suicide_02.jpg

ندا و نهال؛ نمادهای فراز و فرود یک جنبش

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

suicide_02.jpg

suicide_02.jpgمیترا فخیم

ندا آقا سلطان به زندگی عشق می‌ورزید. درخرداد ۸۸ همگام با صدها هزار تن به خیابان‌ها آمد با این امید که اعتراضش به تقلب در انتخابات سرآغاز تغییر باشد. گلوله‌ای سینه‌ی او را شکافت. انتشار فیلم لحظه‌ی جان باختن ندا در اینترنت، به آتش اعتراضات دامن زد و موجی از همبستگی با میلیون‌ها ایرانی معترض را در سطح بین‌المللی دامن زد. ندا زمانی که در خیابان‌های تهران شعار می‌داد، نمی‌دانست که مرگ او چه تاثیری بر مبارزات بر جای خواهد گذاشت، و زنده نماند تا ببیند جنبشی که برای تحقق رنگین‌کمانی از مطالبات براه افتاده بود چگونه سرکوب شد.

نهال سحابی همیار جنبش سبز بود. به همراه سایر زنان و مردان به تغییر دلبسته بود. ناباورانه سرکوب جنبش را تجربه کرد. دستگیری‌ها و اعدام‌ها، تجاوزات جنسی، آزار خانواده‌های دستگیرشدگان و کشته شدگان و تجاوز به حقوق آن‌ها را دید. نوشت: «این صورتکان سرخ و بی‌جان که بر زمین وطنم دم به دم نقش می‌بندد» حاصل رد پای کسانی است که «آزادی را در زیر لگدهاشان معنا می‌کنند». دید که «خون کردند، خون ریختند». و خون گریست. زمانی که یار و یاورش بهنام گنجی پس از آزادی از زندان خودکشی کرد، تحمل او نیز بسر رسید. نهال روز ۷ مهر به زندگی خود پایان داد. مرگ او موجی از اندوه را سبب شد.

ندا و نهال هیچیک به معنای اخص کلمه سیاسی نبودند؛ همانند بخش اعظم شرکت کنندگان در جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸. دو زن جوان مدرن که می‌خواستند خود نحوه زندگی‌شان را تعیین کنند. هر دو همراه جنبش و خواهان آزادی و دمکراسی. هیچیک پیش از مرگشان شناخته شده نبودند. مرگ ندا خشم و اعتراض برانگیخت و مرگ نهال غم و اندوه و دیگر هیچ. به این دلیل که قلب ندا را گلوله یک بسیجی شکافت؟ اما ندا تنها کسی نبود که بدست نیروهای دولتی کشته شد. به این دلیل که نهال خود به زندگی‌اش پایان داد؛ مرگی خودخواسته؟ هنوز به یاد داریم که مبارزات مردم تونس چگونه آغاز شد. خودسوزی محمد بوعزیزی، جوان ۲۶ ساله تونسی در نیمه دسامبر سال ۲۰۱۰، سرآغاز جنبشی شد که به ۲۳ سال حکومت بن علی پایان داد.

اما محمد بوعزیزی جوان تحصیل‌کرده‌ای بود که به علت فقر و بیکاری به دستفروشی روی آورده بود و ماموران حکومت بن علی این را نیز به او روا نداشتند. به این دلیل که بو عزیزی غم نان داشت اما نهال از فقر خودکشی نکرد؟ تصادف عجیب این که روز ۷ مهر (روز خودکشی نهال) یک کارگر نیز در نقطه‌ای بسیار دور از تهران، نه در خلوت خانه که در کارخانه، به زندگی خود پایان داد. عزت منزجی یکی از کارگران کارخانه کشت و صنعت کارون (واقع در شوشتر) در استراحت نهار خود را حلق‌آویز کرد. همکارانش گفتند مشکلات زیاد، وضعیت روانی او را در هم ریخته بود. سه هفته پیش از آن نیز جوان ۳۰ ساله‌ای در میدان انقلاب تهران پارچی بنزین را بر روی خود ریخت و خود را به آتش کشید. این فریاد اعتراضی به وضع موجود را نیز کسی نشنید. نه اعتراضی راه افتاد، نه تظاهراتی و نه جنبشی.

خودکشی در ایران به موارد یادشده محدود نیست. ایران بالاترین نرخ خودکشی در منطقه را دارد. روزانه بطور متوسط ده نفر در ایران خودکشی می‌کنند و خودکشی زنان در ایران دو برابر استاندار جهانی است. زنجیره‌ای از محدودیت‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به افزایش خودکشی در ایران منجر شده است. اعدام و قتل نیز اکنون امری روزمره است. نمی‌توان انتظار داشت که هر قتل یا خودکشی به اعتراض و حرکتی وسیع بیانجامد. مرگ یا قتل در یک مرحله جرقه‌ای برای اشتعال است و در مرحله‌ای دیگر خبری تاسف‌بار و یادآور دردهایی که دیگران حس‌اش می‌کنند.

خودکشی نهال سحابی آنچنان که از نوشته‌‌های او و گفته‌های پدر و سایر اطرافیانش پیداست، ناشی از سرخوردگی عمیق او از وقایع دو سال اخیر بود. نهال سرمای پس از سرکوب را تجربه کرد. دید که «خون کردند و خون ریختند». شاهد بود همراهان دیروزش یک به یک غیب می‌شوند؛ جمعی در زندانند، عده‌ای ناگزیر به فرار شده‌اند و عده‌ای مهاجرت را برگزیده‌اند. برخی به شیوه‌های دیگر فعالیت روی آورده‌اند و سایرین زندگی عادی از سرگرفته‌اند تا شاید در برآمدی دیگر دوباره به خیابان‌‌ها بیایند. نهال نمی‌توانست این‌ها را هضم کند و بپذیرد. خود را بی‌پشت و پناه می‌دید. کسی نبود به او بگوید که این نیز موقتی است. همانطور که کسی نبود به عزت منزجی بگوید که در فاصله‌ای نه خیلی زیاد از کارخانه‌ی آن‌ها، در ماهشهر، بیش از ۶ هزار کارگر پتروشیمی در اعتراض به شرایطی که او را رنج می‌داد، اعتصاب کرده‌اند.

شاید علت سرخوردگی نهال سحابی و بسیاری دیگر را باید در تفاوت‌های جنبش سال ۸۸ ایران با جنبش‌های کشورهای عربی بویژه مصر و تونس جستجو کرد. این جنبش‌ها در مدت نسبتا کوتاهی و با قربانیانی بالنسبه محدود به سرنگونی دیکتاتورها انجامیدند. جنبش‌هایی که، بویژه در روایت رسانه‌ای، فی‌البداهه بنظر می‌رسیدند هر یک بر شانه‌های سال‌ها مبارزه تشکل‌های مدنی و کارگری استوار بودند. در تونس نهادهای دمکراتیک و کارگری و در مصر«جنبش جوانان ۶ ژوئیه» که در سال ۲۰۰۶ در همبستگی با کارگران شکل گرفت و جنبش مدنی «الکفایه»، که سال‌ها سازمانده کارزارهای دمکراتیک علیه مبارک بود.

جنبش ایران اما فاقد این پایه‌ها و سازماندهی و رهبری بود؛ امری که البته آنزمان نقطه قوتش قلمداد می‌شد. همه حس می‌کنند و می‌دانند اما کمتر کسی از آن سخن می‌گوید. شاید به این سبب که در آن صورت باید گفت چرا به سرانجام نرسید، چه باید کرد و چشم‌انداز چیست. شاید به این سبب که این جنبش رهبر نداشت و دو «همراه» آن حالا ۸ ماه است که در حبس خانگی‌اند. اگر چرا، چه باید کرد و چشم‌انداز روشن بود، ضرورتی نداشت که هر کس در انزوای خود به مسائل پاسخ بگوید. شاید اندوه ناشی از مرگ نهال را نیز باید در همین مساله جستجو کرد؛ همدردی کنندگان اغلب کسانی هستند که حرف‌های او را می‌فهمند.

۱۰ اکتبر ۲۰۱۱

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.