al_yasin_01

جمعیت آل یاسین، فرقه ای مذهبی-عرفانی در خرقه علم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

al_yasin_01

al_yasin_01رضا پرچی زاده

… در این مقاله، به طور عمده از طریق بررسی تاریخچه، پرنسیپهای آموزشی، و تحلیل شیوه گفتمان رهبر جمعیت آل یاسین، قصد بر آن است تا نشان داده شود که انگاره های نظری این جمعیت که خود را به طور نیمه رسمی در تقابل با جمهوری اسلامی می داند، سوای اختلاف در برخی جزئیات، در اصل تفاوتی با جمهوری اسلامی ندارد؛ و این جمعیت به طور عمده از همان مولفه های متداول جمهوری اسلامی برای مشروعیت بخشیدن به و برای پیشرفت اهداف خود استفاده می کند…

درآمد:

بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی، این نظام را به درستی به کاربرد شیوه ((کاریزماتیک)) برای حکومت که بیشتر بر اساس جذبه فردی قرار دارد متهم می کنند. به علاوه، آنها رفتار ((فرقه ای)) و مرید-پرورانه ایمان-مدار – در برابر رفتار منطقی قانون-مدار – را شالوده اجرایی این نظام می دانند. با این وجود، بسیاری از گروه ها و سازمانهای سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی یا مذهبی مخالف یا منتقد جمهوری اسلامی نیز، چه به طور خودآگاه چه ناخودآگاه، خود از همین شیوه پیروی می کنند، و خود را به قالب چنین سیستمی درمی آورند. حقیقت این است که در اصل، این روانشناسی تاریخی ایرانی و مدل گفتمان غالب در جامعه ایرانی می باشد که بستر را برای وجود چنین نوع دیسکورس یا گفتمانی فراهم می کند؛ و جمهوری اسلامی، تنها آخرین نسخه مقتدر دستپخت همین نوع گفتمان – و آن هم از نوع حکومتی – می باشد، که خود را در جای جای تاریخ قدیم و جدید ایران به نمایش گذاشته و می گذارد.

به عبارت دیگر، چنانکه پیشتر در مقاله های ولایت مطلقه فقیه (۱) و ایده-اسطوره های جمهوری اسلامی (۲) و همچنین در کتاب اسطوره خیام: مطالعه مونولوژیسم در گفتمان ایرانی (۳) گفته ام، طبق این مدل گفتمان – که ریشه در طرز تفکر مراد-و-مریدی در تاریخ فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی ایران دارد، خود ((سیستم)) که بر اساس مفهوم ((فره ایزدی)) در نمودهای مختلف آن و بر پایه اصولی همچون ((رهبر صالح)) و ((رفتار اخلاقی در سیاست)) – آنچه که امثال مهدی بازرگان تمام نظریات سیاسی و اجتماعی یک عمر خود را بر آن استوار کرده بودند – برساخته شده نیست که معیوب است، بلکه ((افراد))ی که در ((نوک)) این سیستم هرمی-شکل قرار می گیرند هستند که آن را کارآمد یا ناکارآمد، یا – در حوزه اخلاق – ((خوب)) یا ((بد)) می کنند. در قاموس ایرانی، به طور کل، چنین سیستم ((شیخ ابوسعید))انه ای، به نفسه و بالذات خوب است، تا وقتی که بر اساس رفتار ناصواب فردی که در نوک هرم این سیستم قرار گرفته، خلاف آن – و آن هم تنها در رابطه با همان فرد، و نه کل سیستم – اثبات شود؛ و تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران را می توان به عبارتی به دور و تسلسل این شیوه معرفت شناختی و تکرار بی نهایت این فرآیند ((آزمایش و خطا)) تعبیر کرد؛ که نمونه معاصر آن همانا جایگزینی ((شاهنشاه آریامهر)) با ((ولی مطلق فقیه)) می باشد؛ و اخیرا هم باز نداهایی برخاسته مبنی بر جایگزینی ((ولی مطلق فقیه)) با ((شاهزاده)) پهلوی. چنانکه زنده یاد سعیدی سیرجانی به تلخی نالیده: ((امان از ملت استبداد-زده یِ در-اختناق-پرورده، که ذاتا بت-پرستند و به حکم جهالت خویش، تیشه بر بنیان آزادی و حیثیت خود می زنند و در مداحی و گزافه گویی، چنان دو-اسبه می تازند که امر بر خود فرمانروا هم مشتبه می شود، و زمزمه ((سبحان ما اعظم شانی)) بر لبانش می نشیند…. در محیط هایی چنین، زمین هرگز خالی از بت نیست: معاویه برود، یزید می آید.)) (۴)

در عصر حاضر، چنین دور و تسلسل باطلی، بی شک ریشه در ((دینخویی)) مستقر در فرهنگ ایرانی دارد. از نظر متفکر و منتقد فلسفی-اجتماعی نامدار، آرامش دوستدار، ((دینخویی، آن رفتار و کردار درونی‌ است که خصیصه‌ ای عمده از اصل دینی را همچنان حفظ کرده، بی‌آنکه بر منشأ این خصیصه واقف باشد. این خصیصه عبارت است از دریافتی بیگانه به پرسش و دانش از امور. ساده‌ تر بگویم: دینخویی یعنی آن رفتاری که امور را بدون پرسش و دانش می‌فهمد. بنابراین، دینخویی، در حدی که مدعی فهمیدن به معنای جدی آن است، نه از آن عوام بلکه منحصر به خواص است.)) (۵) به کلامی دیگر، ((ریشه‌های بینش جادویی در جامعه ما همچنان عمیق و زنده‌اند. نه فقط در میان مردم به شدت مذهبی و مستحیل در جهانبینی آن – برای این طبقه، ماجرای کلیدهای بهشت و سوار سفیدپوش که جوانان و کودکان را از جبهه‌ های جنگ به جهان باقی رهسپار می‌کردند یا هنوز هم به صورت‌های دیگر می‌ کنند، یا ساعت‌ هایی که چهره‌ امام نوظهور در آنها می‌ درخشد، پس از آنکه سیمای نورانی ‌اش ‌در ماه دیده شده بود، نشانه‌هایی انکار ناپذیرند – بلکه نیز در میان طبقات متوسط و تحصیل کرده، در میان توده وسیعی از ما ایرانیان که در ظاهر آراسته ‌مان دست کمی از اروپاییان نداریم.)) (۶)

بدین ترتیب، در جایی که بسیاری از دست حکومت استبدادی دینی-مآب جمهوری اسلامی، و رهبر آن، سید علی خامنه ای، به تنگ آمده اند، جا-به-جا در ایران و بعضا در خارج از ایران، جمعیتهایی با گرایشهای افراطی مذهبی-عرفانی شکل می گیرند. علی آلفونه چنین می نویسد که ((در ماه فوریه ۲۰۰۸، نیروهای انتظامی استان کردستان، زنی را که ادعا می کرد می تواند بیماران علاج ناپذیر را شفا بخشد، دستگیر کردند، زیرا او خود را حضرت خدیجه معرفی می کرد. در ماه ژوئن، یک فرقه مذهبی در قم پدیدار شد که خود را ((پیروان امام سیزدهم)) می نامیدند. پیروان این گروه از سنت شیعه و تسنن بریده و به جای اینکه رو به مکه نماز بگزارند، روی به مسجد جمکران نماز می گزارند؛ زیرا به تصور آنان آقا امام زمان از جمکران ظهور خواهد کرد. دادستان قم که آشکارا از این رویدادها آزرده شده بود، شکایت داشت که نه تنها برخی مردم ادعا می کنند که روح امامان در بدن آنان حلول کرده، بلکه اکنون بعضی ها هم ادعا دارند که امام چهاردهم هستند…. ]به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی[ در مشهد، یک ((فرقه انحرافی)) با ادعای فراهم سازی زمینه ظهور امام زمان با رهبری شخصی که خود را سید ((خراسانی)) می داند فعالیت هایی را آغاز کرد، و با تشکیل خانه های تیمی و چاپ جزوه هایی که در آن ها ادعاهای این گروه منعکس شده عده ای را هوادار خود کرده است…. رسانه های ایران موارد مشابهی از مهدویت در بهبهان، کرج، اصفهان، تهران، تبریز، سقز و حتی جوامع شیعه خارج از ایران گزارش داده اند.)) (۷)

یکی از این ((جمعیت))های نسبتا نوپا که مدتی است تحت تعقیب جمهوری اسلامی هم قرار گرفته و حتی در سطح بین المللی هم مطرح شده، ((جمعیت آل یاسین))، به رهبری معنوی-سیاسی ((پیمان فتاحی))، ملقب به القاب مختلف از جمله ((ایلیا میم))، ((رام الله))، ((آواتار)) (۸)، و غیره، می باشد. در این مقاله، به طور عمده از طریق بررسی تاریخچه، پرنسیپهای آموزشی، و تحلیل شیوه گفتمان رهبر این جمعیت، قصد بر آن است تا نشان داده شود که انگاره های نظری این جمعیت که خود را به طور نیمه رسمی در تقابل با جمهوری اسلامی می داند، سوای اختلاف در برخی جزئیات، در اصل تفاوتی با جمهوری اسلامی ندارد؛ و این جمعیت به طور عمده از همان مولفه های متداول جمهوری اسلامی برای مشروعیت بخشیدن به و برای پیشرفت اهداف خود استفاده می کند – حقیقتی که درباره بسیاری سازمانها و گروه های مشابه هم تا حدود زیادی صدق می کند؛ و دقیقا به همین دلیل نقض انحصار الگوهای اندیشه ای و راهبردی جمهوری اسلامی است که این نظام در برخورد با جمعیت ظاهرا بی خطر مذهبی با آموزه های شبه-عرفانی آل یاسین، چنین شدت و حدتی به خرج می دهد.

اصل این مقاله، به درخواست سرکار خانم شیرین زندی، عضو شورای مرکزی جمعیت آل یاسین، در نقد ((فنی)) نظریات بنیادی پیمان فتاحی، مطرح شده در فیلم آموزشی ((نظریه های جهانی و معنویت مدرن))، به علاوه چند فیلم و نوشته کوتاه دیگر که ایشان در اختیار من قرار داده بودند، در قطعی کوتاه تر و با بردی محدودتر قلمی گردید. بعدتر اما، پس از آشنایی بیشتر با ماهیت سفت و سخت سازمانی (۹) و ابعاد تاریک تر رفتارهای فرقه ای این جمعیت همچون شستشوی مغزی اعضاء، قدرت-طلبی سیاسی، مختل کردن کارکرد نهادهای اجتماعی مثل خانواده از طریق خط-و-ربط تعیین کردن برای ازدواج و طلاق و به همچنین هدایت مستقیم امور خانوادگی (۱۰) ، و عدم شفافیت درباره مقاصد نهایی خود چه در آثار منتشره توسط خود این جمعیت و چه در مصاحبه با رسانه های جمعی مستقل، نیاز به تحلیلی عریض و طویل تر و البته عمیق تر از پدیده آل یاسین، نه به عنوان جمعیتی منفرد، که به مثابه مشت-نمونه-خرواری از اقلیتهای ((مذهبی-عرفانی)) رقیب جمهوری اسلامی و نقش فعال آنها در هرچه کورتر کردن گره اوضاع نا-به-سامان فرهنگی و زندگی آشفته اجتماعی در مملکت بلا-زده ما در دوران معاصر، بر من مکشوف گردید؛ و مقاله ای که اکنون پیش روی خواننده است، و پس از هموار کردن مشقت زمانگیر جستجوهای فراوان اینترنتی و بررسی از ابتدا تا به انتهای متون آموزشی، بیوگرافیک، و مکاتبه ایِ پر حجم و کم مغز این جمعیت بر نگارنده به تحریر درآمده، تنها پیش-درآمدی بر تحقیقی جامع است که در آینده به انتشار خواهد رسید، و نتیجه پاسخ به همان نیاز می باشد.

قابل ذکر است که اینجانب به این امر عقیده ندارم که به نام تساهل و تسامح، باید راه را بر استبداد اندیشه که بعد به استبداد عملی منتهی می شود باز گذاشت؛ که حتی جامعه باز و دمکراتیک هم دشمنان خود را دارد. در همین راستا، پیرو این رسم نامیمون و کلیشه نخ نما شده هم نیستم که اقلیتها – به صرف اینکه در اقلیت و در موضع ضعف قرار دارند – ((درست)) اند؛ چنانکه ((مستضعفان)) و کوخ نشینان، به صرف استضعافشان، درست نبودند؛ و چرا که نادرستی، اقلیت و اکثریت و بی-قدرت و بر-قدرت نمی شناسد؛ و نقد آن در هر لحظه روا و بلکه واجب است؛ باشد که فاجعه سال ۱۳۵۷ دوباره در ایران تکرار نشود؛ که به قول سعدی:

سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل!

بدیهی است که اگر کار این جمعیت به همینجا ختم می شد که عده ای عارف و سالک، از دنیا بریده بودند و در زاویه ای پیرامون ((استاد)) و پیر طریقت خود، کنج عزلت گزیده بودند و جل و پلاسی پهن کرده بودند و دلق مرقعی به تن کرده بودند و در خلوتگاه خود دست افشانی می کردند و گریبان چاک می کردند و صیحه می زند تا ((طی طریق)) کنند، این مقاله هرگز به نگارش درنمی آمد؛ چرا که اخلاق حکم می کند که هر کسی در حیطه شخصی خود آزادی عقیده و بیان داشته باشد. اما از آنجا که آنها به شیوه ای آشکار و با رفتار سازمانی برنامه ریزی شده، داعیه جهانگیری و بسط سیستم خود به تمام دنیا را دارند (۱۱)؛ که گرچه، طبق معمول، ادعای گزافی است، و قطعا غیر-عملی است، اما لااقل این پتانسیل را دارد که عده ای از ما ایرانیان ذاتا ((مراد-پرور)) و همیشه آماده-به-خدمت را از چاله به چاه بیندازد و باز به راه تیره استبداد بیاورد، کما اینکه تا به حال نیز آورده است؛ باید بنویسم؛ چرا که همه ادیان، مطلق-خواه اند و مطلق-پرست، حتی در کثرت-گرایی ظاهری و التقاط باطنی شان. لذا، هدف اصلی این مقاله، آسیب شناسی نوعی گفتمان رایج در تاریخ و فرهنگ ایران است که کمتر کسی، مگر احمد کسروی و آرامش دوستدار، به طور جدی به تحلیل آن پرداخته اند، و آرایه های آن را با دیدی نقادانه – و نه همدلانه – مورد غور و بررسی قرار داده اند.

تاریخچه:

به گفته یلدا نورشاهی، سخنگوی جمعیت آل یاسین در خارج از ایران، در مصاحبه با وبسایت نیلگون، در سال ۱۳۸۷: ((جمعیت آل یاسین، یک جمع فرهنگی و حقیقتگراست که از حدود سال ٧۶-٧۵ فعالیت خود را در ایران شروع کرده است. مسوولین آن، از شاگردان استاد ایلیا. میم (آقای پیمان فتاحی) هستند. این مجموعه، تشکیل شده از بخشهای زیادی است: بخشهای فرهنگی، تحقیقاتی و پژوهشی در شاخه‌های مختلف. هدف این مجموعه، ارتقاء بینش و سطح آگاهی عمومی است؛ و به طور خاص و متمرکز، توسعه‌ فرهنگ تفکر با نگاه به هر دو بعد تفکر، ظاهرگرا و معناگرا، که نتیجه‌ی تحقیقات و عملکرد خود را برای اقشار مختلف جامعه ارائه کرده و در نظر گرفته است. در کل، می شود این طور گفت که این جمع، یک جمع حقیقتگرا و معناگراست.)) (۱۲)

رامین احمدی، پزشک و فعال حقوق بشر، هم که به گفته خود اطلاعاتش درباره این سازمان را از ((یکی از هواداران جمعیت آل یاسین)) دریافت نموده، چنین می نویسد: ((پیمان فتاحی متولد سال ۱۳۵۲ (حدود سی و پنج ساله)، جوانی با سواد و اهل مطالعه (بدون تحصیلات دانشگاهی) و خوش صحبت است. بسیاری از شاگردانش او را با نام ایلیا و یا رام الله می شناسند. او بنیانگذار جمعیت ((آل یاسین)) است که در ظرف مدتی کوتاه، بنا به ادعای هواداران، بیش از ۱۶۰۰۰۰ عضو پیدا کرده است. از نشریات متعدد این جمعیت که در گذشته پرخواننده بوده اند و تعطیل شده اند، می توان از حرکت دهندگان، علوم باطنی، هنر زندگی متعالی، و هنرهای زیستن نام برد. در کنار این نشریات، هواداران، اقدام به تاسیس موسسات و آموزشگاه های فرهنگی نیز کرده، و موسساتی مانند علم و موفقیت در دوره کوتاهی اجازه کار داشته اند.)) (۱۳)

در وبسایت پرسمان دانشجو، که ((کلیه حقوق آن برای اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری محفوظ می باشد))، نیز چنین آمده است: ((نام پیمان فتاحی (ایلیا م. رام الله) به صورت رسمی برای اولین بار در سال ۱۳۸۳ و در روزنامه کیهان و به عنوان یک شخص منحرف منتشر گردید. این نام حدود سه سال بعد و چند ماه قبل از دستگیری او توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ]در ۷ خرداد ۱۳۸۶ و با مسئولیت اداره ادیان و فرق وزارت اطلاعات[ و از طریق روزنامه‌های رسالت و سپس کیهان مجددا به صورت رسمی منتشر شد… برای رسیدگی به اتهامات متعدد مورد ادعای مخالفین ایلیا، شعبه ششم دادسرای کارکنان، پرونده ‌ای ویژه گشود، و از طریق روزنامه‌ کیهان از عموم کسانی که از او شکایتی دارند فراخوان عمومی گردید… اما به دلیل فقدان شاکی، پرونده مذکور بدون نتیجه خاصی مختومه گردید… پس از اولین دستگیری پیمان فتاحی، مجموعه موسسات و نهاد‌های غیر دولتی که با عناوین مختلف اما با راهبرد پیمان فتاحی فعالیت می‌کردند، برای حمایت از او شکل یکپارچه به خود گرفتند و نام جمعیت آل‌ یاسین را برای خود انتخاب کردند، که نشریه‌های هنرهای زیستن، علوم باطنی، حرکت دهندگان، هنر زندگی متعالی، و موسسات علم موفقیت، تفکر متعالی، و انجمن جبهه طبیعت و انجمن مترجمان از آن جمله هستند… پیمان فتاحی در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۸۷ مجددا توسط وزارت اطلاعات دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل گردید.)) (۱۴)

در نهایت، سید کاظم موسوی، در مقاله حقایقی از فرقه ((ایلیا رام الله)) در وبسایت ادیان نیوز که از رسانه های رسمی جمهوری اسلامی است، چنین روایتی از چگونگی تاسیس و کارکرد این سازمان ارائه می کند: ((پیمان. ف، معروف به الیا (الیاس) رام‌الله، بین سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۴ در اماکن عمومی و فرهنگی تهران جلسات سخنرانی در قالب معنوی برگزار می‌ کرد، و محافل خصوصی را نیز در منازل، باغ‌ها و ویلاهای مریدانش در تهران، مهرشهر (کرج) و شمال تشکیل می ‌داد. جلسات وی با عنوان آموزش علوم باطنی، هنرهای ماورایی و الاهیسم نوین بود. او در ادامه برگزاری جلسات، تشکیلاتی را در قالب خدمت به خداوند راه‌ اندازی کرد، و مریدان را به اخذ مجوز تأسیس انتشارات، مؤسسات، انجمن‌ها و نشریات مجاب کرد… قصد نهایی سرکرده از راه‌ اندازی این نوع فعالیت ها، تشکیل یک جمعیت فرهنگی برای دنبال کردن اهداف سیاسی-اقتصادی بود. شاید در ظاهر، اعضا را از فعالیت‌های سیاسی منع کرده بود، ولی در انتخابات نهم ریاست‌ جمهوری، راهی از معنویت به سیاست باز کرد تا از این طریق خود را به جامعه معرفی کند. بنابراین، اعضا را به بهانه تشکیل ستادهای انتخاباتی و جمع آوری رأی، به ملاقات کاندیداها می ‌فرستاد… آنها به تدریج، نامه‌ نگاری و ملاقات‌های حضوری با مسئولان رده‌های مختلف را شروع کردند تا فرقه قدرت بیشتری به دست آورد، زیرا هر فرقه ‌ای برای بقای خود به قدرت نیاز دارد.)) (۱۵)

لازم به ذکر است که این جمعیت، با وجود تاکید ظاهری بر طبیعت علمی-عرفانی اش، در تاریخ خود به راستی وارد مناقشات سیاسی نیز شده، و با افراد و سازمانهای دخیل در سیاست ایران ارتباط برقرار کرده است؛ که همین مورد به طور خاص یکی از دلایل مهمی بود که جمهوری اسلامی را نسبت به این جمعیت حساس کرد و به عکس العمل واداشت. فتاحی، با بعضی از ((رهبران بزرگ سیاسی))، ارتباط خصوصی داشته، و به آنها مشورت داده؛ و در جلسات علنی وی، تعداد زیادی از ((اعضاء خانواده های مقامات حکومتی)) حضور داشته اند. (۱۶) مصاحبه جهت دهنده فتاحی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ به نام ((برترین رئیس جمهور))، مندرج در کتاب ((آمین: ایلیا؛ معلم بزرگ تفکر))، یکی از نمونه های مکتوب آن می باشد. لذا اینکه یلدا نورشاهی، در پاسخ به گزارشگر رادیو زمانه، محمد تاج دولتی، درباره فعالیت سیاسی این سازمان، می گوید که ((جمعیت آل یاسین هیچ ‌وقت در زمینه سیاسی هیچ فعالیتی نداشته است)) (۱۷)، جای سوال دارد.

طبق آخرین اخبار، فتاحی، پس از انتشار فیلم اعترافات مونتاژ شده وی در اینترنت (۱۸)، از زندان آزاد شد، و به همراه خانواده اش در تهران تحت نظر به سر می برد. مطابق ((اطلاعیه دفتر روابط عمومی انجمن حرفه ای متفکران و محققان)) (۱۹) – که از زیرشاخه های جمعیت آل یاسین می باشد – به مورخه ۲/۵/۱۳۹۰، در اواخر تیرماه ۱۳۹۰، فتاحی به همراه چند تن از یاران خاص اش در جنگل نور مازندران بازداشت شده، و ساعاتی بعد آزاد شدند.

از زمان اولین بازداشت وی در سال ۱۳۸۶ و سپس تحت تعقیب قرار گرفتن کل مجموعه در ایران توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، پیروان فتاحی به جنگ رسانه ای و اینترنتی روی آوردند؛ و در این راستا تعداد زیادی وبلاگ و ویدیوکلیپ ساختند، و با روشهای موسوم به ((آینه ای)) و ((دینامیکی)) که خود وی اختراع کرده، به حمله و افشاگری هایی با رتوریک تند و احساسی – بعضا حتی فحاشانه – و معمولا آماتوری و کلی-گویانه به جمهوری اسلامی، وزارت اطلاعات، اداره ادیان و فرق این سازمان، و هر کس دیگری که بر آنها انتقادی وارد کرده بود – و پیروان فتاحی جمیع آنها را ((بازوهای منافقان))(۲۰) و ((سربازان گمنام وزارت اطلاعات)) می نامیدند – پرداختند.

برای درک شیوه واکنش ایدئولوژیک اعضای این جمعیت به منتقدان خود به طور خاص، و طبیعت انتقاد-ناپذیر و حقیقت-سوز طرز تفکر فرقه ای به طور عام، بد نیست ببینیم که شیوه های مبارزه آینه ای و دینامیکی اصولا چگونه کار می کنند. چنانکه فتاحی می گوید: ((در روش مبارزه با استراتژی آینه ای یا انعکاسی، مبارز، همان کاری را با مهاجم می کند [که مهاجم با او می کند]. او، ظاهر و باطن رفتارهای مهاجم را فهم می کند، و همان فهم را بر علیه او به کار می بندد. اگر دشمن او را محکوم کرد، او هم دشمن را محکوم می کند…. اگر دشمن او را مسخره کرد، او هم دشمن را مسخره می کند. اگر خواست بی اعتبارش کند، او هم از همه راه های ممکن برای بی اعتبار کردن دشمن اش استفاده می کند. اگر دشمن تلاش کند که آبروی او را بریزد، او به واکنش عادلانه بی آبرو ساختن دشمن می پردازد. وقتی به مقدسات او توهین شد، بزرگان اش مورد تهاجم قرار گرفتند، وقتی با او مخفیانه برخورد شد، وقتی دوستان و حامیان اش مورد تهدید قرار گرفتند، وقتی دشمن با دشمن او هم پیمان شد، وقتی دشمن قواعد را زیر پا گذاشت، وقتی به خشونت متوسل شد، وقتی دیوانگی کرد، او هم تصویر دشمن را برایش به نمایش می گذارد…. کاری می کند که دشمن هرچه کند، با خودش کرده باشد.))(۲۱) به همین ترتیب، ((در (مبارزه به روش) روش دینامیکی، بر روش خاصی تاکید نداشته باشید؛ بلکه به تناسب شرایط و عوامل میدان مبارزه، روش مبارزه خود را انتخاب و عمل می کنید. بنابراین، بر اساس این روش، ممکن است در طول یک مبارزه، لازم باشد از روشهای مختلف و متعددی استفاده کنید. در این روش، شما بر اساس یک طرح و نقشه قبلی واکنش نشان نمی دهید؛ بلکه طرح شما، زاییده شرایط میدان است. با تغییر شرایط، به تفکر و تحلیل می پردازید، و روش مناسب را انتخاب می کنید.))(۲۲)

لذا، با توجه به همین شیوه های ((مصلحت-اندیشانه))یِ ((هدف-وسیله-را-توجیه-می کند))، که شباهت عجیبی با راهبردهای جمهوری اسلامی دارد، ((گروه حافظان ایلیا))، در ((متنی راهبردی)) برای پیروان فتاحی، به نام ((اگر ایلیا رام الله زندان برود))(۲۳) ، چنین نوشتند که ((اگر ایلیا زندان برود، هر روزی که او در زندان است، ما از هر طریق ممکن تلاش می کنیم که بزرگی او را در جهان آشکار کنیم…. اگر ایلیا را به زندان بردند، ما هم باید همۀ جهان را، همۀ رسانه ها را، همۀ ملتها و همۀ فرهنگها را به زندانی برای کفتاران و خفاش-صفتان منافق مبدل کنیم. باید با همۀ کسانی که با منافقین شرور اِبا (ادارۀ برخورد با ادیان) دشمن هستند، دوستی کنیم. باید با دشمنان معاویون در هر نقطه از ایران و جهان متحد شویم…. اگر ایلیا را به زندان ببرند، البته، در ایران و در مرکز قدرتِ طالبانِ دایره مذاهب، نزد نامحرمان زالوصفت، باید به تقیه دست زد. باطن خود را که ایمان و وفاداری محض است، باطن خود را که عهد با خدا و روح خداست، باطن خود را که عشق و محبت است و نفرتی بزرگ از نفاق و نامردی و دروغ، باطن خود را نباید آشکار نمود. حتی اگر ضروری شود، دوستان ما در ایران، باید مدتی یا گاه به گاه خود را پنهان کنند و همۀ ردّها را از بین ببرند تا امکان و شرایط دفاع و حمایت فراهم باشد…. اگر ایلیا را به زندان ببرند، ما باید از بین سبکهای مبارزۀ باطنی، یکی را انتخاب کنیم، و بر اساس همان سبک جلو برویم. هر سبک و روشی که توانایی بیشتری در آن داریم و ارتباط عمیق تری با آن می توانیم برقرار کنیم. سبک آینه ای، تعمیمی، روش افشاگری، سبک قربانی، دوستی با دشمنِ دشمن، تفکیک ایدئولوژیک، مبارزۀ منفی، ضربۀ تأخیری، کشش همسو یا دیگر سبک ها. با زندان رفتن ایلیا، ما هم باید منافقان را به زندان ببریم. زندانی از جنس فکر و فشار روانی؛ زندانی از جنس ایدئولوژی. باید در بارۀ آنها، شعر و شعارهای موزون، پرمحتوا و راهبردی بسازیم، و به این کار امتداد دهیم….. ما باید پیوسته روش ها، طرح ها و تفکرات معاویون منافق را تحلیل و بررسی کنیم. اخبار و شایعات را بررسی و تحلیل کنیم، و برای این تحلیل، از الگوهای موفق تحلیل استفاده کنیم. باید روش ها را هر از چند گاهی تغییر دهیم.))(۲۴)

ظاهرا در راستای همین اصل ((تغییر گاه-به-گاه در روش)) است که پس از دستگیری مرتبه دوم فتاحی و تحت تعقیب گسترده قرار گرفتن اعضای سازمان در سال ۱۳۸۷، جمعیت آل یاسین عملا وارد فاز بین المللی شد، و در عین حال، شیوه گفتمان خود را هم تغییر داد؛ و اعضای مختلف آن، به خصوص نورشاهی، در مصاحبه با رسانه های فارسی بین المللی همچون نیلگون، رادیو زمانه و شبکه تلویزیونی صدای آمریکا(۲۵) ، و همچنین در نامه نگاری به فعالان و سازمانهای حقوق بشر، خود را جمعیتی با آموزه های ((فرهنگی-پژوهشی)) و معطوف به اعتلای ((اندیشه)) توصیف کردند؛ که ذکر نام این جمعیت در دو سند معتبر بین المللی مربوط به حقوق بشر، یکی ((گزارش وضعیت حقوق بشر وزارت امور خارجه آمریکا از ایران در سال ۲۰۰۸))(۲۶) و دیگری ((گزارش وضعیت حقوق بشر عفو بین الملل از ایران در سال ۲۰۰۹))(۲۷)، نتیجه عمده همین فعالیتها می باشد. (۲۸)

همه اینها در حالی است که بنیادهای نظری این جمعیت، به هیچ وجه من الوجوه علمی نیست، و در حقیت کاملا متافیزیکی و آن هم با ساز-و-کارهای شدید فرقه ای است. خود فتاحی بارها گفته که ((اسرار را به وسیله فکر و تشخیص، نمی توان شناخت. اسرار را باید به وسیله عشق و آگاهی دریافت. اسرار، مربوط به عالم غیب است. عالم غیب که عالم مرئی نیست. فکر و استدلال، وسیله شناسایی در عالم مرئی (ماده و انرژی) است؛ و حال و شهود، وسیله کشف ناشناخته هاست…. اسرار را نمی توان تفکیک و تقسیم بندی کرد، آنها را دسته بندی و از هم جدا کرد؛ زیرا این کارها، فعالیتهای فکر و اندیشه مادی (زمینی) است، نه قلب و شهود.))(۲۹) و ((اندیشه زمینی (افکاری که مغز مولد آن است)، نمی تواند به عالم اندیشه کیهانی راه یابد، زیرا از جنسی پست تر و پایین تر است. با کلمه و واژه، نمی توان به بی کلامی و بی واژگی دست یافت. با تاریکی، نمی توان به نور رسید. با تاریکی، تنها می توانید به شکلی دیگر از تاریکی دست یابید. فکر و تشخیص، از جنس تاریکی است. فکر و تشخیص را راهی به عالم اسرار، به عشق، نیست. اصلا جایی که تشخیص و دانستگی هست، اسرار نیست. اسرار یعنی ندانستگی….))(۳۰)

او همچنین گفته که ((در حال حاضر، این مسائل ]مسائل بنیادی زندگی بشر[ به نسبت های مختلف برای عامه بشر، لاینحل مانده است. برای پاسخگویی به آن، دو راه در پیش است: حرکت در امتداد همان تلاش جمعی چندهزار ساله، که از این طریق دیگر زمان و فضای کافی را برای بهره گیری در اختیار نخواهد داشت. در این راه او باید به بسیاری از علوم، روش ها، قواعد و قوانین جهان بیرونی و علوم ظاهری آگاهی یابد تا نهایتا بتواند به نسبتی، سوالات حیاتی خویش را، شاید که پاسخ بدهد. بهره گیری کافی از زندگی با این روش عمری مانند نوح و همتی چون همه کاشفان و هنرمندان بزرگ نیاز دارد. راه دیگر، فراگیری علوم باطنی و روش های اسرارآمیز است. معلمین اسرار در طول تاریخ از این طریق به دنبال حل کردن مسائل بنیادی انسان بودند. علم تفسیر تغییرات و معنی کردن علائم و نشانه های درونی و بیرونی، هنرهای انرژی زایی و روشن بینی (…). فراگیری هر کدام از این رشته های علوم ماورایی نیز به زمانی طولانی و انرژی بسیار بالایی نیازمند است. بنابراین، یادگیری شیوه های اسرارآمیز هم پاسخگو و عملی نخواهد بود. تنها راه عملی و کامل انسان برای پاسخگویی به این سوالات و ارضاء این خواسته ها و تمایلات باطنی، همانا تبعیت از جریان هدایت الهی است که کلیه اسرار الهی و تعالیم حق را در خود دارد. تسلیم در برابر روح خدا، که خود معلم و تعلیم دهنده اسرار هستی و زندگی است. در پیروی از جریان حقیقت، فرد هر کاری را در زمان خودش و به بهترین وجه ممکن به انجام می رساند. او از نوعی جریان شعور الهی تغذیه می کند، بنابراین باطنا آگاه است که از کجا آمده و به کجا می رود و چه کار باید بکند. او برای بهره مندی از چنین فیض عظیمی و دستیابی به این فتح بزرگ، نیاز به تمرینات و مجاهدات طولانی و تحقیقات و تفکرات چندهزار ساله ندارد. او در همان مکان و در همان زمانی که هست، از جریان الهی تغذیه کرده و آن را دریافت می کند. و این هنر زندگی متعالی است.))(۳۱) این ((رج زنی)) و ((علم-و-استدلال-سوزی)) که ((هنر زندگی متعالی)) نامیده شده، البته تنها و تنها از طریق دخیل بستن به استاد، همان کشتی نجاتی که از کنار مردم ((در حال گذر است… اگر تاخیر کنید به سرعت راه خود می پیماید و دست نیافتنی می شود))(۳۲) ، ممکن می گردد: ((باید خود را به هدایت کننده (روح خدا) بسپاریم؛ خود را در اراده او رها کنیم؛ زیرا او از خود اراده ای ندارد؛ اراده او، اراده خالق متعال است. به نجات دهنده ایمان داشته باشیم و پذیرای او شویم؛ به طوری که نظر او، نظر ما، اراده او، اراده ما و میل او، میل ما باشد.))(۳۳)

لذا اینکه اعضای این جمعیت، خود را در پس نامهای پر طمطراق علمی همچون ((مرکز تحقیقات و مطالعات علوم باطنی))(۳۴) و ((انجمن حرفه ای متفکران و محققان ایران))(۳۵) پنهان می کنند، به جز اینکه می تواند بر مشتبه-شدنِ-امر بر خودشان دلالت کند، در اصل نشانگر به-کار-گیریِ یکی از همان روش های معروف ((فرار آینه ای)) یا ((مبارزه دینامیکی)) و ((تقیه)) کردن آنها می باشد؛ که به توسط آن، برای حفظ وجود و کسب وجهه و مشروعیت عقلانی، خود را آنچنان که نیستند می نمایانند؛ زیرا که در حقیقت، از نظر آنها، فتاحی، با آن حکایت ((تولد نورانی))(۳۶) ، که یک سور به حکایت تولد سید علی خامنه ای، مطرح شده توسط امام جمعه قم و تولیت آستانه حضرت معصومه، حجت الاسلام والمسلمین سعیدی(۳۷) ، می زند؛ ((مهاتما ایلیا)) و ((دالایی ایلیا))(۳۸) و ((آواتار)) و ((حلول روح خدا)) بر روی زمین است؛ و ایشان بی شک اگر در هر جای دیگری خارج از حیطه قدرت قاهر جمهوری اسلامی بود، هرآینه به آشکار دعوی آواتاری و پیغمبری می کرد.

درباره این رفتار دوپهلو و دو-گانه-گویی های جمعیت آل یاسین، باید به نکته ای ظریف اشاره کرد، و آن اینکه پیروان فتاحی، از یک طرف سالهاست که با حرارت بسیار به گردآوری اطلاعات ((مستند)) درباره طبیعت فوق-بشری وی پرداخته اند (که کتاب آمین تنها یک نمونه از این تلاش می باشد)، و برای اثبات امتیاز استاد خود و مسلک وی، بارها و بارها به این ((مستندات)) اشاره و تکیه کرده اند(۳۹) ، و از طرف دیگر مدام اصرار می کنند که استادشان این مواضع را ((تضعیف)) و ((کوچک-نمایی)) می کند؛ و حقیقت هم این است که فتاحی معمولا درباره فوق-بشری بودن خود، در ملاء عام رویه ای پُر-ابهام پیش گرفته، و گفتارش یک چیز می گوید و رفتارش چیزی دیگر. در این باره، سخن محسن نمکیان را می شنویم: ((این مطلب تولد، در فیلم و کتاب آمین (جلد اول) ذکر شده است؛ اما همانجا هم دیدید که موضع استاد آن است که این حرف تثبیت نشود. ایشان در همانجا هم مثل سالهای قبل، این حرف را تضعیف و کوچک-نمایی کرد؛ در حالی که فیلم مادر ایشان و مصاحبه های متعددی که با او شده است، موجود است؛ و شما وقتی آن پیرزن ساده و بی سواد را در تصویر ببینید، بلافاصله متوجه می شوید که ایشان اصلاً توان تحریف و دروغ و داستان گویی را ندارد. اگر استاد این را القاء کرده و این داستان وجود نداشته، بلکه شبیه سازی ایشان با مسیح (ع) بوده، پس با فیلم مصاحبه هایی که با مادر ایشان شده است چه کار می کنید؟ با موجودیت آن فیلمبردار و مصاحبه کننده چکار می کنید؟ با این تناقض که استاد در رسمی ترین و آشکارترین اظهار نظرها، سعی داشت موضوع را کوچک-نمایی کند و زیر سوال ببرد چکار می کنید؟))(۴۰)

این تقیه کردن و دوپهلو حرف زدن، چنان در روح و جان این جمعیت رسوخ کرده که حتی نام انتسابی آن هم آنچه را که در اصل هست نمی نماید. حقیقت این است که گرچه نام ((آلِ یاسین)) برای این جمعیت مصطلح تر می باشد، و اعضای این جمعیت در میان عموم معمولا این اسم را برای نامیدن خود به کار می گیرند؛ با این وجود، آنها در مکتوبات شان به طور عمده از ((اِل یاسین)) استفاده می کنند. مثلا، در کتاب آمین، هر جا نقل قولی از فتاحی آمده که این نام در آن بوده، به صورت ((ال یاسین)) و معمولا در ترکیب ((الاهیون و ال یاسین)) نوشته شده. این گونه نامگذاری، به طور قطع ریشه در شیوه بیان دوپهلو و ایهام-آمیز شخص فتاحی دارد(۴۱) ؛ و بدین ترتیب، از آنجایی که وی خود را ((الیاس)) نامیده، نام این جمعیت، در حقیقت به اسم مستعار خود وی (منتسبین به الیاس یا همان ایلیا) برمی گردد، و نه لزوما به سوره یاسین قرآن. به همین ترتیب است لقب دیگر او ((رام الله))، که چنانکه وابستگان گروه موسوم به ((حزب الله)) اشاره کرده اند(۴۲) ، به احتمال قوی تر، ترکیبی از دو نام ((رام)) (خدای هندو) و ((الله)) می باشد، و اصل آن ((رام-الله)) است؛ و نه چنانکه برخی تصور می کنند، اولی صفت وصل برای دومی باشد؛ که در نتیجه، معنی آن هم در اصل ((رامِ خداوند)) نیست.

در همین راستا، به اعتراف صریح خود پیروان فتاحی در نامه ((اگر ایلیا رام الله زندان برود))، و علی رغم انکار دائمی آنها و فتاحی در ملاء عام، مسلک آنها هم در حقیقت ((مذهب))ی جدید است: ((مسئلۀ اصلی معاویون در ارتباط با پیروان استاد، یک چیز است. اگر این یک مسئله حل شود، از نظر آنها، همه چیز حل شده: عدم ایمان و عدم ارتباط پیروان ایلیا ((میم)) با او؛ عدم پیروی از تعالیم او و جلوگیری از اشاعه آن…. درخواست معاویون یک چیز است. خیانت، لگدمال کردن خدا، اسم خدا و کلام خدا…. ایلیا ده ها هزار نفر را از بی خدایی و بی دینی و بی ایمانی نجات داد…. ذهن های ما را فعال کرد، قلبهای ما را احیاء کرد، و روح های ما را به حرکت درآورد. و شما با قدرت تمام مشغولید تا مذهب ما را به زودی از ما بگیرید. مراقب باشید! دور نیست زمانی که تحمل ما تمام شود، و آنگاه ببینید که فاجعه ای که شما ساختید، از بریده شدن سر هزاران شیعه توسط صدام و بعثیان و از به خاک و خون کشیدن دهها هزار کرد بی گناه، بدتر و شدیدتر است.)) احساس افراطی حاضر در این جمله آخر، به طور خاص، ظاهرا به همان ((تهدید-نامه)) کذایی ختم شد که پس (یا شاید پیش؟) از دستگیری فتاحی، مریدانش خطاب به وزارت اطلاعات نوشتند، و ((در آن گفته بودند که در صورت برخورد با شما، خود را به دیوانگی و جنون خواهند زد، و کارهای انتحاری خواهند کرد، و خود را در خیابانها به دار می آویزند))؛ که خود فتاحی هم آن را رد نمی کند: ((شاید دوستان، چنین نامه هایی نوشته اند؛ اما تا جایی که مربوط به بنده است، هیچ وقت نگذاشته ام که کاری بر خلاف قانون اتفاق بیفتد.))(۴۳)

در این میان، تنها تحلیلی که درباره این جمعیت، و آن هم بیشتر از منظر حقوق بشری، در رسانه های مستقل از جمهوری اسلامی منتشر شد، مقاله رامین احمدی، به نام چه کسی از آل یاسین می ترسد؟ در وبسایت گویانیوز بود، که اطلاعات زیادی از این جمعیت به دست نمی دهد. با وجود محبوبیت اولیه آل یاسین در رسانه های بین المللی، پرونده این جمعیت، در کوران درگیری های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ در ایران، عملا به محاق رفت، و به دست فراموشی سپرده شد. در این مدت، در جایی که استادشان فعلا، مطابق ((وعده ای که خودش سالها پیش داده بود))، به شیوه ((ملامتیون)) رفتار می کند، و تحت فشار وزارت اطلاعات، به قصد نجات شاگردان و مقربان از اتهام بدعت در دین که به ارتداد و اعدامشان می انجامد، ((خودتخریبی)) و ((خودمحکومی)) می کند(۴۴) ؛ دغدغه اصلی اعضاء پراکنده این جمعیت، در حین اینکه از یک طرف با تعصب فرقه ای تلاش کرده اند قداست خدشه دار شده استاد خود را احیاء کنند و از طرف دیگر اثبات کنند که جمعیت شان ((فرقه)) نیست، این بوده که – پس از خروج از وضعیت ((انقباضی))(۴۵) – با استفاده از موقعیت نسبتا مناسبی که برای شان در خارج از ایران فراهم شده، به بازسازی سازمان خود و به تبلیغ گسترده برای مذهب شان بپردازند(۴۶) ؛ و اسنادی موجود است که نشان می دهد این جمعیت در ایران نیز فعالیت خود را به طور پنهانی از سر گرفته است. نظردهنده ای، به درستی، وضعیت حال حاضر آنها را به ((نشستن زیر درخت سیب نوفل لوشاتو))(۴۷) تشبیه کرده است.

نظریه های جهانی و معنویت مدرن:

در راستای ((تئوریزه)) و ((علمی)) کردن نظرات فتاحی برای عموم، پیروانش در سالیان اخیر فیلمی ساخته اند به نام ((نظریه های جهانی و معنویت مدرن)). این فیلم، با اشاره به نظریه ((نسبیت)) آلبرت اینشتین، فیزیکدان معروف آلمانی، آغاز می شود، که در حقیقت فتح بابی است برای مطرح کردن نظریه ((تئوری های بنیادی)) فتاحی. سپس از قول ایشان نقل می شود که ((مهم ترین منبع تولید اندیشه ها، تئوری های بنیادی اند)). صرف نظر از چیستی تئوری های بنیادی، و گذشته از تناقض منطقی آشکار در این گفتار (تئوری در لغت به معنای مجموعه اندیشه ها و راهبردهایی است که به چارچوبی هماهنگ درآمده اند و به اصطلاح سیستماتیک شده اند تا به منظور رسیدن به مقصودی خاص به کار گرفته شوند)، به این سوال می رسیم که اصولا چه دلیلی دارد که کسی بخواهد به دنبال تئوری های به اصطلاح بنیادی برود؟ به عبارت دیگر، به دنبال تئوری های بنیادی رفتن چه معنایی دارد، و چرا باید کسی علاقمند پیگیری آنها باشد؟ همچنانکه که فیلم پیش تر می رود، از خلال صحبتهای گوینده و ((کارشناسان))، به طور ضمنی – و نه صریح – متوجه می شویم که دنبال کردن تئوری های بنیادی، به منظور نیل به ایده آل ((انسان کامل)) و ((ایجاد تغییرات بنیادین در دنیا)) می باشد.

نظریه هماهنگی:

مطابق این نظریه، ((کلام خدا که در کتب مقدس آمده، در زمان خودش هماهنگ و متناسب با مخاطبان و شرایط زمان بوده؛ بنابراین، برای بهره گیری از کلام خداوند در زمان ها و مکان های دیگر، تفسیر هماهنگ آن ضروری است.)) از این نظر، سه نکته اساسی که شالوده بحث است استخراج می شود: ۱) خدایی وجود دارد. ۲) این خدا کلامی دارد که در کتب مقدس آمده. ۳) این کلام در هر دوره ای باید مجددا بر اساس مقتضای زمان تعبیر شود. پاسخ به نکته اول این است که هرگز نمی توان به طور قطع دانست و گفت که خدایی وجود دارد، چنانکه هرگز نمی توان به طور قطع دانست و گفت که خدایی وجود ندارد، تا محک اندیشه و عمل بشر را در وی جست. به قول لودویگ ویتگنشتاین، این مقوله، با توجه به طبیعت متافیزیکی و غیر-قابل-اندازه-گیری اش، از گزاره های خارج از علم است. در ثانی، بر فرض وجود خدا، چه چیز بشر را ملزم می کند که مطابق الوهیت بیندیشد و عمل کند؟ پاسخ به نکته دوم این است که باز هم بر فرض وجود خدا، به واسطه کدام معیار می توان مدعی شد که کلام وی در کتب به اصطلاح مقدس آمده؟ پاسخ به نکته سوم این است که بر فرض اعتبار بر اینکه کلام خدا در کتب مقدس آمده، چه کسی صلاحیت دارد که آن را – چه در گذشته و چه در حال – تعبیر کند و مدعی اصالت تعبیر خود شود؟ آیا آن یکتا فرد تفسیردان، پیمان فتاحی می باشد؟

نظریه علم زندگی:

گوینده از ایلیا نقل قول می کند که ((بسیاری از آموزش هایی که ما در طول زندگی از طریق سیستم های رسمی آموزش و رسانه های عمومی دریافت می کنیم، آموزش های غیر لازم و حتی بیهوده و زائد است. سیر آموزش می بایست تغییر کند، و بر آموزش های حیاتی و اضطراری و ضروری آغاز و تاکید شود.)) از این گفته، دو نظر استخراج می شود: ۱) سیستم های آموزشی موجود – به گفته دکتر کامبیز روحی، شامل سیستمهای آموزشی تاریخی و کلاسیک – پاسخگوی نیاز بشر نبوده اند. ۲) باید سیستم آموزشی جدیدی جایگزین آنها شود. بر هر عاقلی مبرهن است که هیچ سیستم آموزشی در تاریخ بشر خالی از حب و بغض نبوده، و هیچ آموزشی به اصطلاح ((کامل)) نبوده؛ و بسیاری – فارغ از ملیت و دین و سیاست و قس علی هذا – در طول تاریخ، در راه بهبود آموزش و شیوه های آموزشی تلاش کرده اند. اما به یکباره به زیر سوال بردن و تخطئه کردن تمام دستاوردهای بشری در زمینه آموزش، آیا به دور از عقل و منطق و انصاف نیست؟ از طرف دیگر، با چه اطمینانی و به چه تضمینی روش آموزشی پیشنهادی فتاحی – نظریه شبه-رفتارگرایانه ((آموزش هرمی)) – به عنوان جایگزین مناسب و بلکه تنها جایگزین شناخته می شود؟ چه کسی و با چه اقتداری ((ضرورت)) این آموزشها را تعیین می کند؟ و اصولا مگر نه این است که همانطور که ((آموزگار))ان سابق و اسبق ایده آل های آموزشی و راه و روش خود را داشتند، ایشان هم آن خود را دارد؟ چه کیفیتی ایشان را چنان ((بی نظیر)) می کند که به خود اجازه می دهد هرچه بوده و نبوده را به یک چوب براند و رد کند؟

نظریه شعورسالاری:

این بخش با تکیه بر نقل قول هایی همچون ((شعورسالاری به جای مردسالاری و زن سالاری؛ شعورسالاری به جای راست سالاری و چپ سالاری))، ((انسان به شعور است، نه به ادعا و اسم و چیزهای دیگر))، و ((اندیشه های بسط یافته، اندیشه ها و رفتارهای انسانها را در همه دنیا تغییر می دهد و شعور جهانی را دگرگون می کند))، سعی در اثبات جایگاه شعور در زندگی انسان دارد. در این میان، آنچه که برای فتاحی، که در مبحث ((اشارات و کلمات شهودی)) تاکید جزء به جزء خود را بر کلمات و معانی ((عمیق)) آنها نشان داده، نقصانی غیرقابل بخشش به نظر می رسد، کلی گویی وی در باب ((شعور)) می باشد. فتاحی، شعور را چگونه ((تعریف)) می کند؟ و اصولا شعور مورد پیشنهاد وی به چه تضمینی بر شعور فعلی که در کتابهای لغت آمده و در نظریات شناختی و روانشناختی مدرن تعریف شده برتری دارد؟ بدون ایراد کلامی درباره این مورد اساسی، در ادامه، به راه هایی برای افزایش ((شعور)) مورد نظر اشاره شده.

مطابق نظر فتاحی، ((بهترین راه ایجاد تغییرات اجتماعی، ایجاد تغییرات در آگاهی عمومی است؛ و برای متحول کردن وضع ملتها باید خودآگاهی ملتها را متحول کرد.)) وی همچون هنری دیوید ثورو و گاندی و مارتین لوتر کینگ، در ظاهر، مخالف برخوردهای خشونت آمیز برای ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی است. به همین ترتیب، وی نظریه ((پیوند و ازدواج تمدنها و نزدیکی ادیان))، که پیشتر هم توسط رئیس جمهور سابق، محمد خاتمی، از داریوش شایگان ((قرض)) گرفته شده بود، را به نام خود طرح می کند. این در جایی است که تجربه تاریخی اثبات کرده که اصولا حتی کم سابقه ترین و ضعیف ترین تمدنهای پولی نزیایی هم به راحتی تن به جذب شدن در تمدنی دیگر نمی دهند، چه برسد به تمدنهای سابقه دار و پرمدعایی چون ایرانی و انگلیسی و غیره؛ و هیچ تمدن غالبی هم بدون ایجاد تغییرات بنیادی عموما خشن (چه در ذات، چه در اجرا) حاضر به پذیرش تمدنی دیگر به عنوان بخشی از خود نیست. بدین ترتیب، این کثرت گرایی و صلح طلبی مسیحایی فتاحی، ژست انسان مدارانه ناکارآمدی بیش نیست که حتی با ((خدا محوری)) مواضع کلی خود وی نیز در تناقض است.

حقیقت این است که در این مورد، به طور، عمده هنوز هم نظریه ((برخورد تمدنها))ی ساموئل هانتینگتون صدق می کند، چرا که از لحاظ تاریخی – بر خلاف گفته گوینده فیلم – پیوند تمدنها غالبا به شیوه ((فتح)) و ((شکست)) صورت گرفته است؛ کما اینکه اگر فتح خونبار عرب نبود، اسلام هیچگاه با رساله بشیر و نذیر محمد به خسرو پرویز – اگر فرستاده باشد – به ایران راه نمی یافت. با موازی سازی برای استعاره ((ازدواج تمدنها))ی ایلیا، می توان چنین گفت که اعراب با ((سپوختن)) ایران آن را به حباله نکاح خود درآوردند! از قضا، این حقیقت و این میل به فتح کردن و غالب آمدن، به طور ناخودآگاه در خلال سخنان خود فتاحی هم نمود پیدا می کند، وقتی که وی استعاره ((فتح)) را در این جمله به کار می گیرد: ((ایده هایی که در جهان منتشر می شود و تاثیر می گذارد، مانند حکومتی است که به فتح کشورها و محیط های دیگر می پردازد)).

نظریه بازیابی تاریخی برای تجربه آینده:

در ((نظریه بازیابی تاریخی برای تجربه آینده))، به نقل دکتر محمود پایدار از ایلیا، ((برای حضور ایران به عنوان یک قدرت در جامعه جهانی، لازم است که قدرت و اقتدار ایران کهن را بازیابی کنیم.)) آیا این نشانگر فقر دانش تاریخی است یا شوونیسم کاریزماتیک، که ایران باستان را جامعه ای چنان ایده آل تصور می کند که باید به آن بازگشت؟ احتمالا این نظریه بر اساس روایت مبهم هرودوت از کوروش قدرتمند و در عین حال عادل – منشور کذایی حقوق بشر را به خاطر داشته باشید – شکل گرفته. اما فتاحی، یا به علت عدم آگاهی تاریخی و یا با دانستن حقیقت و ترجیح بر نگفتن، ذکری از این نکته به میان نمی آورد که این ((ایران مقتدر کهن)) – باز به روایت هومر – بر اساس کودتای نظامی خشونت آمیز کوروش هخامنشی علیه پدربزرگش آژی دهاک مادی پا به عرصه وجود نهاد. آیا چنین ایران ((قدرتمند)) ایده آلی با آن سابقه کودتایی، با اصل ((عدم خشونت)) فتاحی در تقابل و تناقض قرار نمی گیرد؟

نظریه انسان دوقطبی:

((آدم موجودی دوقطبی بود، ابر انسان بود، نه مذکر بود و نه مونث، اما هم مذکر بود و هم مونث.)) به سادگی، توصیه می کنم ((سمپوزیوم)) یا همان ((ضیافت)) افلاطون را بخوانید که مفهوم ((هرمافرودایت)) (موجود دو جنسی) در آن، به علاوه خوانشی هرمنوتیکی از داستان آدم و حوا در کتاب ((عهد عتیق))، منشاء این نظریه التقاطی و اکنون از رنگ و رو افتاده می باشد؛ و نظریه پرداز محترم هم خود به طور قطع آنها را مطالعه فرموده. دست بر قضا، مفاهیم ((انیما)) و ((انیموس)) کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی، هم ریشه در همین اساطیر دارند. از ازدواج آنها هم باز افلاطون در سمپوزیوم می گوید: ((مذکر و مونث در ازل از هم جدا شدند و تا ابد در پی یکدیگر خواهند بود تا دوباره یکی شوند و کامل شوند.)) اما در خوانش ایلیا از این اساطیر در این روزگار ناجنس، ((ابر انسان)) تمام مذکر نیچه ((دوجنسی)) شده!

نظریه به مثابه نرم-افزار:

در ادامه، از قول فتاحی چنین نقل می شود که ((طرح نظریات جدید، مانند ارائه نرم-افزارهای جدید است. با یک نرم-افزار جدید، ممکن است همه چیز تغییر کند.)) اما این بحث، با نظریه ((تئوری های بنیادی)) ایشان که همه چیز را برنامه دار فرض می کند و می گوید که در صورت آگاهی فرد به اصول کائنات و به کار بستن آن اصول، همه چیز به طور منظم و هماهنگ پیش خواهد رفت، و در نتیجه ((درگاشت))ی در کار نخواهد بود، در تناقض است. اگر نظریه تئوری های بنیادی را اصل بگیریم، چگونه یک عامل – تنها و تنها یک عامل – می تواند به تغییر همه چیز بیانجامد؟ پس اصل ((هماهنگی پیش بینی پذیر)) کجا می رود؟ آیا این باز هم برای چندمین مرتبه ((متناقض)) نیست؟

جالب است بدانید که ((اَبَر-نرم-افزار)) پیشنهادی فتاحی برای حل مشکلات بشر، ((بسم الله الرحمن الرحیم)) است: ((برای تغییر دادن انسان و زندگی انسان، نرم-افزاری کامل تر و بزرگتر از بسم ا… وجود ندارد. این، به نوعی، ابر-نرم-افزار است.)) ((بسم الله الرحمن الرحیم، رمز ورود به نرم-افزارهای خلاق و زندگی ساز کلام خداست. اگر کلمه عبور به درستی به کار نرود، امکان ورود و عبور و برخورداری میسر نیست.)) ((زندگی هر انسانی، بر اساس یک نظریه بنیادی استوار است، که خود می تواند نظریات دیگری هم در دل خود داشته باشد. بسم الله الرحمن الرحیم، عالی ترین نظریه بنیادی زیستن است.))(۴۸)

نتیجه گیری:

نظریه ((تئوری های بنیادی))، مثل اکثر نظریات جهانشمول ((دینخویانه)) دیگر، دچار نقائص عدیده همچون فقر معرفت-شناختی، فقر روش-شناختی، و عدم توازن می باشد. مثلا، یکی از ایرادهای بزرگ این نظریه، تعلیلی بودن آن است، بدین معنی که پدیده های دنیوی و بشری را به مدل های کمابیش قابل پیش بینی تقلیل می دهد، و حتی بحث ((نظریه به مثابه نرم-افزار)) هم، با وجود تناقضی که در کل مجموعه ایجاد می کند، به کاهش این تعلیل نامطلوب کمکی نمی کند. اشکال دیگری که به این نظریه وارد است، تکیه اساسی آن به خوانش شبه-هرمنوتیکی و تفسیری یک ((فرد)) از متونی است که در طول تاریخ، به ضرب و زور هم سرنیزه و هم ایدئولوژی، مقدس و الهی شمرده شده اند؛ که دقیقا همان کاری است که آیات عظام حوزه علمیه و سید علی خامنه ای و عبدالکریم سروش هر کدام به شیوه خود در دوران معاصر، در قم و در تهران و در جرج تاون پیش گرفته اند. به همین ترتیب است ادعای ((هماهنگی با کائنات))، که حکایت از ارتباط نظریه-پرداز مذکور با نیروهایی ماورائی دارد که دیگران را به خودی خود به آنها راهی نیست.

در اینجا باید متذکر شد که اصولا هر بیانیه ای، به طرفه العینی ((نظریه)) نمی شود. هر گزاره ای باید راهی طولانی را طی کند تا قبای نظریه به قامت آن برازنده شود. در ابتدا، اگر جای بحث و اندیشه داشته باشد، تازه ((فرضیه)) می شود، و تا کلی به خاک ایام آلوده نشود و بارها و بارها در شرایط متفاوت – و نه شرایط خاص ((آزمایشگاهی)) – به محک تجربه نخورد، به آن نظریه نمی گویند. بسا که فرضیه هایی سالها پس از درگذشت پیشنهاد-کنندگان شان به نظریه تبدیل شده اند. با این حساب، فتاحی که با گستاخی تمام مدعی عدم صحت و کاربردی بودن همه نظریات و شیوه های آموزشی گذشتگان و ایضا معاصران است، و بدین ترتیب به طور قطع در پردازش ((نظریات))اش از آنها تاثیر نپذیرفته، باید قاعدتا خود در طی سالهای عمر نه چندان طولانی اش بنیانگذار این نظریات بوده باشد؛ که خود تناقضی دیگر میان روش و منش ایشان با منطق و علم است.

حقیقت این است که تمام ادیان و ایدئولوژی های تمامیت خواه در طول تاریخ بشر تلاش کرده اند که مدل مورد نظر خود را، به شیوه ای ((علمی))، به عنوان ((الگوی نهایی)) یا حداقل ((الگوی کامل)) به مخاطبان و پیروانشان معرفی کنند، و به قول کارل پوپر، فیلسوف اطریشی-انگلیسی، جامعه را مهندسی اجتماعی ((مدینه فاضله))ای کنند. دست بر قضا، اندیشه اصلی پشت تئوری مذکور هم از همین جنس می باشد. اما تجربه تاریخی نشان داده که ((روایات معظم)) – همان ایدئولوژی های تمامیت خواه – در عمل بیش از اینکه توضیح-دهنده باشند، معمولا به شیوه ای عمدتا مطلق-گرایانه توجیه-گر می باشند، که باعث می شود کُمَیتِ اجرایی شان لنگ بزند. مثال مبرهن معاصر این تز، همان نظریه ((ولایت مطلقه فقیه)) جمهوری اسلامی و ((بازگشت به اسلام ناب محمدی)) می باشد، که تنها در بازه زمانی حدود سه دهه، ایران را به باد داده، و ایرانی را سرخورده و سرافکنده کرده. چنانکه محمدرضا نیکفر گفته: ((استدلال ناب دینی، فقط به این گونه است: اگر نپذیری، گرفتار عقوبت خواهی شد !این نکته کانونی منطق ایمانی، در زیر قشری از مفهومها و گزاره های منطق یونانی پنهان شده است. کافی است اندکی مقاومت کنیم تا پوشش تزیینی کنار زده شود، و ایمان، برهانِ قاطع خود را بنماید.))(۴۹)

در این راستا، شایسته است به قسمتهایی از متنی طولانی به نام ((حقیقت یگانه و فرض های هفتگانه))(۵۰) که ((منصورون-فرزندان ایلیا)) در ستایش فتاحی و درباره طبیعت رابطه شان با ایشان نوشته اند توجه کنید: ((اگر همه چیزهایی که من دیده ام و شنیده ام، شاید اگر خیلی ها می دانستند، می گفتند که استاد خداست؛ اما خود ایشان بارها و بارها این گونه تصورات را در من و دوستان دیگر خرد کرده اند(۵۱) …. اما من باز هم و باز هم و باز هم به او عشق می ورزم، و او را با تمام وجودم دوست دارم، و او را می خواهم. او هرکه باشد و هرچه باشد، من مسیر حقیقی زندگی را با او یافته ام، و با او طی خواهم کرد…. او حتی اگر دشمن من هم بشود، اگر هزاران بار مرا از خود براند، و اگر مرا قطعه قطعه کند، باز هم به او عشق می ورزم، و تا ابد به او وفادارم. آیا کسی می تواند از روح خود جدا شود؟ … می خواهم فرض را بر این بگذاریم که دروغ-بافی ها، سند-سازی ها و جعلیات اداره برخورد با ادیان درست باشد؛ فرض کنیم که استاد مسائل زیادی دارد؛ فرض کنیم که استاد خطاهای زیادی دارد؛ فرض کنیم که استاد مثل همه ما اشتباهات و انحرافات زیادی دارد؛ حتی با وجود این فرض هم او همچنان معلم و سرور و مقتدای ماست. مگر ما استاد را با ذهن دلالانه انتخاب کردیم که بخواهیم درباره او معامله کنیم؟ ما او را با روح و قلب خود برگزیدیم، و تا ابد با او خواهیم بود…. شما که هیچ، کفتارهای بزرگتر و روباه های پیرتر از شما هم اگر در تمام عمر در گوش ما بخوانند، نمی توانند چیزی را که خدا در روح و قلب ما به ما نشان داده است از بین ببرند. خداوند با هزاران دریافت و رویا و تجربه و شهود بر ما آشکار کرده است که او نجات دهنده و مقتدای ماست…. اما می خواهم بگویم اگر حتی جنون آمیزترین و نفرت انگیزترین فرض ها درباره استاد من درست می بود، باز هم او را می خواهم، باز هم او را دوست دارم، باز هم تا ابد به او وفادارم، و تا ابد با او خواهم بود.))

اینجاست که باید گفت:

پای ((استبدادیان)) چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود!

چنانکه نیکفر می گوید: ((از علمی-سخن-گفتن درباره دین، برای دین فقط خسران حاصل می شود. دینی-سخن-گفتن درباره دین، با نفس دین می خواند؛ چون، بدینسان، زبان دینی، به صورت ابَر-زبان در می آید، و دین، تنها به خود این ارج را می نهد که درباره مفهومها و گزاره های دینی قضاوت کند.))(۵۲) لذا، می توان چنین نتیجه گرفت که ((مذهب-علم)) نوینی که پیمان فتاحی خود را یکجا – از طریق با-دست-پس-زدن و با-پا-پیش-کشیدن به شیوه ((شیخ صنعان)) – آواتار و پیغمبر و دانشمند آن می داند، در حقیقت حول خوانشی شبه-هرمنوتیکی از مجموعه ای از نظرات التقاطی و کلمات قصار کلی-گویانه و کل-نگرانه عموما انتزاعی و قویا بر پایه اصول آپریوری یا پیشینی متافیزیکی شکل گرفته است، که تناقض و تنافر ساختاری آشکار آن را کاریزمای مسیحایی شخص فتاحی و البته تکنیکهای متافیزیکی و ((هنرهای ماورایی)) همچون ((روح-زایی))، ((ارتباط روحی))، ((جابجایی روحی))، ((صید انرژی))(۵۳) و غیره که برای مریدانش به نمایش می گذارد نهان می کند. در نهایت، باید اعتراف کرد که این در اثر پذیرش خود-خواسته اصول سیستمی متافیزیکی – دین، ایدئولوژی اسطوره ای، … – توسط مخاطب خود-باخته و ((از-خود-تهی-شده)) و ((در-ولایت-ذوب-شده)) در ابتدا، و سپس وحشت او از خروج از چرخه آن و در نتیجه از دست دادن امید رستگاری است که آن سیستم متافیزیکی، مقبولیت و مشروعیت و بلکه وجوب می یابد، و معمولا روش علمی برای رد یا قبول عملی آن به کار گرفته نمی شود؛ که اگر می شد، دیگر نه آواتار و پیغمبری در کار بود و نه هرگز دین معنایی داشت.

در پایان، دریغم می آید این پیش بینی خردمندانه و تلخ کسروی را نقل نکنم که: ((من می دانم که در برابر این ایرادهای ما نیز نخست به هیاهو خواهند پرداخت… سپس از در پرده کشی درآمده، آنچه را که توانند انکار خواهند کرد، یا خواهند گفت: سلسله ما نبوده. پس از همه اینها، آن بخشها را که ایراد گرفته شده، دیگر خواهند گردانید. ولی این خود سنگر عوض کردن است. این دلیل است که نمی خواهند دست از گمراهی های خود کشند… بلکه می خواهند به خواهش زمان، رنگش را دیگر گردانند.))(۵۴)

رضا پرچی زاده

 


 

پرچی زاده، رضا (۲۰۱۱). “ولایت مطلقه فقیه، تغییر آرایش در ساختار قدرت، و اجتناب ناپذیری انقلاب فرهنگی دوم در ایران”. در باران، شماره ۲۸-۲۹. استکهلم: نشر باران.

پرچی زاده، رضا (۲۰۱۱). ایده-اسطوره های جمهوری اسلامی. قابل دسترسی در http://radiokoocheh.com/article/110843

پرچی زاده، رضا (۲۰۱۰). اسطوره خیام: مطالعه مونولوژیسم در گفتمان ایرانی. آلمان: وی دی ام.

سعیدی سیرجانی، علی اکبر (۱۳۶۷). بهار کشمیر. قابل دسترسی در http://www.ssirjani.com/books/ey-kootah-aastinan.htm

دوستدار، آرامش (۲۰۰۸). دینخویی چیست؟ قابل دسترسی در http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/40/

دوستدار، آرامش (۲۰۰۹). افسانه در واقعیت. قابل دسترسی در http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/86/

آلفونه، علی (۲۰۰۸). احمدی نژاد در برابر روحانیت. قابل دسترسی در http://www.political-articles.com/Com/Articles/A00248.htm

برای مثال، نگاه کنید به ا. م. رام الله (۱۳۷۷). جریان هدایت الهی (با مقدمه‌ای از پیما الهی). تهران: نشر تعالیم مقدس. قابل دسترسی در http://www.ostad-iliya.org/Download/Jaryane-_Hedayate-Elahi_edition-2.pdf. این لقب آخری، که در مقدمه کتاب جریان هدایت الهی به فتاحی نسبت داده شده، در چاپهای بعدی، به همراه بسیاری کلمات و عبارات دیگر، به شیوه ای مشکوک حذف شد، و به جایشان ((…)) گذاشته شد.

در این مورد، نگاه کنید به بندهایی از برنامه عملی و عمومی ال یاسین (قسمت دوم)، به مورخه آبان ماه ۱۳۸۶، با امضاء ((شورای رهبری ال یاسین))، قابل دسترسی در http://www.mansouroun.blogspot.com/؛ و تاکید به خصوص آن بر روی عباراتی همچون ((بعد از اطلاع و موافقت مسئول بالاتر)): ج) افشاگری درباره اقدامات منافقین و معاویون در وبلاگهای متعدد شخصی و حمایت همه جانبه از استاد ایلیا ((میم)) از طریق وبلاگ نویسی (بعد از هماهنگی با مسئولان معلوم شده مربوطه). د) مطالعه کتب معلوم شده و ارائه مقالات خلاصه شده یا تحلیلی براساس آنها (با جهت گیری مقابله با منافقان و درهم کوبیدن آنها). ه) مطالعه و تحقیق در موضوعات معلوم شده و ارائه نتایج بصورت مقاله در اینترنت و بصورت کتاب (بعد از هماهنگی با مسئولان مربوطه). و) شناسایی منافقان خارج و داخل روند و افشاگری درباره نفاق، تفرقه، حرکات مشکوک و… (بعد از اطلاع و موافقت مسئول بالاتر). ز) مرور تعمقی قرآن و کتاب مقدس (قبل و بعد از خواب) با رویکرد شناسایی عملکرد منافقان و دشمنان خدا، روش های آنان و روش برخورد با آنان. ح) روشنگری و قوت بخشی عمومی، به ویژه به افراد ضعیفتر، مردد و متزلزل.

نگاه کنید به جریان، صص ۲۰۲-۲۰۹؛ همچنین نگاه کنید به مبحث ((ازدواج هماهنگ و درس های استاد)) در آمین، صص ۱۷۷-۱۸۱. همچنین توجه کنید به الزام تلویحی در مقدمه آمین، ص ۱۴، جایی که می گوید: ((دیدگاه های او در موضوعات معمول زندگی مانند ازدواج، خانواده، حکومت، شغل مناسب، تغذیه، دین و غیره تفاوت زیادی با دیدگاه های معمول دارد. وقتی نظرش را درباره موضوعات مختلف می گوید یا ایده اش را در مورد خاصی مطرح می کند، غالبا نظرات و نقشه های دیگر کم رنگ می شوند.))

به مبحث ((تئوری های بنیادی)) در اواسط همین مقاله رجوع کنید

مصاحبه نیلگون با یلدا نورشاهی، سخنگوی جمعیت آل یاسین. قابل دسترسی در http://www.nilgoon.org/articles/Yalda_Nourshahi_Interview.html

احمدی، رامین (۱۳۸۷). چه کسی از آل یاسین می ترسد؟ قابل دسترسی در http://news.gooya.com/politics/archives/2008/06/072838print.php

اطلاعاتی درباره ایلیا رام الله (پیمان فتاحی) می خواستم؟ قابل دسترسی در http://porseman.org/q/show.aspx?id=140205#

موسوی، سیدکاظم (۱۳۸۹). حقایقی از فرقه ((ایلیا رام الله)). قابل دسترسی در http://www.adyannews.com/127/2793-news.html

نگاه کنید به آمین: ایلیا؛ خدا با من است (پیوست یکم کتاب تعالیم حق)؛ تهیه و تدوین: جمعی از گروه های حافظان، منصورون و حامیان ایلیا «میم»، ص ۲۲۹. قابل دسترسی در http://www.ostad-iliya.org/Download/Amin1.pdf

نگاه کنید به http://www.zamaaneh.com/humanrights/2009/01/print_post_327.html

نگاه کنید به http://www.youtube.com/watch?v=gwQRtAiANEA&feature=related

اطلاعیه دفتر روابط عمومی انجمن حرفه ای متفکران و محققان. قابل دسترسی در http://ostad-iliya.org/News/2318/

((نباید دچار توهم دشمنان متعدد شویم. در شدیدترین گوناگونی ها، ما فقط یک دشمن داریم، و آن منافقان هستند: معاویون منافق اِبا [اداره برخورد با ادیان وزارت اطلاعات]. نباید از این مسیر خارج شویم. هر دشمن به ظاهر جدید و مستقلی، یکی از بازوهای همین منافقان است.)) اگر ایلیا رام الله زندان برود. قابل دسترسی در http://www.mansouroun.blogspot.com/

آمین، صص ۱۹۴-۱۹۵

همان، ص ۱۹۶

قابل دسترسی در http://www.mansouroun.blogspot.com/

همچنین نگاه کنید به بند اول بیانیه شماره ۱۹ منصورون: ((اولین واکنش به دشمن، شناسایی کامل اوست. بنابراین، به جای برخورد با دشمن، ابتدا او را شناسایی کنید. این شناسایی، شامل همۀ نقاط ضعف و قوت، گذشته، روابط، حساسیتها، انحرافات و خلافکاری ها،‌ فامیل و مسائل فامیلی، آدرس ها، و به طور کلی مختصات دقیق عینی و غیرعینی او می شود… شناخت دشمن می بایست آنقدر کامل شود که با شناخت خود همانند شود. قدم های بعدی، کاری تخصصی و کارشناسی است؛ و بنابراین، نیاز به تصمیم و واکنش کارشناسان امور یا اتاق های فکر مرجع دارد. از سوی دیگر، در حالی که باید دشمن را بشناسیم، اما نباید بگذاریم دشمن ما را بشناسد. کاری کنیم که دشمن نتواند ترسیم و محاسبه ای واقعی در بارۀ ما داشته باشد. برای این منظور، از فنون ناشناختگی بهره ببریم.)) قابل دسترسی در http://fa.wikipedia.org/wiki/%D۹%BE%DB%۸C%D۹%۸۵%D۸%A۷%D۹%۸۶_%D۹%۸۱%D۸%AA%D۸%A۷%D۸%AD%DB%۸C

نگاه کنید به برنامه ((میزگردی با شما)) به تاریخ ۶ آبان ۱۳۸۷ با حضور یلدا نورشاهی و محسن نمکیان؛ قابل دسترسی در http://www.youtube.com/watch?v=OBsDCXhiiLc&feature=mfu_in_order&list=UL

و http://www.youtube.com/watch?v=SB3AwwG57ZY&feature=related

و http://www.youtube.com/watch?v=-0YR۸nWvR3Q&feature=related

و http://www.youtube.com/watch?v=l5WPVEAirY0&feature=mfu_in_order&list=UL

و http://www.youtube.com/watch?v=tTWU-kWHBNY&feature=related

گفتنی است که قسمت چهارم این میز گرد از سایت یوتوب حذف شده است. همچنین نگاه کنید به تفسیر خبر ۷ آذر ۱۳۸۷ با حضور یلدا نورشاهی؛ قابل دسترسی در http://www.youtube.com/watch?v=wsREmbMbc94؛ و تفسیر خبر ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ با حضور رامین احمدی؛ قابل دسترسی در http://www.youtube.com/watch?v=EGJiHf-9wPI؛ و تفسیر خبر ۳۰ اسفند ۱۳۸۷ با حضور یلدا نورشاهی؛ قابل دسترسی در http://www.youtube.com/watch?v=6EHPa6IApww

گزارش وضعیت حقوق بشر وزارت امور خارجه آمریکا از ایران در سال ۲۰۰۸. قابل دسترسی در http://www.state.gov/g/drl/rls/hrrpt/2008/nea/119115.htm

گزارش وضعیت حقوق بشر عفو بین الملل از ایران در سال ۲۰۰۹. قابل دسترسی در http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE13/012/2009/en/6355979b-f779-11dd-8fd7-f57af21896e1/mde130122009en.htm

قابل ذکر است که در هر دو مورد، تکیه بیشتر بر روی مساله بازداشت و زندانی شدن فتاحی و عده ای از همراهان نزدیکش توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده تا بر روی خود جمعیت به عنوان یک کل.

جریان، ص ۸۰

همان، ص ۸۲

همان، صص ۵۰-۵۱

همان، ص ۳۷

همان، ص ۶۰

نگاه کنید به http://www.oloomebateni.com/Main/

نگاه کنید به http://www.prothinka.org/Fa/

نگاه کنید به آمین، ص ۲۹

نگاه کنید به http://www.youtube.com/watch?gl=US&v=3w_VocORRPg

نگاه کنید به دستگیری شاگردان ایلیا و اعضای انجمن متفکران و محققان ایران. قابل دسترسی در http://www.mansouroun.webs.com/

نگاه کنید به مقدمه آمین

گفتگو با یکی از شاگردان نزدیک ایلیا ((میم)) (استاد پیمان فتاحی): نقد سراب، ویژه نامۀ جام جم. قابل دسترسی در http://ramolah-iliya.blogfa.com/

نگاه کنید به جریان، ص ۲۲۵: ((سوال- خدا یعنی چه؟ جواب (فتاحی)- یعنی ((خودآ)). به خودآ، بیدار شو و بگذار به خودت بیایی…. س- دین یعنی چه؟ ج- یعنی ((نید))، و ((نید)) هم یعنی نیاز و احتیاج!!))

نگاه کنید به آمین، ص ۲۴۳

نگاه کنید به آمین، صص ۲۱۷-۲۱۸

نگاه کنید به مقدمه آمین، صص ۱۹-۲۰

نگاه کنید به آمین، ص ۴۷۳

نگاه کنید به نامه سرگشاده جمعیت ال یاسین به رهبران دنیا بعد از سومین دستگیری استاد رام الله. قابل دسترسی در http://mansouroun.webs.com

نگاه کنید به نظر پنجم در بخش نظرات خوانندگان، ذیل مصاحبه نورشاهی با رادیو زمانه، در http://www.zamaaneh.com/humanrights/2009/01/print_post_327.html

نگاه کنید به آمین، ص ۱۳۳

نیکفر، محمدرضا (؟). ذات یک پندار: انتقاد از ذات باوری اصلاح طلبان دینی در نمونه سروش، ص ۹. قابل دسترسی در http://www.drsoroush.com/PDF/P-CMO-13830000-Zaat_Yek_Pendaar-Nikfar.pdf

نگاه کنید به آمین، صص ۵۴۰-۵۵۲

که البته چون شاگردان می دانند که استادشان در این مورد به شیوه ((ملامتیون)) رفتار می کند، انکار ایشان را به هیچ وجه جدی نمی گیرند. نگاه کنید به مقدمه آمین، صص ۱۹-۲۰.

نیکفر، ص ۷

نگاه کنید به آمین، ص ۱۲. همچنین نگاه کنید به مبحث ((شانزده سالگی: ابداع روش های xyz و طراحی تکنولوژی باطنی)) در آمین، صص ۱۱۲-۱۱۶

کسروی، احمد (۱۳۲۳). صوفیگری. تهران: (؟)، ص ۳۰

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.