شکوه میرزادگی
احمدی نژاد در سفر امسال به سازمان ملل، همچنان که سال های قبل، از لحظه ی ورود تا لحظه ی بازگشت بدون توقف دروغ گفت، تظاهر به خواستاری عدالت و عشق در جهان کرد، و مدعی شد که زیر سایه ی حکومت اسلامی «در ایران همه آزادند».
البته همه ی این حرف ها نه تنها از شخصی چون احمدی نژاد که از زبان همه ی اهل جمهوری اسلامی و هوادارانشان، که تقیه را، به خصوص در مقابل کافران، امری «خداپسندانه» و لازم می دانند، طبیعی و عادی است. و، در واقع، آن چه که نباید طبیعی و عادی باشد حیرت برخی از مردمان است از شنیدن این دروغ های سی و دو ساله و تکراری.
با این حال، حتی آن ها که دیگر از هیچ چیز این حکومت حیرت نمی کنند، هر ساله، با فرا رسیدن زمان تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل متحد،از شنیدن حرف های شخصی که به عنوان رییس جمهور سرزمین ما به سازمان ملل می آید به شدت رنج می برند و آرزو می کنند که «کاش ما هم رهبر یا رییس جمهوری داشتیم که کارهایش باعث نمی شد که این همه مقابل مردم پیشرفته خجالت بکشیم.» آنها هر سال برای دوست و آشنا و همکارانی که در این کشورها دارند به زبان های مختلف توضیح می دهند که: «این شخص آدمی طبیعی نیست» یا « این رییس جمهور قانونی ما نیست» یا «او به زور بر ما تحمیل شده». آنها با این حرف ها خودشان را از شخصی که نام رییس جمهور ایران را بر خود دارد جدا می کنند. اما، در عین حال، می توان پرسید که آیا به راستی این تنها احمدی نژاد دروغگو، و پرت و پلا گوی دیکتاتور است که حرف ها و رفتارهایش ما را رنجور می کند یا درد ما از اعمال یک مجموعه ی حاکمیتی دروغگو، فاسد، خرافاتی، انسان کش و آزادی ستیزی است که او نقش نماینده اش را بازی می کند؟ ـ حکومتی که نام «جمهوری اسلامی» را بر خود دارد و به قول مبتکرش، در نقش یک «حکومت اسلامی» عمل می کند.
تردیدی نیست که، حداقل پس از شکل گرفتن جنبش سبز، و جریان یافتن بیداد و جنایاتی که (برخلاف جنایات دهه ی شصت که سال ها پنهان ماند) همه ی جهان شاهد آن بودند، این حکومت در نزد آزادی خواهان و مردمان انساندوست به عنوان حکومتی غیر قانونی، بیدادگر، غیر منطقی، و دیکتاتور شناخته شده است. با این حال هستند افراد و گروه هایی در اپوزیسیون که اگر چه با حضور تک تک افراد در این حکومت و عملکردهای انسان ستیزانه آن ها مخالفند اما باور دارند که عیب از «جمهوری اسلامی» نیست. هنوز این افراد تلاش می کنند که به مردم، و به خصوص دولت های کشورهای غربی، بقبولانند که جمهوری اسلامی مورد نظر آن ها می تواند همه ی ظرفیت های لازم برای دموکراسی و اجرای مفاد اعلامیه حقوق بشر را در خود داشته باشد. این افراد برای جلب حمایت آن ها انواع و اقسام راه ها را می آزمایند تا ثابت کنند که می شود به شکلی کم هزینه از شر گروه خامنه ای ـ احمدی نژاد راحت شده و صاحب نوعی جمهوری اسلامی «نو» شوند؛ نوعی از جمهوری اسلامی که انسان هایی علاقمند به دموکراسی و حقوق بشر راهبر و گرداننده آن باشند.
من در این مطلب و در این جا به دلایل «مذهبی و صادقانه»، و یا «غیر مذهبی و حسابگرانه» ی افرادی که می خواهند دموکراسی و آزادی را حتماً از دل یک حکومت مذهبی بیرون بکشند، کاری ندارم. فقط پرسش من از این جماعت آن است که آیا جمهوری اسلامی آرزویی شما، بر اساس همین قانون اساسی بوجود می آید یا آن را عوض خواهید کرد؟ و اگر پاسخ مثبت است، می خواهید چه چیزهایی را تغییر داده و چه چیزهایی را نمی توانید عوض کنید؟ من می دانم که، مثلاً، امکان برداشتن اصل ولایت فقیه از قانون اساسی موجود نسبتا راحت است، اما آیا امکان دارد که اصل چهارم را هم از این قانون اساسی بردارید؟ اصلی که به صراحت می گوید:
«کلیه ی قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است».
یا آیا می توانید آن اصل هایی را تغییر دهیدکه در آنها قید «رعایت موازین اسلامی» ذکر شده است؟
مثلاً، «همه ی افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند».
و یا اصلی که یکی از زن ستیزترین قوانین موجود در جهان است: « دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد…»
و از جمله ی آن «امور زیر» یکی هم این است که قیمومیت فرزندان را تنها در نبود ولی شرعی به «مادران شایسته» می دهند. و آیا تعریف «مادر شایسته» از نظر نه تنها گردانندگان حکومت فعلی که حتی از نظر آن «افراد راستگو و صالحی» که شما می خواهید فردا بیایند و با یک قانون اساسی اسلامی دیگر کار کنند چیست؟ جز این که «مادر شایسته» زنی است که به تمام اصول و موازین اسلامی پایبند باشد؟ و آیا می توانید بگویید که فلان مادر بهایی چه خواهد کرد؟ یا فلان مادری که اصلاً دین ندارد؟ یا آن مادری که حجاب ندارد، و یا فرایض مذهبی را به جا نمی آورد تکلیفش از نظر حکومت جمهوری اسلامی صالح و راستگوی شما چیست؟
اصلاً بیایید فرض بگیریم که انسان هایی صالح آمده و این اصول را که زیربنای قانون اساسی موجود را تشکیل می دهند، بردارند و به جایشان اصولی امروزی، انسان ساخت و مبتنی بر مفاد اعلامیه حقوق بشر بگذارند. در آن صورت دیگر چرا باید نام این حکومت جمهوری اسلامی باشد؟! آیا برداشتن این اصول، و اختیار دادن به صاحبان همه ی افراد یک جامعه با هر مذهب و مرام و عقیده و جنسیتی برای تصمیم گیری در اداره سرزمین خویش، معنایش همان «جدایی دین از حکومت نیست»؟ و آیا به صرف جدایی دین از حکومت در یک سرزمین می توان حکومت آن سرزمین را «ضد دین» شمرد؟
راستش مدتی است در این اندیشه ام که مشکل اساسی همه ی کسانی که در دنیای امروز به جدایی دین از حکومت باور ندارند، و همچنان به دنبال جمهوری اسلامی ایده آل خود هستند، و فکر می کنند که آن چنین حکومتی هیچ مشکلی با قوانین امروزی بشری ندارد، در این است که درک متفاوتی با مفاهیم جهان امروز دارند و اگر از نظر بد طینتی و دیکتاتوری و عقب ماندگی شباهتی با احمدی نژادها و خامنه ای ها ندارند، به احتمال زیاد به مفاهیمی چون آزادی، عدالت، تبعیض، برابری زن و مرد، و به طور کلی حقوق بشر، همانگونه نگاه می کنند که امثال احمدی نژادها. یعنی این مفاهیم در ذهن آنها نیز هنوز به رنگ دوران حضرت محمد، پیامبر اسلام است. من دیده ام که برخی از این دوستان گاهی «دموکراسی» و حکومتی مذهبی را کنار هم قرار می دهند؛ یا تضادی بین حقوق بشر و حکومت اسلامی نمی بینند.
مثلاً، وقتی احمدی نژاد می گوید که “زنان ایران آزادند”، از دید خودش و بر اساس آن قانون اساسی که باورش می دارد، او دارد «حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی» تضمین می کند. آیا دولت او با همه ی بدی و دیکتاتوری با خیل زنانی که اصلاً نمی دانند برابری حقوق زن و مرد یعنی چه، و فقط در خانه ها نشسته اند و کارشان تر و خشک کردن بچه ها و خدمت همسر چند زنه است و نماز و روزه شان را می خوانند، کاری دارد؟ حتی اگر این زن ها با اجازه ی همسرشان کار خارج از خانه نیز داشته باشند اما ناآگاهانه یا به اجبار، به اصول قوانین اسلامی، همانگونه که در قانون اساسی است سر بنهند، کسی با آن ها کاری دارد؟
تنها فرق احمدی نژاد با آن افراد صالح و راستگویی که برخی امید دارند در فردای جمهوری اسلامی پیدایشان شود این است که در دوران آن ها زنی را که خلاف می کند (یعنی یا در به دست آوردن برابری حقوق خود سماجت می کند، و یا از قوانین موجود سر می پیچد، یا زنا می کند، یا در ساده ترین وضعش در تظاهرات ضد دولتی شرکت می کند) و بازداشت می شود، شکنجه نمی کنند و مورد تجاوز قرار نمی دهند و فقط ـ بر اساس قوانین شرعی ـ شلاق می زنند یا سنگسار می کنند؛ و حتی اگر “حکومت صالح” بتواند آیت الله ها را راضی کند تا حکم سنگسار را هم از قانون بردارند یا شلاق را هم با چیز دیگری عوض کنند، باز همچنان سر و کار «زن خطاکار» (از زن بی حجاب گرفته تا زن برابری خواه و تا زن زناکار) حتما به زندان و احتمالا اعدام خواهد افتاد. در حالی که همان زنان در یک کشور دموکرات و باورمند به حقوق بشر هیچ کار غیر قانونی انجام نداده اند.
من طبعاً باور دارم که مفاهیم در طول زمان تغییراتی می کنند، مفهوم آزادی از دید انسان ساکن در اواخر قرن بیست، با مفهوم آزادی از دید انسانی که در قرن های اولیه یا قرن های میانه و یا حتی از دید انسانی که در اوایل قرن بیستم زندگی می کرد متفاوت بوده است. همانطور که مفاهیم دیگری چون برابری، عدالت، صلح. و باور دارم که هم اکنون نیز این مفاهیم در نزد مردمان در سرزمین های مختلف می تواند متفاوت باشد. به ویژه در نزد باورمندان به مذاهب. فرانچسکای مسیحی، در نیایشگاه و کلیسایش آسوده خاطر شراب می نوشد، و فاطمه ی مسلمان در خانه اش نیز اگر شراب بنوشد، خاطرش از تصور گناه آزرده می شود. اما فرق دوران ابتدایی یا قرون وسطی، با امروز در این است که انسان پس از قرن ها بدبختی کشیدن توانسته است یک مفهوم تازه و واحد را از همه ی این آزادی ها به دست آورد که نام «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را بر خود دارد و نه تنها بیشترین کشورهای موجود زیر آن را امضا کرده اند بلکه در قوانین اساسی و قوانین مدنی شان نیز به آن استناد کرده اند.
مفاهیمی چون آزادی، برابری، عدالت، و به طور کلی حقوق انسان که در این اعلامیه و کنوانسیون های وابسته به آن تعریف شده، نه تنها بهترین سنجه برای اندازه گیری میزان آزادی، برابری، عدالت و حقوق انسانی در هر کشوری است، بلکه می تواند به روشنی هر نوع تفاوت و اشتباه برداشت از این مفاهیم را، اگر نه در ساحت مسایل شخصی و عقیدتی که در گستره ی مسایل اجتماعی، برملا کند.
در واقع اگر چه حقوق بشر با دینداری هیچ کسی مخالفتی ندارد، و حتی به او امکان ابراز اعتقادش را می دهد، اما ساخته شده است تا از تحمیل هر عقیده ای بر افراد جلوگیری کند، اعم از عقاید مذهبی یا غیر مذهبی. و آنجا که تحمیل مستلزم وجود قدرت است، هر حکومت مذهبی، در واقع تحمیل کننده عقاید مذهبی خاص خود به همه ی افراد یک جامعه است. به این ترتیب کسی که می گوید «حکومت جمهوری اسلامی یا حکومت اسلامی، یا حکومت مسیحی، و یا هر حکومت ـ مذهب دیگری در تضاد با حقوق بشر نیست» به طور قطع یا این حقوق را نمی شناسد، یا خود را به ندانستن می زند. زیرا می گوید که: اگر در یک سرزمین همه ی ادیان و عقاید به تبعیت یک دین یا مذهب خاص در آورده شود از نظر حقوق بشر مانعی ندارد. این یعنی عدم شناخت ساده ترین مفاد اعلامیه حقوق بشر و چنین فردی طبعا هر نسخه ای که برای آینده ی ایران بپیچد، غیر اصولی، غیر منطقی و مهم تر از همه غیر انسانی است.
دوشنبه بیست و ششم سپتامبر ۲۰۱۱
shokoomirzadegi@gmail.com