مهرداد درویش پور
با سقوط حکومت سرهنگ معمر قذافی و گسترش اعتراضات در سوریه و یمن به نظر میرسد که نسیم بهار عربی که با پایان حکومت های استبدادی در مصر و تونس آغاز گشت، در آستانه پائیز امسال به تند بادی ویرانگر بدل شده است.
مقایسه فرجام نمونه های مصر و تونس با لیبی و سوریه نشان میدهد که خشونت لجام گسیخته تر حکومت های دیکتاتور “مستقل و ضد امپریالیست” در سرکوب مردم و بی اعتنایی به واکنش های جهانی، هر چند روند تحول در این کشورها را با دشواری بیشتری روبرو خواهد ساخت، اما این امر نیز قادر نخواهد بود مردم را به تمکین وادارد و اراده معطوف به تغییر در کل منطقه همچنان در حال گسترش است. پرسش این جا است که روند تغییر در ایران از کدام مسیر عبور خواهد کرد؟
نمیتوان انکار کرد که آن چه در لیبی میگذرد سناریوی مطلوبی نیست. اما حکومت قذافی راه دیگری پیش روی مردم لیبی قرار نداد. در پی ماهها نبرد خونین بین نیروهای رژیم از یک سو و مخالفان که از پشتیبانی ناتو نیز برخوردارند، حکومت قدافی به پایان عمر خود رسید. این واقعیتی است که اکثریت افکار عمومی منطقه و جهان در شور و هیجان پایان عصر دیکتاتورها در منطقه خاورمیانه بسر میبرند. با این همه روند تحول در لیبی از این ویژه گی برخوردار است که نگرانی و گمان زنی های بسیاری در باره شانس جایگزینی حکومتی دمکراتیک، بروز جنگ داخلی در لیبی و پیامدهایی افزایش مداخله نظامی نیروهای خارجی را براه انداخته است. بی تردید طبیعت قبیلهای کشور لیبی نقش مهمی در این بدگمانیها درباره سرنوشت کشور پس از سقوط قذافی دارد. ویژگیای که عاملی بازدارنده در سر راه برقراری یک دولت دمکراتیک، یکپارچه و مدرن است.
برخی برآنند که چنین بدگمانی هایی مبالغهآمیز هستند. با این همه، کابوس تکرار سناریوی جنگ داخلی در عراق و افغانستان و درگیری های خونین دیرپا در عراق خطری است که آینده لیبی را نیز تهدید میکند. این واقعیت که سقوط حکومت لیبی همچون افغانستان و عراق ناشی از اشغال نظامی کشور توسط قدرت های بیگانه نبوده است، میتواند خطر جنگ داخلی را کاهش دهد. همچنین این واقعیت نیز که تلاش برای پایان دادن به حکومت قذافی در آغاز بهار عربی از سوی خود مردم آغاز شد، می تواند به قدرت سیاسی نوین در لیبی در در مقایسه با دولت های عراق و افغانستان، مشروعیت بیشتری بخشد. با این همه علاوه بر میراث بیش از 4 دهه حکومت دیکتاتوری، کاربرد لجام گسیخته خشونت، جنگ داخلی و یا اشغال نظامی از جمله سناریوهایی هستند که به لحاظ تاریخی نشان داده اند که تحول به سوی دمکراسی را میتوانند با مشکلات جدی روبرو سازند.
از سوی دیگر ایده “استقلال و خود مختاری مطلق دولت ها” و اصل “عدم مداخله در امور داخلی کشورها” که در عصر پیدایش دولت های ملی بخشی از حقوق بین الملل به شمار میرفتند و بنا بر آن دولت ها میتوانستد بی هیچ هراسی از واکنش بین المللی به قتل عام مردم خود نیز بپردازند، امروزه پیش از هر زمان دیگر زیر سوال رفته است و دولت های چون سوریه و ایران از این بابت نیز سخت در نگرانی بسر میبرند. جهان در تجربه جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق و برخی کشورهایی آفریقایی دریافت که مطلق کردن چنین حقی چگونه میتواند دست دیکتاتورها را در قتل عام مردم خود باز گذارد. با این وجود راه حل اشغال نظامی و نقض استقلال کشورها از طریق کاربرد زور و یا بی اعتنایی جهانیان به سرکوب مردم توسط جکومت های بومی، راه حل مناسبی برای گذار به دمکراسی در کشورهای دیکتاتوری نیست. راه چاره همان حمایت فعال از مبارزات مردم برای پایان بخشیدن به حیات حکومت های مستبد است که هر چه این روند مسالمت آمیز تر باشد، بیشتر به سود بازسازی کشور و روند دمکراسی و توسعه خواهد بود.
با این حال تجربه نشان میدهد که راه حل نهایی تحول در یک کشور را تنها نیروهای مخالف آن نظام تعیین نمیکنند، بلکه این رفتار حکومت است که در تحلیل نهایی راه تحول را پیش روی جامعه میگذارد. ما به سهم خود همواره تاکید کرده ام که تجربه چگونه گی پایان بخشیدن به حکومت پهلوی در ایران و پیامدهای دراماتیک بعدی آن نشان داد که تاکید بر تحول مسالمت آمیز بهترین راه حل برای تغییر به سوی دمکراسی در کشور است. از اینرو همواره نه تنها بر مخالفت با حمله نظامی به ایران بلکه فاصله گیری از دیگر راه حل های قهر آمیز برای تاکید کرده ایم. علاوه بر آن همواره از گروه های مسلح نیز خواسته ایم به جای مبارزات مسلحانه به روش های مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز روی آورند. با این همه سرکوب خشن جنبش سبز در ایران و تجربه لیبی و تا حدی سوریه میتوانند وسوسه رویکرد به افق های دیگر را افزایش دهند که هر چند مطلوب ما نیستند، اما بسیاری را به این نتیجه رسانده است که روش های مسالمت آمیز پاسخگوی روند تحول در ایران نیست و جمهوری اسلامی بیشتر با سرنوشتی همچون لیبی روبرو خواهد شد.
ما به سهم خود بارها تاکید کرده ایم که ایران نه عراق است و نه لیبی و نه مصر و تونس. پیچیده گی های جامعه ایران و آرایش قوا را باید در نظر گرفت. هم از اینرو تاکید کرده ایم که به سود همگان است که تحول در ایران از مسیر مسالمت آمیز عبور کند و این که ما مایلیم با برگزاری انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد اراده مردم به کرسی بنشیند. پرسش این جا است که این آرزو تا چه حد زمینه تحقق دارد؟ دیکتاتورهایی همچون چائوشسکو، قدافی و صدام نشان داده اند که نابیناتر و ناشنواتر از آنند که سرنوشت بهتری برای خود رقم زنند. به نظر میرسد دیکتاتورهای حاکم بر ایران نیز از سرنوشت شاه پیشین هیچ عبرتی نیاموخته اند و نتیجه مقاومت شان در برابر خواست مردم تنها اراده معطوف به تغییر و آزادی در ایران را هر چه بیشتر رادیکال خواهد کرد. در این میان تحولات لیبی تنها اراده معطوف به تغییر را در میان مردم سوریه، یمن و دیگر کشورهای منطقه و بالاخره ایران نیرومند تر خواهد کرد.