esmail nooriala 03

بن بست سرپوشیدهء آقای اکبر گنجی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 03

esmail nooriala_03اسماعیل نوری علا

پایان وحشیانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، دیکتاتور دیوانهء لیبی، را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد. اما هفتهء پیش آقای اکبر گنجی، روزنامه نگار و پژوهشگر و زندانی سابق، از آن بهانه ای ساخت تا در سایت بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گویا با دول غرب ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امریکا برای «لیبیائیزه کردن ایران»، چند «نیش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نیروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پایان دادن به حکومت اسلامی در ایران تلاش می کنند.

پایان وحشیانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، دیکتاتور دیوانهء لیبی، را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد(۱). اما هفتهء پیش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(۲)، از آن بهانه ای ساخت تا در سایت بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گویا با “دول غرب” ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امریکا برای «لیبیائیزه کردن ایران»، چند «نیش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نیروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پایان دادن به حکومت اسلامی در ایران کوشش می کنند. ایشان این کوشش ها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بینند.

استدلال ایشان را می توان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم می شود که منظورشان بیشتر امریکا است) دارای پروژه هائی است که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بیگناه این کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبیعی آنها) می شود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ایران فرا می رسد. هم اکنون امریکا مقدمات لیبیائیزه کردن ایران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چینی هائی چند جانبه است.

(نقل مستقیم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، به هیچ وجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».

می بینید که ایشان، با چنین تمهید مقدمات چشم گیری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نیز جزئی از همان طرح «لیبیائیزه کردن ایران» قلمداد کند و استدلال شان چیست؟ آنگونه که آمده، وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در این مورد!

***

اما، در این میان، چیدمان جزئیات این استدلال موجب شده است که آقای بیژن حکمت، یکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوری خواهان و از مؤسسان سازمان جدیدالتأسیس جمهوری خواهان ایران، نکتهء ساده ای را ـ نمی دانم در کجا ـ با آقای گنجی در میان گذاشته و از ایشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم “شورای حقوق بشر” گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات “طرح نهایی” است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»

و این پرسش فروتنانه نیز سبب شده تا آقای گنجی دیگرباره دست به قلم برده و در تأیید سخنان قبلی خود مطالب جدیدی را عرضه کنند(۳). من، در این بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پایان نوشتار به آن بازخواهم گشت.

آقای گنجی، در مورد اینکه چرا فکر می کنند «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نیز بخشی از طرح «لیبیائیزه کردن ایران» است مطالب جدیدی را طرح کرده و عیناً چنین می گوید:

«به جای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل می دهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرار است متحد شود؟ مگر به تازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان به وقوع نپیوست؟ اگر می شد می بایست جلوی آن را گرفت، نه این که به دنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من می دانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من به صراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم… گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفه ی ایرانیان است، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی… مبارزهء اصلی در ایران صورت می گیرد. ایرانیان مقیم خارج به عنوان تابع داخل عمل می کنند… مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته می شود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا می توانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».

جمع بندی من از اظهارات پیچیدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، سخن گفتن شان از اتحاد بیهوده است و، در نتیجه، فقط دول غربی، چون امریکا، می توانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم آورند».

من این مجمل را در برابر پرسش آقای بیژن حکمت که پرسیده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات “طرح نهایی” است؟» پاسخی معادل یک «آری» بزرگ ارزیابی می کنم و این آری را از جند لحاظ قابل تأمل می یابم.

***

ما البته با بی پروائی آقای گنجی را در صدور اینگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائیم. بگیریم داستان مخالفت ایشان با حضور پادشاهی خواهان در جمع اپوزیسیون خارج کشور را، و یا ممنوع ساختن آوردن پرچم شیر و خورشید نشان و سه رنگ ایران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ایشان را. و اتفاقاً می بینم که یک سر بحث امروز ایشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نیز به همان فتواهای قبلی شان بر می گردد که اجازه می خواهم این ارتباط را توضیح داده و سپس به بحث ایشان در مورد اتحاد برگردم.

بنظرم می رسد ایشان هنوز بخاطر عکس العمل هائی که نسبت به فتواهای ایشان نشان داده شده برآشفته اند و این جمله که «مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند» در واقع اشاره ای صریح است به کوشش ناکام خود ایشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(۴)؛ یعنی جریانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکایت دارند و آن را دلیل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از این راه به تئوری مبدل شدن ناگزیر آنها به مهره های شطرنج امریکا رسیده اند. یعنی، ایشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ایشان را نپذیرفته اند دلخورند و همین امتناع را دلیل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتیجه می گیرند که وقتی همهء این مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ایشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اینکه «فقط دول غربی، چون امریکا، بتوانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم آورند!» بدینسان می بینیم که، در نظر ایشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسیم می شوند؛ بخشی بر گرد ایشان حلقه می زنند و خواستار آزادی زندانیان سیاسی می شوند و بخشی دیگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زیر پرچم غرب (یعنی امریکا) می روند. پس: «یا گنجی یا امریکا؛ مسئله این است!»

***

اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکیب زندانیان سیاسی مورد حمایت ایشان اعتراض داشتند. یعنی در آن زمان زندانیان سیاسی مورد حمایت هم باید از فیلتر ایشان می گذشتند تا قابل دفاع و حمایت شوند. در جریان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای به نمایش گذاشته شده در برابر دوربین ها، نماد زندانی سیاسی در ایران آقای «سعید حجاریان» معرفی شده بود و این امر صریحاً پیوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان می داد و «زندانیان غیر خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته این امر تازه ای نبوده و هنوز هم نیست. در همین پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نیز زندانیانی که به حملهء احتمالی امریکا به ایران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیه ی زندانیان سیاسی». و نمی دانم چرا این «بقیهء زندانیان سیاسی» هیچگاه از سایه بیرون نمی آیند تا معلوم شود که آیا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آیت الله بروجردی هم جزو آنان هستند یا نه.

می خواهم نتیجه بگیرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشور است و اینکه عده ای ایشان را تحویل نگرفته و یا با ایشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون باید چنین تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ایجاد اتحاد بین «مخالفان خارج» متهم به این خیانت باشند که با وعده و وعید دول غربی (یعنی امریکا) این گرد همآئی را ممکن می کنند.

ایشان البته با سعهء صدر تمام اظهار می دارند که «من موافق تشکیل “جبهه ی مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند”، هستم» اما فکر می کنند که چون قرار است «اتحادیون» زیر چتر امریکا رفته و جزو طرح «لیبیائیزه کردن ایران» شوند و ایشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام می دارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به “پیاده نظام” پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس باید از ایجاد چنین اتحادی دست شست و در «نقشهء تخریب ایران» شرکت نکرد. ایشان، با سنجش این اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ایجاد این اتحاد چنین فتوا می دهند که «سخن گفتن شان از اتحاد … بیهوده است!»

و من این سخنان را اهانت مستقیم به شعور و نیت هزاران ایرانی شریف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بینم که در شهرهای مختلف دنیا در راستای قانع کردن گروه ها و شخصیت های سیاسی به حضور در یک «اتحاد میهنی» و ایجاد یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات مستقل و ایرانی در برابر دیو مهیب حکومت اسلامی می کوشند. این بی پروائی در اهانت هم از خصیصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت اما، بنظر من، این ایرانیان تنها با ابرام در کار شریف خویش و به پیروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدمیان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.

***

اما آقای اکبر گنجی، با ترسیم این بن بست دلشکن، آن هم در برابر ایران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را یافته و یا چه توصیهء عملی ویژه ای برای آنان دارند؟ وظیفهء مخالفان خارج چیست؟ و این مخالفان چه کار دیگری باید بکنند که مورد تأیید آقای گنجی باشد؟

پاسخ صریح ایشان به این پرسش چنین است: «فکر اتحاد را رها کنید و به دنبال بهبود وضع حقوق بشر در ایران باشید!» بخصوص که ایشان خود همیشه در این راه پیشقدم بوده اند، همانگونه که می گویند: «خود من در سال های گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارش گر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما به دنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».

ایشان، در بیان این «توصیهء عملی» در مورد خارج کشوری ها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نیز می نوازند: «می دانم که شما (آقای بیژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشید. می دانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. می دانم که شما مخالف حمله ی نظامی به ایران هستید. می دانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. می دانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»

خواهش می کنم که خوب به این «پس» سحرانگیز توجه کنید: هر کس به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحریم اقتصادی فلج کننده علیه حکومت اسلامی مخالف است، چه باید بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»

***

اما این پرسش مستقیماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر می گرداند که پس از تعیین آقای احمد شهید بعنوان گزارشگر ویژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اولیهء ایشان این واکنش را در ذهن آقای گنجی ایحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [این نکته] در مقاله [من هم] آمده است که “اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است”. اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».

آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که می پرسید: «ما اگر سعی کنیم “شورای حقوق بشر” گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آیا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»

پاسخ آقای گنجی به این پرسش، از پاسخ ایشان به پرسش نخست هم پریشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنیدن این نکات گهربار، باید از آقای گنجی بپرسند که «ایرانیان چگونه می توانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش این شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نیز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ایران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر است ایرانی ها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟»

آقای گنجی نه تنها برای این پرسش پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ایرانیان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنان شان نیز کم مبهم نیست. ببینید ایشان برای ایجاد این ابهام چه گرد و خاکی به پا کرده اند:

ایشان ابتدائآً می نویسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنی است» و سپس، با تروریست دانستن آقایان اوباما و خامنه ای به یکسان، و با اشاره به اینکه آقای اوباما در ماه های گذشته بن لادن و یاران اش را کشته است، می نویسند: «آیا تروریسم بد است فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت می کنند؟ آیا معنای آن این نیست که “تروریسم خامنه ای” بد است، اما “تروریسم اوباما” خوب است؟»

بدین سان آقای اکبر گنجی نتیجهء «سکوت» نسبت داده شده به ایرانیان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و یاران اش (به دست نیروهای ویژهء ضد تروریستی امریکا) و قذافی و پسران و وزرایش (به دست اوباش لگام گسیختهء به اصطلاح انقلابی لیبی) را معادل قرار گرفتن این ایرانیان در اردوگاه دول غرب (یعنی امریکا) می داند و، در تعریض این نکته به مسئلهء اتحاد ایرانیان، با لحنی گزنده می نویسند:

«زمانی آرمان و سنت هایی وجود داشت که هیچ کس خود را مجاز به تخطی از آنها نمی دانست. اینک فرد به خود اجازه می دهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. به زبان بی زبانی اعلام می شود که آمریکا و دول غربی می تواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».

ایشان اما توضیح نمی دهند که ایرانیان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آن هم با زبان بی زبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟ و کجا در این مورد سکوت کرده، و یا اگر نمی خواسته سکوت کند باید چه کاری انجام می داده که مورد تأیید آقای گنجی باشد؛ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر این فکر خوبی است چرا خودشان در این مورد نیز پیش قدم نمی شوند؟

براستی، جدا از تروریست خواندن رئیس جمهور امریکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن این سرکوفت ها به ایرانیان خارج کشور چیست و چرا هر از گاه یکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ایشان عود می کند و ایرانیان خارج کشور را به اینگونه بی غیرتی ها متهم می کنند؟

من فکر می کنم پاسخ را در این واقعیت جست که، برای بسیاری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپیوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترین دست آویزی بوده است برای خلع سلاح مخالفان حکومت اسلامی و جلوگیری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو به سوی هدف ایجاد یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.

***

می بینم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان مسقف است که حتی نمی توان در آن روزنه ای گشوده به آسمانی از امید به آزادی کشورمان پیدا کرد. ما محکومیم که فکر اتحاد نیروها را از سر به در کنیم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم. هر چند که معلوم نیست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین می شود تا ما خیال مان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور جوانان میهن مان باز نمی ماند، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟

باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حل های شگرف آقای اکبر گنجی (یعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه می تواند جلوی اجرائی شدن طرح «لیبیائیزه کردن ایران» را بگیرد؟ آیا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانید امریکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟ و، در عین حال، از مبارزات مورد نظر ایشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی می شود استفاده یا سوء استفاده نخواهند کرد؟ یا مرسل الریاح، تو دانی و انوری!

____________________________________________________________

۱. قصد داشتم مقالهء این هفته را به این رفتار وحشیانهء به اصطلاح انقلابیون لیبیائی اختصاص دهم اما دیدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخیر خود، «جنازهء خونین تاریخ»، هرآنچه را می خواستم بنویسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در این پیوند:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/۲۰۱۱/october/۲۲/article/-f۰۹c۰f۴۹d۷.html

۲. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در این پیوند:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۱۱/۱۰/۱۱۱۰۲۵_l۱۰_ag_iran_libya.shtml

۳. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در این پیوند:

http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۱/۱۰/۱۳۰۱۱۲.php

۴. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ایرانیان؛۲۲ جولای ۲۰۰۹ / سی و یکم تیر ۱۳۸۸

با ارسال ای ـ میل خود به این آدرس می توانید مقالات نوری علا را هر هفته مستقیماً دریافت کنید:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در این پیوند بیابید:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

جمعه گردی های اسماعیل نوری علا

بن بست سرپوشیدهء آقای اکبر گنجی

پایان وحشیانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، دیکتاتور دیوانهء لیبی، را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد. اما هفتهء پیش آقای اکبر گنجی، روزنامه نگار و پژوهشگر و زندانی سابق، از آن بهانه ای ساخت تا در سایت بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گویا با دول غرب ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امریکا برای «لیبیائیزه کردن ایران»، چند «نیش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نیروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پایان دادن به حکومت اسلامی در ایران تلاش می کنند.

esmail@nooriala.com

پایان وحشیانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، دیکتاتور دیوانهء لیبی، را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد(۱). اما هفتهء پیش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(۲)، از آن بهانه ای ساخت تا در سایت بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گویا با “دول غرب” ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امریکا برای «لیبیائیزه کردن ایران»، چند «نیش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نیروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پایان دادن به حکومت اسلامی در ایران کوشش می کنند. ایشان این کوشش ها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بینند.

استدلال ایشان را می توان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم می شود که منظورشان بیشتر امریکا است) دارای پروژه هائی است که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بیگناه این کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبیعی آنها) می شود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ایران فرا می رسد. هم اکنون امریکا مقدمات لیبیائیزه کردن ایران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چینی هائی چند جانبه است.

(نقل مستقیم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، به هیچ وجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».

می بینید که ایشان، با چنین تمهید مقدمات چشم گیری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نیز جزئی از همان طرح «لیبیائیزه کردن ایران» قلمداد کند و استدلال شان چیست؟ آنگونه که آمده، وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در این مورد!

***

اما، در این میان، چیدمان جزئیات این استدلال موجب شده است که آقای بیژن حکمت، یکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوری خواهان و از مؤسسان سازمان جدیدالتأسیس جمهوری خواهان ایران، نکتهء ساده ای را ـ نمی دانم در کجا ـ با آقای گنجی در میان گذاشته و از ایشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم “شورای حقوق بشر” گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات “طرح نهایی” است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»

و این پرسش فروتنانه نیز سبب شده تا آقای گنجی دیگرباره دست به قلم برده و در تأیید سخنان قبلی خود مطالب جدیدی را عرضه کنند(۳). من، در این بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پایان نوشتار به آن بازخواهم گشت.

آقای گنجی، در مورد اینکه چرا فکر می کنند «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نیز بخشی از طرح «لیبیائیزه کردن ایران» است مطالب جدیدی را طرح کرده و عیناً چنین می گوید:

«به جای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل می دهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرار است متحد شود؟ مگر به تازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان به وقوع نپیوست؟ اگر می شد می بایست جلوی آن را گرفت، نه این که به دنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من می دانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من به صراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم… گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفه ی ایرانیان است، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی… مبارزهء اصلی در ایران صورت می گیرد. ایرانیان مقیم خارج به عنوان تابع داخل عمل می کنند… مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته می شود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا می توانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».

جمع بندی من از اظهارات پیچیدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، سخن گفتن شان از اتحاد بیهوده است و، در نتیجه، فقط دول غربی، چون امریکا، می توانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم آورند».

من این مجمل را در برابر پرسش آقای بیژن حکمت که پرسیده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات “طرح نهایی” است؟» پاسخی معادل یک «آری» بزرگ ارزیابی می کنم و این آری را از جند لحاظ قابل تأمل می یابم.

***

ما البته با بی پروائی آقای گنجی را در صدور اینگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائیم. بگیریم داستان مخالفت ایشان با حضور پادشاهی خواهان در جمع اپوزیسیون خارج کشور را، و یا ممنوع ساختن آوردن پرچم شیر و خورشید نشان و سه رنگ ایران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ایشان را. و اتفاقاً می بینم که یک سر بحث امروز ایشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نیز به همان فتواهای قبلی شان بر می گردد که اجازه می خواهم این ارتباط را توضیح داده و سپس به بحث ایشان در مورد اتحاد برگردم.

بنظرم می رسد ایشان هنوز بخاطر عکس العمل هائی که نسبت به فتواهای ایشان نشان داده شده برآشفته اند و این جمله که «مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند» در واقع اشاره ای صریح است به کوشش ناکام خود ایشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(۴)؛ یعنی جریانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکایت دارند و آن را دلیل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از این راه به تئوری مبدل شدن ناگزیر آنها به مهره های شطرنج امریکا رسیده اند. یعنی، ایشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ایشان را نپذیرفته اند دلخورند و همین امتناع را دلیل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتیجه می گیرند که وقتی همهء این مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ایشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اینکه «فقط دول غربی، چون امریکا، بتوانند بخشی از “مخالفان متعارض” را با وعده و وعید گرد هم آورند!» بدینسان می بینیم که، در نظر ایشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسیم می شوند؛ بخشی بر گرد ایشان حلقه می زنند و خواستار آزادی زندانیان سیاسی می شوند و بخشی دیگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زیر پرچم غرب (یعنی امریکا) می روند. پس: «یا گنجی یا امریکا؛ مسئله این است!»

***

اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکیب زندانیان سیاسی مورد حمایت ایشان اعتراض داشتند. یعنی در آن زمان زندانیان سیاسی مورد حمایت هم باید از فیلتر ایشان می گذشتند تا قابل دفاع و حمایت شوند. در جریان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای به نمایش گذاشته شده در برابر دوربین ها، نماد زندانی سیاسی در ایران آقای «سعید حجاریان» معرفی شده بود و این امر صریحاً پیوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان می داد و «زندانیان غیر خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته این امر تازه ای نبوده و هنوز هم نیست. در همین پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نیز زندانیانی که به حملهء احتمالی امریکا به ایران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیه ی زندانیان سیاسی». و نمی دانم چرا این «بقیهء زندانیان سیاسی» هیچگاه از سایه بیرون نمی آیند تا معلوم شود که آیا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آیت الله بروجردی هم جزو آنان هستند یا نه.

می خواهم نتیجه بگیرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشور است و اینکه عده ای ایشان را تحویل نگرفته و یا با ایشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون باید چنین تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ایجاد اتحاد بین «مخالفان خارج» متهم به این خیانت باشند که با وعده و وعید دول غربی (یعنی امریکا) این گرد همآئی را ممکن می کنند.

ایشان البته با سعهء صدر تمام اظهار می دارند که «من موافق تشکیل “جبهه ی مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند”، هستم» اما فکر می کنند که چون قرار است «اتحادیون» زیر چتر امریکا رفته و جزو طرح «لیبیائیزه کردن ایران» شوند و ایشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام می دارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به “پیاده نظام” پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس باید از ایجاد چنین اتحادی دست شست و در «نقشهء تخریب ایران» شرکت نکرد. ایشان، با سنجش این اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ایجاد این اتحاد چنین فتوا می دهند که «سخن گفتن شان از اتحاد … بیهوده است!»

و من این سخنان را اهانت مستقیم به شعور و نیت هزاران ایرانی شریف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بینم که در شهرهای مختلف دنیا در راستای قانع کردن گروه ها و شخصیت های سیاسی به حضور در یک «اتحاد میهنی» و ایجاد یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات مستقل و ایرانی در برابر دیو مهیب حکومت اسلامی می کوشند. این بی پروائی در اهانت هم از خصیصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت اما، بنظر من، این ایرانیان تنها با ابرام در کار شریف خویش و به پیروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدمیان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.

***

اما آقای اکبر گنجی، با ترسیم این بن بست دلشکن، آن هم در برابر ایران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را یافته و یا چه توصیهء عملی ویژه ای برای آنان دارند؟ وظیفهء مخالفان خارج چیست؟ و این مخالفان چه کار دیگری باید بکنند که مورد تأیید آقای گنجی باشد؟

پاسخ صریح ایشان به این پرسش چنین است: «فکر اتحاد را رها کنید و به دنبال بهبود وضع حقوق بشر در ایران باشید!» بخصوص که ایشان خود همیشه در این راه پیشقدم بوده اند، همانگونه که می گویند: «خود من در سال های گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارش گر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما به دنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».

ایشان، در بیان این «توصیهء عملی» در مورد خارج کشوری ها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نیز می نوازند: «می دانم که شما (آقای بیژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشید. می دانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. می دانم که شما مخالف حمله ی نظامی به ایران هستید. می دانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. می دانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»

خواهش می کنم که خوب به این «پس» سحرانگیز توجه کنید: هر کس به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحریم اقتصادی فلج کننده علیه حکومت اسلامی مخالف است، چه باید بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»

***

اما این پرسش مستقیماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر می گرداند که پس از تعیین آقای احمد شهید بعنوان گزارشگر ویژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اولیهء ایشان این واکنش را در ذهن آقای گنجی ایحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [این نکته] در مقاله [من هم] آمده است که “اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است”. اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».

آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که می پرسید: «ما اگر سعی کنیم “شورای حقوق بشر” گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آیا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»

پاسخ آقای گنجی به این پرسش، از پاسخ ایشان به پرسش نخست هم پریشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنیدن این نکات گهربار، باید از آقای گنجی بپرسند که «ایرانیان چگونه می توانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش این شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نیز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ایران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر است ایرانی ها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟»

آقای گنجی نه تنها برای این پرسش پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ایرانیان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنان شان نیز کم مبهم نیست. ببینید ایشان برای ایجاد این ابهام چه گرد و خاکی به پا کرده اند:

ایشان ابتدائآً می نویسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنی است» و سپس، با تروریست دانستن آقایان اوباما و خامنه ای به یکسان، و با اشاره به اینکه آقای اوباما در ماه های گذشته بن لادن و یاران اش را کشته است، می نویسند: «آیا تروریسم بد است فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت می کنند؟ آیا معنای آن این نیست که “تروریسم خامنه ای” بد است، اما “تروریسم اوباما” خوب است؟»

بدین سان آقای اکبر گنجی نتیجهء «سکوت» نسبت داده شده به ایرانیان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و یاران اش (به دست نیروهای ویژهء ضد تروریستی امریکا) و قذافی و پسران و وزرایش (به دست اوباش لگام گسیختهء به اصطلاح انقلابی لیبی) را معادل قرار گرفتن این ایرانیان در اردوگاه دول غرب (یعنی امریکا) می داند و، در تعریض این نکته به مسئلهء اتحاد ایرانیان، با لحنی گزنده می نویسند:

«زمانی آرمان و سنت هایی وجود داشت که هیچ کس خود را مجاز به تخطی از آنها نمی دانست. اینک فرد به خود اجازه می دهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. به زبان بی زبانی اعلام می شود که آمریکا و دول غربی می تواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».

ایشان اما توضیح نمی دهند که ایرانیان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آن هم با زبان بی زبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟ و کجا در این مورد سکوت کرده، و یا اگر نمی خواسته سکوت کند باید چه کاری انجام می داده که مورد تأیید آقای گنجی باشد؛ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر این فکر خوبی است چرا خودشان در این مورد نیز پیش قدم نمی شوند؟

براستی، جدا از تروریست خواندن رئیس جمهور امریکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن این سرکوفت ها به ایرانیان خارج کشور چیست و چرا هر از گاه یکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ایشان عود می کند و ایرانیان خارج کشور را به اینگونه بی غیرتی ها متهم می کنند؟

من فکر می کنم پاسخ را در این واقعیت جست که، برای بسیاری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپیوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترین دست آویزی بوده است برای خلع سلاح مخالفان حکومت اسلامی و جلوگیری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو به سوی هدف ایجاد یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.

***

می بینم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان مسقف است که حتی نمی توان در آن روزنه ای گشوده به آسمانی از امید به آزادی کشورمان پیدا کرد. ما محکومیم که فکر اتحاد نیروها را از سر به در کنیم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم. هر چند که معلوم نیست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین می شود تا ما خیال مان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور جوانان میهن مان باز نمی ماند، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟

باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حل های شگرف آقای اکبر گنجی (یعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه می تواند جلوی اجرائی شدن طرح «لیبیائیزه کردن ایران» را بگیرد؟ آیا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانید امریکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟ و، در عین حال، از مبارزات مورد نظر ایشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی می شود استفاده یا سوء استفاده نخواهند کرد؟ یا مرسل الریاح، تو دانی و انوری!

____________________________________________________________

۱. قصد داشتم مقالهء این هفته را به این رفتار وحشیانهء به اصطلاح انقلابیون لیبیائی اختصاص دهم اما دیدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخیر خود، «جنازهء خونین تاریخ»، هرآنچه را می خواستم بنویسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در این پیوند:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/october/22/article/-f09c0f49d7.html

۲. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در این پیوند:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/10/111025_l10_ag_iran_libya.shtml

۳. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در این پیوند:

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/10/130112.php

۴. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ایرانیان؛۲۲ جولای ۲۰۰۹ / سی و یکم تیر ۱۳۸۸

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.