )گذاشته شده بود را خالی کرده وبقول معروف طی میکشیده نان پسمانده را تماس اندکی به آن داده و می خوردند .کیفیت غذا ونیز کمیت آن نیز فوق العاده پائین بود ما از آشپزخانه مرکزی زندان شهربانی غذا می گرفتیم هر بندی ظاهرا دیگ خودش را داشت در نتیجه اولویت های خاص خود .بنابراین بند یک غذایش چرب وچیلی تر از سایر بند های سیاسی و مجموعا بسیار متفاوت تر از بندهای عادی می بود که بود (پس بدانید که غذای زندانیان عادی چی میبود؟!!)اما در واقع غذای زندان نیز حربه ای بود دست رژیم -تاکید می کنم این برداشتها ی آنزمان من بود که هنوز بر آن باورم-چگونه رژیم می توانست مزیت های همکاری با وی را به رخ زندانیان سر موضع ویا این جوانان خام وناپخته که تعداد زیادی از آنان در زندان به بلوغ جنسی !!وجسمی رسیده اند ,بکشاند ؟در دل دوست بهر حیله رهی باید جست : در مورد سیگار قبلا گفته آمد ,در مورد غذا می گویم :
وقتی کسانی حاصل فرو شکستن ودرهم پاشیدن تمامی بنیانهای فکری ووجودیشان را در آستانه این رژیم فاشیست ونه تنها ضد مردمی بلکه ضد انسانی بمعنای اخص کلمه قربانی کردند باید در مقابل این بده بستان دست آوردشان را نشان می دادند وپزش را می دادند حداقل برای ارضای خود که خودرا مغبون این معامله ندانندو نشان ندهند .در ملاقات حضوری که با خانواده داشتند مادرش غذای مورد علاقه اش فلان ,هر زهر ماری ,با آن مخلفات اضافه و مخصوص و…برای جمعیت رنجور از بی غذایی تدریجی ومستمر و پر ازدحام بند با آب وتاب تشریح می کند و هکذا برای مرخصی که رفته است وانواع غذاهائی که خورده است ودست آوردو سوغاتش برای اهالی محروم فقط خوردن وخوردن بوده است …جزئ رسم ورسوم زندانیان سیاسی نبوده است ویا لااقل در فکر وتجربه من نمی گنجید که بعد از برگشت از مرخصی ؟!!از مالاندن پستانهای و.. زن ویا نامزدشان و شرح کیفش و..گفته شود .من بر این اعتقاد در آن موقع بودم و به صراحت موضع گیری کرده وهنوز نیز برآن هستم که سیاست دو منظوره بوده هم پاداش وهم در باغ سبز نشان دادن ” به دیگران : وارتان بهار خنده زد وارغوان شکفت.
در خانه ,زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس ,پنجه میفکن !
بودن به از نبودشدن خاصه در بهار..”
……..
همانگونه که می دانید سخن احمد شاملو است در رثای وارتان .