mosaddegh 05

مصدق و اخراج انگلیسی ها از ایران – بخش دوم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

mosaddegh 05

mosaddegh_05.jpgامیر هوشنگ بختیاری

… عباس نیری، کارمند عالی رتبه وزارت امورخارجه، از طرف این وزارتخانه و سرهنگ دوم عزت الله دفتری، به عنوان نماینده وزارت دفاع ملی، موظف بودند که کاروان کارمندان سفارت انگلیس را از تهران تا مرز خسروی همراهی نمایند. اداره تشریفات وزارت امور خارجه هم چنین، در یک نامه خیلی فوری به وزارت دفاع ملی، درخواست کرد که با تلگراف به مقام های نظامی شهرهای بین راه تهران – کرمانشاه – مرز خسروی اعلام شود که با کاروانی که کارمندان سیاسی سفارت انگلیس، عده ای از کارمندان دفتری و خانواده های ایشان را با اتومبیل به سوی خاک عراق حمل می کند، مساعدت لازم را انجام دهند.

اخراج اعضای سفارت انگلستان از ایران

پس از اعلام رسمی قطع روابط دو کشور، اینک نوبت اعضای سفارت و ماموران رسمی دولت انگلیس بود که خاک ایران را ترک نمایند.(۱) در تاریخ ۶ آبان ۱۳۳۱، وزارت امور خارجه در یک نامه « خیلی فوری » به وزارت کشور، نوشت:

« پیرو تصمیم محترم دولت، ماموران رسمی دولت انگلیس، به تدریج عزیمت می کنند و آخرین دسته آنان که عبارت از ماموران سیاسی سفارت کبرای انگلیس می باشد، قرار است روز شنبه،دهم آبان ماه، از طریق مرز خسروی، به بغداد عزیمت کنند. جناب آقای وزیر مختار سوئیس که از طرف دولت متبوع خود، عهده دار حفظ منافع اتباع انگلیس در ایران شده اند و هم چنین آقای عباس نیری، کارمند مقدم اداره تشریفات وزارت امورخارجه، این ماموران را تا مرز خسروی مشایعت خواهند کرد. خواهشمند است به فرمانداری و استانداری های بین راه، تلگرافا دستور فرمایند که اولا از جریان مستحضر باشند و ثانیا در مورد لزوم، در حدود مقررات، از بذل مساعدت و انجام تسهیلات لازم به آن ها، خودداری ننمایند..» (۳)

عباس نیری، کارمند عالی رتبه وزارت امورخارجه، از طرف این وزارتخانه (۴) و سرهنگ دوم عزت الله دفتری، به عنوان نماینده وزارت دفاع ملی، (۵) موظف بودند که کاروان کارمندان سفارت انگلیس را از تهران تا مرز خسروی همراهی نمایند. اداره تشریفات وزارت امور خارجه هم چنین، در یک نامه خیلی فوری به وزارت دفاع ملی، درخواست کرد که با تلگراف به مقام های نظامی شهرهای بین راه تهران – کرمانشاه – مرز خسروی اعلام شود که با کاروانی که کارمندان سیاسی سفارت انگلیس، عده ای از کارمندان دفتری و خانواده های ایشان را با اتومبیل به سوی خاک عراق حمل می کند، مساعدت لازم را انجام دهند.(۶)

عباس نیری، گزارش کاملی از سفر خود را به همراه کاروان پیش از حرکت از تهران تا زمان خروج کامل انگلیسی ها از مرز خسروی، به وزارت امورخارجه ارائه داد. با توجه به این که این گزارش، مطالب ارزشمندی را دربردارد تا کنون در هیچ یک از کتاب هایی که درباره مسئله ملی شدن نفت ایران به چاپ رسیده، منتشر نشده است، متن کامل آن بدون تغییر و دستبرد، آورده می شود:

گزارش (۷)

احتراما به عرض می رساند:

بلافاصله پس از استحضار از دستور وزارت متبوعه، دائر به مشایعت کارمندان رسمی سفارت کبرای سابق انگلیس در ایران، با آقای بیکر، دبیر اول سفارت کبری، تماس حاصل و از برنامه حرکت آن ها مستحضر گردید و برای آن که در بین راه و شهرهای واقع در خط سیر کاروان، همکاری کامل ماموران کشوری و لشگری دولت شاهنشاهی حاصل گردیده و در صورت لزوم مورد استفاده قرار گیرد، موضوع حرکت کاروان و ساعت عزیمت، طی نامه هایی به وزارت کشور، اداره کل گمرک، وزارت دفاع ملی و ستاد ارتش ابلاغ و تقاضا گردید برای حفظ نظم و انجام مساعدت ها و تسهیلات لازم نسبت به هیأت مسافرین، اقدام لازم و فوری مبذول دارند. ضمنا به وسیله تلفن، ژاندارمری و شهربانی کل کشور را نیز از جریان مستحضر و عین همان

تقاضا، از این دو سازمان نیز به عمل آمد. روز پنج شنبه، هشتم آبان ماه نیز سرکار سرهنگ دوم عزت الله دفتری از ستاد ارتش، طی نامه ای به وزارت امورخارجه معرفی و اعلام گردید که ایشان نیز در معیّت نماینده وزارت امورخارجه، با کاروان عزیمت خواند کرد. قرار بود قسمتی از

اتومبیل های کاروان، ساعت پنج صبح روز شنبه، دهم آبان ماه، از محل سفارت کبری، واقع در خیابان فردوسی و قسمت دیگر، منجله هفت کامیون پانزده تن باری، حامل اثاثیه کارمندان سفارت کبری، از محل تابستانی سفارت کبری در قلهک، حرکت کند. علت این تصمیم نیز این بود که نصف بیشتر کارمندان سفارت کبری در محل ییلاقی مسکن داشته و در نتیجه ناگزیر بودند از همان جا نیز حرکت نمایند و در خارج کرج، به یکدیگر ملحق گردیده و مجتمعا به طرف مقصد عزیمت کنند. تعداد اتومبیل های کاروان، جمعا ۲۷ عدد سواری و کامیون های کوچک حامل وسایل ضروری از قبیل خواربار و وسیله طبخ غذا و هفت کامیون بزرگ حامل اثاثیه کارمندان بود. این کامیون ها از همان ابتدا، بدون توقف حرکت کرده و مستقیما به خسروی رفتند.

تعداد اشخاصی که با این اتومبیل ها از مرز خارج شدند، ۴۳ نفر بود که عده ای از آن ها کارمندان دفتری و بقیه،کارمندان سیاسی سفارت کبرای سابق انگلیس و خانواده های آن ها بودند.

چون ممکن بود حرکت اتومبیل ها از شهر به تاخیر افتد و موقع عزیمت، مردم اجتماع کرده و تظاهراتی کنند، ساعت ۲۲ روز جمعه، تلفنا از افسر نگهبان فرمانداری نظامی تقاضا گردید از ساعت ۴ صبح، تعداد کافی ماموران انتظامی به محل اعزام دارند.

شنبه: دهم آبان ماه

بنده به اتفاق سرکار سرهنگ دفتری، افسر اعزامی ستاد ارتش، ساعت چهار و نیم بعد از نیمه شب در محل سفارت کبری حاضر شدیم. ماموران انتظامی نیز در مقابل درب ایستاده و از ورود اشخاص متفرقه – که اغلب مخبرین روزنامه و عکاس ها بودند – جلوگیری به عمل می آوردند. توقف در محل سفارت کبری، مدت زیادی به طول انجامید، به طوری که کاروان بالاخره ساعت شش و نیم حرکت کرد. در این فاصله، علاوه بر جناب آقای مفتاح و جناب آقای میکده، سفیر کبیر آمریکا نیز حاضر شده و موقع حرکت از کاردار سابق تودیع کردند.

به قراری که معروض گردید، کاروان از ساعت شش ونیم از شهر حرکت کرد. آقای کاردار عراق و دو نفر وابستگان سفارت کبرای عراق، از ساعت پنج صبح در مقابل جاده فرودگاه مهرآباد، منتظر آقای میدلتن بودند که پس از رسیدن به محل، مراسم تودیع را با ایشان به عمل آوردند. ساعت هفت و نیم صبح در چهار کیلومتری آن طرف کرج، که طبق تصمیم سرکار سرهنگ دان، وابسته نظامی سابق انگلیس در ایران – که سمت ریاست کاروان را نیز به عهده داشت – محل اجتماع تعیین شده بود، توقف کردند. در این جا نیز وزیر مختار بلژیک و بانو، همسر وزیر مختار هلند، مونتاناری، رایزن سفارت کبرای ایتالیا، کنت دگاره، رایزن سفارت کبرای فرانسه، اونر،کاردار سوئد، کامبورد، رایزن فرهنگی سفارت کبرای فرانسه، کمبل، دبیر دوم و هافکر و بانو، دبیر سوم سفارت کبرای آمریکا، برای ملاقات و مشایعت آن ها آمده بودند. پس از مدتی توقف، جناب آقای مفتاح و جناب آقای میکده از آن ها خداحافظی کرده و به شهر معاودت نمودند. سایرین نیز پس از صرف صبحانه و خداحافظی با مشایعین، در ساعت هشت و نیم از محل اجتماع عزیمت کردند. چون طول این کاروان، با دو کامیون حامل سرباز که از طرف ستاد ارتش، مامور همراهی با هیئت بود و اتومبیل این جانب جمعا ۳۰ اتومبیل می شد، نسبتا زیاد بود، طبق تقاضای بنده، قرار شد یک کامیون سرباز در جلو کاروان حرکت کند و یک کامیون دیگر، دنبال اتومبیل بنده که بعد از تمام اتومبیل های کاروان حرکت می کردم، عزیمت نماید. یک کامیون متعلق به مستشاران وزارت جنگ که حامل یک نفر سرگرد به نامه ( Mager Mazel) و دو نفر گروهبان و یک دستگاه بی سیم بود، از کرج دنبال هیئت به راه افتاد و هر ساعت یک بار، مدتی در یک محل توقف و مطالب به وسیله بی سیم مخابره می کرد. در پاسخ سوال بنده راجع به مقصد مسافرتشان، اظهار داشتند که با هیئت، کاری نداریم و مقصد هم با آن ها یکی نیست، ولی در تمام طول راه با ما بودند و بالاخره با انگلیسی ها از مرز خارج و به خانقین رفتند و قرار شد که چند روز دیگر معاودت کنند. ضمنا باید به عرض برساند که ترتیب ورود و خروج کاروان از کرج، بسیار منظم و قابل توجه بود. در تمام مسر کاروان در داخل کرج، ماموران پلیس ایستاده و ادای احترام می کردند. مردم نیز کم و بیش برای تماشا جمع شده و با سکوت و نظم کامل، شاهد عزیمت آن ها بودند.

حرکت کاروان در اولین روز مسافرت، منظم تر، ولی بسیار بطی و خسته کننده بود. هر چند کیلومتر یک بارتوقف می کردند تا همگی جمع شوند و با هم حرکت کنند. یک نفر موتور سیکلت سوار که به قراری که تحقق شد، موسوم به لنگویل ( M.LangWill) بوده و در استخدام وزارت دارایی و دادگستری شاهنشاهی است و ظاهرا متصدی قسمت های فنی ساختمان های این دو وزارت می باشد، همراه هیئت بود که هنگام حرکت، سمت عضو رابط را به عهده داشت.

ساعت ده و چهل و پنج دقیقه به قزوین وارد شدیم. در قزوین نیز مامورین انتظامی پیش بینی های لازمه را به عمل آورده و درتمام خیابان های مسیر کاروان، افراد پلیس گمارده بودند که در ضمن ادای احترام، مراقب حفظ نظم نیز بودند. پس از آن که اتومبیل ها بنزین گیری کردند، ساعت یک و پانزده دقیقه از شهر خارج شدیم. چون افراد کاروان، خواربار و وسایل استراحت همراه داشتند، در تمام مدت مسافرت، برای صرف ناهار یا استراحت و یا خرید وسایل، در شهر و قصبات بین راه توقف نکردند. مثلا در همان اولین روز مسافرت، ساعت یک بعدازظهر در وسط خیابان و محلی که جز اتومبیل های باری، آن هم به ندرت از جاده عبور می کرد، توقف کرده و مشغول صرف ناهار شدند و پس از سه ربع ساعت، مجددا به حرکت خود ادامه دادند. کامیون حامل آمریکایی ها، مرتبا به دنبال ما حرکت می کردند و موتور سیکلت سوار مأمور ارتباط نیز دائماً با اتومبیل های جلوی کاروان و کامیون مزبور در تماس بود.

ساعت چهار و نیم بعدازظهر به کوری جان در ۳۶ کیلومتری همدان رسیدیم. وابسته نظامی و رئیس کاروان به اتفاق یک کامیون از سربازان ایرانی که فقط مأمور حفاظت آن ها بودند و تعداد کافی مستخدمین سفارت کبرای سابق، قبلا به آن جا رسیده و پس از انتخاب محل، مشغول به پاکردن چادرها بودند. یک چادر بزرگ در وسط برافراشته و به تعداد کافی چادرهای کوچک انفرادی یا دو سه نفری، در اطراف آن زدند و محل کاروان را نیز با نصب علائمی در ابتدای جاده، مشخص کرده بودند. چادر بزرگ وسط، محل اجتماع افراد کاروان و مخصوص استراحت عده ای از آن ها بود. هر یک از افراد کاروان، در طول مسافرت، وظیفه مخصوصی داشت که در نخستین روز مسافرت، با کمال نظم و ترتیب انجام دادند و در نتیجه وقتی سایر اتومبیل ها به توقفگاه رسید، مأمورین استقرار، مشغول به پا کردن چادرها بودند و مأمورین طبخ غذا وسایل تهیه آن را فراهم می کردند.

ضمناً از پنجاه کیلومتری همدان، یک نفر سرهنگ دوم ژاندارمری به نام سرهنگ کیهانیان با یک کامیون حامل نفرات ژاندارم از طرف ژاندارمری همدان، مأمور هیئت شده بود که تا توقف گاه با کاروان مسافرت کرده و پس از آن که از لحاظ احتیاط، چندین نفر ژاندارم به دهات اطراف توقفگاه اعزام داشت، خودش به همدان عزیمت کرد و قرار شد ساعت ۶ صبح فردا در دروازه شهر، منتظر ورود ما باشد. سربازانی که همراه ما بودند نیز مأمور شدند که اطراف چادرهای آن ها تا صبح پاسداری بدهند و قدم بزنند. آن ها نیز جز وسایل انفرادی سربازی که عبارت از پالتو و دو تخته پتو و چراغ فانوس و اسلحه مربوطه می باشد، هیچ وسیله دیگری نداشتند. به هر صورت، پس از صرف شام، میدلتن نزد بنده که به اتفاق سرکار سرهنگ دفتری در اتومبیل نشسته بودیم، آمد و ما را به چادر بزرگ برد. مدتی در آن جا نشستیم و به صحبت ها و آوازخواندن آن ها گوش دادیم. به بنده پیشنهاد کردند که برای استراحت به همدان بروم و صبح درآن جا به ایشان ملحق شوم، ولی بنده پاسخ دادم: چون طبق دستور صریح مقام وزارت، مأموریت دارم همراه شما باشم و در صورت لزوم، از بذل هیچ گونه کمک و مساعدتی مضایقه نکنم، عزیمت من به همدان، شایسته و مناسب نیست. پیشنهاد استراحت در چادر بزرگ آن ها را نیز نپذیرفتم و در کنار اتومبیل ( چون راننده در اتومبیل استراحت می کرد ) با وسایلی که همراه داشتم و به هیچ وجه با سرمای شدید همدان و حتی سایر مناطق بین راه، متناسب نبود، در هوای آزاد، شب را به صبح رسانیدیم. در نتیجه راننده و سرکار سرهنگ دفتری، سرمای شدیدی خورده و تب کردند.

پی نوشت ها :

۱. سفارت انگلستان در مرکز شهر تهران، فضایی نزدیک به پانزده جریب را اشغال کرده بود که اعضای سفارت مقام های سیاسی، مشاوران شرقی، کنسول ها، مقام های اقتصادی و بازرگانی، کارمندان اداری، وابستگان نظامی، مأموران اطلاعاتی، مأموران رمز، تندنویسان و ماشین نویس ها را شامل می شد. محوطه سفارت، خود دنیایی بود. قلمرو دیپلماتیک انگلستان، نشان از یک سلطه خارجی داشت. مصدق، سفارت انگلستان را «لانه جاسوسی» معرفی کرد. برخی از اعضای سفارت وظیفه داشتند با دخالت در سیاست داخلی ایران، راه را برای مرگ سیاسی مصدق هموار کنند. از جمله این اشخاص می توان «روبین زاهنر» (ROBIN ZAHNER) و «ساموئل فال» (Samuel Falle) را نام برد.(۲)

۲.فصل نامه تاریخ روابط خارجی، پیشین، ص۱۸.

۳.پیشین، پرونده شماره ۵-۱۲-۱۳۳۱ ش، نامه شماره ۴۰۴۰/ت، مورخ ۶/ ۸/ ۱۳۳۱.

۴.پیشین، نامه بدون شماره و تاریخ، « پیش نویس حکم ماموریت عباس نیری ».

۵.پیشین، نامه ماره ۳۴۷۲-۷ /۸/ ۳۱، « حکم ماموریت سرهنگ دوم عزت الله دفتری ».

۶.پیشین، بدون شماره، مورخ ۷ آبان ۱۳۳۱.

۷.پیشین، مورخ ۱۷ آبان ۱۳۳۱.

 

منبع:نشریه پایگاه نور شماره ۲۵

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.